۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

بنام خدا
امام حسین ع ( ومسئولیت فعلی هزاره)

این عنوان( شاید) برای بعضی خوانندگان عزیز موهم سؤال والقاکننده نوعی نژاد پرستی هزارگی باشد.
چون اکثر عنوان های مقالات من پسوند «هزاره» را دارد.وبرای همین است که بسیاری از برادران عزیز روحانی من وحتا بعضی از نزدیک ترین یاران صمیمی وهمدل وهم آرمان سادات من، این اعتراض را دارند که چرا این قدر بر واژه هزاره تأکید دارید ؟چرا بسیاری از مسائل عام دینی ومذهبی را با پسوند هزاره ،مخدوش می کنید واز اصالت وعام بودنش خارج می سازید؟
من نمی خواهم در این مقاله به این سؤالات پاسخ مفصل بدهم،ممکن است درفرصتی دیگر ودرجایش پاسخ خواهم دادوروشن خواهم کرد.اما دراینجا پاسخ کوتاه وروشن من است که :
پسوند هزاره برهیچ اندیشه ومسائلی از مسائیل دینی ومذهبی وملی قبح عقلی ومنع شرعی ندارد.پس وقتی قبح عقلی ومنع شرعی وجود ندارد، چرا ما از پسوند هزاره در مسائل دینی ومذهبی وملی استفاده نکنیم تا هویت دینی ومذهبی وملی خود راروشن وشفاف مطرح کنیم تا دیگران نیز با ما روشن وشفاف برخورد نمایند.
اما راجع به این مسئله که امام حسین(ع) به دین ومذهب وملیت خاصی اختصاص ندارد،چرا پسوند هزاره را به امام حسین(ع) می پیوندید؟
جواب
درست است که امام حسین(ع) به هیچ ملت ودین ومذهبی خاصی تعلق ندارد بلکه امام حسین(ع) به عنوان شهید راه آزادی وپاسداشت کرامت انسان به همه ی انسان ها در همه ی زمان ها ومکان هاتعلق دارد وهرکسی که به آزادی وکرامت انسان عشق بورزد امام حسین(ع) متعلق به او است وهرکسی وملتی ودینی بیشترین عشق به آزادی وکرامت انسان ابراز دارد او حسینیتر وحسین مدار تر است.
اما من به عنوان یک فرزند هزاره دغدغه های عصر خودرا دارم وبه عنوان یک انسان هزاره می خواهم رسالت خودم را در برابر این امام آزادی بیان کنم وبازیافت های فکری ودینی خود را بابرادران وخواهران هم سرنوشت هزاره خودم درمیان گذارم.
لذا دیگر برادران وخواهران دینی وهم وطن ودیگرانسان های هم سرنوشت ما این حق را دارندکه از حسین(ع) واز راه حسین(ع) واز محبت حسین(ع) سخن بگویند ومدیریت قومی ومطالبات دینی وملی شان را با قرائت از نهضت امام حسین(ع) مطالبه کنند.
رسالت تاریخی امام حسین(ع) ورسالت تاریخی هزاره دراین عصر
امام حسین(ع) در یک برهه ی ازتاریخ قرار داشت که حکومت دردست انسانی خودکامه وغداری چون یزید بود وبه هیچ اصول اخلاقی وانسانی پایبندی نداشت.
ازطرف دیگر، امت اسلامی نیز به حکومت یزید نه گفته بودند وخواهان تغییر در حکومت بودند به گونه ی که بخش های از امت اسلامی بطور رسمی از امام حسین(ع) دعوت نمودند که به شهرهای آنان آمده تشکیل حکومت بدهد.
امام حسین(ع) نیز براساس همین ضرورت زمانی ومسئولیت دربرابردعوت امت اسلام، برای تغییر وتشکیل حکومت اسلامی نوین،قیام نمود تا با بدست گرفتن حکومت ،حکومت حق را اجرانماید.
اما جریان برعکس آنچه قرایین ظاهری نشان می داد پیش آمد .بیعت کنندگان نقض بیعت نموده وازمیدان مسئولیت به کنج عزلت وعافیت خزیدند.
اما امام مسئولیت انسانی وپیشوای اش حکم می کرد که به راه خود ادامه بدهد .درست که است که با نقض عهد امت اسلامی ،مسئولت تشکیل حکومت اسلامی با پشتبانی امت اسلامی از دوش امام حسین(ع) برداشته شد. اما مسئولیت انسانی وحق مدنی امام حسین(ع) دربرابر حکومت جابر یزید پابرجابود.
لذا امام حسین(ع) با نقض عهد امت اسلامی مبنی برهمراهی کردن با امام حسین(ع) در تشکیل حکومت،مسئولیت انسانی وفردی خودرا برای تغییر حکومت وتشکیل حکومت حق،منتفی ندانست واین راه رابا سیاست مبتنی برحکمت ادامه داد.
بنابراین ازهمان ابتدا ی آشکارشدن نقض عهد امت اسلامی ورهاکردن امام حسین(ع)،امام راه گفت وگو را با نماینده حکومت وقت ادامه داد وبرای جلوگیری کردن ازجنگ ومنتهی شدن به یک راه حل معقول وانسانی وشرعی تلاش حکیمانه را آغاز نمود.
اما وقتی همه راه های معقول وشرعی به خط پایان رسید وحکومت همچنان بر قدرت نامشروع خود پای می فشرد،وبندگی حسین(ع) وامت اسلامی را می خواست،اینجا بود که امام حسین(ع) آخرین راه دست یابی به پیروزی نهایی وانجام رسالت خود را که شهادت بود انتخاب نمود وباشهادت خود هم دشمن را رسوای تاریخ نمود وهم به آزادی خواهان جهان درس آزادی داد.
شهید مزاری
حال برگردیم به دوران وعصر خود ما ورسالت هزاره پیرو امام حسین(ع) را با نهضت امام حسین(ع) مقایسه کنیم.
من از دوران شهید مزاری آغاز می کنم وبه اتحاد کریم خلیلی ومحمد محقق پایان می دهم تاببنیم که رسالت فعلی هزاره در برابر نسل فردای هزاره به عنوان پیروان راه آزادی وراهپویان امام حسین(ع) چیست.
شهید مزاری دربرهه ی از تاریخ قرارداشت که دقیقا شبیه دوران امام حسین(ع) بود:
آقای ربانی خود راخلیفه خدا در زمین می دانست وما هزاره هارا به دودسته تقسیم کرده بود:
1 – هزاره های شیعه رافضی
2 – هزاره های سنی مهاجر وباقی مانده از سپاه نادر
لذا هزاره های شیعه را به عنوان رافضی وکافر، دارای حقوق شهروندی واسلامی نمی دانست وخون هزاره ی شیعه رافضی را مباح اعلام کرده بود و هنوز مرکب فتوای تکفیرش خشک نشده است.
هزاره های سنی را هم به عنوان غیربومی بودن ودراقلیت قرارگرفتن از هرگونه حق مدنی وشهروندی محروم اعلام نمود.
اما شهید مزاری بعنوان سمبل هزاره خواهی وخواهان حق شهروندی هزاره ها ،حق هزاره را به عنوان حق شهروندی مطالبه می کرد تا حق هزاره شیعه وسنی بطور یکسان محقق گردد.
ولی ربانی مثل یزید بر حقانیت خود پای فشرد واز پذیرش حق شهروندی هزاره ها سرباز زد.
چنان که امام حسین(ع) حق مشارکت عمومی را در اداره حکومت می خواست اما یزید حکومت را حق مورثی خود می دانست وچون ربانی برحقانیت خونی خود وشورای حل وعقد پای می فشرد.
لذا شهید مزاری برای احقاق حقوق هزاره در قالب حق شهروندی دردوجبهه وارد عمل شد 1 - جبهه نظامی2 – جبهه سیاسی
شهید مزاری هردو جبهه را با درایت وسیاست مبتنی برحکمت وعزت هدایت می نمود تابتواند به حق وحقوق شهروندی هزاره جامه عمل بپوشاند وهزاره نیز مثل دیگرشهروندان افغانستان دارای حق شهروندی وکرامت ملی باشد.
