۱۳۸۸ دی ۲, چهارشنبه




شیعتی!
شیعتی مهما شربتم ماء عذب فاذکرونی
فاندبونی صارخینا واحسینا واحسینا
او سمعتم بغریب او شهید فاندبونی
قطعومنی الوتینا واحسینا واحسینا
فانا السبط الذی من غیر جرم قتلونی
وبـحـق عـارفینـا واحسینـا واحسینـا
و بجرد الخیل بعد القتل عمدا سحقونی
دون حامی اومعینا واحسینا واحسینا
لیتکم فی یوم عاشورا جمیعا تنظرونی
لصرختم نادیبینا واحسیـنا واحسینـا
کیف استسقی لطفلی فابوا ان یرحمونی
غاله الوغد لعینا واحسینا واحسینا
و سقوه سهم بغي عوض الماء المعين
اظهروالحقد الدفینا واحسینا واحسینا

۱۳۸۸ آذر ۳۰, دوشنبه



پیام تسلیت به مناسبت رحلت آسمانی مرد جهان
حضرت آیت الله العظمی منتظری(ره)
بسم الله الرحمن الرحیم
انالله وانا الیه راجعون
مصیبت چنان عظیم وسهمگین ومدهوش کننده است که نه قلم را یارای گریستن مانده ونه واژگان توان قامت بستن وسربرعرش سایدن دارند.
مصیبت هول آورتر از آن است که بتوان مصیبتش نامید وروایتش کرد.
مصیبت حقیرتر از آن می باشد که این رستاخیز بنیان کن ودمیدن بر صور اسرافیل را غم نامید وفراق نامه سرود.
آری،رستاخیزی رخ داده وبرصور اسرافیل دمیده شده وقیامتی برپا گشته ومحشر محقق شده است.
پروازآسمانی مرد جهان حضرت آیت الله العظمی متتظری آن مجمع الجزایر خوبی هاوفضیلت های برین جهان شمول،مصیبتِ در راستای مصیبت سرورومولایش حسین ابن علی(ع)پیشوای آزادگان جهان است.
منتظری،مظهر قهر ولطف خدای رحمان ورحیم وتفسیر مجسم از «اشداء علی الکفار ورحماء بینهم» بود.
منتظری،همان نهج البلاغه تجسم یافته ی شاهکار آفرینش علی ابن ابیطالب و«خلق عظیم» رسول رحمت العالمین محمد(ص) بود.
منتظری،همان «خلیفه الله»درزمین بود وخدای گونه می زیست وهمین خدای گونه زیستن او بود که دربرابر طاغوت دینی وغیر دینی چون شیرخدا علی (ع)مجاهد خیبر شکن بود ودربرابر پابرهنگان وشلاق خوردگان چون محمد(ص)رحمت ومهر وشفقت ولطف.
منتظری،به حق مجمع الجزایر خوبی ها وفضیلت های برین وجهان شمول بود.اوبود که حقوق انسانی انسان را غیر قابل سلب میدانیست وکرامت ذاتی انسان را مقدم برهر ارزش برمی شمرد وخود مرزبان حریم حرمت انسان بود.
منتظری،دینمدار انسانگرابود ودینمداری را با عقل محوری وحکومت دینی را با تدبیر عقلانی یکی می دانیست وفقاهت را باسیاست دوشاخه از یک درخت تفسیر می کرد وخود نیز فقیه ترین فقیه عصر خود بود وسیاسی ترین متشریع دوران.
منتظری، از دین وحکومت دینی قرائت مخصوص به خودرا داشت ودر قرائت سنت دارای مکتب بود ومی توان مکتب منتظری را مکتب انسانگرایی قدسی نامید وجهان راحول محور این مکتب به وحدت متعالی دعوت نمود.
اکنون که آسمانی ترین مرد جهان،درمحرم پبشوای شهیدان راه انسان حسین(ع)مُحرِم عرش خدا شده وماخاکنشینان را داغدار وفراق جانسوز جان قرآنی خود نموده،این مصیبت بی شرح وبیان را به امید امت ها وموعود ادیان امام زمان(عج)،تمام ملت های آزاده،مراکز علمی جهان به خصوص حوزه های علمیه جهان اسلام وخانواده مکرم ومخصوصا فرزندی جسمی ومعنویش حضرت حجت الاسلام والمسلمین مهندس حاج احمد منتظری وخانواده شهید بین الملل اسلامی شهید محمد منتظری،تسلیت عرض نموده برای ایشان صبرجمیل ازدرگاه حق مسئلت دارم.
کوچک ترین شاگرد افغانی اش
اسدالله جعفری
مشهدالرضا 30/9/1388

۱۳۸۸ آذر ۲۶, پنجشنبه


امام حسین فطرت به گل نشسته انسان
سلام برحسین، گل باغ آفرنیش
بلوغ بهار رویش
طهارت باران
کرامت انسان
شاه بیت خلقت
بسم الله کتاب رحمت
عصمت اشک قلم
شیرازه حیات معقول
ایده آل تکاپوگران حیات برین
مشعل شاه راه هدایت
شهید مجمع الجزایر خوبی ها
اسطوره ارزش های والا ودست نیافتنی
سلام براو
اوکه حسین است
حیات را روح
سلام را اسلام واسلام راسحر وسحر راشفق
یاد یاد آوران است ویاران راپیغمبر ورسول صادق مصدق
نام ها از او نام می گیرد و«نی» بیاد او نوا دارد.
آری سلام برحسین وبر گلوی شفق گونش
سینه گلگون وگنجورش
چشمان شبنم ریز وخورشید آفرینش.
سلام بر حسین که با شهادتش به انسان آبرو داد
به آفرینش فلسفه دادوبه فلسفه حکمت وبه حکمت برهان.
سلام به حسین که اگر جان نمی داد جان ها به گل نمی نشست
باغ بی بهار می ماند وبهار به بلوغ نمی رسید
آری این حسین بود که خونش به شفق امید داد
به سپیده ساری بخشیدتا برشانه شفق اندازد وامید درجان انسان ساری وجاری باشد
یعنی که انسان بانگاه به شفق ورویت خون حسین:
از ظلم ظالمان نترسد ومجاهد باشد
درزمستان استبداد سینه را در کمرکش شهادت سپارد وحریت گل کند
غیرت به بلوغ رسد وایمان به نماز ایستد
عبادت محراب جوید وقبله راه پوید وبه کعبه رسد
اگر حسین نبود انسانیت به کدام سو به نماز می ایستاد؟
اکنون که محرم است وعاشورا درراه بیایید ما هم با حسین، وضوی خون بگیریم وبرای پاسداشت کرامت انسان به نماز ایستیم.
یاحق
اسدالله جعفری

۱۳۸۸ آذر ۲۴, سه‌شنبه


پیام تسلیت دوتن از علما ومحققین یکاولنگ،
به مناسبت رحلت سردار جهادومقاومت بابه علی یار(ره)

بسم الله الرحمن الرحیم
إنالله وإناإلیه راجعون
حیات انسان آنگاه صبغه الهی وعقلانی می گیرد که «عقیده»برقلب «جهاد»نشیند و«جهاد»آبشخورش عقیده باشد.برهمین مبنای قویم است که انسانیت انسان در گیرو اندیشه است واگراندیشه نباشد انسانیت انسان محقق نمی گردد وانسان همان موجود ذی حیات درمتن طبیعت می شود واین همان چیزیست که مولانای بزرگ فرزند راستین بلخ وپرورده اسلام وقرآن فرموده است:
ای برادر توهمان اندیشه ای
مابقیش استخوان وریشه ای
مولا فرزند بلخ بود وآبشخورش دره های اردیبهشتی یکاولنگ وبند افسانه ای«بندامیر»یادگار افسانه مردتاریخ ،علی بن ابیطالیب وروح جمعی اسطوره پرستی قوم هزاره است .برای همین اندیشه های مولانا سبز بود وجاودان وپرلایه وراز آلود چون کوهپایه های آسمان سای یکاولنگ و«بندامیر» نگین آفرنیش.
آری، یکاولنگ ودره های پرهیمنه وقله های نستوه وعرش بوسش فرزندان استخوان آهن وبلند همت اندیشور بسیار تربیت نموده اند وراز آن در همان «بندامیر»اند که یادگار افسانه ای فتح مولاعلی شیر خدا است وچشمه سار جوشیده از ضربت ذوالفقار علی است که خداوندگاران اندیشه وجهاد چون مولانارا دربلخ و«علی یار»رادریکاولنگ تربیت می کند تا حیات معقول انسان درچهره خدایی «اندیشه»و«جهاد» تفسیر گردد وفلسفه افرینش و«انی جاعل فی الارض خلیفه»خدادر قرآن «کتاب تدوین»ش تفسیر شود و«کتاب تکوین»و«تدوین»قرین هم، تبیان کل شیء باشند.
جهان، انسان بزرگی چون مولانا فرزند بلخ وکوثرنوش قله های بامیان ویکاولنگ را در عرصه اندیشه های برین،کمتردیده است وعصرما نیزآروزی دیدن چنان انسان های را دارد وچون نمی یابد ،به تکریم مولانا ها برمی آید تاشاید درپرتو اندیشه های مشعشه ایشان به اصل خویش بازگرددوبازیابد روز گاروصل خویش.
ولی تاریخ تکرار می شود وآیات خدا در چهره های گونه گون تجلی می کند وخلق مدام است وباغ آفرینش هرفصل گل مخصوص به خودرا دارد اگر درفصل بهار گل اندیشه در باغ جان مولانا جوانه می زند وباآبنوشی جاری از قله های بامیان و«بند امیر» یکاولنگ به گل می نشیند،در زمستان استخوان سوز ستم وتجاوز وغارت گری نیز، علی یار ها خداوندگاران جهاد ومقاوت قامت غیرت می آرایند وفولادین پیگرشان را دربرابر سیل غارتگری وهجوم متجاوزان سد می کنند تا گلستان حیات انسان بی گل نماند.
مشیت خدا چنان تعلق گرفته بود که این بار اسمای حسنای خدا در چهره مردی ساده وبی آلایش بنام علی بخش ومشهور به بابه علی یار، تجلی یابدوظهور کند وکتاب حیات واژه جهاد را در قامت ترک برداشته وسیمای نورانی او بخوانش نشیند وخدای گونه بودن انسان را در جهاد خالصانه ومقاوت افسانه گون علی یار درک ودریافت نماید.
آری بابه علی یار،ازآن مردان نمونه روز گار خویش بود که در کهن سالی چون شیران شرزه می غرید وچون سیل بنیان کن خیز برمی داشت وچون کوه های نستوه برپا می ایستاد تا خورشید غیرت پیشانی پرسجودش را ببوسد.
سخن گفتن از آن شیر دوران جهاد وپدر مقاومت رابه زمان دیگر وامی نهیم واکنون که او پیش خدا رفته است تا سینه پرشرحه اش را پیش بابه مزاری سفره کند واز نامردی ها ونامردمی های مدعیان هزار چهره قصه باز خواند وبا،بابای مهربان این امت مزاری بزرگ ازداغ ناسور شش هزار فرزند گمگشته جهاد درمزار بگوید وازرقص گرگان برمزار شهیدان روایتی حکایت کند وبامزاری به ملاقات شهید کربلا «حسین» رود وازکربلای یکاولنگ مرثیه بخواند.
عروج آن آسمانی مرد جهاد ومقاومت برتمام همسنگران راستینش وخانواده محترم وفرزندان عزیزش تسلیت می گوییم .
راهش پررهرو باد.


مشهدالرضا24/9/1388
محمد ابراهیم حسن زاده یکاولنگی
اسدالله جعفری

۱۳۸۸ آذر ۱۴, شنبه


روز عيد غديرخم از شريف ترين اعياد امت من است. پيامبر اکرم(ص)

خجسته باد پیوند «نبوت» و «امامت» در نقطه اوجى به نام غدیر خم که غدیر، گره محکمى است براى رشته دیانت.

علي در عرش بالا بي نظير است
علي بر عالم و آدم امير است
به عشق نام مولايم نوشتم
چه عيدي بهتر از عيد غدير است؟


یک روز دلم به جشن مولا علی می رفت
در عیدِ غدیرِ خُم به صحرا می رفت
هر کوه که در برابر می‏دیدم
چون دستِ علی بود که بالا می رفت

غدیر ، گل همیشه بهار زندگی است . دریایی بی‏کرانه است ؛ جاری بر جان ‏های پاک و اندیشه های تابناک .

غدیر ، تجلی خواست خالق ، روح آفرینش ، برانگیزاننده ستایش و دست های بلندی است که انسان خاکی را به افلاک می‏ کشاند .

غدیر ، ریزش باران الطاف رحمانی بر گلزار جان‏ های تشنه است .

غدیر ، برکت همه احساس ‏های معنوی و دریای جاری خیرات نبوی است .

خورشيد چراغکي ز رخسار عليست
مه نقطه کوچکي ز پرگار عليست
هرکس که فرستد به محمد صلوات
همسايه ديوار به ديوار عليست

عيد کمال دين .سالروز اتمام نعمت وهنگامه اعلان وصايت و ولايت، امير المومنين (عليه السلام ) بر شماخجسته باد.

نازد به خودش خدا که حيدر دارد
درياي فضائلي مطهر دارد
همتاي علي نخواهد آمد والله
صد بار اگر کعبه ترک بردارد
عيد غدير خم مبارک

تمام لذت عمرم در اين است
كه مولايم اميرالمومنين است


نام علي : عدالت -- راه علي : سعادت -- عشق علي : شهادت -- ذكر علي : عبادت -- عيد علي : مبارك

نه فقط بنده به ذات ازلي مي نازد
ناشر حكم ولايت به ولي مي نازد
گر بنازد به علي شيعه ندارد عجبي
عجب اينجاست خدا هم به علي مي نازد

شبي در محفلي ذكر علي بود
شنيدم عاشقي مستانه فرمود
اگر آتش به زير پوست داري
نسوزي گر علي را دوست داري

عيد کمال دين , سالروز اتمام نعمت و هنگامه اعلان وصايت و ولايت امير المومنين عليه السلام بر شيعيان وپ يروان ولايت خجسته باد

قرآن به جز از وصف علی آیه ندارد
ایمان به جز از حب علی پایه ندارد
گفتم بروم سایه لطفش بنشینم
گفتا که علی نور بود سایه ندارد
عید غدیر مبارک

به روز غدیر خم از مقام لم یزلی
به كائنات ندا شد به صوت جلی
كه بعد احمد مرسل به كهتر و مهتر
امام و سرور و مولا علیست علی
عید غدیر خم بر شما مبارك

باز تابید از افقْ روزِ درخشانِ غدیر
شد فضا سرشار عطرِ گل ز بستان غدیر
موج زد دریای رحمت در بیابان غدیر
چشمه های نور جاری شد ز دامان غدیر

ای غدیر خم که هستی روز بیعت با امام
بر تو ای روز امامت از همه امت سلام
از تو محکم شد شریعت، وز تو نعمت شد تمام
ما به یاد آن مبارک روز و آن زیبا پیام

از ولای مُرتضی دل را چراغان می کنیم
بـا علی بار دگر تجدید پیمـان می کنیم

ستاره سحر از صبح انتظار دمید
غدیر از نفس رحمت بهار چکید
گرفت دست قدر، رایت شفق بر دوش
زمین به حکم قضا آب زندگی نوشید

نور عالم از ولی داریم ما
اول و آخر علی(ع) داریم ما
$
از جام و سبو گذشت کارم
وقت خُم و نوبت غدیر است
امروز به امر حضرت حق
بر خلق جهان علی(ع) امیر است

غدیر، تجلّی اراده خداوند، مکمّل باور ما و نقطه تأمّلی در تاریخ است.

گفت پیغمبر به یارای سخن
پیک رب العالمین آمد به من
گفت حیدر را خدا این تحفه داد
بر همه خلق جهان فضلش نهاد

بر سرِ آسمانی آن ظهر
آیه‌های شکوه نازل شد
مژده دادند ایه‌های شکوه
دین احمد(ص) دوباره کامل شد

عید غدیر، بر حامیان راستین ولایت، مبارک!

دریای غدیر، از ریزش آبشارگون وحی بر جان محمّد(ص) لبریز است و قامت دین در زلال غدیر خم انعکاس می‌یابد.

