۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

بسم رب الشهدا و الصدیقین مقاله : مزاری و نسل نو طاهره ابراهیم زاده دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد گاه برخی چیزها بی مقدمه خوش است ؛ سخن ازمزاری بی مقدمه زیباست ؛ پس سلام بر مزاری ، شهید ملی ،ملت و آزادی و خون ، سلام بر او که هویت نابود شده ملتی را احیا کرد و نابودی جابرانه قومی را افسانه خواند. مزاری خود مقدمه و مؤخره خوبی ها وزیبایی ها است. او ورق زننده سرنوشت خود خواسته و پایان دهنده جهل ناخواسته ماست. هر جا که اراده ای از ما سر زند و شور بختی پر کشد ،این مزاری است که این کار را خواهد کرد . حال که فصل نویی از سرنوشت مردم ما گشوده شده و پیر ،جوان ، زن و مرد ما با خود آگاهی خویش حماسه می آفرینند، بی آنکه احساس کنیم مزاری است که در کالبد اعمالمان حضور دارد و عرفان را به روح خسته زندگی مان می دمد. مزاری مسیح نیست ، او همان دم مسیحایی است، او اذن خداست ، لطف خالق است بر مخلوق خاکی ، باران است بر کویر دلهامان. مزاری تا همیشه تاریخ جوانی و سر زندگی مدنیت هزاران ساله ماست هرچند او را به فراموشی سپرده ایم و سالی یکبار مدح او را می گوییم و تمام . اما زبان به شکوه نمی گشایم که به شکر ، شکر از اینکه در این دنیای پر تلاطم و ماشینی مسئله ای است که توشه یکساله مان باشد برای تفکر و تداوم بر هستی مان. هستی جامعه ای که روزگاری وجودش متزلزل بود ، حال خود حیاتبخش به آینده خود شده ، جامعه و مردمی که از زیر بار ستم و مظلومیت قامت راست کرده اند و هیچ به آرامی دنیا دل نبسته و از ناآرامی روزگار دلسرد نشده اند. فصل جدید این مردم ،از همان زمان آغاز شد که اورا زیر آوار خاک و خون قامت راست کرد و کودکانش را به دندان کشید . و امروز همان کودک است که با وجود نا ملایمات فراوان دنیای اطرافش قد کشیده و در جای جای این دنیا ، به نام ملت و وطن افتخار ثبت می کند ، او که ورزش ، فرهنگ ، هنر و علم را به تسخیر در می آورد و در گوشه ی ذهن خود با باوری راسخ تصویری از جهان آرمانی خود رسم می کند که با دستان خالی آن را بسازد . آن کودکان جنگ و طغیان ، آن کودکان فقر و مظلومیت و آن کودکان هجرت و غربت ، اینک ، جوانان بالنده ی وطن هستند . جوانانی که با فداکاری پدران و مادران این مرز و بوم رشد کرده و با ذهن پویای خود به دنبال حقیقت و هویت می دوند. جوان امروز جامعه ی ما ، جوانی است که از ناز و نعمت بویی نبرده و به دنبال آن نیست ، او به دنبال کوشش است وهمت. وآنچه امروز به آن نیاز است ، تحویل انگیزه ای است به وی ، تا بتواند جهان ، اعتقادات و باورهایش را هر چه محکمتر بسازد و پیش رود . زمان آن رسیده که این جوانان ضربان حیات خود را، مزاری را هر چه بیشتر از پیش بشناسد .