درجبهه نظامی افت وخیز های بسیاری بود که درجایش باید کندوکاو شود وتحلیل زمان شناسانه صورت گیرد.
اما رهبرشهید درجبهه سیاسی حکمت وعزت را بعنوان اصل اصیل دست یابی به حق کرامتمندانه برگزید وبه همین خاطر بود که در اتحاد ها وگسست ها با احزاب، اصل را عزت ملی هزاره قرار داد ودر هر اتحاد وگسستنی که عزت ملی هزاره را می یافت بدون درنگ وارد اتحاد می شد ویا از اتحاد می گسست.
اما حکمت در سیاست را در نوع مطالبه حق خواهی ومشارکت همگانی بکار گرفت.که نمونه های بسیار روشن این حکمت را شما در سخنان رهبرشهید دررابطه بامسائل چون:
مشارکت همگانی اقوام ساکن افغانستان
وحدت ملی
اتحاد چهارجانبه
تشکیل شورای عالی هماهنگی مرکب از همه ی احزاب واقوام
حق انتخاب نمودن وانتخاب شدن زنان در سیاست های کلان کشور
عدالت اجتماعی مبتنی برحق ذاتی انسان ها
تقسیم قدرت براساس نفوس اقوام
انتخابات آزاد برای تعیین ریاست جمهوری
گفت گو با همه احزاب بجای جنگ
نفی نکردن قومی قوم دیگررا
مطالبه حق شهروندی برای دیگر اقوام ساکن
لذا شهید مزاری دردوجبهه نظامی وسیاسی حرکت خود را آغاز نمود واز تمام ظرفیت های ممکن برای حل معقول منازعات ملی استفاده می کرد وسرانجام وقتی همه راه ها به پایان رسید وتنها راه شهادت راه دست یابی به عزت وآزادی بود مثل امام حسین(ع) خالصانه وصادقانه این راه را برگزید تا خونش چشمه جوشانی باشد در کشور جان حق خواهان آزاده وراهپوی حسین(ع) شهید راه آزادی.
اکنون رسالت هزاره چیست؟
اما اکنون رسالت هزاره چیست؟وبااتحاد آقای کریم خلیلی ومحقق با کرزی ،هزاره چه رسالتی دارد؟
چنان که دربالا به عرض رسید، راه امام حسین(ع) وراه شهید مزاری راه حکمت وعزت است وگفت وگو واتحاد وگسست ها برمبنای عزت وحکمت باشد.
لذا امروز نیز هزاره دواصل اصیل حکمت وعزت را درپیش بگیرد واتحاد ها وقهر ها براساس حکمت وعزت باشند.
اتحاد کریم خلیلی ومحقق براساس حکمت وعزت هستند ؟
من معتقدم که اصل اتحاد براساس راه شهید مزاری یک امر نیکووپیسندیده است واز این نظر که خلیلی ومحقق با کرزی اتحاد کرده است به خودی خود نه خوب است ونه بد وخوبی وبدی این اتحاد تابع عزت ملی وکرامت شهروندی ماا ست.
اگر خلیلی ومحقق از کرزی تضمینی برای عزت ملی وکرامت شهروندی هزاره گرفته اند ودر مقام عمل می توانند این حق را عملی کنند وکرزی به تعهد خود پایبند هستند،رسالت هزاره ونسل بیدار هزاره این است که ازاین اتحاد حمایت کنند ودر کنار خلیلی ومحقق برای کرزی هورا بکشند.
اما اگر می ببینند که این اتحاد براساس عزت ملی وکرامت شهروندی هزاره نبوده ونیست بلکه براساس منافعی فردی ودست یابی به سهم خواهی خانوادگی خلیلی ومحقق بوده، رسالت نسل بیدار هزاره این است که علیه این اتحاد قیام نمایند واندیشمندان متعهد هزاره قلم بزنند وخطبا سخن بگویند ومتنفذین علم اعتراض برافرازند.
خلیلی ومحقق نه امام هستند ونه امام زاده ونه خط قرمز ونه فصل الخطاب، خلیلی ومحقق نیز مثل دیگرشهروندان هزاره دارای یک رأی بیش ترنیستند ومخیر اند که این رأی را به کرزی می دهند یا به دیگر کاندید.
محقق وخلیلی زمانی محترم ومعزز هستند که در خط مزاری باشند وعملا راه مزاری بپویند ومثل مزاری صادق باشند وبدنبال زراندوزی وخانواده سالاری ونوچه پروری نباشند واگرنه مثل دیگر رهبران ریشدار وبی ریش جامعه هزاره مطرود جامعه می شوند.
آخرین سخن:
نسل بیداروآگاه هزاره رسالت تاریخی ما در این است که از شخص پرستی ورهبرپرستی عبورکنیم وبه عقلانیت جمعی روی آوریم وهمگام با جریان تاریخ حرکت کنیم وتاریخ خود را باعقلانیت بنویسیم واحساسات را مهار عقلانیت بزنیم واز رهبرپرستی مبتنی برخواب دیدن ها وافسانه بافی ها دست برداریم ورهبر ی را به عنوان رهبر برگزینیم که:
صادق باشد
دانا باشد
متعهدباشد
همرنگ خودماباشد
ازمیان ما واز درد ما آگاه باشد
مثل ما شلاق خورده وستم دیده باشد
خداوخرما را یکجا نخواهد
بین قربانی کردن خودش وخیانت به ملت، قربانی کردن خودش را برگزیند وبه ملت خیانت نکند.


اسدالله جعفری

۱۳۸۸ تیر ۲۸, یکشنبه


بنام خدا
بعد از ظهرپنج شنبه ی تابستان گرم وسوزان بود که با دوست فرهیخته ومجاهدم سردار اهل قلم ونیلوفر بحار اخلاص حضرت آقای برهانی شهرستان یار همسنگر مجاهد کبیر وشهید راه کرامت انسان مزاری بزرگ،به دیدار عالمی عامل به دستورات اسلام وقرآن رفتیم تا از پیراهن تقوایش شمیم کوی دوست وعطر مزار گل سرخ کربلا وگوشواره عرش خدا زینب کبری(س) را ببوییم وهم از زبان خداخوانش از بنده صالح خدا پیرطریقت ،کوثر نوش حقیقت ،شارح شریعت، مبیّن حکمت،مفسر قرآن،معلم فرقان اکبر نهج البلاغه فاتح خیبر،عارف به زمان ومحرم حجت سبحان،اسوه خُلق وپیشوای خَلق امام علامه خراسانی بشنویم تا باردیگر جان دیگر شودوایام فرقت بسر.
وقتی از خانه صفا ومهر آقای برهانی بیرون شدیم ودر خیابان کاشانی گلشهر قدم گذاشتیم وبه سمت مسجد زین العابدین پیچیدیم،عروس خاور آبشار طلایی گیسوانش را روی شانه مان ریخت وتلألؤ براده های طلاکوبش چهره مان را حمام آتش داد وشیره جان مان جوشیدن گرفت ونفس گیر شد.
اما ذوق دیدار بادیدار وشنیدنی ترین سخن در باره آسمانی ترین مرد دوران وخورشید خراسان،گام های مان را آهو پی گردانید وگرمای نگاه عروس خاوررا تحمل پذیر وقدم زدن در دره از آتش را دوست داشتنی می ساخت.
من که قبل ازاین یک بار با دیدار دیار سربدار وکوی نشین پیشوای احرار،دیداری داشتم وچهره نورانی او در آیینه ذهنم می درخشید.اما دوست عزیز ما برهانی عزیز که عالم است وعالم دوست،آیینه ذهنش از چهره یارنادیده نقش دیگر می زد ونگارین صورت را صورت گیری می کرد.