تهیه کننده : سیدامیرحسین کامرانی
منبع : راسخون
منابع :
ماهنامه گلبرگ
ماهنامه اشارات
http://www.hawzah.net
http://www.ariamobile.net
http://smsmazhabi.blogfa.com/

۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه

صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(8)
کوتاهی روحانیون در تبیین راه مزاری(2)
پیوند بین شهادت شهید مزاری وشهدای کربلا(هدف امام حسین(ع) وشهید مزاری)

من فکر نمی کنم روحانی باشد که نداند شهادت مزاری تداوم شهادت امام حسین(ع) در متن زمان نیست وشهید مزاری همان شهید کربلای زمان ما در برهه ی از تاریخ ودر جغرافیای عقیدتی عاشورا بنام سرزمین کربلا نباشد.
پس راز اینکه ما در انجام این رسالت یعنی تبیین دینی وملی شهادت مزاری در راستای اهداف امام حسین(ع) (ع) کوتاهی کرده وهمچنان کوتاهی می کنیم،چیست؟
قبلا به عرض رسید که روحانیون درنسبت به شهید مزاری به چهاردسته تقسیم می شوند:
1 – روحانیون مخالف مزاری یعنی طرف داران شیخ آصف محسنی
2 – موافقان با آرمان شهید مزاری
3 – مخالفان صادق وبی نقاب شهید مزاری ،مثل شخص شیخ آصف محسنی
3 – موافقان نقاب دار شهید مزاری(یعنی منافقان درچهره موافقان.
دررابطه با نهضت امام حسین(ع) وشهید مزاری هم نیز همین تقسیم بندی صادق است منتها از نوع دیگرش:
1 - روحانیون معاش اندیش پردانش
2 – روحانیون معاداندیش بی دانش
3 –روحانیون کاریکاتوری
4 – روحانیون ربانی
1 - روحانیون معاش اندیش پردانش
روحانیون معاش اندیش پردانش،آن دسته ازروحانیونی هستند که دانش بسیاردارند ودر تمام رشته های دانش حوزوی ومخصوصا دربیان احکام تبحروتردستی بسیاردارند وهمین تبحروتردستی دربیان احکام است که ایشان را در میان عام وخاص مشهور وبرازنده می سازند وهنگام رویارویی باخاص درمیان عام،عقل وهوش از عوام می ربایند وخواص را به زانو در می آورند.
این بخش از روحانیون از آنجا که معاش اندیش اند وپردانش ، شاهرک های اقتصادی واعتقادی در دست شان است چون دربیان احکام مهارت دارند وهمین خصلت این گروه است که این جماعت را در میان عوام دارای شخصیت علمی ودینی می سازد واین جایگاه دینی در میان عوام، راه بهروری وسوء استفاده از وجوهات شرعی را باز می کند واین جماعت براساس همان نبوغ معاش اندیشی منهای تقوا وپارسای شان، راه رابرای زراندوزی وانبوه سازی اقتصاد هموار می سازد وهمین انبوه سازی اقتصادی با روش عوام فریبی وحیله های شرعی، جایگاه اجتماعی این گروه را در میان عوام استحکام می بخشد.
این گروه درد دین ندارد وبرای همین است که ازدین ابزاری استفاده می کنند وهرجا که منافع دنیایی شان اقتضاء کند ازدین سوئ استفاده می کنند.لذا در دانش این جماعت خیری برای اجتماع نیست.
همین گروه ازبزرگ ترین تحریف گران نهضت امام حسین(ع) هستند واز نهضت امام حسین(ع) برای رسیدن به مقاصد شیطانی خود استفاده می کنند یعنی نهضت امام حسین(ع) رابه گونه ی تبیین وتفسیر می کنند که با دنیا پرستی وبی مسئولیتی خودشان ساز گاری داشته باشد.
این گروه از نهضت امام حسین(ع) قرائت مسئولیت خیز ودر نتیجه قرائت ایمان آفرین وجهاد پرورندارند ودرتبیین نهضت امام حسین(ع) از عنصر عاطفه وامید های تخدیر کننده ومسئولیت سوز استفاده می کنند تا بتوانند با این نوع قرائت از نهضت امام حسین(ع) به بی عاری وجامعه گریزی خودشان سرپوش گذارند.
بنابراین راجع به تفسیر نهضت شهید مزاری هم گروهی بی مسئولیت هستند وبرای این رسالت سوزی وجامعه گیزی خود از شهادت مزاری را از دید عوام پنهان نگه می دارند وسعی بلیغ دارند که از مقارنه سازی بین نهضت امام حسین(ع) ونهضت شهید مزاری پرهیز کنند ورابطه عقیدتی وآرمانی بین نهضت شهیدمزاری ونهضت امام حسین(ع) را انکارمی کنند تا با انکار این رابطه عقیدتی وآرمانی،بتوانند بی مسئولیتی خودرا پوشش دینی بخشند.
2 – روحانیون معاداندیش بی دانش
این گروه از روحانیون ازآنجای که معاد اندیش هستند وخدا ترسی وپارسایی وتهذیب نفس ومبارزه با هوای نفس ونفس اماره،حرف اول ایشان هستند وزندگی فردی واجتماعی شان توام با پرواپیشگی وخداترسی می باشند،به دین ومردم وعقیده وایمان پیروان دین خیانت نمی کنند وسخن گفتن و...شان مبتنی برایمان وتقوا وخداپروایی هستند.
منتها دانش زمان شناسی ایشان ودانش دینی شان نسبت به گروه اول کم است وهمین مسئله این جماعت را به حاشیه اجتماع می راند ونقش تعلیمی وتربیتی ایشان را کم رنگ می کند.
ازطرف دیگر چون پارسا وتقوا پیشه هستند وتقوا پیشگی شان هم تقواپیشگی عزلت گزین واجتماع گریز هستند،مثل گروه اول درکار های اجتماعی دلیر وبی باک نیستند وتا زمانی که شرعا احساس مسئولیت نکنند،وارد معرکه نمی شوند وبه همین جهت است که اجتماع از علم توام باتقوای شان کمتر استفاده می کنند.
این گروه در مقارنه سازی بین آموزه های دین وپدیده های اجتماعی بسیار محتاط وسخت گیر هستند لذا در مسئله مقارنه سازی بین نهضت امام حسین(ع) ونهضت شهید مزاری جانب احتیاط را نگه می دارند واغلب از چنین مقارنه سازی تن می زنند وبین عصمت امام حسین(ع) وغیر معصوم بودن شهید مزاری دیوار بلند ونفوذ ناپذیری می سازند که عبور از آن دیوار غیر ممکن است.
3– روحانیون کاریکاتوری
این گروه از روحانیون فقط در لباس روحانی هستند واز روحانیت فقط همان لباس رادارند واز آنجای که در نظام روحانیت لباس پوشیدن روحانیت نظام نامه وقاعده وقانون ندارد،عده ی به دلایل بسیار وناگفته های ناگفتنی ،لباس روحانیت را برتن می کنند وعملا مبلغ دین می شوند.
متاسفانه همین جماعت آفت بسیار بسیار ویران گردرجامعه روحانیت هستند وبدبختانه همین گروه با گروه اول یعنی معاش اندیشان پردانش همکاسه وهم پیمان هستند ودریک اتحاد نامقدس این گروه راه رابرای گروه اول هموار می سازند وگروه اول نیز زمینه نفوذ این جماعت را در اجتماع مهیا می کنند
این جماعت را بهتر است که روحانیون کاریکاتوری نامید تا ساحت مقدس روحانیت راستین از هرگونه پلشتی مبرا باشد.
4 – روحانیون ربانی
روحانیون ربانی گروه از روحانیونی هستند که:
1 – علم را به عنوان یک دکان وراهی برای تأمین معاش نمی خواهند واز همان اول هدف شان عالم دین شدن است وتعالی خود شان وابلاغ دین وعمل به تکلیف الهی شان.
2 – ازهمان اول دانایی وپارسایی را توامان فرا می گیرند وهرچه بردانایی شان افزوده می گردد ،به همان میزان درتهذیب جان می کوشند وتعبد وتهجد را پیشه خود می سازند.
3 - سعی بلیغ دارند که دانش دین را ازسرچشمه اش یعنی از عالمان ربانی وزاهدان عالم وعالمان زاهد فراگیرند تا تعلم وتعبد رنگ خدای داشته باشند ونتیجه خدای بدهند.
4 – فقاهت را با ریاضت وریاضت رابا سیاست نبوی وعدالت علوی وعزت حسینی درمی آمیزند تاشاهدان زمان خود باشند وپیغمبران عصر ورسولان دوران وآیت حق در متن زمان وزمزم در مکان وکوثر درتاریخ باشند.
5 – فراگیری قرآن وعرفان را با آگاهی به زمان قرین می سازند تا براساس برهان، حکیم حقانی باشند و احکام مستنبط شان از اصول، فروع را فروغ بخشد وحیات را درمتن زمان سهل سازد تازمان رنگ شرع گیرد وشرع را درمکان به گل نشاند وجان وجهان همه خدایی شوند.
حال سخن ما باهمین روحانیون ربانی است که چرا این ربانیون خدا نمای وپیغمبران عصر ما،در بیان وتفسیر نهضت شهید مزاری ومقارنه سازی نهضت شهید مزاری بانهضت امام حسین(ع) کوتاهی کرده وهمچنان کوتاهی می نمایند؟
مگر نه این است که نهضت امام حسین(ع) ونهضت شهید مزاری دراهداف وآرمان یکسان هستند.پس چرا ما در بیان وتفسیر این نهضت کوتاهی می کنیم واین نهضت را با نهضت امام حسین(ع) همزمان نمی سازیم وبه عنوان دونهضت عزت بخش وعقیده محور معرفی نمی کنیم؟
این ربانیون امت می دانند ویقین دارند که نهضت شهید مزاری تداوم نهضت امام حسین(ع) است وهمان طور که هدف امام حسین(ع) مبارزه بابدعت در امت اسلام ونجات امت اسلامی از استبداد دینی وستم حکومتی وپاسداشت کرامت دینی وانسانی امت اسلامی بود،نهضت شهید مزاری نیزهمان اهداف را دنبال می کرد وشهید مزاری هم هدفش نجات مردم هزاره از استبداد دینی وستم حکومت های جابر وبازخو اهی کرامت به غارت رفته این مردم بود.
امام حسین(ع) برای این نهضت وقیام نکرد که مردم نماز نمی خواند ویازکات نمی داد،بلکه امام حسین(ع) برای آن قیام نمود که عده ی جای خدا نشسته بود وبرامت اسلامی خدایی می کرد وبه نام دین وخدا ورسول خدا برمال وجان وکرامت انسانی امت اسلامی مسلط بود وبنام دین ونماینده خدا درزمین، بندگان خدا را به بندگی وبردگی گرفته بود.
شهید مزاری هم برای همین نهضت کرد وقیام نمود تا آن کرامت به غارت رفته این بخش از امت اسلامی راباز پس بگیرد واین بخش ازامت اسلامی دارای عزت ملی وحقوق مساوی شهروندی باشند واز آزادی های انسانی وحقوق اولیه حیات برخوردار باشند.
پس با این روشنی وشفافیت نهضت شهید مزاری واین پیوند وثیق بین نهضت مزاری ونهضت امام حسین(ع)،چرا روحانیون ربانی ما باز در مقارنه سازی بین این دونهضت کوتاهی می کنند ودر جهت تبیین وتفسیر اهداف این دو نهضت سخن نمی گویند وکتاب نمی نویسند وبیان وبنان رادر خدمت نمی گیرند؟
من تاهنوز ندیده ام که کتابی ویامقاله ی در این باره نوشته شده باشد ونهضت شهید مزاری رابانهضت امام حسین(ع) مقایسه ومقارنه کرده وتشابهات این دونهضت را آفتابی نموده باشند.
اگر ما نهضت امام حسین(ع) را یک نهضت جهانی وبرای همیشه تاریخ می دانیم(حق هم همین است)،چرا برای مبرهن کردن این ادعا نمونه های از نهضت های ملهم از نهضت امام حسین(ع) را برنمی شماریم؟
البته درایران این کار ها می شود ونهضت امام خمینی را با نهضت امام حسین(ع) مقارنه ومقایسه نموده ومی نمایند ودراین رابطه صدها مقاله نوشته شده وده ها جلد کتاب پدید آمده وکنفرانس های چندی دایر گردیده اند.
من نمی دانم بین شهید مزاری وامام خمینی چه فرقی است که درباره نهضت امام خمینی رواست که بین نهضت امام خمینی وامام حسین(ع) مقارنه ومقایسه صورت بگیرد اما در باره نهضت شهید مزاری وامام حسین(ع) روانباشد؟
بله من هم قبول دارم که امام خمینی یک مرجع تقلید بود وشخصیت ممتاز جهان اسلام بود ونسبت شهید مزاری وامام خمینی قابل مقایسه نیست وشهید مزاری شاگرد ومقلد امام خمینی بود.اما نتیجه نهضت شهید مزاری برای ما از نهضت امام خمینی کارساز وحیاتی ترنبود؟
به تعبیر دیگر نهضت امام خمینی برای ایران تداعی گر نهضت امام حسین(ع) بود خوب این بجا ودرست است اما برای ملت ما چه؟
آیا نهضت شهید مزاری برای ملت ما همان نهضت امام حسین(ع) نبود وهمان نتیجه نهضت امام حسین(ع) را نداشت؟
مااگر نهضت امام حسین(ع) را یک نهضت دست نایافتنی تفسیر وتبیین کنیم، بزرگترین خیانت را به امام حسین(ع) کرده ایم ولی اگر نهضت امام حسین(ع) را نهضت فراتاریخی ونهضت آفرین والهام بخش نهضت های آزادی بخش تفسیر وتبیین کنیم(درواقع نیز همین است)،یقینا به اهداف امام حسین(ع) دست یافته ایم وهمگام با امام حسین(ع) جهاد نموده ایم وما نیز شهیدان درراه امام حسین(ع) خواهیم بود.
دراین صورت باید به باز خوانی نهضت های آزادی بخش با روی کرد به نهضت امام حسین(ع)،قیام کنیم ونهضت های ملهم از نهضت امام حسین(ع) را بازشناسیم وبنیانگذاران آن نهضت هارا به عنوان حسین های زمان حرمت نهیم.
پس نهضت شهید مزاری ونهضت امام حسین(ع) رابازخوانی کنیم. وجه تشابهات این دو نهضت را باز کاویم وشخصیت شهید مزاری را چون شخصیت امام حسین(ع) تکریم کنیم وبه عنوان شهید حسینی عصر خود پاسداریم ومحرمش را حرمت نهاده وگرامی بداریم تا مزاری ونهضت مزاری در حیات ما تبلور یابد ونسل مارا حسینی بار آورند.

اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(7)
کوتاهی روحانیون در تبیین راه مزاری(2)
پیوند بین شهادت شهید مزاری وشهدای کربلا
نقش عاشورادر حفظ اسلام از گزند تحریف وتداوم بخشی روح حماسه وشهادت طلبی وشهید پروری در میان امت اسلامی، چنان روشن وشفاف است که خورشید درنیم روزآفتابی در دل کویر است.
بنا بر این هیچ نیازی به باز خوانی تاریخ خون رنگ عاشورا نیست واین شفافیت وروشنی تاریخ عاشورا ما را از شرح وبسط بیشتر بی نیاز می سازد واز این که دوباره به تورق تاریخ بپردازیم وتاریخ را به داوری فراخوانیم ،بازمی دارد.
اما عاشوراوشهادت شهید مزاری پیوند ناگسستنی دارد ودر حقیقت ،شهید مزاری خود شهید کربلای حسین (_ع)است ومزاری منهای حسین(ع)مزاری جاودان نیست .
روحانیون عزیز ما که موافق راه ومکتب شهید مزاری هستند نباید درجهت تبیین این پیوند مبارک کوتاهی کنند چون اگر در تبیین این پیوند کوتاهی کنند ،مزاری جاودان نخواهد ماند ومکتب مزاری دیگر مکتب هدایت وجنبش وحرکت نخواهد بود ودر زیر چمبره های تاریخ وزمان دفن خواهد شد.
لذا روحانیون عزیز وگرامی ما باید به این رسالت خود عمل می کردند که متأسفانه عمل نکردند وبادرد ودریغ بسیار باید گفت که بعضا دیده شده است که ازپیوند بین شهادت مزاری وشهادت امام حسین(ع) وهم آرمانی شهید مزاری وشهادت امام حسین(ع) جلوگری نموده وبا قرائت بسیار واپسگرایانه وتحجرمأبانه وغیر کار آمد وراهبردی از شهادت امام حسین(ع) وبا دید زمان نگرانه وجغرافیا محور به شهادت شهید مزاری از بازخوانی وهمخوانی این دوشهادت باز داشته اند.
من به عنوان یک فردی که اندک آشنایی با تاریخ وعقاید دینی دارم وچند روزی درحوزه بوده ام وهستیم وشاکله شخصیت خود را مدیون حوزه ودین هستم ،به صراحت می گویم که عاشورای حسین(ع) وشهادت مزاری دو روایت ازیک حقیقت در متن زمان وبستر تاریخ است.
هیچ انسانی آنشا باتاریخ رانخواهی یافت که در عقاید وباورهای دینی شهیدان راه آزادی مطالعه کرده باشند وشهادت شهیدان راه آزادی را در جهت احیا ویا پاسداشت آن عقاید وباورهای دینی نیابند.
حقیقتی دیگری راکه باید یاد آورشوم این که تاریخ، شهیدانی را به عنوان شهیدان جاوید وفرازمانی درسینه اش ثبت کرده است که آن شهیدان درپیوند با آن حقیقت دینی وباورمذهبی بدل به فرهنگ زیست محیطی وزیست دینی ومذهبی شده اند.
حال فرق نمی کند که آن شهید ،درجهان ادیانی باشد ویادر جهان غیر ادیانی وجهان انسانی.
اگر درجهان انسانی باشد نیز یک سلسله مشترکات عام بشری وجود دارد که آن سلسله مشترکات عام بشری فرازمانی وفرامکانی است وبه همین علت فرازمانی وفرامکانی است که از جهان شمولی برخوردار می باشد وهمین جهان شمولی وفرازمانی بودن است که آن انسان ها را بدل به اسطوره های بشری می کند.
جاویدانگی شخصیت های چون سقراط و مهات ماگاندی،مرهون همین مشترکات عام بشری وارزش های فرازمانی ومکانی است واگر این عنصر را از ایشان بگیرید دیگر شخصیت های تاریخ بشری نیست بلکه افراد ماجراجوی در برهه ی از زمان وقطعه ی از تاریخ خواهد بود که باید به عنوان یک رخداد تاریخی به آن نگاه کرد نه به عنوان شخصیت های تاریخ ساز وقابل تقدیر ودارای ارزش الگویی در گذر گاه حیات برین انسانی وجهان وطنی عقلانی.
شهادت شهید مزاری هم باید در پیوند با شهادت شهیدان کربلا نگرسته شود ودر همین راستا به تبیین دینی وتاریخی آن پرداخته شود تا شهادت مزاری عنصر فرازمانی وجهان سازی وفرهنگ آفرینیش برجسته گردد وبا همین برجستگی از گزند زمان وقهاریت تاریخ مصون ماند وبه رسالت مداری وانسان سازی ونهضت آفرینی بدل گردد.
من نمی دانم ملی گرایان افراطی هزاره با این نوع قرائت از شهادت مزاری چقدر موافق ویا مخالف اند اما من به عنوان یک هزاره ملی - مذهبی وفرد منتسب به روحانیت ،قرائتم از شهادت مزاری همین است وقرائت ملی منهای دینی را از شهادت شهید مزاری باور ندارم ومعتقدم که اگر شهید مزاری رابا دید صرفا ملی گرایانه به بازخوانی بنشینیم، چیزی برای گفتن نداریم واز مزاری فقط یک چهره ماجرا جو ترسیم کرده ایم.
اما قرائت دینی وملی از شهادت شهید مزاری وپیوند شهادت شهید مزاری با شهیدان عاشورا وممزوج کردن خون شهید مزاری را با خون سرخ حسین(ع) است که مزاری برفرازتاریخ می ایستد وپرچم هدایت انسان هارا برشانه خویش به اهتزار در می آورند ودوشادوش حسین(ع) شهید راه کرامت انسان، به تاریخ سازی وآزادی بخشی انسان وانسانیت قیام می نماید
با این توضیحات کوتاه وروشن وشفاف،از شهادت شهیدمزاری درپیوند با شهادت شهید راه کرامت انسان امام حسین(ع)،سخن در این است که چرا روحانیون موافق راه عزت بخش شهید مزاری،در تبیین این راه ومکتب با راه ومکتب امام حسین (ع)کوتاهی نموده اند وهنوز هم کوتاهی می کنند؟
راز این کوتاهی در چه است؟
آیا این روحانیون هنوز در پیوند داشتن شهادت مزاری با شهادت شهیدان کربلا شک وتردید دارند؟
اگر پیوند شهادت شهید مزاری را با شهیدان کربلا باور ندارند واز نظر عقیدتی به این حقیقت نرسیده اند که شهادت مزاری تداوم بخش شهادت شهیدان کربلا در گذر گاه تاریخ است،پس این همه سال ها چمبرزدن در حوزه وارتزاق از بودجه امام زمان (عج)چه بازدهی دینی دارد؟
وقتی ما نتوانیم پیوند دینی بین شهادت یک شهید راه حسین(ع) را با شهادت امام حسین(ع) در متن زمان درک کنیم،چگونه می توانیم ادعای هدایت جامعه را به سوی سعادت دوجهان داشته داشته باشیم؟
وقتی نتوانیم مصادیق عینی پدیده های زمان مند دین را برای مردم تبیین کنیم، چگونه می توانیم اجتهاد زمان مندرا در متن زمان کشف کنیم وزندگی زمان مند مردم را رنگ مذهب ودین بخشیم؟
من فکر نمی کنم روحانی باشد که ندانند شهادت مزاری تداوم شهادت امام حسین(ع) در متن زمان نیست وشهید مزاری همان شهید کربلای زمان ما در برهه ی از تاریخ ودر جغرافیای عقیدتی عاشورا بنام سرزمین کربلا نباشد.
پس راز اینکه ما در انجام این رسالت یعنی تبیین دینی وملی شهادت مزاری رادر راستای اهداف امام حسین (ع)کوتاهی کرده وهمچنان کوتاهی می کنیم،چیست؟


اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه


بنام خدا
سیاهان از سخن گویی محمد(ص)
تاجایزه جهانی صلح نوبل«باراک حسین اوباما»»


تاریخ عجب طرفه بازی های دارد وزیبا گردش وهنرمندانه چرخشی!
تاریخ،یگانه راویی است که «تبله عطار» بدوش ،سجاده عارف برشانه ،ساغرخماران بردوش ،عصای موسی در مشت ،زبور داوود برلب ورازهای سربمهر درسینه دارد.
تاریخ،کهن مرد جهان دیده ی راماند که کوله پشتی اش قصه های روزگاران پیشین است وافسانه های چین وماچین.
تاریخ،به دیگر روایت،تجسم عینی باطن انسان در بستر زمان است وستاده برگوهساران کوی قاف.
تاریخ،دوچهره مشعشع وکدر دارد:چهره مشعشع اش، آیینه ی هزار تکه ی راماند که درکمر کش طلوع خورشید قرار گرفته وجشنواره ی از رقص رنگ ها را پدیدآورده است.
اما چهره کدر تاریخ، قیرگونه شبی دیجوری راماند که خدایان هم از کابوس آن در امان نیستند.
تاریخ سیاهان جهان هم بردوگونه این دوچهره تاریخ نوشته شده ودوپاره ی تاریخ راشکل بخشیده است.
درپاره ی از تاریخ، سیاهان،بردگان بی اراده واختیار وهمکاسه سگان وموجودات پوست وبی ارزشی بودندکه از انسانیت هیج سهمی را نداشتند وفقط موجودات بیدُم ولطیف پیکران رام وسربزیر درخدمت سنادیداقالیم وخداوندگاران قدرت ومعیشت بودند.
دراین پاره ی از تاریخ، سیاهان،ازانسان، قامت راست وبازوان قوی وچهره سیاه ورشته مرواردی در دهان را بهره داشتند وازانسانیت، مهربی دریغ وکین فروخفته در گلورا ورسالتش ارضاء روحی وجسمی ازخودبهتران بودند.
اما درپاره دیگر ازدوپاره تاریخ،سیاهان،نقش آفرینان بزرگ وبی بدیل تاریخ هستند وازچنان جایگاه والای برخوردارند که «اله عشق» در برابر شان زانو برزمین می نهد وپیشانی خواهش برزمین می ساید.
اگر تاریخ زیست سیاهان، هیج والای وبرازندگیی را درسینه حک نمی جز دووالای وبرازندگی ونقش آفرینی «هاجر»در بنانهادن خانه «توحید» وطواف گاه موحدان و«بلال»در نهضت توحیدی «محمد»(ص) وسخن گویی دین اسلام،باز تاریخ برخودمی بالید وسیاهان برآن دوبزرگ تاریخ افتخار می کردند وجهان را به آوردگاه ارزش ها دعوت می کردند که جهان دربرابر شان بدیلی وهمآوردی چون «هجر»و«بلال»رانمی یافتند.
چنان که «دامن»زن سیاه وبی ارزش وبرده زن شوی خویش ابراهیم(ص) یعنی هاجر،طواف گاه موحدان شد وتکیه برخانه خدا دارد ،بام کعبه نیز گام نهادن «بلال»سیاه ی برده را برتارک خویش نقش دارد وامواج صوتی صدای بی لهجه ی بلال را درچهارسوی جهان بگسترانید تاگل توحید بشکوفد وایمان خلق شود.
امروزه نیز سیاهان، نقش آفرینان جهان مدرن اند با این که هنوز داغ «آپارتایت» بر پیکر براق شان خون چکان است اما هیچ عرصه ی از زندگی جهان مدرن نیست که سیاهان نقش آفرینان در آن عرصه هانباشند از «دومیدانی» بگیر تا جهان «اخلاق» و«سیاست»،قهرمانان وپیشتازان آن سیاهانند.
اکنون نوبت به نقش آفرینیی در عرصه صلح جهانی به سیاهان سپرده شده است وسیاه پوستی نیمه برده وآواره ی بنام «“باراک “اوباما»»»برنده بزرگ ترین جایزه جهان بنام«جایزه جهانی صلح نوبل»می شود تا با این عنوان جهانی نقش آفرینی جهانی خویش را باپشت بانی جهانی واعتبار جهانی درعرصه جهانی دنبال کند.
طرفه بازی تاریخ در همین است که امروز به سیاه پوست چون«“باراک “اوباما»»»ی جایزه جهانی صلح نوبل را می دهد که همین “باراک “اوباما»» در کودکی به جرم پدر سیه پوست از نعمت پدر داشتن محروم شد ومادر سفید پوستش اورا تصاحب کرد.
تاریخ امروز به “باراک “اوباما»»ی جایزه صلح نوبل می دهد که دودهه قبل همین “باراک “اوباما»» بدون مادر سفید پوستش حق ورود به پارک ها ورستوران های امریکا را نداشت. چون که برسر در ورودی این اماکن عمومی نوشته بود«ورود سیاه پوست وسگ ولگرد ممنوع»اند.
امروز تاریخ همان سیاه پوستان همشأن سگ ولگرد راجایزه جهانی صلح نوبل می دهد وهمان “باراک “اوباما»»ی سیاه پوست ومحروم از پدر را راهی کاخ سفید می برروی همان صندلی می نشاند که روزگاری ازروی همان صندلی فرمان ممنوعیت او به اماکن عمومی صادر می شد.
تاریخ در یک چرخش زیبا “باراک “اوباما»»ت را در همان کاخ فرعونی برد وروی همان صندلی شاند که روزگاری او را پوست تراز سگ برمی شمرد وامروز همان باراک اوبا «سگم دخترش را روی همان صندلی می نشاند که دیروز فرعونان لمیده بر آن ،سیاهان چون “اوباما»را ....
براستی که تاریخ بازی های زیبای دارد وچرخش های فوق تصور وتدبیر خلایق!
دودهه قبل وقتی “اوباما» به عنوان یک سیاه پوست آواره «بی پدر»درکنار مادر سفید پوستش درخیابان های امریکاقدم می زد، چه کسی در مخیله اش خُطُرمی کرد که روزی این سیاه پوست بی پدرآواره ازکینیا، مرد اول جهان باشد؟
چه کسی باور می کرد که روزی این رنگین پوست بی اصل ونصب، مصلح جهان گردد وجهان چشم به دهان اودوزند وگوش به حرف اوباشند؟
اکنون که ایشان به بزرگ ترین عنوان واعتبار جهانی دست یافته است چه خواهد کرد وچه باید بکند؟
یقینا اگر ازاحمدی نجات سئوال شود که :
“اوباما» چه رسالت جهانی دارد؟
خواهد گفت:
اطاعت از ولایت وهمکاری بامن در دولت مهرورزی.
شاید بتوان گفت که جهانیان از”اوباما» انتظارات بسیاری دارد که رنگ وبوی جغرافیایی وایده ئولوژیکی داردوساکنان هر قاره ی از این جهان دامن کستر، باتوجه به ضرورت های زیست محیطی خود از”اوباما» انتظاری دارد وچشم امید به ایشان بسته اند تا «امید » بربادرفته شان را به ایشان برگرداند چنان که جایزه جهانی صلح نوبل هم با همین عنوان به ایشان داده شده است.
حال ایشان هر مرام ودین وعقیده ی داشته باشد ،اما به عنوان مرد جهان وشخصیت اول جهان صلح، وبه عنوان این که ایشان مسلمان زاده است وکشور افغانستان یک کشور مسلمان است واز طرف دیگر امریکا بطور مستقیم در افغانستان حضور دارد وحضورش نیز برای تأمین امنیت وایجاد صلح در افغانستان است، مردم عزیز وبزرگوار وشریف افغانستان از ایشان انتظاراتی دارند.
من به عنوان یک فرد از افراد این ملت نمی توانم ادعای نمایندگی از کل خلق شریف افغانستان را داشته باشم اما به عنوان یک فرد افغانستانی از ایشان انتظاراتی دارم وامید وارم که ایشان با عنوان جهانی ورسالت جهانی که عقلای جهان به ایشان داده اند برای ملت عزیز افغانستان امنیت وصلح واقعی را هدیه کند تا ملت بزرگ افغانستان هم مدال «فضیلت»وعنوان«مرد سبز جهان»را به ایشان عطا کنند.
1 – اولین انتظار من از« اوبا ما» این است که :با ملت افغانستان صادق بوده ودر مبارزه با «تروریست»و«دهشت »افکنان،صادق وجدی باشد واز بازی «موش وکربه یی»در قضیه تروریست ودهشت افکنان دست بردارد.
2 – چنان که خود “اوباما» شلاق«تبعیض نژادی» و«تحقیر ملی» وداغ تکفیر«دینی» را بر پیشانی خود دارد،بخش های عظیم از ملت بزرگ افغانستان هم همین داغ را برپیشانی خویش دارند وهنوز که هنوز است در دولت کرزی هم همان سیاست های «قرون حجری» وضدبشری نسبت به بخش های عظیم از همین ملت اعمال می شود؛بنابراین،”اوباما» نباید کاری کند که حضور نظامی امریکا در افغانستان باعث تداوم همان سیاست تبعیض نژادی گردد وکرامت انسان ها نادیده گرفته شود وقوم سالای ونژاد پرستی، لباس دموکراسی 50+1بپوشند.
3 – شرایط فعلی ودهشت افکنی تروریست ها باعث شده است که ملت افغانستان به حضور نظامی امریکا در افغانستان رضایت بدهند. اما این ملت، ملت آزاده وسربداری هستند که اشغالگری هیچ اشغالگری را نمی پذیرند.
لذا «اوبا ما » باید به دنبال یک سیاستی باشد که هرچه زود تر به اشغالگری افغانستان پایان داده شود وسربازان امریکا از افغانستان به عنوان ناجیان وصلح آفرینان وباشا خه های گل دردست، افغانستان را ترک کنند نه اینکه خدای ناکرده به عنوان اشغالگران افغانستان،ازافغانستان رانده شوند وهمان بلای برسرشان بیایدکه برسر ابرقدرت روزگاران گذشته «استعمارپیر انگلیس» واژدهای سرخ«اتحاد جماهر شوروی» آمد؛بیاید وبجای این که سربازان امریکایی در هنگام خروج از افغانستان ،لبخند برلبانش باشد، زخم تیر خشم مقدس جهاد بر پیگر شان باشد وبجای اینکه شاخه های گلی از باغستان قلب این ملت مهربان در دستان شان باشند؛ جنازه های قطعه فطقه شده یاران روی دست شان باشند.
4 – افغانستان «جزیره امن» برای امریکا نخواهد بود وامریکا نباید حضوردائمی درافغانستان را به سرپروراند ویا اندیشه سنگر امن برای بازی با ایران را در افغانستان طراحی کند .چون افغانستان سنگر امن مبارزه با ایران نیست وامریکا نباید چنین اشتباهی را مرتکب شود.
امریکا باید بجای اینکه در اندیشه فرمان روایی بربلندای بام جهان باشد، در اندیشه تسخیر قلب ساکنان قلب آسیا وناف جهان باشد.
5 – “باراک “اوباما»» اکنون درباره افغانستان دورسالت را بردوش دارد:
1 – رسالت تأمین امنیت وباز گشت آرامش واستقرار دموکراسی عام جهانی در افغانستان. چون که امریکا با همین ادعا به افغانستان آمده وعلت حضور امریکا در افغانستان همین مسئله ی تأمین امنیت وبازگشت آرامش وصلح در افغانستان ومبارزه با پدیده شوم تروریست ودهشت افکنان بین المللی است.
لذا ازآنجای که“اوباما» رئیس جمهور منتخب وبرگزیده ملت بزرگ امریکا است به این اعتبار دررابطه با افغانستان، ایشان رسالت بزرگی دارد وملت بزرگ افغانستان از ایشان انتظار دارندکه بااتخاذ سیاست های معقول ومطابق با اقتضای زیست محیطی افغانستان، به رنج بی پایان خلق صلح دوست وظلم ستیز افغانستان پایان بخشد تادوباره این سرزمین بهشت اهل توحید باشد وبانگ توحید از مناره ای هایش به گوش آید وموحدان جهان را به وحدت جهانی فراخواند.
2 – ازآنجای که “اوباما»،عنوان مرد صلح جهانی رادارا می باشد وجایزه جهانی صلح نوبل به ایشان داده شده وعلت اعطای این جایزه به ایشان هم این اعلام شده که ایشان «امید به صلح وزندگی»را در جهان خلق کرده است.
بنا بر این، ملت افغانستان از ایشان نه به عنوان رئیس جمهور امریکا ودخیل در مسئله ی افغانستان بلکه به عنوان مرد صلح جهان وبرزگر«امید» در «مزرعه زندگی» انتظار دارند که ،مزرعه زندگی شان را از هجوم «صرصر» نجات بخشیده دوباره شکوفه باران کند تاکودکان این سرزمین خدایی وزادگاه پیغمبران «نور» وخفتن گاه «بودا»،بالبان ستاره باران وتن پوش الوانین در گلستان وطن به پایکوبی مشغول گردندو باردیگرغزال چشمان خرمن گیسوی وطن، زهره را به رقص آورند وبرشانه ی خورشید خیمه زنند ورقص به سوی خدا بیاغازند.ودر پرتو صلح وامنیت «پرستو»های مهاجر به آشیانه برگردند.
اگر چه این پرستو های مهاجر بال هایش از سنگ جفای روز گار وسنگبازی کودکان همسایه اش خونین وزخمی اند، اما هنوز پرستوهای مهاجر پرواز را ازیاد نبرده اند وعشق پرواز وباز گشت به آشیانه اش در جان شان شعله وراست وپرفروغ.
6 – باراک اوباما،بیاد داشته باشد که این جایزه ی جهانی صلح نوبل، خون بهای صدها هزار انسان آزاده ی جهان ومخصوصا سیاه پوستان جهان است که برای دفاع از کرامت ذاتی انسان ها جان خود را تقدیم داشتند تا خون سرخ شان در «مزرعه حیات» جاری وساری باشد وفرهنگ کرامتمندی انسان واندیشه صلح جهانی وجهان وطنی از خون پاکان شان آب یاری شوند وثمره اش آزادی نسل امروز باشد.
بنا براین «اوباما» به عنوان یک فرد ازنسل به زنجیر کشیده شده وبردگان دیروز ،به خون شهیدان راه فضیلت وکرامت ملت های جهان حرمت نهد ومخصوصا به خون پاک شهیدان راه عزت وآزادی در ادیان وملت های مسلمان وبویِژه شهیدان لاله پیکر افغانستان عزیز، حرمت نهاده بیاد داشته باشد که خون همین شهیدان راه آزادی وکرامت بودند که دربرابر دشمن قداره بندی چون اتحاد شوروی دیروز سدفولادین ازخون ایجاد نمودند وجهان امروزرا از شر« ابرقدرت جهنمی» الحاد وکفر نجات دادند.
«اوباما»،درحالی نشان صلح جهانی را برسینه اش حک می کند که ملت افغانستان عذادار فرزندانش هستند وهرروز داغ داغتر می شوند چون یا تروریست ها ودهشت افکنان فرزندان عزیز این ملت را به خاک وخون می کشانند ویا سربازان امریکا زنان ومردان بی گناه این سرزمین را در خاک وخون می غلطانند.
«اوباما» به عنوان شخصیت جهانی در عرصه صلح جهانی، باید به زخم های ناسور این ملت مرهم نهد وبه این کشتار غیرمسئولانه وغیر توجیه پذیر، پایان بخشد ویقین داشته باشد که اگر به این روش پایان داده نشود ،خون سرخ همان شهیدان راه آزادی وعزت، در رگ های غیرت وایمان همین نسل خاموش وهمراه وهمراز امروز امریکا، بجوش خواهد آمد وباردیگر فرهنگ مقدس جهاد درجان شان جوانه زده شهادت گل می دهد تاآزادی ثمردهد ورهای واقعی ملت تحقق یابد.
امید واریم که جناب “اوباما»،باعبرت ازتاریخ،نقش آفرینی تاریخی خویش را به احسن الوجه بازی کند وچون«بلال ها) نیاکان گذشته اش درخدمت انسان باشد واز شرافت انسان ها وکرامت ملت ها پاسداری نموده جهان نو بیافریند ودر این جهان نو از تبعیض نژادی وتکفیر دینی ومحرومیت معیشتی خبری نباشد وهمه برادر وار درکنار هم زیست مهرورزانه داشته باشند ودیگر عدالت وقانون گرایی وکرامت انسانی وحقوق ذاتی انسان ها فقط درکتاب ها وقطع نامه های نهاد های نام نهاد بین المللی نباشد.
امید است که “اوباما» با این عنوان واعتبار جهانی، فرصت های بیشتر وبلندگوها ومراکز ونهاد های حقوق بشری بیشتر در اختیار داشته باشد وبه ایجاد صلح جهانی و«برزی گری» در«مزرعه حیات» قیام کندو«گل امید»بکارد وشکوفه وحدت جهانی برشاخسارشان بروید وفرهنگ گفت وگوی بین ادیان در دهکده جهانی خلق شود وشهروندی جهانی محقق گردد وکرامت ذاتی انسان ها محور شهروندی باشد.