ما راه می پیمودیم وبرهانی آرام وشکوهمند قدم برمی داشت وگه گاه نگاهی به آسمان می نمود وبعد از او می پرسیدودیگر بار سربزیر می گرفت آرام وشکوهمند قدم برمی داشت وعصابرزمین می کفت وکبوران نگاهش رابه آسمان پرواز می داد وزیر لب چیز های زمزمه می نمود.
سرانجام به منزل محل اقامت ایشان رسیدیم ودر زدیم ویاالله گفته داخل منزل شدیم وبعد از عبور از میان سالان بزرگ پذیرایی وقدم زدن روی قالین ها به سمت راست پیچیدیم ووارد اتاق سه درچهار شدیم وچشم ما به چهره وقامت پیر مرد نورانی افتاد که پیراهن بلند عربی برتن وعمامه سفید درسر وعینکی به چشم داشت.
اوبسیار گرم وصمیمی آغوش گشود وآقای برهانی را چنان مهربانانه وبی تکلف در آغوش کشید که تو پنداری نوه اش است وسالیان دراز است همدیگر را ندیده اند واکنون سال های فرقت را با آتش مهر وعطوفت به آتش کشیده چون دودی به هوا می فرستند.
در محضر پیر سرد وگرم چشیده روز وگار نشستیم وابتدا از خودش واز زادگاهش ونحوه تحصیلش واز مجاورشدن درکنار پیشوای پارسایان جهان هستی مولا علی(ع)وکوی نشین یگانه زن قهرمان تاریخ بشریت وپیغمبر خون وشهادت ورسالت وبیداری زینب(س) عقیله انسان ،پرسیدیم وسخن های بسیار شنیدیم وپرسش های عرضه داشتیم وسیر تاریخ نمودیم.
پیر روشن ضمیر لبان خداخوانش را با نام خدا یعنی« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ (1) و له الحمد و هو المستعان و الصلاة و السلام على خيرته من خلقه محمد صلى اللّه عليه و آله سيد المرسلين و آله الطاهرين المعصومين صلوات اللّه عليهم أجمعين»آغاز نمود وخود را چنین معرفی کرد:
من دیدارعلی شریفی هستم .ما اصلا از مردم دایه هستیم اما بر اثر ظلم حاکمان وقت به منطقه سگدیز وتلخک مهاجر شدیم وبعد هم خدا لطف نمود به نجف اشرف وکربلای معلا مشرف شدیم وبه نوکری امام زمان مفتخر گردیدم ولباس مقدس علم را بر نمودم.
حاج آقای دیدار علی شریفی که از دیار سربدارهزارستان گهواره هنر ودارای طبیعت هزار رنگ است ،اکنون در جوار عقیله انسان وپیغمبر خون وشهادت زینب کبری در سوریه رحل اقامت افکنده وبربال ملائک گام برمی دارد ودر محضر وارثان رسول اعظم زانوی ادب برزمین می نهد وخوشه علم معاد می چیند.
حاج آقای شریفی بیش از50 سال سن دارد وسینه اش گنجور تاریخ است وخطوط پیشانی فراخ دامنش نصف النهار تاریخ هزارستان وفصل های نانوشته وناگفته ازسرگذشت عدالت خواهان هزارستان وستمگری تبار دقیانوس وفراعینه ی عصر ها پدرکلانا ودوران ما.
ایشان فرمود که در اصل از مردم دایه بوده وبعد هابراثرظلم تبار عبدالرحمان جبار مجبور به ترک سرزمین نیاکان خویش می شود ودر دیگر دیار هزارستان قائمه حیات را برپامی دارد.
آری دایه سرزمین مردان مرد بوده وساکنان اصلیش مردم هزاره اما عبدالرحمان جبار وبعد ها تبار ستم پیشه اش این مردم را از خانه وکاشانه آبایی شان آواره می کنند وسرزمین پدری هزاره های دایه را به مهاجران هند ویهودیان رانده شده از فلسطین می بخشد وامروزه دایه دیگر سرزمین هزاره نیست وهمان مهاجران وباقی مانده های یهودی رانده شده از خاورمیانه بر آن حکومت می رانند وزندگی می کنند.
البته فرصت نشد که مااز حاج آقای شریفی نحوه آواره شدن ایشان را ازسرزمین پدری شان جویا شویم واز ناگفته های بسیاری بپرسیم .ولی می خواهم سخنی راجع به پیر مردان بگویم و رسالت نسل جوان را در برابر این گنجور های تاریخ گوش زدکنم.
نمی دانم این سخن از شهید مزاری است ویا از علامه محقق خراسانی (چون به هردوی آن بزرگوار نسبت داده می شود همچنان که این سخن«شهید قلب تاریخ است» به شهید دکتر شریعتی وشهید مطهری وشهیدبهشتی نسبت داده می شود ومعلوم نیست که کدام یک از آن شهیدان راه آزادی گفته اند»
اما آن سخنی که به شهید مزاری وعلامه خراسانی نسبت داده می شود این است که گفته اند:
سرگذشت پشینیان را از پیر مرد ها بپرسید .این پیر مرد ها تاریخ نانوشته مردم ما است.پیر مرد های ما هم باید برای نوه ها وفرزندانش داستان زندگی وسرگذشت شان را بگویند وبا تاریخ آشنا کنند تا از گذشته خود باخبر باشند.تاریخ یعنی همین که پیر مرد ها سرگذشت خود را برای نوه ها وفرزندان خودباز گوکند.»
من نمی دانم سخن از کدام آن دوبزرگوار است اما سخنی بسیار بلند معنا وحکیمانه است ومسئولیت خیز.
براستی ما چرا لحظاتی کنار این پیر مرد های عزیز وبزرگوار ما نمی نشینیم واز آن ها نمی خواهیم که از گذشته خود بگویند واز زندگی خود حکایت کنند واز ظلم ها وستم های که بر آنان رفته است شمه ی باز خوانند.
ما اکنون نیز پیر مردان وپیر زنان بسیاری را داریم که از ظلم وستم های حاکمان جور وجباریت ظاهر شاه واز فرعونیت کوچی ها وهمدستی ولسوالی ووالیان های منصوب از طرف حکومت ونوکری ونوکر پروری از میان هزاره ها وصدها ظلم وستم وجباریت که بر مردم ما رواداشته شده اند در صندوق خانه سینه این پیرزنان وپیر مردان چون الماس های در گنجور شاهان نهفته اند.
باید بدانیم ومتوجه باشیم که این پیرمردان وپیر زنان سرمایه های عظیم تاریخ ما یند واز نظر دینی نیز این ها مایه خیر وبرکت می باشند ومانباید این سرمایه های زرین را بدون بازخوانی ازدست بدهیم.
همین حاج آقای شریفی که ما به دیدار ایشان رفتیم تا در ضمن زیارت ایشان از خداوندگار دانش های اسلامی علامه خراسانی خاطره وناگفته های از زندگی ایشان بشنویم،گنجور تاریخ بود وکتابخانه ی نابشته وحکایت های ناروایت شده وقصه های پرغصه ورایت ودرایت .
چون بنای دوست عزیز ما برهانی از اول باز خوانی تاریخ نبود بلکه بنا، شنیدن خاطرات ایشان از علامه خراسانی بود لذا ما فقط از علامه خراسانی سؤالاتی نمودیم وپاسخ های ناب وگرانقیمت شنیدیم وناگفته های بسیار ازحیات طیبه علامه خراسانی را بازیافتیم.
از آنجای که فرهیخته گرامی برهانی عزیز خلاصه ی از متن گفت وگوی ایشان با حاج آقای شریفی را پیاده نموده ،من در این باره چیزی نمی نویسم وشما خوانندگان عزیز خاطرات ایشان از علامه خراسانی رااز قلم شیوا وخامه شرین آن عزیز خواهی خواند.
من سه نکته از خاطرات حاج آقای دیدارعلی شریفی درباره امام علامه محقق خراسانی را یاد آور می شوم:
1 – ایشان فرمود که علامه خراسانی وقتی خطابه می خواند، بزرگان حوزه علمیه نجف آن روز مثل حضرات آیات عظام خمینی وخویی نیز تشریف می آوردند. من بار ها دیدم که وقتی آقای خراسانی منبر می رفت وخطابه می خواند؛ امام خمینی وخویی در پای منبرش نشسته بودند.