اسدالله جعفری

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(6)
کوتاهی روحانیون در تبیین راه مزاری(1)
بنا نداریم رسالت روحانیون را ازمنظر آیات وروایات به باز خوانی نشینیم و از این رسالت مداری وجامعه سازی، قرائت جدید ارایه کنیم.چون که رسالت مداری وجامعه سازی روحانیت از منظر آیات وروایات چنان بدهی وروشن است که بسان یک اصل موضوعی پذیرفته شده است ومؤمنین از امت اسلامی با این آیات وروایات مأنُوس هستند واغلب این روایات دینی را درحافظه خود محفوظ دارند.
در این نوشته سخن از کوتاهی وغفلت غیر عمد روحانیون عزیز ومکرم در برابر شهید مزاری است واین که چراروحانیون عزیز ما براساس رسالت دینی خود به تبیین راه عزت آفرین شهید دین وملت مزاری بزرگ،قیام نکرده اند تا در پرتو اندیشه این اصحاب دانش ومردان ارزش،قیامتی از قیام مردان استقامت خلق می شد وپرچم نهضت سرخ مزاری بر تارک تاریخ برافراشته می ماند وچنان که مردان استخوان آهن وزنان حورسیما وفرشته خوی بامیان وپامیرکه بر بام دنیا سکنا دارند و بین آسمان فسونگر وزمین زخار وگوهر خیر پیوندمی زنند،تاریخ گذشته را به آینده پیوند دهند وجامعه ی نو بیافرینند.
ازآنجای که روحانیون،جامه ی هدایت را بر تن دارند وجانشین معنوی رسولان هدایت وهادیان آسمانی وامامان عصمت وامامت هستندوادامه دهندگان راه رهروان رسالت وجماعت اهل حکمت می باشند،وظیفه دینی وملی داشتند ودارند که راه عزت آفرین مزاری راادامه داده به تبیین مکتب او بپردازندوچنان که خون مزاری بر مزرعه جان این امت درجریان است وهرروز خروشان تر می شود،پرتو اندیشه او نیز خورشید وارازافق باور واندیشه تابان تراز همیشه طلوع کنند وانوار آن تا تاریک ترین زاویه های حیات اجتماعی پرتو افشانی کنند.
روحانیون ما خوب می دانستند ومی دانند وآگاه هستند که مزاری،باشهادت خویش به دین وملت، حیات دوباره بخشید. چون خود را برای تجدید حیات دین وارزش های والای انسانی فداکرد،خود نیز چون حقیقت وحقایق دینی وارزش های والای انسانی جاودان شد واز مدار زمان خارج شد وبدل به حقیقت جاودان فرازمانی گردید.
این قبول است که مزاری دایر مدار حق وباطل نیست؛ بلکه این حق وباطل است که معیارسنجش کار مزاری وراه مزاری واقع می شود وراه مزاری به همان میزانی که با حق مطابق هست به همان میزان اعتبار وحجتیت دارد.
این سخن سخن حق است وادعای ما نیز همین است ومزاری خواهی وراز این همه ابرام واصراردرپای فشردن برراه مزاری درهمین حقیقت نهفته است.
ما به عنوان رهروان راه سرخ مزاری در متن زمان وجغرافیای اقتضای حیات،برهمین مبنا واندیشه ی صائب،راه سرخ او را تنها راه نجات این امت به استضعاف کشیده شده می دانیم. چون که این اندیشه برحق (یعنی حق مداری)مدعیان بسیار دارد ومدعیان این حق مداری از معجون بنام تقوای درلباس پوشیدن ونرمش درمیان مردم استفاده نموده با جامه ی عوام فریبی برتن نمودن، به راهزنی این امت می پردازند.
ما هم برهمین مبنای برحق واندیشه صائب، به مزاری وراه مزاری وفادار می مانیم چون که مزاری باشهادت ودر عمل خود ثابت کرد که از آن گروه راهزن نبوده ودر عقیده وایمانش صادق بوده وبا پیمانی که با مردم بسته بود وفادار ماند وبه وعده ی که به مردم داده بود که «به شماخیانت نمی کنم» و«ازخدا خواسته ام که خونم در میان شما ریخته شود» با شهادتش شهادت داد وخونش را بر رخ خورشیدپوشاند تا وفاداری وصداقت درجهان سرخ روی باشد واین ملت ملت سربلند وجاویدان بوده خورشید وار برتارک تاریخ خیمه عزت افرازد.
روحانیون وفادار به راه مزاری، مزاری را دایر مدار حق نمی دانند تا خناسان رهزن حق وحقیقت، با پیشانی های پینه بسته ولبان ترک خورده وجامه های عوام فریب،در میان امت دین مدار، هیاهو راه اندازند که «مزاری پرستی جای حق پرستی را گرفته است» وبا این هیاهوی معاویه گون وعمرو عاص وار، به قلب واقع وواقعیت وتلبیس حق بپردازند.
روحانیون وفادار به راه سرخ مزاری،مزاری رااز مصادیق روشن حق یافتند وچون اورا از مصادیق روشن وقوعی حق در بستر تاریخ یافتند به او وفادار ماندند. چون در این صورت وفاداری به مزاری یعنی وفاداری به حق ومزاری خواهی یعنی دیدن عریان حق در عینیت زندگی.
به همین دلایل ویافته های دیگر است که سخن گفتن از مزاری یک تکلیف دینی ووظیفه ی ملی است چون مزاری دیگر یک شخص نیست ومزاری از تشخص فردی وتخته بند ملیت وقوم خارج شده وبدل به حقیقت جاویدان شده وبه همه ی بشیرت تعلق دارد وهرانسانی که حق طلب وحق محور باشد او یک فردی مزاری خواه ورهروراه مزاری نیز هست.
با چنین نگرش است که من نسبت به طیف روحانیون وهم صنفانم، نقد دارم ومدعی هستم که روحانیون وفادار به راه مزاری در برابر مزاری رسالت خود را انجام نداده اند وباید به این کوتاهی وغفلت خود اعتراف نموده به جبران آن قیام کنند ونهضت باز گشت به عزت سرخ را بیاغازند تا «شقایق» پرپر نگردد و«لاله» بی چادر نماند و«پرستو» پرواز ازیاد نبرد.
کوتاهی روحانیون در تبیین راه مزاری
با این مقدمه،سخن را از اینجا میاغازیم که:روحانیونی که براساس آموزه های دینی ومطالعات شخصی خوداز عینیت جامعه،مزاری را ازمصادیق وقوعی حق درجامعه وزمان سیال،یافتند وبرای همین هست که به راه مزاری واندیشه های بی غل وغش او وفادار ماندند وراه اورا ادامه راه انبیاء وائمه اطهار می دانند،چرا درتبیین راه واندیشه مزاری کوتاهی نموده وکوتاهی می کنند؟
روحانیونی که راه مزاری را تنهاراه نجات این قوم به زنجیر کشیده شده می دانند، چرا به تبیین راه واندیشه مزاری در متن زمان قیام نمی کنند واز راه واندیشه مزاری تصویر شفاف وقرائت راهبردی ارایه نمی دهند؟
روحانیون برای تبیین اندیشه ومکتب مزاری فرصت های دینی دارند ودر این راه نیازی به هزینه کردن آبروی خود هم ندارند وخوش بختانه انجام این رسالت نیازمند یک دستگاه دولتی نیست وبه هیچ گونه هزینه ی مالی ی هم نیاز ندارد چون که امت ما وراه روان مزاری، مسلمان هستند واسلام دین عقل وبرهان هست وهمانطور که خود اسلام در دامن گستری خود به اقصانقاط جهان با زور وزر دامن نگسترانید بلکه عقل هارا شکوفا کرد وایمان شکوفه داد وارزش آفرید،تبیین اندیشه راه روان دین چون مزاری هم نیازی به هزینه کردن های آن چنانی ندارد وفقط کافی است که برهان را در مرزعه جان ها افشانید تا حکمت جوانه زند وعرفان ثمردهد.
ازآنجای که روحانیون ما مبلیغ دین هستند ودین اسلام دین علم وحلم وسلم می باشد،واز طرف دیگر اسلام یک سری شعایروسنت های دارد که این شعایر وسنت ها در قالب گرد همایی های مردمی دراجتماع تبلور می یابند ومأمنین برای بزرگداشت این شعایر وحفظ سنت،بدون هیچ الزام قانونی واجبارنهاد های دولت (بلکه براساس وظیفه وتکلیف دینی) در آن شرکت نموده واز هیچ گونه همکاری فکری وفیزیکی دریغ نمی کنند واین البته که یک فرصت بسیارارزشمند وطلایی، برای تبیین اندیشه های زمانی دین واندیشه اندیشه ورانی دینی است.
علاوه بر این شعایر وسنت های عام دینی،ما یک سری شعایر وسنت های درون مذهبی هم داریم وهرفرقه ازفرق اسلامی،دارای شعایر وسنت های مخصوص به خود هستند که این شعایر وسنت های درون مذهبی ودر هر حوزه از جغرافیای زیست محیطی، رنگ وروی مخصوص به خود را دارد وبرای تبیین اندیشه های دینی ومذهبی، فرصت وسرمایه ی بی نظیر است.
خوش بختانه در مذهب شیعه (که اکثریت از پیروان شهید مزاری از همین مذهب هستند) این شعایر وسنت های درون مذهبی درنسبت به شعایر وسنت های دیگر فرقه های محترم دینی کشور،ازکمیت وکیفیت بیشتر برخوردار هستند وبالتبع،روحانیون ما نیز درنسبت به روحانیون دیگر فرقه های مذهبی موجود کشور،دست شان باز است وفرصت بیشتروبهتر برای تبیین اندیشه های دینی دارند.
من از شرح وبسط بیشتر در بیان شعایر وسنت های شیعی برای تداوم اندیشه وراه انبیاء ومبرهن سازی آموزه های دینی،می گذرم وفقط به دو نمونه از این شعایر وسنت های شیعه برای اشاعه وایضاح سازی آموزه های دینی اشاره می کنم تا روشن شود که روحانیون ما در تبیین نکردن راه واندیشه شهید مزاری در پرتو این اندیشه های دینی ودرچنین زمان ها ومکانهای که (برای بزرگداشت شعایر وسنت های مذهبی) موجود است ،چقدر کوتاهی نموده وبه رسالت دینی ووظیفه ملی ومذهبی خود عمل نکرده وباید(به عنوان عذر تقصیر به پیشگاه خدا وشهیدان راه خدا) نهضت بازگشت به ارزش ها را ازسر بگیریم.
1 – عاشورا
عاشورا وبزرگداشت یاد شهیدان کربلا،یکی از شعایر وسنت های مذهبی شیعه است(البته بزرگ داشت عاشورا ویاد امام حسین ویارانش،اختصاص به شیعه ندارد وتمام فرق اسلامی یاد امام حسین وروز عاشورا را گرامی می دارند اما درمذهب شیعه از ویژگی های خاصی برخوردار هست که در دیگر فرق اسلامی وجود ندارد)
گرامی داشت عاشورا ویاد شهیدان گلگون کفن کربلا وکاروان اسرای کربلا به رهبری بزرگ زن تاریخ جوانمردی وپیغمبری،حضرت زینب(س) از جمله شعایر وسنت های مذهبی شیعه است که بقا وشفافیت مذهب شیعه در تاریخ همین مسئله است ونقش عاشورا در حفظ وشفافیت مذهب شیعه وارزش های والای انسانی پیروان این مذهب وپیوند عاشورا با زمان ومحیط زیست پیروان مذهب شیعه وشهادت محوری وشهید پروری در میان پیروان این مذهب، چیزی نیست که نیازمند به تورق در لابلای تاریخ باشد وبرای تبیین آن هفتاد من کاغذ را سیاه نمود.
نقش عاشورادر حفظ اسلام از گزند تحریف وتداوم بخشی روح حماسه وشهادت طلبی وشهید پروری در میان امت اسلامی، چنان روشن وشفاف است که خورشید درنیم روزآفتابی در دل کویر است.

اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ شهریور ۲۸, شنبه


بنام خدا
عید به گل نشستن فطرت بربرزگران فطرت مبارک باد!