علاوه بر این که این اعاظیم حوزه در پای منبر مرحوم خراسانی می نشستند،در نشست وبرخواست نیز درکنار آقای خراسانی می نشستند ووقتی آقای خراسانی وارد مجلس می شد ویا می خواست بر اریکه منبر نشیند در وقتی از جا بلند شدنش امام خمینی وخویی به احترام ایشان از جابر می خواستتند.
البته چنین رفتاری از طرف امام خمینی وامام خویی نشان دهنده این مطلب است که علامه خراسانی از جایگاه بلند ورفیع علم وتقوا وپارسایی برخوردار بوده است.
2 – از جمله ناگفته های درباره علامه خراسانی در خاطرات حاج آقای شریفی این بود که علامه خراسانی در دفتر امام خمینی ممتحن بوده وبرای طلبه های تازه وارد افغانی به نجف پناه گاه مطئمن وهمین مسئله باعث می شود که عده ی ازخناسان علیه علامه خراسانی دسیسه می کنند ونسبت های ناروا می دهندوجالب این است که این خناسان از خود ما بوده اند.
البته درد ناک تر از نجف در سوریه بوده که وقتی علامه خراسانی در سوریه مشغول تدریس وتنویر اذهان می شود وعلم دانایی می افرازد وآتش در خر من جهل می زند،عده ی مأمور ومزدور می شوند که علیه خراسانی شایعه بسازند وتهمت بگسترانند تا رسوایی خلق شود وچهره نورانی خراسانی ملوس گردد ودر این رذالت پیشگی کار را به جای رسانند که در معبر ومجتمع های عمومی «مرگ محقق برخراسانی» را حک می کنند.
زخمی ناسور این ناگفته ها این است که این مأموران مزدور نیز از خود ما مردم بوده اند ومتأسفانه ردای سیادت را نیز برتن داشته اند.
3 – ازدیگر ناگفته های درباره علامه خراسانی از زبان حاج آقای شریفی این بود که علامه خراسانی درمیان یاران نیز غریب وناشناخته بود بگونه ی که علامه خراسانی بارها به یاران نزدیک خود( که آقای شریفی شاهد قضیه بوده )گفته است:
»مرا عرب وعجم به مجتهدی قبول دارند ومی دانند که من مجنهد هستم وبه اجتهاد من اعتراف دارند اما باور ندارم که همشهری های خود ما مجتهدی مرا قبول داشته باشند.»
به هرحال دیدار با حاج آقای دیدارعلی شریفی بسیار شرین وآموزنده بود وفراموش ناشدنی.
ایکاش فرصت دیگر پیش آید تا ما از زبان خداخوان ایشان رشادت های مردان مردستان وستارگان همیشه پرفروغ هزارستان را بشنویم واز ظلم ها وستم های جبابره قرون واعصار وفرعونیت شاهان شکم پرست وزن باره روایتی باز خواند تادرایتی خلق شود وعبرتی پدید آید وامت به سرفرازی دست یابد.
خدا به آن پیر کوی دوست عزت روز افزون وبه برادربزرگوار ما برهانی عزیزکه در جهت شناساندن عالمان ربانی قدم وقلم می زند؛ توفیق وکرامت عطافرماید وبه خانواده کرامت ومهر وعفت ایشان رحمت ونعمت ببخشاید.

۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه



علامه آیت الله محقق خراسانی تندیس علم وحلم
محمد علی برهانی شهرستانی
جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ دیدار علی شریفی فرزند طاهر کربلایی، اصالتا ازمردم دایه بوده ودر سن کودکی بالتبع خانواده به سگ دیز پنجاب هجرت کرده ودر آنجا ساکن می گردد واز آنجایی که عشق فوق العاده به درس طلبگی داشته است صرف ونحو ابتدائی را در نزد آخوند محل فرا می گیرد وعلاقة فراوانش به این رشته موجب می شود که عازم نجف اشرف گردد ومدت چهار سال کمربسته درحوزه علمیه نجف به تحصیل بپردازد وآنگاه روزگار اورا به سوریه می کشاندودر حوزه علمیه سوریه تحصیلاتش راتکمیل می نماید وفعلا هم مقیم سوریه است.
در بهار امسال (1388) خبرشدیم که ایشان جهت زیارت امام رضا(ع) ، دیدار فامیلین، دوستان وآشنایان به ایران سفرکرده است . ونیز اطلاع یافتیم که ایشان درنجف وسوریه که بوده است از علامةبزرگوار حضرت آیت الله محقق خراسانی خاطرات بسی شیرین وبه یاد ماندنی در ذهن دارد. خدمتش رسیدیم تا خاطراتش را ضبط نموده به رشتة تحریر کشیم.
خاطرات آقای شریفی از علمای افغانستان مقیم سوریه
من محقق خراسانی را در نجف می شناختم، ایشان یک خطیب توانا بود وبه دو زبان عربی وفارسی سخنرانی می کرد، درمجالس عربها عربی منبر می رفت ودر مجالس فارسها فارسی سخن می راند ودرزیر منبرش علمای بزرگ وآیات عظام از قبیل حضرت امام خمینی(ره) وآیت الله خوئی وسایر بزرگان می آمدند واز ایشان تعریف وتمجید هم می کردند، از فضل وکمال وتواناییهای علمی شان سخن به میان می آوردند.
آیت الله محقق خراسانی از مقربان ونزدیکان حضرت امام خمینی بود ودر دستگاه ایشان ممتحن بود یعنی از طلبه های که ازامام شهریه نداشتند امتحان می گرفت وبرای شان شهریه مقرر می کرد .دراین مورد با طلبه های افغانستانی خیلی همکاری داشت وسعی می کرد که رد نشود چون معتقد بود که طلبه های افغانستانی فقیرترین وبی بضاعت ترین همه است .
یکی از خاطراتی که من از ایشان دارم مربوط به همین مسئله می شود .تازه مقدمات راخوانده بودم واز حضرت امام خمینی شهریه نداشتم رفتم خدمت آیت الله محقق خراسانی گفتم می خواهم امتحان بدهم ایشان فرمود چه خوانده ای گفتم مقدمات را تازه تمام کرده ام، ایشان گفت برو چند ورق از سیوطی هم بخوان تا یک طلبة درست شوی آنوقت بیا که از تو امتحان بگیرم . من گفتم آقای استاد ! ممکن است تاآن زمان شما دیگه ممتحن نباشید واین سمت ممتحنی از دست شما گرفته شود . استاد به من خاطر جمعی داد وگفت انشاء الله تاآن موقع خواهم بود وشما را هم قبول می کنم .
یک وقتی دیگر رفتم که استاد ازیک نفر طلبه، لمعه امتحان می گیرد وقتی امتحان تمام شد رو کرد به همکارش که ایرانی بود وگفت ایشان ما شاءالله خوب امتحان داد ومن به ایشان نمرة قبولی می دهم. بعد یک ورق راکه درپیشش بود برداشت وبه آن همکار ایرانی اش نشان داد وگفت: ببینید ازمن پیش آقا فضولی کرده اند که محقق پیر مردان بی سواد را که چند ورق ازکتاب لمعه صرف برای امتحان خوانده ودیگر چیزی بلد نیستند از کجا ها جمع نموده برای شان شهریه مقرر می کند وهمین طور از بچه های که سیوطی نخوانده اند امتحان می گیرد وبرای شان شهریه درست می کند. آنجا من گفتم: آقای استاد من نگفتم که ممکن است شما تا آن زمانی که من سیوطی می خوانم به عنوان ممتحن اینجا نباشید ایشان گفت فعلا تا شش ماه امتحان گرفتن تعطیل است. بعد همةمارا مرخص نمود .
آشنایی عمیق ترمن با استاد خراسانی وخاطرات بیشتری که از ایشان درصفحة ذهن وضمیرم نقش بست در سوریه بود؛ وقتی ایشان از عراق تبعید شد ودر سوریه آمد بلا فاصله فعالیت های علمی وتبلیغاتی اش را در حوزةعلمیه سوریه آغاز نمود وبا شیرازی ها خیلی زود جوش خورد ودر نزد سید حسن شیرازی محبوبیت زیاد پیداکرد واز سوی ایشان به عنوان مدرس وممتحن انتخاب گردید؛ در زینبیه مکانی است به نام حجیره وایشان در آنجا درس شروع کرد ولمعه، رسائل ومکاسب تدریس می کرد وازاین بالاتر درس نبود وما درحوزه سوریه درآن زمان طلبه کفایه خوان نداشتیم. واضافة برتدریس از طلبه های که تازه وارد حوزه می شد امتحان ورودی می گرفت وعلاوه بر اینها منبر هم زیاد می رفت وسخنرانیهایش عموما روشنگرانه وهدایت گرانه وخیلی تأثیر گذار بود.
وقتی استاد خراسانی در سوریه فعالیت هایش رونق پیداکرد. یک عده که آن زمان درحوزه علمیه سوریه نام ونشانی بدست آورده بودند نسبت به استاد خراسانی بخل وحسادت ورزیدند ومی گفتند تازمانی که خراسانی اینجا باشد نه کسی در درس ما شرکت می کند ونه مردم زیر منبر وروضة ما می آیند وواقعا هم همین طور شده بود صاحبان وبانیان مجالس ومراسم باوجود استاد خراسانی کسی دگر را به عنوان سخنران درمجالس ومراسم شان دعوت نمی کردند، لذا آن عده ای که موقعیت شان با وجود خراسانی در خطر افتاده بود می گفتند باید کاری بکنیم که ایشان اینجا نباشد، تصمیم گرفتند که هر جورشده آقای خراسانی را ازحوزه سوریه بیرون نمایند. بنابراین یک کسی را که هم دوست آنها بود وهم درظاهر با استاد خراسانی مراوده داشت مأمور کرده بودند که به محقق بگوید: جای شما اینجا نیست وشخصیت شما بسیار بزرگتر از این است که درحوزه سوریه بگنجد؛ شماباید ایران بروید و حوزات علمیة قم ومشهد در انتظار شماست.آقای استادخراسانی( خدا رحمتش کند) طبق همان قلب پاک وفطرت بی آلایشی که داشت گفته های خیلی ها را باور می کرد . وعاقبت همین ها باعث شدند که ایشان حوزه سوریه را ترک گفته راهی ایران شود.
در همان سوریه من خوب یادم هست که یک طلبةجوانی بود که درهمة درسهای استاد محقق خراسانی شرکت می کرد وخط خوب داشت ودرسهای ایشان را می نوشت، امّا، بی ادب وهتاک بود ونسبت به استاد بد ادبی می کرد. یک روزی استاد به آن جوانک گفت: برادر من، این قدر مغرور مباش برو خوب درس بخوان وبه مسائل اخلاقی وتربیتی بیشتر بیاندیش تا آدم شوی، این حرف استاد برآن جوان گران آمد ازآن ببعد همه جا نوشته می کرد مرگ برمحقق، امّا، استاد محقق با حلم .بردباری که داشت همة اینهارا نادیده می گرفت .
آیت الله محقق خراسانی با اینکه مجتهد مسلّم، صاحب آثار وتألیفات علمی، کرسی دار تدریس دروس عالی در حوزات علمیة نجف اشرف وسوریه ومشهد مقدس، ومدرس دانشگاه بود ودر خطابه ومنبر هم کم نظیربود وهمة این کمالات باعث شده بود که ایشان در بین مجامع علمی شهرت ودربین عامّة مردم محبوبیت فراوان کسب کند؛ باهمة اینها ایشان اصلا تکبر علمی نداشت وذرّه ای خود خواهی وخود پسندی در وجودش راه نیافت، برخوردش با همه ساده وبی آلایش وصمیمی بود، در محضرش شاه وگدا وکوچک وبزرگ یک سان بود، باهمة مردم، باادب واحترام خاص که لایق یک عالم وارسته است برخورد می کرد وهمة دوستان بدون تکلف با ایشان آمد وشد داشتند ومسائل شان رامی پرسیدند ومشکلات علمی شان را با استاد درمیان می گذاشتند وخواسته ها ونیاز های شان را با ایشان مطرح می کردند وآن بزرگوار هم به قول ما هزاره بسیار حاجت روا بود ودر خواست کسی را درحد توان رد نمی کرد . خلاصة کلام ایشان یک شخصیت استثنایی وبی بدیل در جامعة بود که قدرش را ندانستیم وازبین مارفت. روحش شاد
تهیه وتدوین از: محمد علی برهانی شهرستانی .

۱۳۸۸ تیر ۱۳, شنبه

بنام خدا
پاسخ به پر سش های یک خواننده ی عزیز «سایت سلام»

اشاره
1 – بعد از این به بعصی از پرسش های خوانندگان عزیز پاسخ خواهم داد.
مدت های مدید است که تصمیم دارم به بعضی از پرسش های دوستان وخوانندگان عزیز(ی که لطف نموده امیل می زنند ویا تلفن می کنند واین برادر کوچک خود را مورد لطف قرار داده سؤالاتی را مطرح نموده وبعضی از دغدغه های شان رادر میان می گذارند، )پاسخ های کوتاه وکتبی بدهم.
اما گرفتاری های روز گار نمی گذارند که به این خواسته عزیزان پاسخ مثبت بدهم واز خجالتی این بزرگواران در آیم.
دوستان بسیاری از افغانستان ،ایران،آلمان،سوئید،نروژ،استرالیا،امریکا،لندن وچند موردی از پاکستان،امیل نموده ویا تلفن کرده اند و دررابطه با سرنوشت نسل هزاره،باورهای دینی،بعضی از احکام اسلامی،مسئله زنان،حجاب،ولایت فقیه،مسئله خمس وسادات وروحانیت سؤالاتی را مطرح نموده اند که به حول قوه الهی وعنایت بقیت الله امام زمان(عج)به تدریج به بعضی این سؤالات پاسخ خواهم داد.
2 - سپاس ویژه از خوانندگان گرامی
در این مدت که این فرزند کوچک هزاره،جسته وگریخته در جهان مجازی مطالبی می نویسد،از طرف خوانندگان عزیز وبزرگوار مورد لطف وعنایت فوق العاده وغیر منتظره قرار گرفت ودوستان عزیز وخوانندگان مکرم از سراسر جهان از طریق امیل وگاهی با تلفن ،برادر غریب وفرزند کوچک خود را مورد عنایت وکرامت قرار دادند .
لذا برخودلازم و واجب می دانم که در همین فرصت پیش آمده از یکایک عزیزان تشکر وسپاس ویژه داشته باشم وعزت وسربلندی همه ی آن بزرگواران را از خدای بزرگ ورحمان مسئلت دارم.
البته خوانندگان عزیز نوشته های این فرزند کوچک افغانستان همیشه سربلند وجاویدان،از طیف های مختلف وقومیت های گوناگون ساکن در کشور تاریخی وتمدن سازما افغانستان بوده وتنها در قوم هزاره منحصر نمی شوندومخصوصا از دو قوم برادر تاجیک وازبک نیز خواهران وبرادرانی بوده اندکه این برادر هموطنش را مورد تقدیر قرار داده اند.والبته ازنامهری های که گاهی خواسته وناخواسته از ناحیه این قلم بربزرگان این دوقوم رواداشته شده است،گله وشکایت داشته اند که من به گله وشکایات این عزیزان نیز به چشم دوستی می نگرم واین حق مسلم انسانی شان راحرمت می نهم واز عواطف واحساسات پاک شان نسبت به بزرگان شان تقدیر نموده وادب واحترام خودرا به پیشگاه شان عرضه می دارم .