آری آنک صلا در داده اند که:عید آمد وعید آمد آن یاری که رمید آمد!
آنک یار آمده وبار عام داده اند!
آنک یار آمده ونگارین جامه با ید بوشید
تن در زمزم حضور شست
زلف شانه باید کرد وهوای شد
نرگس بر گلستان نظر باید رفت تامردم از آن منظر ستاره بی چینند
رخساررا ارغوانی باید کرد تا سوسن وناهد شبنم باران کنند
ازتاک لبان انگور باید چید وشراب طهور ساخت
آنک یار آمده وبارعام داده اند!
یارآمده وصلادرداده وخوان رحمت گسترانده وخلعت می بخشد
یار آمده وبربرزگران فطرت، می ناب بخشد، تا شُرب مدام داشته باشند
آری! آنک عید آمده وبرزگران فطرت ،کشتی رستگاری را برساحل سعادت به گُل نشانده اند!
چون که فطرت را به گُل نشانده وساحل نیز به به گل نشسته است
گل فطرت شکوفه اش شکفته و سعادت ثمر رستگاری بارداده
عید فطر، عید آفرینش است
عید خلق مدام
عید صیرورت انسان
عیدفطرت بعد از فترت تن وحمام گرفتن روح در ساحل دعا
عید فطررستن دوباره فطرت در گلستان لیلة القدر گیسوی نگار
عید فطر، عیدطلوع لبخند یار
عید فطر، عید نقاب از رخ کشیدن جانان است!
عید فطر،عید ناز ونیاز است که دلدار ناز دارد ودلداده نیاز پیش کش می کند
دلدار ناز می فروشد ودلداده در سپیده دم ناز نماز می برد
مگر نه این است که هرناز نمازی دارد وهرنمازی نازی پاداش؟
مگر نه این است که تانازی نباشد نمازی هم نخواهد بود؟
نازدگر نماز دیگر می خواهد
مگر نماز عید فطر نماز دیگرگونه نیست؟
قیام دیگر دارد وقنوت ازحشر ونشر
رکوع وارونه دارد وسجود عاشقانه
تکبیرات به تکرار باید گفت وقرائت به شهود باید بود
تهلیل به تحلیل بایدبرد وتقدیس به قدوس
حمد برتن حامده باید خواند وتسبیح برگوش مولود تازه آویخت
در عید فطر ،جان دیگر شده وجان نیز هم
در این عید،روح معراج دگرداشته ورهآوردش نیز هم
این عید زانو به زانو نشستن روح القدوس در شب قدر است
عید فطر است وبرزگران فطرت برساحل رستگاری ستاده اند
خورشید برمژگان شان بوسه می زند
ساحل پای شان را با زمزم می شوید
نسیم از کوی یار مژده می آورد
شبنم عطر زلف یار دارد
پونه از چشمه بقا برگ وبار گرفته است!
عید فطر است وبرزگران فطرت به نماز می ایستاده اند
به نماز می ایستند تا نی شکر سعی شان پرساقه شود
سعی شان مشکور باشد وشکرشان مشهود
عید فطر است وبرزگران فطرت به حضور آمده اند تا شکرانه تقدیم کنند وپاداش مضاعف برگیرند
فطریه ببخشایند وغم بزودایند
حیات بی آفرینند وحیات جاودان یابند
فقر مسکین شکنند تا ایمانش در طوفان هانشکنند
سدی در برابر فقر بر می افرازند تا سربر عرش سایند
این عید فطر، بربرزگران فطرت مبارک باد!

اسدالله جعفری

۱۳۸۸ شهریور ۲۲, یکشنبه


بسم الله الرحمن الرحيم
روزه درمان بيماري هاي روح و جسم

صديقه ابراهيم زاده
اشاره
مقاله ی پیش روی خوانندگان عزیز،نوشته ی خواهر عزیز ودختر پاک وطن،خانم ابراهیم زاده است وبا توجه به سن وفرصت های مطالعاتی ایشان،این مقاله از مقبولیت خاصی برخوردار است وبسیار ساختارمند نوشته شده واز معیاربالای نویسندگی بهره دارد .
خانم ابراهیم زاده، در عالم هجرت به سرمی برد ودر ایران زندگی می کند ودر آستانه ی دیپلم گرفتن قراردارد تا انشاء الله بعد از دیپلم گرفتن پابرقله های رفیع علم ودانش نهاده افق های برتری را منظرگاه چشمان خدابین خویش سازد ودرطریق جان وجهان سازی قدم وقلم زند.
ایشان علاوه بر این که دستی به قلم دارد ودلتنگی هایش را باستارگان قسمت می کند وزلف اندیشه راشانه می زند وگل معانی می چیندوزمزم خرد می بخشد،یک هنرمند است وبا رنگ وقلم مو، آسمان زندگی را رنگ دیگر می بخشد وسقف فلک می شکافد وطرح نو می زند.
ما برای این خواهر عزیز ودخت پاک وطن ،آرزوی توفیق داریم واز خدا می خواهیم به ایشان توفیق عطافرماید تا با قلم مویش ومنشور خیال وگل اندیشه اش جهان فردای ما را رنگ آبی زند وطرح نو در اندازد.
به پدر مجاهدش که بوی پیراهن پدر بابه مزاری را با خود دارد وهنوز تصویر مشعشع از صورت بابه مزاری در چشمان او است وهنوز گرمای دستان بابه را در دستان خویش دارد وگاه گاهی یاد شب های ستاره باران بامزاری بودن ودر سنگر نشستن وراه پیمودن شانه به شانه با بابه مزاری ،اورا دلتنگ می کند ،به این پدر مجاهد ومادر صبور ومدیر ایشان که سال های سخت جهاد را برشانه های غیرت فاطمی خویش برنهاده وبه تربیت فرزندان شایسته ودانا وپاک ومؤمن همت نموده، تبریک می گوییم واز خدا می خواهیم عزت شان را جاودان سازد وفرزندانش را توفیق روز افزون بخشد.
روزه درمان بيماري هاي روح و جسم
صديقه ابراهيم زاده
به راستي كه ماه مبارك رمضان ، ماه ميهماني ، ماه فيض و رحمت و مغفرت ، خداي مهربان است . خدايي كه باري ديگر فرصتي ديگر را در اختيار ما نهاده است تا خود را بسازيم و به كمال انسانيت نزديكتر شويم . بر ماست كه در اين ماه با عظمت به نشانه ي اطاعت از فرمان الهي روزه بگيريم تا در پرتو این روزه وببرکت ضیافت الله به مقام قرب حق دست یابیم وانسانیت ما شکوفا شده تعالی وکمال برین وسعادت جاودان ثمردهد .
در دين مبين اسلام، روزه به معناي خودداري از اعماليست كه روزه را باطل مي كند اما اصل روزه گرفتن وبه عنوان یک سنت الهی ودینی ووسیله ای برای پالایش جان انسان در جهت رسیدن به سعادت فرامادی،نه تنها در اسلام بلكه در فرهنگ ساير مردم جهان نيز روزه وجود دارد و از سابقه اي طولاني برخوردار است . در دين يهوديان ، مسيحيان ، صائبي ها و مانويان ، چيني و هندي ها نيز روزه وجود دارد و همه ي آنان روزه را به عنوان دستوري ديني پذيرفته و به آن عمل مي كنند .
برهمگان روشن است كه روزه به معناي كم خوردن و كم آشاميدن نيست و هدف برتر و والاتري دارد . فلسفه ي اصلي روزه داري تقويت روح تعبد و تكامل جسم و جان است که با نگاهی گذرا به فرمایشات پيامبران الهی درپیرامون روزه، موضوع روشن مي شود .چنان که خاتم پیامبران ورسول اعظم اسلام (ص) فرمودند : « المعده بيت كل داء و الحمئه رأس كل دواء » يعني معده مركز و خانه ي هر دردي است و پرهيز و اجتناب ( از غذاهاي نا مناسب و زياده خوري ) اساس هر داروي شفا بخش است .
علاوه بر اين دستورات وفرمایشات رهبران الهی ورسولان برحق، دانشمندان اسلامي و غير اسلامي (از گذشته تا به امروز) خواص بسياري درباره ي روزه داري بيان كرده و روزه را از جنبه هاي متفاوتي بررسي كرده اند وبه نتایج بسیار حیرت آور ازتأثر روزه بر جسم وروح انسان دست یافته اند. به عنوان مثال دكتر « كاريو» ( آمريكايي) مي گويد : هر شخص بيمار بايد در سال مدتي از غذا پرهيز كند زيرا مادامي كه غذا به تن مي رسد ، ميكروب ها در حال رشدند ، ولي هنگامي كه از غذا پرهيز مي كند ميكروب ها رو به ضعف مي روند .
ازدیگر دانشمندان غیر اسلامی دكتر «گونل پا» ( فرانسوي)است که گفته است : «‌چهار پنجم بيماري ها از تخمير غذا در روده ها ناشي مي شود كه همه با روزه اصلاح مي شود » اینگونه سخن گفتن و نظردادن درباره روزه از طرف دانشمندان جهان ،اختصاص به دانشمندان معاصرندارد بلکه در طول تاریخ اینگونه بوده ودرهرقرن وبرهه ی ازتاریخ دانشمندی درباره روزه وروزه داری سخن گفته ویافته هایش را باتوجه به تخصص خود بیان نموده ،چنان که «فيثاغورث» طبيب و دانشمند بزرگ يوناني ،2500سال قبل در هنگام مرگش، شاگردانش را به روزه گرفتن توصيه كرد .
مطالعات اخير نشان داده است كه استفاده از رژيم هاي غذايي محدود، باعث یک سری تغیرات قابل توجه اساسی وسرنوشت ساز در سیستم بدن می شود واز جمله ی آن تغیرات اساسی این است که روزه گرفتن ونوع قانونمندی در رژیم غذایی در طور مدت روزه گرفتن باعث افزايش طول عمر ، عملكرد بهتر انسولين و مقاومت در برابر استرس مي شود .
روزه آثاري اجتماعی نيز دارد .مخصوصا در زندگی جمعی، چون که انسان باتحمل يك ماه گرسنگي و تشنگي ،حال فقرا را درك كرده و به ياري آنان مي شتابد . روزه در ماه رمضان یک راهکاری بسیار راهبردی برای دست یابی به عدالت اجتماعی وسازکاری برای ایجاد سیستم تعاون در اجتماع برای مبارزه با فقر وگرسنگی کلان اجتماعی می باشد تا ازاین طریق عدل الهي شامل حال انسانها گردد . آري مي توان گفت تنها مكتبي كه به فكرایجاد فرهنگ سازی درجهت رفع نیاز نيازمندان می باشد ،اسلام است .
رمضان و جامعه ي با نشاط
یکی از بحران های بسیار جدی وچالش آفرین دنیای امروز ومخصوصا در جوامع پیشرفته وصنعتی،مسئله افسردگی اجتماعی وبی معنای زندگی فردی می باشد.
فقط کافی است که به مجلات خانوادگی وآمار های مراکز درمانی وروان شناسی یک نگاهی بیندازیم وآن را تورق بزنیم تا بدانیم که این افسردگی اجتماعی وبی معنایی زندگی چه ها برسر این انسان مسلط بر زمین وآسمان آورده اند وچگونه بی رحمانه گروه گروه از انسان های سرخورده واسیر در چمبره افسردگی را به مسلخگاه خودکشی می برند وهرروزه فاجعه ی نو می آفریند. فاجعه ی که هیچ گونه درمانی فیزیکی ودارویی ندارد که ندارد چون بیماری افسردگی دنیای امروزبیماری ازدست دادن ایمان ومعنویت وهدف دار بودن زندگی است واین بیماری است که روح انسان را می ساید وتن را به قربانگاه خودکشی سوق می دهدوقربانیان خاموش می گیرد.
امادرجوامع دینی که براساس ایمان دینی می زیند وبه فردای بهتر باورمندند وامداد های غیبی را چشم به راه است وتکیه گاه ماورایی دارند این بیماری فرصت جولان را ندارد واگر گاهی این بیماری دیده شود ازنوع دیگر است وریشه اقتصادی دارد نه روحی وروانی.
از آنجا كه رمضان ماه دعا و خواستن است و دعا نيز اميد و اجابت را به دنبال دارد پس انساني كه دعا مي كند اميد به اجابت دارد و اميد يعني نشاط ، سر زندگي پس جامعه اي كه همه با هم در اين ماه دعا مي كنند با نشاط اند وچیزی به بنام افسردگی روانی وعاطفی وجود ندارد .
انسان و روح انساني این تغييرات را مي پذيرد و به وسيله ي آن شاداب و با نشاط مي شود .
همين تغيير برنامه در ماه مبارك رمضان و تغيير در خوردن و آشاميدن باعث مي شود كه ذائقه اي انسان تقويت شود.
علاوه بر اين موارد، نشاطي كه هنگام افطار به روزه دار دست مي دهد قابل قياس با هيچ نشاطي نيست . لحظه اي كه روزه دار سر بلند و سر ا فراز از انجام فرمان الهي در مقابل خداي خود حاضر مي شود، شادمان است . زيرا كه رضايت خداوند را احساس مي كند و آرامش و اطمينان به انسان هديه داده مي شود.
در جمع خانواده و از لحاظ تربيتي نيز افطار و سفره ي افطار مؤثر ومفيد است همكاري افراد خانواده با يكديگر ودرکنار هم بودن، نياز عاطفي افراد را بر آورده مي سازد وصفا و پاكي و صميميت سفره ي افطار به انسان سر زندگي و نشاط مي بخشد .
در آخر در يك جمله مي توان گفت :‌روزه درمان بيماري هاي روح و جسم است .

18/6/1388

۱۳۸۸ شهریور ۱۳, جمعه

بنام خدا
صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(4)
روحانیون شیاد ومنافق (2)
راستی که مزاری وپیروی از مزاری چقدر پیچیده ومعماگونه است.
چنان که شهادت مزاری ازراز های تاریخ معاصر است، راه پیمودن مزاری وهمراهی کردن مزاری وچون مزاری صادق بودن نیز ازراز های تاریخ بوده وتاریخ نیز دربرابر مزاری واندیشه مزاری انگشت تحیر به دندان گرفته است.
تاریخ هم متحییرند که مزاری چه انسانی بزرگی است که دشمنان عنود ودوستان ساده دل ومنافقان تردامن، از او به یکسان سخن می گویند.هر طیفی به شیوه ی از او یاد می کنند وبانام او به مقصد ومقصود می رسند.دشمنان عنود بابرافراشتن علم مخالفت با او، تدیُن واسلام ناب عاری از ملیت پرستی را به نمایش می گذارند تا به پندار خویش به سرچشمه حق وحقیقت دست یابند واز این طریق دین ودنیای ظاهربنان را نصیب خویش سازند.
دوست داران ساده دل وصمیمی وبی غل وغش وپاک طینت مزاری، مقدس ترین آرمان های مقدس خود را در چهره بی آلایش وصادقانه مزاری متبلور می یابند واو را از جمله ناجیان سرنوشت خویش یافتند واسطوره های ذهنی وشخصیت های دینی خود چون امام علی(ع) وامام حسین(ع) را در رفتار وگفتار وصداقت وصمیمیت بی آلایش وایمان بی غل وغش مزاری بزرگ مجسم یافتند وامام علی وامام حسین رادر عصر خویش در چهره نورانی مزاری متبلور دیدند وبا تمام خون وپست خود به راه ایشان ایمان آوردند.
منافقان شیاد تنها راه رسیدن به خواسته های دنیوی خویش را در این دیدند که به ظاهر از مزاری بگویند تا به نان ونام رسند ودر نهان از مزاری بد بگویند واز او وراه او تبرِّی بجویند تا از این طریق خدا وخدافروشان را از خود راضی کنند وبه پندار شیطانی خویش خدا وخرماوخر را هم زمان داشته باشند.
فقط کافی است که بیش ازیک ونیم دهه فراق شهید مزاری رامورد غور وبررسی قرار بدهیم تابه این حقیقت تلخ برسیم واز مظلومیت وتنهایی مزاری سایه روشن های رخ نمایند وبدانیم که مزاری که بود وچه می خواست وامروزه مزاری گویان صادق کیستند ومنافقان شیاد چه چهره های چهل تکه دارند.
نمی دانم باکدامین زبان از این شیادان سخن بگویم تا چهره این شیادان نخ نما شوند وچهره های مقدس روحانیون پاک وصادق ومتعهد از این چهره های ملون باز شناخته گردند.
چهره نگاری روحانیون منافق وشیاد
روحانیون منافق وشیاد،آن طیفی از لباس (لباس علم فقط لباس رسمی نیست)پوشان علم هستند که :
1 – عوام فریب هستند وبه ساز هر طیفی می رقصند وبه هررنگی در می آیند.
2 – مطابق طبع طیف های گوناگون سخن می گویند ودر واقع سعی دارند که خدا وشیطان راهمزمان داشته باشند.
3 – ازاسلام جز پسته چیزی دیگر نمی دانند چون با منابع آشنایی ندارند.
4 – براساس مبنا سخن نمی گویند.
5 -رفتارش با گفتارش همخوانی ندارد.
6 – چهره ظاهر الصلاح دارند.
7 – به مقدسات تمسک می کنند وهمواره از خدا وقرآن وقیامت حکایتی وروایتی برزبان دارند.
8 – دردین ورزی مدعی تمامیت خواهی هستند.
9 – دربسیاری از مواقع خود شان را به تجاهل می زنند.
10 – درروان شناسی اجتماع مهارت دارند وبر اساس آن با افراد تعامل برقرار می کنند لذا درجای که اقتضای روانی اباحه گری باشد، یک انسان لاقید وهتاکند ودر جای دیگر اگر اقتضای روانی طیف همسخنش اقتضای تهجد وتعبد ورزی راداشته باشد، انسان متنسک ومتعبد هستند.
البته این از بارز ترین نشانه های طیف منافق هست وامروزه به عیان می بینیم که همین شیادان گاه روشنفکر تر از «لوتر» ،«کانت»،«هابر ماس»و« دکترعلی شریعتی» هستند وگاه دیگر زاهدتر از «ابوذر» ودعاخوان تر از «کمیل» جلوه می کنند.
در رابطه با شهید مزاری هم همین مسئله صادق هست چون طیف منافق از روحانیون طرفدار ومخالف مزاری براساس همین روان شناسی رفتار خویش را عیار می کنند تا بتوانند درتعامل متقابل با طیف های مختلف از اجتماع برخورد کنند.وقتی میان پیروان مزاری در خارج قرار می گیرند چنان مزاری پرست می شوند که حتا خود مزاری هم در برابرش سرتعظیم فرود می آورند وخود مزاری مزاری شدن ومزاری بودن را از او می آموزند اما وقتی به ایران وپاکستان وافغانستان برمی گردند ،یکه راست به وزارت اطلاعات رفته گزارش سفر می دهند و وقتی به خانه اش بر می گردند رقص وپایکوبی رسیدن به مقصود برپا می دارند وبه بانگاهای معاملاتی خانه وماشین تلفن می کنند ورخ لیلی می بوسند ونردهوس می بازند .
ولی اگر پای مصرف کردن یک دلار برای مزاری ودر جهت آرمان مزاری در میان آید ،حضرت آقا فقیر تر از جنین در شکم مادر است .
بیان سه نکته
در این بخش سخن را پایان می دهیم واز این طیف به همین مقدار اکتفا نموده از شرح وبسط بیشتر درمی گذریم ودر پایان به سه نکته اشاره می کنم:
1 – من با هیچ یک از این افراد،خصومت شخصی ندارم واگر این معیار ها بر افراد بسیاری منطبق شوند که با من آشنای دارند،دلیل بر این نیست که منظور من از طرح این سخن همان افراد بوده است.نه من از طرح این سخن شخص وفرد خاصی را مورد نظر ندارم بلکه طرح این سخن یک طرح کلی برای بازشناسی جریان کلان ازچهره های منافق از هردو طیف است. حال ممکن است فردا وفردا ها همین معیار ها بر خود من نیز صدق کنند ومن نیز ازمصادق این تعریف ها باشم .
پس این سخن که ممکن است فرداوفرداها دامن گیر من هم شود ،نباید بگویم؟خوب شود چه اشکال دارد؟
من با علم به این مسئله که ممکن است این معیار ها دامن من را نیز بگیرد مطرح کردم واز مطرح کردن آن هیچ مصداق معیین وفرد مشخصی را مدنظر نداشته ام حال اگر این معیار ها بر خود من ویانزدیک ترین دوستانم منطبق شوند ،آن دیگر مشکل خود ما است ما باید خود ما خودرا به آن سمت وسو سوق ندهیم وحد اقل باخود صادق باشیم وانسانیت انسانی خودرا پاس داریم چنان که مزاری انسانیت انسانی خود را پاس داشت تا توانست پاسدار کرامت انسان باشد.
2 – من به روحانیون، بسیار احترام قائلم وتوهین به روحانیون راتوهین به کل ملت می دانم.ولی این نگاه به روحانیت نباید موجب آن شود که ما روحانیون را از الف تا یایش را مقدس پنداریم واین تقدس به حد «تابو» شدن روحانیون بینجامد تا هرشیاد ومنافقی با لباس مقدس روحانی برتن نمودن برگرده مردم سوار شوند وهر مزخرفی را بنام اسلام ودین به خورد مردم بدهند وخودنیز تا خرخره در لجن شهوت غطه ورباشند وهیچ کس جرئت آن را نداشته باشند که بگویند بالای چشم تو ابروست .
درحقیقت هدف اصلی من از این نقد روحانیون، پالایش جامعه ی روحانیت از عناصر ناصالح (ولو درنتیجه، این فرد ناصالح خودمن باشم)ومعیار دادن به مردم برای باز شناسی روحانیون راستین از روحانی نماهای منافق وشیاد است.
این گونه سخن گفتن از روحانیت ودر باره روحانیت نتنها توهین به روحانیت نیست بلکه بزرگ ترین خدمت به روحانیت است چون که باطرح این مباحث، مردم بادیدن روحانی نما ها دیگر به اصل روحانیت بدبین نمی شوند وهمه ی روحانیون را به یک چشم نمی بینند ولا اقل می دانند که خود روحانیون هم منتقد خودشان هستند.
هشداری برای خودما نیز باشد که درشعار ابوذرو در عمل معاویه نباشیم لااقل سخن ما با عملی ما همخوانگگی داشته باشد.
از مردم چه توقع داریم وقتی می بینیم که فلان آخوندی با لطایف الحیلی از مراجع وکالت می گیرند و وکالت گرفتن همان ویک شبه دارای آسمان خراش و ماشین آخرین سیستم شدن همان؟بادیدن چنین وضعی مردم درباره روحانیت چه قضاوت می کنند؟
وقتی مردم می بینند که فلان روحانی(سید یاهزاره فرق ندارد) بنام فلان موئسسه وفلان کاردینی از مردم پول جمع می کنند ولی ناگهان خانه حاج آقای شیخ وجناب سید آخوند، سه طبقه می شوند وشلوار آقای شیخ وسیدآخونددوتا می شود،مردم چه عکس العملی نشان خواهند داد؟
بادیده شدن چنین عمل های از روحانیون وسید های جامعه ،اگر مردم از اصل دین ودستورات دین روی گردان شد ویا لااقل به شک افتاد،چه کسی مقصر است؟
ازطرف دیگر بانقد درون صنفی حربه ی تردستان مزدور را نیز عقیم می سازیم ودیگر نمی توانند ببهانه نقد روحانیون، شیطانی ترین شیطنت ها را سامان دهی کنند وچهره مقدس روحانیون را لکه دارنموده از آب گیل آلود ماهی بگیرند.
3 – هیچ انسانی را نمی یابید که دانای کل باشد. لذا این کمترین بنده خدا هم هیچ ادعای جز بیان سایه روشن های از اصل مسئله را ندارم والبته که خود بر خطا وناصواب بودن بعضی وبخشی از سخنان خویش معترف هستم واز قدیم گفته اند:
از عارفی پرسیدند:
همه چیز را که دانند؟
عارف پاسخ داد:
همه چیز را همگان دانند وهمگان هنوزبه دنیا نیامده اند.

اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

بنام خدا
صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(3)
روحانیون شیاد ومنافق
عده ازاین منافقان خارج نشین با این که از آزادی برخورداراند وهیچ نیازمالی به جیب خلیلی ومحقق ندارند اما به خاطر روز مبادا خط سازش را تبلیغ می کنند حتی یکی از این خارج نشینان درنقد من گفته بود که نباید از جنایات احمد شاه مسعود سخن بگوییم چون ممکن است احساسات برادران تاجیک لکه دار شود.
در این که احساسات پاک ومقدس برادران ناجیک ما نباید مورد تعرض قرار گیرد یک اصل مسلم اسلامی واز دستورات اکید دین مبین اسلام است که به احساسات ومقدسات هیچ انسانی نباید توهین شود واصولا هرزه دهانی با تعالیم متقن وبرهانی اسلام ناساز گار است.
اما این منافقان مسیحی شده از این سخن حق اراده باطل در سرمی پرورانند وهدف شان به تاریخ سپردن خون دل خوردن پیشوای شهیدان از دست انحصار طلبان تمامیت خواه هستند ومی خواهند ادای گاندی را در آورند ونهضت مزاری را نهضت خشونت تلقی کنند وبا ژست گرفتن تساهل ومدارا وتسامح گرایی می خواهند واقعه افشار ها ویکاولنگ وغرب کابل یک رخ داد مقطعی وطرفینی بنامند.
براستی اگر این تساهل گرایان راست می گویند وبه فکر جریحه دار نشدن احساسات پاک برادران تاجیک هستند ،سربریدن ها وبی حرمتی به دختران کوثر وزمزم را چه می گویند؟
اگراز عصمت دختران افشار واز گیسو پریش شدن بانوان یکاولنگ واز سینه بریدن شیرزنان غرب کابل نگوییم وازشیطان های که این فجایع شیطانی را بر ملت ما تحمیل کرد نگوییم پس چه باید گفت؟
اگر از دختران افشار وبانوان یکاولنگ وشیرزنان غرب کابل نگوییم واز خون دل خوردن پیشوای شهیدان بابه از واقعه افشار وغرب کابل نگوییم پس از این ببعد از کربلا واز اسارت رفتن زینب هم نباید بگوییم.
بله احساسات پاک برادران تاجیک ما نباید جریحه دار شود اما جنایاتی که در مدت حکومت گری وتمامیت خواهی ربانی وخلق فجایع افشار توسط چند فرد از قوم تاجیک رخ داده است، هیچ ربطی به تمام برادران تاجیک ما ندارد واحمد شاه مسعود نه پیغمبر تاجیک است ونه تمام برادران تاجیک ما از جنایات خلق شده توسط احمدشاه مسعود حمایت می کنند وبلکه برعکس ،تمام برادران تاجیک ما جنایات خلق شده توسط مسعود را محکوم نموده اند وقومیت تاجیک را از آن جنایات هول آور وغیر انسانی بری دانسته و از جنایات کارانش تبری جسته اند.
روحانیون منافق موافق اندیشه های مزاری،دودسته اند:
1 – دسته ای از این روحانیون منافق، مقیم خارج شده اند واز شهید مزاری در میان مهاجرین مقیم خارج منافقانه سخن می گویند تا بتوانند از این طریق برای خود عزت وآبروی کسب کنند.
2 – دسته ای از این روحانیون منافق، با حمایت نهاد های کشور ایران،سالانه به خارج سفر می کنند ودر سالگرد های شهید مزاری سخنرانی می کنند والبته که بسیار هم پرحرارت وآتشین هم سخن می گویند.
راستی !این روحانیون خارج نشین که بنام مزاری به نان ونام رسیده اند، برای مزاری چه کرده اند؟
این ها که از کشور های مبدأ حقوق می گیرند ونیازی به نان ندارند اما چراهمان سخن گفتن را از مزاری دریغ می ورزند؟
این روحانیون منافق، می توانند کارهای بزرگ فرهنگی بکنند اما نمی کنند.
این ها در موقعیتی قرار دارند که می توانند رستاخیز فرهنگی را در میان هزاره های مقیم آن کشور ها ایجاد کنند اما تاهنوز چنین نکرده اند.
این ها می توانند برای مزاری کانون های فرهنگی ایجاد کنند ودر آن کانون ها فرزندان هزاره را با اندیشه های هویت ساز وتاریخ نگر وعزت آفرین مزاری آشنا کنند اما چنین خیزش مبارکی را ندیدیم. چرا؟
این دسته لباس پوشان علم ومزاری گویان شیاد، می توانند بزرگ ترین سایت های تخصصی ومزاری شناسی را در آن کشورها راه اندازند اما نکردند.
اینها اگردر مزاری گویی خودشان صداقت می داشتند تا هنوز کارهای بزرگ فرهنگی نوشتاری وتصویری می کردند وازفرزندان عزیز وکریم وغیرتمند هزاره مزاری شناسان سترک خلق می کردند واروپا را نیز با مزاری واندیشه های مزاری آشنا می ساختند.
اما این ها از مزاری ابزاری استفاده می کنند ومزاری فقط در سالگرد ها خلاصه می شوند ودر دیگر فصول از مزاری خبری نیست.
درسالگرد ها هم از آن نظر مزاری بازی در می آورند که این مزاری بازی این شیادان باعث نام ونان شان می شود والا همان را هم از مزاری دریغ می کنند.
بنام مزاری پول جمع می کنند ودر ایران آمده ماشین می خیرند وبدنبال زن صیغه ای می دوند.
هرکدام ایشان در ایران چندین خانه صدمیلیونی دارند ووقتی برای زن بازی وتفریح به ایران می آیند چه ها که نمی کنند.
براستی این ها اگردر مزاری گفتن های شان صادق بودن وصادق باشند، هزینه یک خانه ایشان در ایران ،هزینه صدجلد کتاب را درباره مزاری تأمین می کنند وزندگی ده محقق راسامان می بخشند تا با خیالت راحت به تحقیق بپردازند و نتیجه تحقیقات شان ده ها اثر مزاری شناسی شود.
آن دسته از روحانیون منافق وشیادی که با کمک نهاد های ایران به خارج می روند وبنام مزاری دلار دلالی می کنند ووقتی ایران باز می گردند آسمان خراش می سازند وآخرین مدل ماشین می خرند،آیا حاضر اند که یک دلار برای مزاری ودر جهت ترویج اندیشه مزاری خرج کنند؟
تاهنوز دیده اید ویا شنیده اید که یکی از همین روحانیون شیاد ومنافق صددلاری به یک نمایشنامه نویس داده باشد که این صددلار را بگیر وبرای مزاری یک نمایشنامه خوب بنویس واجرا کن؟
همین های که ازبرکت نام مزاری سفرهای رایگان ودلار خیز به اروپا وامریکا واسترالیا می کنند ،دیده اید ویاشینیده اید که یکی از همین ها کتابخانه ی وموئسسه ی را مورد حمایت قرارداده باشند که درراستای اندیشه مزاری فعالیت کنند؟یا اقل ده درصد از همان دلار های که بنام مزاری گرفته است خرج راه واندیشه وآرمان مزاری کرده باشد؟
اما بکرات دیده شده وشنیده شده که وقتی از خارج برگشته وسرمست از دلار های سفری ،قهقهه زنان به مزاری وپیروان مزاری وساده دلی شان خندیده اند.
بسیاردیده شده وشنیده شده است که وقتی از خارج برگشته ودر جمع های خودمانی به مستی وعیاشی مشغول شده اند ،ادای سخنرانی های اروپای خود را در آورده واز مزاری سخن گفتن های خود دکلمه کرده وبه مسخرگی ولودگی برداخته اند.
واقعا که مزاری چقدر مظلوم وغریب است .
واقعا که مزاری غریبانه شهید نشد بلکه مزاری امرزوه هردم شهید است ومظلومانه وغریبانه مورد سوء استفاده قرار می گیرند.
نویسنده همین واژگان نیزمعلوم نیست که فرداوفرداها با مزاری چه خواهد کرد. چنان که بسیاری ها کردند واز این نویسنده مزاری پرست تر بودند واز مزاری پیغمبر وامام می ساختند اما می بینیم که امرزوه چگونه بنام مزاری برگرده پیروان مزاری سوارند.
راستی که مزاری وپیروی از مزاری چقدر پیچیده ومعماگونه است.
چنان که شهادت مزاری ازراز های تاریخ معاصر است راه پیمودن مزاری وهمراهی کردن مزاری وچون مزاری صادق بودن نیز ازراز های تاریخ است وتاریخ نیز دربرابر مزاری واندیشه مزاری انگشت تحیر به دندان گرفته است

اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

بنام خدا
صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(2)
ارتداد روحانیون ازرسالت دینی
چراروحانیت ما، به تفسیر مکتب مزاری قیام نکردند ونمی کنند؟
مگر سخن گفتن از مزاری وراه مزاری، سخن گفتن از حسین (ع)وراه حسین نیست؟پس چرا روحانیت ما از انجام چنین رسالت عظیم غفلت کرده ومی کنند؟
چرا دراین سال های بعد از شهادت مزاری ، از طرف روحانیت درجهت تبیین رسالت عظمای مزاری، یک خیزیش رسالت مدارانه ندیدیم؟
روحانیون معزز می دانند ، بر اساس تعالیم تشیع علوی،هرانسانی که برای احقاق حقوق انسانی خلق الله جانش را از دست می دهد،او شهید است وشهید ازجبرزمان وتاریخ وعقیده می گذرد ودر دریای بی کران حق وحقیقت می پیوندد وجاودانه می شود.
پس چه شد وکدام ارتداد مکتبی در جامعه روحانیون رخ داد که راجع به شهید مزاری - شهید راه دین ومذهب واحقاق حقوق انسانی خلق الله - انجام رسالت نکرده ونمی کنند؟
از مزاری واز مکتب سرخ مزاری سخن نگفته ونمی گویند؟
بیش از یک ونیم دهه از شهادت شهید مزاری می گذرد ولی کاری فرهنگی درراستای رسالت مکتبی شهادت شهید مزاری از روحانیت ندیده ایم ودیده نشده است که جامعه روحانیت یک رستاخیز فرهنگی براساس تعالیم تشیع در رابطه باشهادت وآرمان های بلند شهید مزاری خلق کنند واز شهادت مزاری تفسیر راهبردی ارائه بدهند.
ازآنجایی که جامعه روحانیت خودرا وارثان پیغمبران عصر وزمان ورسولان رسالت دار می دانند ،چرادرباره رسالت وپیغام شهادت مزاری که شهید رسالت خاتم پیغمبر ودرامتداد شهادت امام حسین است،رسالت دینی ومکتبی خود را که عبارت از تبیین نووکارآمد از شهادت مردان حق است، انجام نمی دهد؟
روحانیون شیعه هزاره را دررابطه با جریان شهادت شهید مزاری ،می توان به چهار دسته تقسیم کرد:
1 - روحانیون مخالف
2 – روحانیون موافق
3 – روحانیون غافل وجاهل
4 – روحانیون شیاد ومنافق
1 - روحانیون مخالف
بخشی از روحانیون شیعه هزاره(در این نوشته روحانیون سادات نیز هزاره هستند ) چنان که در زمان قیادت شهید مزاری با مزاری مخالف بودند بعد از شهادت مزاری نیز همچنان برطبل مخالفت می کوبند ودر جریانات اجتماعی به جریان سازش وذلت پذیری تعلق دارند.
این گروهی از روحانیت نیز به دودسته تقسیم می شوند:
گروهی ازاین روحانیون، درمخالفت خود بسیار صریح وروشن وشفاف هستند ودرجهت تبیین این مخالفت خود دلایل بسیار روشن وواضع ارایه می کنند.
این گروه از آن نظر که درمخالفت خود صریح وآشکار هستند وموضع روشن دارند وجامعه نیز بااین گروه موضع روشن وشفاف می گیرند واز این نظر مخالفت این گروه هیچگونه آسیبی را متوجه راه ومکتب شهید مزاری نمی کند بلکه برعکس، مخالفت این گروه بزرگ ترین پارامتر ومحک برای باز شناسی آسیب های جنبی مکتب وراه مزاری است ومخالفت این گروه نعمت بزرگ برای تعالی وپالایش ناخالصی های وارد شده بر اندیشه های تفسیری مکتب وآرمان مزاری است.
گروه دوم ازمخالفان مزاری، درمخالفت خود صریح نیستند وموضع روشن وآشکار نمی گیرند واغلب مخالفت شان را کتمان هم می کنند ولی در هنگامه های مناسب ودر جمع های خودمانی به ابراز مخالفت می پردازند.
این گروه از آن نظر که مخالفت های شان را کتمان می کنند وازموضع روشن وشفاف پرهیز دارند وابامی ورزند، همان منافقانِ از مخالفان مزاری هستند. همچنان که ما منافقانِ از موافقان مزاری نیز داریم.
این دوگروه از منافقان مخالف ومنافقان موافق مکتب وراه مزاری، خطرشان تابع رشد فرهنگی وخود آگاهی ملت هزاره است واگر خورشید فرهنگ خود آگاهی درفضای ذهنی وگفتمان اجتماعی پرتو افشانی کند این دوگروه منافقان مخالف وموافق، در تشعشعات خورشیدفرهنگ خودآگاهی وزمان شناسی، چون آدمک های برفی ذره ذره آب می شوند ودر ریگستان تاریخ دفن می گردند.
2 – روحانیون موافق
این گروه از روحانیون نیز به دوبخش تقسیم می شوند:1 – گروه موافق راه وآرمان مزاری وادامه دهنده راه عزت طلبی وآزاده خواهی پیشوای شهید.2 – گروه موافق راه واندیشه عزت خواهی وهمبستگی قومی ووحدت خواهی ناجی امت ولی مخالف ادامه راه وگفتمان مزاری در این شرایط پیش آمده ی بعد از خلع ید طالبان واستقرار دولت انتخابی ومحقق شدن دموکراسی استبداد زده وتحمیلی.
راجع به گروه اول از موافقان راه وآرمان شهید مزاری و وفادار به ادامه دادن این راه عزت خواهی وآزادی طلبی، بعدا سخن خواهیم گفت .
اما گروهی دوم از موافقان شهید مزاری که با راه وآرمان مزاری موافق هستند واز همین موافق بودن با راه وآرمان شهید مزاری به عزت اجتماعی وسروری قومی رسیده اند وچون ادامه دادن راه مزاری با ادامه سروری وآقایی شان درتضاد است،لذا باادامه دادن راه وآرمان مزاری مخالف هستند.
البته این که گفته می شود «اگرمزاری اکنون در قید حیات بود، راه گفت وگو ومشارکت سیاسی را در پیش می گرفت» سخنی حق است. اما سؤال اصلی این است که اگر پیشوای شهید زنده بوداین راه را باکدام سیاست وبه چه قیمت ادامه می داد؟ باسیاست سازش ونوکری کردن وبه قیمت ازدست دادن عزت اجتماعی؟
آنچه که امروز از این آقایان دیده می شود از مزاری ندیدیم.امروز این حضرات برای راه یافتن به قصرگلخانه ودر کنار فلان وبهمان مردک نشستند چه خواری وذلت های را که نمی پذیرند ومثل یک برده برگرد اربابان قدرت طواف می کنند واندک جیفه دنیا ی را که به دست می آورند مثل موش به انبار وتکاثر می پردازند واگر ریاستی- ولو ریاست آبدارخانه باشد- به دست آوردند اول شخص خودش مقعد نازنینش را به آن صندلی ریاست دوروزه تبرک می کنند وبعد به خانواده مکرم پیش کش می نمایند.
اما مزاری،کسی بود که خدایی گونه وپیغمبروار می زیست.چون خود را متعلق به این مردم می دانست وپیشوایی را از این مردم گرفته بود، هیچ وقت دیده نشد که با کوچک کردن خود دربرابر ارباب قدرت به ملت خود خیانت کنند وغرور وآزاده گی مردمش را لکه دار سازند وهمواره یک رهبر وپیشوا بود وجایگاه رهبری وپیشوایی را با جایگاه نوکری کردن به ارباب قدرت اشتباه نمی گرفت. همان چیزی که امروزه ما از خلیلی،محقق وشیخ قربانعلی عرفانی می بینیم که برای رضایت کرزی وعبدالله چه ذلت وخواریی را به جان نمی خرند ومثل یک بنده وبرده پیش مرگ کرزی وعبدالله شده اند وشخصا برای کرزی وعبدالله رأی جمع می کنند تاخودشان وخانواده شان به قدرت بمانند.
اما مزاری درزمان پیشوایی خودش هیچگاه به شورای قیادی ورهبری نرفت وهمواره نماینده می فرستاد ووقتی شورای قیادی ورهبری وقت، ازایشان شخصا دعوت نمود که باید خودشما در جلسات شرکت کنید.پیام داد که شما این حق را به شخص من داده اید یابه مردم هزاره؟اگر به مردم هزاره داده اید وسهم مردم هزاره است، ماکه نماینده مردم هزاره را معرفی کرده ایم واگر به شخص من داده اید،من بدون این مردم وجود خارجی ندارم.
لذامزاری نه خودش عشق سوزان به نشستن روی صندلی قدرت داشت- چون اوبرکشوردل ها حکومت می کرد وجایگاه او چون خدایش رفیع وبلند بود جز دل های پاک خلق هزاره جای دگر لیاقت وشایستگی مزاری رانداشت_ ونه به خانواده اش صندلی خواست ونه از بیت الله یک افغانی را کنز وتکاثرکرد ونه باخم وراست شدن جلوی ارباب قدرت عزت مردمش را به حراج گذاشت. ولی برعکس آن خداوندگار عزت وغرور مقدس،حضرات وسنادید کنزوتکاثر،باخم وراست شدن جلو کرزی وعبدالله عزت وغرور مقدس مردم هزاره را به حراج گذاشته اند.
خلیلی،محقق وعرفانی می توانست درعین اتحاد باکرزی وعبدالله ،همچنان درجایگاه رهبری خود شکوهمندانه بنشینند وبا دستوردادن به نمایندگی های حزب شان وکامپاین کردن توسط حزب وافراد حزبی شان برای کرزی وعبدالله رأی جمع کنند ودیگر لازم نبودکه خودشان شخصا بندگی کنند ومثل یک پیش خدمت پادو کرزی وعبدالله شوند.
پس آن غرورمقدس وعزت حسینی وکرامت انسانی وشکوه رهبری وپیشوایی مزاری وملت هزاره چه شد وکجا رفت؟
خطر این گروه برای به انحراف کشاندن مکتب مزاری به سوی التقاط وانحطاط بسیار جدی ومرمز وغیر قابل جبران است ودرمبارزه با اندیشه های انحرافی این گروه درتقابل با اندیشه های عزت خواهانه مزاری، مردان بزرگ واندیشه ورانی دانا وپارسا وزمان شناس چون مرحوم امام محقق خراسانی می طلبد.دراین رابطه هم در بخش های بعدی این سلسله گفتارها سخن خواهیم گفت.
3 – روحانیون غافل وجاهل
این گروه ازروحانیون گروهی هستند که کاری به مسائل سیاسی واجتماعی ندارند وفقط خودشان است ودرس حوزوی وکارهای دینی وتبلیغی شان وتبلیغ دینی شان نیز براساس حفظ کردن کتاب های گفتار وعاظ ومنابر عالیه ونهایتا حفظ سخنرانی های شهید مطهری ومرحوم فلسفی ومرحوم راشد است.
این گروه از روحانیون بی خطر ترین گروه برای مکتب وراه مزاری است.
4 – روحانیون شیاد ومنافق
این گروه از روحانیون دارای ویژگی های چندی هستند:
درظاهر از وفاداران قسم خورده مزاری هستند
ازاندیشه های مزاری به عنوان اندیشه های نجات دهنده ملت یاد می کنند
با سران احزاب هزاره بند وبست ها دارند
با استفاده از نام مزاری به نام ونان رسیده اند
بخشی از این گروه با استفاده از نام مزاری به کشور های خارجی پناهنده شده اند
گروه دیگر از این روحانیون شیاد ومنافق با استفاده ازاحساس پاک مؤمنین مکتب وراه مزاری به سفرهای تبلیغی پردر آمد به کشور های اروپایی ومهاجر نشین دست می زنند واز این طریق به مطامع پلید دنیوی شان می رسند.
اتفاقا این گروه از خطرناکترین گروه ها برای مکتب وراه مزاری هستند که به بعضی از آن اشاره می کنم:
اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه




بنام خدا
چرا رهبران سیاسی هزاره از بشردوست حمایت نمی کنند؟

پدیده رمضان بشر دوست ،پدیده ی تازه ای نیست بلکه امتداد تاریخ است وادامه گاندی ها ومزاری ها وچیگواراها وابراهیم گاوسوارها وعبدالخالق ها.
البته ناگفته نباید گذاشت که رمضان بشردوست،با شهید مزاری تفاوت های بسیار دارد که یکی ازبارز ترین تفاوت های بشردوست با پیشوای شهیدان مزاری در اصل تدین ونوع آموزه های دینی وقومی است.
مزاری یک انسان متشرع بود ودر حوزه های دینی نجف وقم وسوریه درس خوانده بود وجهان را از منظر دین به تفسیر می نشست ودر مسائل قومی نیز مزاری خود را متعلق به قوم هزاره می دانست ودر عین حالی که خود را یک افغان می دانست ورسالت افغانی بودن خود را انکار نمی کرد،دردرجه اول خود را یک هزاره می دانست وداعیه نجات هزاره را از استبداد دینی ونژادی داشت ودر جهت احقاق همین حق انسانی جانش را داد وشهید راه آزادی انسان از چنگ استبداد دینی ونژادی شد.
اما بشردوست،نگاهش به جهان وسیاست وقومیت با نگاه مزاری متفاوت است زیرا او مثل مزاری جهان وسیاست را بانگاه دینی به تفسیر نمی نشیند وبه انسان وحقوق انسان نگاه دیگر دارد .
بشردوست خود را یک افغان می داند ومسائل قومی را قبول ندارد وهرگز شعار قومی نمی دهد وداعیه نجات انسان افغانی را ازاستبداد دینی وملی دارد نه داعیه نجات قومی خاصی را.
او در جهان غرب آموزش دیده وبا حقوق بشر وکرامت انسان آشنایی دارد ومطالعات انسان شناسانه ی «روسو»یی دارد ودرسیروسلوک فردی وانسانی به مکتب بودای وکنفسویوسی پابند است وزهد او زهد دینی نیست برخلاف شهید مزاری که زهد او زهد علی وار بود.البته تفاوت های بسیاری دیگر هم بین شهید مزاری وبشردوست هست .
علی رغم این تفاوت دیدگاه های انسان شناسی وملی بین شهید مزاری وبشردوست،همخوانی های هم دارد که از جمله دید انسان محورانه شهید مزاری و بشردوست در مسئله سیاست است.
در مسئله سیاست شهیدمزاری نگاه انسان محوری داشت وحقوق انسان بما هوانسان را مطرح می کرد وهمین نگاه انسان محورانه شهید مزاری به سیاست بود که او را با ربانی وسیاف درقابل قرار داد چون ربانی وسیاف به سیاست نگاه دین مدارانه دارند وبرهمین مبنا درسیاست تمامیت خواه هستند واگر ربانی وسیاف حقوق شهروندی هزاره ها را انکار می کردند وبرای تحقق اندیشه های تمامیت خواه شان با شهید مزاری سه سال جنگید، برای همین بود که نگاه شان به سیاست وانسان؛ نگاه دین محور وتمامیت خواه بود.
اما مزاری نگاه انسانی به سیاست وحقوق شهروندی داشت.برای همین بود که مزاری طرفدار سیاست باز وحق شهروندی متساوی بین تمام اقوام ساکن در افغانستان بود واز حقوق شهروندی تمام اقوام دفاع می کرد وبرای احقاق این حقوق ابتدا با احمدشاه مسعود و ژانرال دوستم وسیرت طالقانی به عنوان نمایندگان اقوام محروم ائتلاف نمود وبعد از خیانت احمدشاه مسعود به عهد وپیمان جبل السراج،شهیدمزاری با گلبدین حکمتیار وپیر گیلانی وپیر صاحب صبغت الله مجددی به عنوان نمایندگان اقوام پشتون زبان ائتلاف نمود.
بشردوست نیز همین نگاه انسان محوررادارد ومثل شهید مزاری طرفدار وداعیه دار احقاق حقوق شهروندی متساوی بین تمام اقوام ساکن در افغانستان است.
بشردوست در مصاحبه ی چندی پیش خودکه با تلویزیون بی بی سی داشت، خبرنگار بی بی سی ازایشان دررابطه با سیاست خارجی سؤال کرد که اگر شما رئیس جمهور شدید با امریکا چه می کنید آیارابطه برقرار می کنید؟
بشردوست در پاسخ گفته بود:
من درسیاست خارجی تابع منافع کشور خود هستم .اگر سیاست خارجی به نفع کشورم نباشد ولو این که پدرم باشد من از سرراهم برمی دارم اما اگر به نفع کشور ومردمم بود نعوذ بالله نعوذبالله نعوذ بالله شیطان هم که باشد من با او دست می دهم ودستش را می فشارم.
بشردوست از نظرنژادی وقومی یک هزاره است اما گرایش قومی ونژادی ندارد وهیچ گاه خود را یک هزاره نگفته است بلکه می گوید من یک افغان هستم وعملا هم ثابت کرده است که او یک افغانستانی است وبه هیچ رنگ ونژادی تعلق ندارد وخیمه اش واقعا خیمه ملت است وحقوق شخصی خودرا با تمام اقوام ساکن افغانستان به طور یکسان وعادلانه تقسیم می کند ودست تمام اقوام ساکن در افغانستان را به طور یکسان می فشارد .
.
چرارهبران سیاسی هزاره ازبشردوست حمایت نمی کنند؟

حمایت نکردن رهبران سیاسی از بشردوست علل متفاوت دارد ولی عمده ترین علت حمایت نکردن رهبران سیاسی هزاره از بشردوست ، مسئله منافع شخصی وخانوادگی وجایگاه سیاسی رهبران سیاسی هزاره است.
بشردوست کسی است که خلیلی،محقق،اکبری وشیخ قربانعلی عرفانی را جنایت کاران جنگی می داند واگر روزی رئیس جمهور شود این آقایان را مثل ربانی وسیاف وعبدالله وفهیم وامثال ایشان به داد گاه رسیدگی به جنایات جنگی تحویل می دهد ومعلوم است که در این دادگاه چه رخ خواهد داد وچه برسر این حضرات می آید.
اگربشردوست رئیس جمهور شود تمام اقوام وخانواده این رهبران از حقوق ویژه وشهرک سازی ها وسوپرمارکت داشتن ها ودست درازی کردن به حقوق واموال مردم محروم می شوند.
چنان که بشردوست به کرات گفته است که اگر رئیس جمهور شود، شهرک حاج نبی برادر خلیلی وزمین های وزرا ومعاونان کرزی را که سهمیه خانواده شهدا بوده واکنون بدل به سرمایه وملک شخصی شده بین خانواده های شهدا ومجروحین تقسیم می کند.
پس می بینید که حمایت نکردن رهبران سیاسی هزاره ازبشردوست فقط وفقط علت شخصی وخانوادگی دارد نه منافع مردمی وحق ندادن به هزاره ها وتقسیم 20 درصد قدرت سیاسی واداری بین هزاره ها.
مطرح کردن 20درصد حضور هزاره ها درسیاست ونهاد های مدنی یک مسئله فرعی برای گمراه کردن اذهان ملت است واگر نه، اصل شعار دروغ است چون هم اکنون که خلیلی معاون دوم است وروزی که محقق وزیر پلان بود حضور هزاره ها در سیاست ونهاد های مدنی فقط7درصدبود وهست اما هیچگا نه اعتراض شد ونه به ملت اعلام شد.برعکس هرگاه که خلیلی سخنرانی داشت وضع فعلی را برای جامعه هزاره دوران طلایی خواند.درواقه حضور بیست درصد هزاره ها در سیاست ونهاد های مدنی ازنظر این حضرات یعنی حضور خود واقوام شان در پست های دولتی.
حال ملت باید ازوجدان خود بپرسند که باپدیده رمضان بشردوست چگونه برخورد کنند وبا رهبران سیاسی خود چگونه تعامل نمایند؟
اسدالله جعفری