اما آنچه که از ناحیه برادران وخواهران هزاره ام نسبت به این برادر وفرزندکوچک شان ابراز شده است،داستان دیگر دارد وحکایت دل نشین است ومهرورزی وفتوت وجوانمردی آئین عیارانند.
در لابلای امیل ها وگفته های این عزیزان ،سخن ها وناگفته های بسیاری وجود دارد که در فرصت دیگر آن را باید روایت کردتا درایتی پدید آید ورستاخیزی فرهنگی خلق شود.
3 - فرهنگ پرسشگری
باتوجه به این که این نوشته پاسخ به پرسش های یک خواننده عزیز «سایت سلام»است،لازم است که قبل ازتقدیم پاسخ به آن عزیز،در رابطه با اصل فرهنگ پرسشگری در جامعه مطالبی را تقدیم داریم.
فر هنگ پرسشگری درجامعه ی انسانی رکن رکین تعالی فر هنگی وبنیاد اخلاق اجتماعی-سیاسی است.
هرگاه این رکن رکین تزلزل یابد، بنیاد های اساسی حیات عقلانی فرومی ریزند ورذالت های اخلاقی مثل دروغ ،تهمت،حسادت،اباحه گری،قلب حقیقت،حیله گری وپرده دری های خلاف شرع وعقل ،چهره می نمایند وتبدیل به فرهنگ زیست محیطی می شوند.
اما اگر فرهنگ پرسشگری حاکم برجامعه انسانی باشد،جامعه در بستر سالم حرکت نموده فضیلت های انسانی به شکوفه می نشینند وثمر نیکو می دهند.
در سایه ی حاکمیت فرهنگ پرسشگری است که دروغ ودیگر رذالت های اخلاقی فرصت جولان گری نمی یابند وفرهنگ چنین گفته شده وچنین شنییده شده ، تبدیل به فرهنگ «من این را به گوش خود شنیدم ومن از خود ایشان پرسیدم وایشان چنین پاسخ داد»؛می شود.
فرهنگ پرسشگری ،جامعه را از قلب واقعیت وباطل نما نمودن حق وحق نمایی باطل،پاک سازی می کند وبستری می شود برای رشد فضیلت های عالی اخلاق وفرهنگ دینی منطبق بافطرت انسان.
فرهنگ پرسشگری،اولین نشان طهارت اندیشه وبی غل وغشی عمل به احکام وسنت های برین انسانی می باشد.اگر فرهنگ پرسشگری نباشد هیچ کسی در برابر گفته های خود پاسخ گو نیست ووقتی دربرابر گفته های خود پاسخ گو نباشد،آنارشزیم اخلاقی در اخلاق گفتاری ونوشتاری پدید می آید وهر شیادی خود را ناجی امت می نامد وبرای رسیدن به مطامع شیطانی خود متوسل به هردروغ وهر بدعتی می شود وبدون هیچ گونه دغدغه ای، به مذهب سازی وفرقه بافی دست می زند.
مگر فرقه ها ومذاهب باطله چگونه ودر کدام جامعه ی خلق شدند؟غیر از این است که در آن جامعه فرهنگ پرسشگری رخت بربسته بود وتابوپرستی وقدیس سازی افراد وجریان های خاصی حاکم گشته وشیادان برگرده مردم سوارشده بودند؟
مگر سید علی محمد باب وخواهرش درالتاج چگونه به مقام امامت وخدایی رسیدند؟غیر از این هست که در ابتدا خودرا ازنوادگان نوادگان امام زمان(عج) خواندند.چون چنین کردند وکسی پیدا نشد که از این خواهر وبرادر بپرسند که چگونه شما نوه امام زمان هستید درحالی که معلوم نیست امام زمان زن وفرزندی داشته باشد واگر هم زن وفرزندی دارد هیچ کس از آن ها خبر ندارد ونمی شناسد وما چگونه باور کنیم وبشناسیم که شما نوادگان امام زمان هستید؟
لذا وقتی فرهنگ پرسشگری در جامعه نباشد براحتی هرکسی خود را به هرکسی منتسب می کند ودینی نو می سازند وباوردیگر خلق می کند وبدعت پدید می آورد.
چنان که خواهر باب در ابتدا خود را خواهر زیدشهید می نامید ووقتی دید که کسی نیست که از او پرسشی کند وخواهر بودن زید شهید را به پرسش کشد،خود را خواهر زینب خواهر امام حسین(ع)نامید وبعد ها دیدیم که سر از چه رسوایی های که در نیاورد.
در همین جامعه خود ما ،اگر فرهنگ پرسشگری حاکم باشد ،کسانی که تا دیروز مزاری را ارذل الاراذل و...می نامید امروزه نمی آمد در سالگرد شهید مزاری با کمال پرروی وبی شرمی از مزاری به عنوان ناجی امت وشهید راه آزادی سخن بگوید ودر مدح شهید اقالیم قبله سخن های سبز ودرازدا من تقدیم دارند.
چون می داند که هیچ کسی نیست که با پرسش از او پاسخی بیطلبد واو را به گذشته های دور ببرد وآن سخن های سخیف او را به یادش بیاورد.
مگر چند نفر پیدا شده اند که از کریم خلیلی ،محمد محقق ،(که اسناد غرب کابل چه شد؟
چرا شهید مزاری تنها ماند؟
چرا شهید مزاری خود شخصا به چهار آسیاب رفت؟
چرا کریم خلیلی یک شب قبل ازشهادت شهید مزاری از کابل فرار کرد واز پاکستان سردرآورد؟
چرا شورای مرکزی حزب وحدت در هنگامه های بحران، غرب کابل را ترک نموده به قم چمبر زدند؟
چرا ناگفته های ازشهادت مزاری گفته نمی شود وچه کسانی وبه چه علتی مانع از این ناگفته ها می شوند؟
بیش از شش هزار فرزند هزاره که در مزار شریف مفقود الاثر شد ند،سرنوشت خود وخانواده شان چه شدند؟
چرا خانواده های شهدای هزاره مثل دیگر شهدای کشوردارای پرونده شهادت وحقوق خانواده شاهد نیستند؟
چرا کریم خلیلی به عنوان معاون دوم ریاست جمهوری بندگی کرزی را بر خدمت به خانواده شهدا ترجیح می دهد؟
چرا فرزندان شاهد هزاره از فقر وبی پولی نتوانند چون دختران وبچه های سوگلی کریم خلیلی ودیگر رهبران ،تحصیل کنند ودرس بخوانند؟تافرداوفرداهااز آینده سازان کشور وناجیان امت هزاره باشند.
اگر مزاری زنده بود،سرنوشت هزاره وخانواده های شهید هزاره همین بود؟
به حرحال اگر ملت بزرگ وشریف هزاره می خواهند به تعالی اخلاقی وعزت اجتماعی وجایگاه شایسته سیاسی دست یابند؛باید فرهنگ پرسشگری را در جامعه حاکم سازند تا هیچ سیاست مداری شیادی نتواند به ملت فروشی دست زند وفرهنگ ذلت پذیری را بر مردم بقبولاند.
اگر فرهنگ پرسشگری در جامعه حاکم شد، دیگر کسی نمی تواند دروغ بگوید ودروغ بنویسد .چون می داند که اگر چنین کند با پرسش پرسشگران بسیاری مواجه می شود واو در زیر ذره بین نقد ناقدان ونگاه نافذ بزرگان وخیر خواهان جامعه قرار دارد.
بیخود نیست که خدا نیز فرهنگ پرسشگری را در قرآن گوش زد می کنند.
پرسش های برادر عزیز ما در سایت سلام
اماپرسش های برادرعزیزماجناب آقای احمد ی در سایت سلام چنین است:
by حسنعلی احمدی, June 18, 2009
سلام بر مدیریت ونویسندگان محترم سایت سلام
آقای جعفری:
ازنوشته های شما این گونه بر میاید که شما درس خوانده حوزه ودانشگاه باشید اما نثر شما نه نثر دانشگاهیی دانشگاهی ونه حوزه وی حوزه ای است چرا؟
2 -شما چرا به جای اسلام ومذهب شیعه به هزاره وهزاره گرایی عریان می پردازید؟
3 -از نظر شما هزاره گرایی مقدم است یا اسلام گرایی ومذهب خواهی؟
برادر عزیز،متأسفانه تاهنوز به عنوان شاگرد ودانشجو در هیچ دانشگاه وروی هیچ صندلی دانشگاهی ننشسته ام وعلی رغم عشق وعلاقه ام به تحصیل دردانشگاه موفق نشده ام که در دانشگاه تحصیل کنم اما خدا را شکر که با نظام دانشگاهی بیگانه نیستم، چون در آن روز گاری که در تهران بودم واستادنالاکبر حضرت علامه محمد تقی جعفری خداوندگار علم وپارسایی،روز های جمعه در دانشگاه تهران درس گفتار های آزاد داشت ومن از شیدایان درس های ایشان بودم. (پیوسته ازلبان پاکان عالم بر او سلام ودرود بادا!)
البته در چند همایش دانشگاهی در دانشگاه تهران ومشهد مقاله ارایه کردم ودر دانشکده ادبیات سابق مشهد مقدس،در همایش (خراسان در پهنه ادبیات وبزرگداشت استاد زنده یاد ذبیح الله صاحبکار سخنرانی کرده ام ودر همان سخنرانی بود که با دوست عزیز واستاد بزرگوار وفرهیخته گرامی ومترجم بلند آوازه جهان اسلام حضرت دکتر لاهوتی آشنا شدم وخدا توفیق دست بوسی خداوندگاار فضیلت ها حضرت امام سید جلال الدین آشتیانی را نصیبم کردوهنوز که هنوز است گرمای بوسه آن پیر طریقت وسلطان برهان را برپیشانی خود حس می کنم وهنوز دو دست خدای او را برشانه هایم می بینم ودعای خیر او برگوش جانم طنین انداز است وخدایش آن گونه پاداشش عطافرمایند که خود دوست دارند .
اما به عنوان دانشجوی رسمی دانشگاه ،دانشجونبوده ام.لذا برای این که با دانشگاه وسیستم آموزشی دانشگاه بیگانه نباشم،تمام کتاب های آموزشی دانشگاه ها در رشته های علوم انسانی ومخصوصا گرایش های فلسفی وعلوم تربیتی را تهیه کرده می خواندم وبه همین خاطر بود که بعضی از آشنایان که در دانشگاه پیام نور درس می خواندند بعضی از واحد های درسی شان را با من همخوانی می نمود وخدا را شکر که در همان درس ها نمرات بسیار عالی کسب می نمودند.
اما این که نثر نوشته های من ،نثر متعارف نیست، علتش این است که من نویسندگی رابطور ذوقی شروع کرده ام ودر درس ها وکلاس های نویسندگی شرکت نکرده ام.بنا بر این سعی نمودم که با مطالعه مستمر وعمیق در متون کهن ادبیات فارسی وآثار نویسندگان بزرگ معاصر وشاهکار های ادبی جهان ، این نقیصه راجبران کنم وخدارا سپاس دارم که توفیقش را رفیق راهم نمودتا توانستم هزاران جلد کتاب ومجله را تورق بزنم وبا فرهنگ شرق وغرب آشنا شوم واز میان آن آقیانوس های مواج فرهنگ عالی بشری وفرهنگ رشد یافته در پیوند با وحی،گزنش وچنیش کنم.
در نثر نویسی تحت تأثر شهید دکتر علی شریعتی وشاگردان ایشان از جمله داکتر سروش می باشم.
2- شما چرا به جای اسلام ومذهب شیعه به هزاره وهزاره گرایی عریان می پردازید؟
3 -از نظر شما هزاره گرایی مقدم است یا اسلام گرایی ومذهب خواهی؟
من هردو سؤال را تحت یک عنوان پاسخ می دهم وامید وارم که این پاسخ سایه روشن های بر ای تبیین هزاره دوستی وهزاره گرایی من بوده وبتواند برهان قویم در جهت خرافه زدایی تضاد اسلام خواهی با هزاره خواهی باشد.
ما هزاره هستیم وقبل از آن که مسلمان شیعه ی افغانی باشیم،انسان هستیم وبعد از انسان بودن ،شهروند افغانستان می باشیم وبعد از شهروند بودن کشور افغانستان،مسلمان هستیم وباتمام شهروندان کشور برادر وبرابر می باشیم والبته همانطور که دیگر برادران شهروند کشور ما،دارای عقاید وباور های مذهبی خاص مثل مذاهب فقهی چهارگانه (حنفی،شافعی،مالکی،حنبلی)هستند ؛ ما هزاره های ساکن افغانستان هم دارای باور ها وعقاید مذهبی مخصوص بخود مثل(شیعه دوازده امامی ،شیعه اسماعیلی،شیعه زیدی) هستیم.
پس بنا بر این ،مادر درجه اول انسان هستیم ودارای کرامت انسانی.
دردرجه دوم شهروند افغانستان می باشیم ودارای حق شهروندی متساوی هستیم با دیگر هم شهروندان خود.
دردرجه سوم مسلمانیم ودر حق دینی ومکتبی با دیگر برادران حق یکسان داریم.
آیا بین هزاره خواهی واسلام گرایی تضاد ومباینتی وجود دارد یانه؟
اما این که از نظر من هزاره گرایی واسلام خواهی دارای چه نسبت ورابطه ی است،آیا بین هزاره خواهی واسلام گرایی تضاد ومباینتی وجود دارد یانه؟
من بین هزاره خواهی واسلام گرایی وشیعه بودن هیچ گونه تضاد ومباینتی را نمی یابم ویا چنین تضاد ومباینتی که تصور می شود را نمی فهمم.
وقتی خدا می فرمایند که من شما را شعبه شعبه وقبیله قبیله قرار دادیم تا هم دیگر را بهتر بشناسید:
يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ-حجرات(١٣)
اى مردم! بدانيد كه ما شما را از يك مرد و زن [به نامهاى آدم و حوّا] آفريديم و براى شما تبار و قبيله و مليّت مقرّر فرموديم تا يكديگر را بوسيله همين تفاوتهاى ظاهرى بازشناسيد.
همانا گرامى‏ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست و خداوند آن داناى مطّلع از امور بندگان است ..
وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتابِ وَ مُهَيْمِناً عَلَيْهِ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً وَ لكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ [سوره المائدة (5): آيه 48]
48. و اين كتاب مجيد را [اى پيامبر] به حقّ بر تو نازل فرموديم و آن، مصدِّق [اصول‏] كتابهاى آسمانى پيشين و در عين حال ناظر و سرپرست آنهاست، بنابراين بر اساس احكامى كه خداوند [در آن‏] نازل فرموده در ميان [اهل كتاب‏] حكم كن و با خواستهاى آنان كه در جهت خلافِ حقّى است كه بر تو نازل شده، موافقت نكن. ما براى هر يك از شما، آيين و شريعت روشنى قرار داديم و اگر خداوند اراده مى‏فرمود همگان را امّت واحد قرار مى‏داد، ولى خداوند اراده دارد شما را بر اساس آنچه [از كتاب آسمانى و احكام در زمانهاى مختلف‏] عنايت فرموده بيازمايد، پس در اعمال نيك
بر يكديگر سبقت گيريد. بازگشت جميع شما به سوى خداوند است و شما را [در روز رستاخيز] از آنچه‏[در اديان‏] موجب اختلاف شما بوده مطّلع خواهد فرمود
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏
يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثِيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقِيباً سوره (نساء آیه 1)
1. اى مردم! از عدم اطاعت آفريدگار پروردگارتان بترسيد از همان خالق يكتايى كه شما را از يك وجود آفريد و همسرش را نيز از نوع او آفريد و از اين زوج، مردان و زنان بسيارى در عالم پديدار فرمود، و بترسيد از نتيجه نافرمانى خدايى كه [با سوگند] به نام او از يكديگر درخواستها و نيازهاى خود را عنوان مى‏كنيد، و نيز صله‏ى رحم بجاى آوريد «4». همانا خداوند مراقب و ناظر دائمى رفتار و اعمال شماست‏
وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَ أَلْوانِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْعالِمِينَ [سوره الروم (30): آيه 22]
22. و از نشانه‏هاى قدرت خداوند آفرينش آسمانها و زمين و نيز اختلاف زبانها و رنگهاى شما انسانهاست و بتحقيق در همه‏ى اينها نشانه‏هايى از حكمت الهى براى دانشمندان نهفته است.