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

بنام خدا
سلام

سلام از واژه های زیبای اسلامی است که ریشه در قرآن دارد وهمین ریشه داشتن در قرآن است که امروزه در جان مؤمنان ریشه دارد وبرزبان شان جاری وساری می باشد وهرگاه که عزیزی با عزیزش روبرو شود اولین واژه ای که برزبان شان جاری می گردد وپرده های گوش شان را به رقص می آورد؛ همین واژه زیبای سلام است.
گفتیم این واژه ریشه ی قرآنی دارد وبرهمین اساس ، سنت اسلامی براین است که هرگاه دو انسان مسلمان با هم ملاقات کنند باید بهم دیگر سلام کنند وهرکس در سلام کردن بردیگری پیش دستی کند وبه برادر مسلمانش سلام نماید او پاداش بیشتردارد ودر نزد خدا ورسولش محبوب تر می باشد:
رسول خدا فرمود:نزدیک ترین مردم بخدا ورسولش کسی است که آغاز به سلام کند.
امام علی(ع)فرموده است:سلام کردن هفتاد حسنه دارد که شصت ونه حسنه از ازآن سلام کننده ویک تایش برای جواب دهنده سلام است(بحار الانوارج76ص61
اهمیت وجایگاه سلام درسنت اسلامی تا بحدی والا وشایسته است که بلند سلام کردن وبرهمگان سلام کردن جزءدستورات اکید پیشوایان دینی می باشند:
امام باقر(ع)فرموده است:خدا افشای سلام را دوست دارد.(همان ص10)
رسول خدا مکرم اسلام فرموده است:افشای سلام این است که مسلمانان ازسلام کردن برهیچ مسلمانی بخل نورزد(همان ص2)ودرجای دیگر در توضیح این سخن فرموده است:بخیل ترین مردم کسی است که ازسلام کردن دریغ ورزد(همان ص4)
دردستورات پیشوایان دینی ما برسلام کردن بسیار تأکد شده بگونه ی که برای تألیف قلوب درمیان انسان ها ،انسان مسلمان موظف است که در برخورد با دیگر انسان های غیر مسلمان به آنان سلام کند وبا این سنت حسنه قلب آنان را نسبت به اسلام ومسلمین مهربان سازد وهمگرایی وهمزیستی مسالمت آمیز را در جامعه ممکن سازد.
همه ی این سنت های نیکو واز جمله سنت نیکوی سلام کردن بریکدیگر از رشحات معارف والا ی قرآن کریم است واگر می بینید که سلام کردن بریکدیگر از طرف پیشوایان دین این همه تأکد شده ومسلمانان در زندگی اجتماعی خود به آن التزام عملی دارند ویکی از نشانه های مسلمانی همین سنت نیکوی سلام کردن است.این همه اقبال واهتمام به سنت سلام وسلام کردن ریشه ی قرانی دارد چنان که همین واژه سلام در قرآن 22بار ودر 17سوره آمده است:
الأعراف : 46 وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ و ميان اين دو گروه حجاب و پرده‏اى است (از سرشت نيك و بد كه مانع ديدار يكديگر است) و بر اعراف (يعنى جايگاهى ميان دوزخ و بهشت) مردانى هستند كه همه را به سيمايشان مى‏شناسند و بهشتيان را كه هنوز داخل بهشت نشده و چشم اميد به دخول آن دارند ندا كنند كه سلام بر شما باد.
يونس : 10 دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و در آن بهشت زبان شوق به تقديس خدا گشايند كه بار الها تو از هر نقص و آلايش پاك و منزهى و درود آنها در بهشت «سلام» است و آخرين سخنشان حمد پروردگار عالميان است.
هود : 69 وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ و محققا فرستادگان ما (فرشتگان آسمان) بر ابراهيم (خليل) بشارت آورده و او را سلام گفته و او پاسخ سلام بداد، آن گاه ابراهيم بى‏درنگ از گوشت گوساله كبابى آورد
الرعد : 24 سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (و مى‏گويند) سلام و تحيت بر شما باد كه صبر پيشه كرديد، و بس نيك است سرانجام اين سراى
إبراهيم : 23 وَ أُدْخِلَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ و آنان را كه به خدا ايمان آورده و عمل صالح كردند در بهشتهايى برند كه زير درختانش نهرها جارى است و هميشه به فرمان خداى خود در آن بهشت مخلدند و تحيت آنان در آنجا سلام است
النحل : 32 الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آنان كه در حال پاكيزگى (از شرك) فرشتگان قبض روحشان كنند به آنها گويند كه شما به موجب اعمال نيكويى كه در دنيا به جا آورديد اكنون به بهشت ابدى درآييد.
مريم : 15 وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا و سلام حق بر او باد در روز ولادتش و روز وفاتش و روزى كه زنده برانگيخته خواهد شد
مريم : 47 قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بي‏ حَفِيًّا باز ابراهيم گفت: سلامت باشى، من از خداى خود براى تو آمرزش خواهم خواست، كه او بسيار در حقّ من مهربان است
النمل : 59 قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذينَ اصْطَفى‏ آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ (اى رسول) بگو: ستايش مخصوص خداست و سلام خاص بر بندگان برگزيده خدا، آيا خدا بهتر است يا آنچه آنان شريك خدا مى‏شمارند؟
القصص : 55 وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلينَ و چون سخن لغوى (از دشمنان دين) بشنوند از آن اعراض كنند و گويند: اعمال ما از ما و اعمال شما از شما، برويد سلامت باشيد، كه ما هرگز مردم (هرزه گوى) نادان را نمى‏طلبيم
الأحزاب : 44 تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَريماً تحيّت مؤمنان (و پذيرايى ايشان) روزى كه به لقاء رحمت حق نائل شوند سلام (خدا و بشارت لطف الهى) خواهد بود، و بر آنان پاداش با كرامت و شرافت مهيا فرموده است
يس : 58 سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ (فرشتگان رحمت) بر آنان از خداى مهربان سلام و تحيّت رسانند
الزمر : 73 وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ و متقيان خدا ترس را فوج فوج به سوى بهشت برند تا چون بدانجا رسند و همه درهاى بهشت (به رويشان به احترام) بگشايند و خازنان بهشتى (به تهنيت) گويند: سلام بر شما باد (خوشا به حال شما) كه چه خوش عيش ابدى نصيب شما گرديد حالى در اين بهشت ابد در آييد و جاودان متنعّم باشيد.
همچنین این آیات شریفه:
الصافات : 79 سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ
الصافات : 109 سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهيمَ
الصافات : 120 سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ
الصافات : 130 سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسينَ
الصافات : 181 وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ
الزخرف : 89 فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ
الذاريات : 25 إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ
القدر : 5 سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ
ومشتقات آن به صورت سلاما 9بار آماده است هود : 69 وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ
الحجر : 52 إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ
مريم : 62 لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا
الأنبياء : 69 قُلْنا يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهيمَ
الفرقان : 63 وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً
الفرقان : 75 أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً
الذاريات : 25 إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ
الواقعة : 26 إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً
ازدیگر مشتقات وهم ریشه بودن این واژه ،واژه سلم است که صاحب قاموس قرآن درج3از صفحه296 ببعد چنین می نگارد:
سلم:
(مثل فلس) و سلامت و سلام يعنى كنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى. (راغب) در اقرب آمده:
«سلم من العيوب و الآفات سلاما و سلامة» يعنى از بلايا و عيبها نجات يافت و كنار شد.
مثل «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» صافات: 84. كه در سلامت باطن است قلب سليم آنست كه از شك و حسد و كفر و غيره سالم و كنار باشد.
و مثل «مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها ...» بقره:71. از عيوب سلامت است و خالى در آن نيست كه مراد از آن سلامت ظاهرى است. (سلام). يكدفعه سلام خارجى است بمعنى سلامت مثل «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ» ق: 34. بسلامت وارد بهشت شويد. آن روز خلود است. و مثل «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ» انبياء: 69. سلام بودن آتش بى حرارت و بى سوزش بودن آنست نسبت بابراهيم عليه السّلام. و ايضا «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ ...» مائده: 16. «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ ...» انعام: 127.كه همه اينها بمعنى سلامت و سلام خارجى است.
يكدفعه سلام قولى است مثل «وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ...» انعام: 54. «وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ...»اعراف: 46.
سلام قولى در اسلام همين است و آن دعا و خواستن سلامت از خداوند بشخص است سلام عليكم يعنى سلامت باد از خدا بر شما و چون از جانب خداست لذا تحيّتى است از خدا و با بركت و پاك و دلچسب است «فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً ...» نور: 61. «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ» يس: 58. اين سلام قولى از جانب خداوند است كه باهل بهشت اعلام ميشود و ميدانند كه پيوسته در سلامت و امن خواهند بود ممكن است مراد از آن قول ملائكه باشد كه باهل بهشت گويند «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» رعد: 24. چون سلام ملائكه با اجازه خداست لذا در سوره يس سلام خدا خوانده شده است. و ممكن است بگوئيم: خداوند صدا خلق ميكند و اهل بهشت ميشنوند مثل وحى بموسى در طور سيناء.
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً ...» نساء: 94.
ظاهرا مراد از آن سلام قولى است چنانكه در سبب نزول آيه نقل شده كه اسامة بن زيد و يارانش مردى را كه اسلام آورده بود و بآنها سلام داد و شهادتين گفت كشتند و گوسفندانش را بغنيمت گرفتند. در نتيجه آيه فوق نازل شد. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» فرقان: 63. ممكن است سلاما مفعول فعل محذوف باشد يعنى «نطلب منكم السّلامة» و شايد صفت محذوف باشد يعنى «قالوا قولا سلاما» (راغب).
«سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ ...
سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِيمَ ... سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ ... سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِينَ ... وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ» اين آيات از آيه 79 صافات تا آيه 181 واقع‏اند. و در ما قبل هر دو آيه اول و آيه چهارم اين آيه هست «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» اينها سلام و تحيّت قولى است از جانب خدا و اثر واقعى و خارجى دارد آيه پنجم شامل تمام مرسلين است و آيه اول درباره نوح عليه السّلام از همه وسيع است كه در آن لفظ «فِي الْعالَمِينَ» هست. مراد از آن عالم بشر و يا عالم جن و انس و ملائكه است. و ظاهرا عالم بشر و ادوار بشرى مراد باشد.
بنظر ميايد «فِي الْعالَمِينَ» حال باشد از سلام يعنى سلام بر نوح در حاليكه آن سلام پيوسته در ميان عالميان هست و خواهد بود. ظاهرا براى همين است كه الميزان گويد: اين سلام تحيّتى است براى نوح از خدا هديّه ميشود بر او از جانب امّتهاى انسانيت ماداميكه چيزى از خيرات قولا و عملا در جوامع بشرى واقع شود. چون او عليه السّلام اول كسى است كه بدعوت توحيد بر خاسته و شرك و اثر آنرا كوبيده و در حدود هزار سال در اين راه رنج برده ... پس براى اوست نصيبى از هر خير تا روز قيامت و در تمام قرآن سلامى باين وسعت جز درباره نوح يافته نيست.
راغب گويد: اين سلامها روشن ميكنند كه خدا خواسته بپيامبران ثنا و دعا شود.
«لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً. إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً» واقعة: 25 و 26. بهتر است بگوئيم مراد از سلام قولى و فعلى هر دو است يعنى بهم ديگر سلام گويند و از هم ديگر در سلام باشند. و شايد قولى مراد باشد يعنى «نطلب لكم سلاما».
«سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» قدر: 5. «هى» راجع به ليله قدر است يعنى آنشب تا طلوع فجر سلام و سلامت است. درست فهميده نميشود كه چگونه سلام است آيا براى همه يا براى افراد بخصوصى؟! از كلام امام سجاد عليه السّلام بدست ميايد كه براى عدّه بخصوصى است در دعاى 44 صحيفه چنين آمده «سمّاها ليلة القدر ... سلام دائم البركة الى طلوع الفجر على من يشاء من عباده بما احكم من قضائه» در اينصورت براى كسانى سلامت است كه تقديرشان در آنشب بنحو احسن معين ميگردد. مثل قرآن كه براى مؤمنان شفاست و كافران را جز خسارت نيافزايد «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً».
... «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ. فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» واقعة: 90 و 91. ممكن است مراد از اين سلام همان باشد كه درباره اهل بهشت آمده «لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلَّا سَلاماً ...» مريم: 62. ولى «سَلاماً سَلاماً» در سوره واقعة راجع بمقربين است معنى آيه چنين ميشود: اما اگر شخص متوفى از اصحاب يمين باشد سلام آنها مخصوص تو است و شايد «لك» خطاب بحضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بوده باشد.
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ ...» حشر:23.
سلام از اسماء حسنى است راغب گويد: گفته‏اند علّت توصيف خداوند بسلام آنست كه عيوب و آفات بحضرتش راه ندارد چنانكه بخلائق ميرسد. در اينصورت سلام بمعنى سالم است طبرسى گويد: سلام يعنى آنكه بندگان از ظلمش سالم‏اند و گفته‏اند: آن بمعنى سالم از هر نقص و عيب و آفت است. صدوق در توحيد آنرا سلامت دهنده. و سالم از هر عيب گفته است. ابن اثير نيز مثل راغب گفته و بيضاوى آنرا اختيار كرده است. در اقرب نيز چنين است.
در جوامع الجامع و كشّاف نيز سلامت دهنده يا سالم از هر عيب ذكر شده. الميزان آنرا تقريبا بى آزار معنى كرده گويد: سلام كسى است كه با تو بسلامت و عافيت ملاقات كند بدون شرّ و ضرر.
خلاصه آنكه: معنى سلام يا سلامت دهنده و يا سالم از هر عيب است.
و در صورت اول از صفات فعل و در صورت دوم از صفات جلال است و آن در اصل مصدر است و از باب مبالغه وصف حق تعالى آمده. اقرب الموارد عقيده دارد كه در اسماء اللّه جز سلام مصدر نيامده است.(پایان نقل ازقاموس قرآن)
برهمین اساس است که در کتاب های اخلاقی یکی از نشانه های تواضع وفروتنی واخلاق مردان وزنان وارسته ومتخلق به اخلاق حمیده بلند سلام کردن است برهمه ی مؤمنان اعم ازاین که کوچک،بزرگ ،فقیر ،عالم وجاهل باشند.
حضرت امام صادق(ع)فرمودند:تواضع آن است که آدمی درمکان پست ترازجای اوباشد بینشیندوبه جای که پائین تر ازجای دیگر باشد راضی شود وبه هرکی ملاقات کردسلام کند.
سوم ازعلامت تواضع پیشی گرفتن درسلام کردن براوگران نباشد.پس اگرمضایقه داشته وتوقع سلام ازدیگران داشته باشد متکبر خواهد بودوعجب آنکه جمعی که خودرا ازجمله ی اهل علم می دانند سواره درکوچه وبازار می گذرند وازپیادگان ونشستگان چشم سلام دارندوحال آنکه سزاوار آن است که ایستاده برنشسته وسواره برپیاده سلام کنند.اف برایشان که یکی از سنن سنیه پیغمبر آخرالزمان را آلت تکبرخود قرارداده اند(معراج السعاده،ملا احمدنراقی صص265-296
سلام،ازجمله افعالی است که اگر فردی مسلمان در حین نمازخواندن آن را انجام دهد مبطل نماز نیست با اینکه نماز از احکام فقهی اسلامی می باشد که باید بدون کم وکاستی در اجزای آن انجام گیرند واگر نماز گذاری در حین اتیان نماز بطور عمد سخنی وکلامی غیر از اجزای دستوری نماز برزبان براند نمازش باطل است اما تنها کلمه وسخنی که درنماز می توان گفت ودر موقع سلام کردن فردی غیرنمازگذار به نماز گذار،مستحب می شود وگاه وجوب نیز پیدا می کند،همین کلمه سلام می باشد.
به هرحال واژه سلام از واژه های کلیدی دراسلام می باشد ودایره کاربردش در تمام شاخه های علوم اسلامی است بگونه ی که درتمام رشته های علوم اسلامی واژه سلام از واژه های کلیدی بشمار می رود ومخصوصا درعلوم ذوقیِ سلوکی واخلاق عملی، بطوری که عارفان، سلام را یکی از اسمای حسنای خدای متعال می دانند ودر کتاب های اخلاق واژه سلام از کلیدی ترین واژه های اخلاقی می باشد ودر فقه نیز از جایگاه مخصوصی برخوردار است ودرکتاب های ادبی نیز واژه سلام ازمرصع ترین واژه های ادبی بوده ودرقالب امثال وحکم چهره نموده وبه صورت فرهنگ عامیانه بدل به ضرب المثل شده ومورد استفاده عام وخاص هست.
درمیان مردم هزارستان وافسانه های کهن هزارستان واژه سلام ازچنان درخشندگی برخوردار است که حتا جنّیّان ودیوودد نیز با سلام میانه اخلاقی دارند بگونه ی که درافسانه های کهن هزارستان داستان های عجیب وغریبی در باره سلام کردن ونکردن دیو ها به آدمیان وآدمیان به دیو هاموجود است چنان که گاه بچه های کوچک درهنگام بازی بایک دیگر، ادای دیو های افسانه هارا درمی آورند ومی گویند:
اگرسلامت نبود،یک لقمه ی پاکم نمی شدی ای آدمی زاد.
خوش بختانه این سنت نیکودرمیان مردم هزارستان ازهمه جابیشتر رواج دارد وهنوز به آن باورهای پشینیان درباره سلام وجایگاه والای دینی واسلامی آن باورمند هستند وهنوز دشمنی ها وکدورت های خانوادگی وقومی با سلام وسلام کردن بدل به همدلی ومهرو محبت می شود وکمتر انسانی رادرهزارستان پیدامی کنید که اگر دشمنش به اوسلام کند او جواب سلامش را ندهد وبه حرمت این کلمه مبارک ومقدس، خشم وغضب خودرا مهارنکند وخدای ناکرده دست تعدی وپلشتی بلند کند.
درهزارستان چنین انسانی رانمی توانید پیداکنید، مگردرمواردخاص روانی وعاطفی که ممکن است شخص نتواند برخشم وغضب خودفائق آید وحرمت این کلمه مقدس را نگهندارد.
***
اسدالله جعفری
اشاره:
درقسمت منابع یابی از فیش های دوست عزیزم فرهیخته گرامی
حاج برهانی شهرستانی نویسنده کتاب(زن درآیینه ضرب المثلها)
استفاده کرده ام که ازایشان سپاس ویژه دارم