«ترجمه ها از زنده یاد دکتر طاهره صفارزاده، می باشد واز نرم افزار جامع التفاسیر استفاده کردم»
هزاره گرایی عین اسلام خواهی واسلام گرایی هست.
از مجموع این آیات چنین به دست می آید که هزاره خواهی وهزاره گرایی به عنوان یک کتله اجتماعی ومسلمان،با اسلام خواهی واسلام گرایی به عنوان یک دین زندگی هیچ گونه تضاد ومباینتی وجود ندارد بلکه عین اسلام خواهی واسلام گرایی هست.چون خود خداخواسته اند که ما قبیله قبیله وشعبه شعبه ودارای رنگ های مختلف وعقاید وباور های متفاوت از همدیگر باشیم تاتضارب افکار خلق گردد وفرهنگ های عالی بشری پدید آیند تا بتوانند در مسابقات خیرات استعداد های خداداد خودرا بروز بدهند وحیات براساس اختیار برگزینند.
چنان که همه ی پیغمبران ابتدایی رسالتشان را با دعوت از قبیله وعشیره خود شان آغاز نموده اند همانطور که خاتم پیغبران محمد رسول اعظم(ص)ابتدای رسالتش با آیه انذار ودعوت از قبیله وعشیره خود رسول خدا آغاز شد.
اگر من ازهزاره خواهی وهزاره گرای عریان سخن می گویم، برای این است که ما هزاره ها یک کتله اجتماعی دارای هویت اجتماعی وافراد حقوقی وحقیقی این کشور، در چهار چوب احکام اسلامی وقانون مدنی ومدون کشور, به تمدن سازی مشغولیم واز استعداد خداداد خود برای بهسازی وبهروزی افغانستان کار می گیریم وداعیه دار اندیشه عالی اجتماعی وآئین کشورداری هستیم یعنی مابه عنوان هزاره، یک قومیتی دارای سازمان قومی ،کشورداریی برمبنای حق تساوی حق شهروندان وقانون محوری برمبنای عدالت می خواهیم واین آئین کشورداری ما مبتنی بر دو اندیشه بنیادین است:1- قرائت نوین از اسلام واحکام اسلامی در متن زمان .2 – استفاده از تجربیات کلان وعقل جمعی بشری.
من از هزاره خواهی عریانی سخن می گویم که هزاره به عنوان یک گروه قومی در چهار چوب قانون کشوری ودرسایه سار اندیشه اسلامی ی باقرائت شیعی ،برای مشارکت در بهروزی وتحول اقتصادی کشور به مسابقات در خیرات اقدام کنند وهدایت گر قطار زمان باشند نه این که لیه شده برروی ریل قطار زمان.
هزاره خواهی من به این معنا است که هزاره برای دست یابی به حقوق شهروندی خود دارای یک هویت اجتماعی شناسنامه دار باشند تا بتوانند در بازی دموکراسی شرکت نموده از ظرفیت های قانون مداری مدنی برای بارورکردن اندیشه های جامعه سازی وکشورداری خود بهره برند .
باید بگویم ،کسانی که ازاسلام وشیعه ی منهای هزاره دم می زنند،این افراد نه بااسلام ونه باشیعه به عنوان مکتب زندگی دربستر مسابقه ی به سوی خیرات وکمال آشنایی ندارند ونه هزاره را به عنوان یک هویت اجتماعی وانسان دارای حقوق انسانی در اجتماع انسانی قبول دارند.
این ها هزاره را قربانی مذهب می دانند ومی خواهند .اما مذهب ودینی که در خدمت انسان نباشند واز کرامت ذاتی انسان سخن نگویند من به چنین مذهب ودینی نه باور دارم ونه چنین مذهب ودینی را می پذیریم.
از نظر من دین ومذهب هدف ومقصد نیستند بلکه دین ومذهب طریق رسیدن به هدف های برین وحیات طیبه ی است که آبشخورش وحی وعقل رهای از قاذورات نفسانی باشد.
امروزه در فلسفه سیاست وآئین کشورداری مردم محور مبتنی بر انتخاب آزاد، حقوق شهروندی مقدم بر همه ی حقوق های ارزشی وانتسابی واضافی می باشد.تا شما اصل شهروندی خود را ثابت نکنید نمی توانید ادعای حقوق دینی ومذهبی داشته باشید.ووقتی اصل شهروندی شما قانونا مورد قبول بود،آن وقت می توانید دارای هویت اجتماعی شناسنامه دار باشید ودر چهار چوب قوانین مدون کشور می توانید اجتماعات داشته باشید وبراساس حق شهروندی ودرچهار چوب قانون، حق بیان اندیشه وحق آزادی نشر عقاید خود رادارید.
بنا براین ،وقتی هزاره دارای هویت اجتماعی قانونمند باشند، همین دارابودن قانونمندی در جامعه قانونمدار به هزاره این حق را می دهد که به عنوان یک شهروند از حق شهروندی مذهبی- دینی نیز برخوردار باشند ودر چهار چوب قانون اساسی وقانون مدون کشوری،به شکوفای اندیشه مذهبی خود بپردازند ومذهبش را درپرتو حق آزادی بیان به دیگر هم نوعانش عرضه داشته به معرض داوری قرار دهند.
همین رسالت آزادی بیان وعرضه داشتن مذهب واندیشه مذهبی ، این رسالت را به هزاره خلق می کند که اندیشه مذهبی خود را در چهار چوب قانون عرضه دارند واز مذهب خود قرائتی عرضه دارند که مطابق با حق واقتضای فرهنگ زمانه باشد وبا حقوق اساسی انسان ها در تضاد نباشد ودر حین حال دارای دو ویژگی باشد:
1 – قابلیت همزیستی با حیات در متن زمان وجاری در بستر جغرافیای زیست محیطی را داشته باشد.
2 – اصول لاتغییر وثابت حیات تکاملی ومتغیرات حیات طبیعی انسانی را مدنظر قرار داده بازوبسته بودن دایره ثابتات ومتغیرات این دوچهره از حیات براساس اصول نظام نظم ریاضی باشند .
دغدغه های هزارگرایی من، مسئله دین وعقیده مذهبی هزاره نیست
بسیار روشن وصریح وبی پرده بگویم :
در این شرایط، بزرگ ترین دغدغه های هزارگرایی من، مسئله دین وعقیده مذهبی هزاره نیست بلکه دغدغه های اصلی وبنیادین من دومسئله اساسی می باشند:
1 – دست یابی به حقوق وکرامت شهروندی هزاره برمبنای قانون عادلانه .
2 – تعالی ورشد اقتصادی وریشه کن شدن فقر اقتصادی وفرهنگی از جامعه هزاره.
چون معتقدم که اگر هزاره به حقوق شهروندی وکرامت ملی دست یابند به کرامت مذهبی خود پشت نمی کنند.
اگر به تعالی ورشد اقتصادی دست یابند واز چنگال خون چکان دو فقر مهلک (فقراقتصادی-فرهنگی)رهایی یابند،می توانند زندگی پیغمبرانه داشته باشند وجهان نیزبه عقاید واندیشه های دینی وبشری اش احترام خواهند گذاشت.
لذا هزاره خواهی وهزاره گرایی من بر همین مبنا وعقیده وایمان می باشد.

أسدالله جعفری