او که هر چه داریم از اوست ، اگر امروز در جامعه مطرح می شویم ، سخن می گوییم ، و حق می طلبیم ، اگر دیگران را به چالش می کشیم و حساب می شویم ، همه برکات شبانه روزی رهبر شهیدمان است . جوان جامعه ما باید بداند ، تمام تئوری های غرب و شرق را ، تمام فلسفه و نظریه های روانشناسی را رهبر شهید برایمان بررسی کرد و چیزی که میراث اوست ، مکتب فکری نو و سازگار با زمان حال است . مزاری شهید، 16 سال پیش پرکشید و رفت ، آن زمان مقاومتش راه گشای ما بود و تئوری اش کمرنگ ، اما همه ی تلاش های او برای اعمال فرهنگی اش همین میراثی است که اکنون باید ما از آن بهره ببریم . رهبر شهید از همان ابتدا روزی را می دید که جوانان با چالش های امروزی روبرو شوند و سیاست سؤالات و مسائل زیادی برایشان مطرح سازد . از همین رو با اقدامات فرهنگی و زیر بنایی فصل جدیدی گشود. حرف و مکتب او همان مقاومت و تلاشش در غرب کابل است که در دنیایی از اسرار در زیر خرابه های آن و در سینه مردم آن پای برجاست. آنچه این جا مطرح است ، این است که: جوانی که رهبر شهید برایش سرمایه و تلاش کرد، اینک در کجای تاریخ و جامعه ی خود قرار دارد ؟ آیا خود را اسیر اندیشه و افکار غربی می کند و از زیر بار مسئولیت فرار می کند یا خود را آنقدر کوچک می شمرد که اجازه راه یافتن به این مسائل را به خویش نمی دهد؟ دسته ی اول شاید جوانانی هستند که با دیدن وضع سیاسی و اجتماعی کشور خود از حل و رفع مشکلات نا امید هستند و به گوشه ی خلوت خود می خزند و به قول متعارف "سرشان به لاک خودشان است ." بهتر است به این افراد توصیه کنیم نگاهی بیندازند به سال های مبارزات رهبر شهید و موقعیتوی در زمان خودش : مزاری زمانی مبارزه خود را آغاز کرد که چند قدم بیش نمانده بود تا تحت حاکمیت طالبان مردم چون ایام عبدالرحمان به گوشه رانده شده و چپاول ف قتل عام و نابود شوند . مزاری با احساس و غیرت و نه با سلاح و قدرت به کمک هویت ما آمد . او ما را از بین خون و ظلم بیرون کشید و بالا نشاند . بهتر است بدانیم مطرح شدن تمام اقوام در عرصه های سیاسی آگاهی مردم از حیث فرهنگی و شم سیاست و به طور کلی ایجاد عدالت اجتماعی نسبی به طور جامع در افغانستان همه وهمه حاصل همان ایامی است که هر که دیگر به جای مزاری بود فقط خود را از آن ورطه نجات می داد ، نه اینکه خود را به کام مرگ برد .او هیچ گاه در آن زمان که صد برابر شرایط بدتر بود نا امید نشد ، مسئولیت داشت و لحظه ای در خواب را برخورد روا نمی داشت ، در سرما و گرما، در گرسنگی و تشنگی مقاومت کرد . او اشک و آه و خون مردم را تحمل نمی توانست و چگونه رواست ما سستی و شرم و ننگ را تحمل کنیم؟ دسته ی دوم که در خود توان مبارزه را نمی بینند و در برابر شرایط قامت خم می نمایند باید بدانند آن زمانی همه چیز سخت بود که مزاری را حتی آنان که او را برای شان فدا می کرد تایید نمی کردند و متهم به سازش و کوتاهی می نمودند و خانواده اش تحت طعنه و کنایه قرار می گرفتند. او طعنه های مردم را نمی دید بلکه نا آگاهی آنها را می دید و کوشید تا مردم را آگاه سازد . هر که هنوز به او معتقد نیست به جرئت می توان گفت کوتاهی و جهل اوست ؛ کجای دنیاست که اهداف مزاری درک نشده و حسن نیت او به تمام مردم دنیا اثبات نشده باشد که اگر وی صادق نبود اینک خانواده اش در کاخ زندگی می کردند و نه در کوخ . حال با این اوصاف ف جوانان را دعوت می کنم نه با تکیه بر حرف های امثالی چون من بلکه با مطالعه بیشتر و با آگاهی و با بی طرفی تمام به سمت مزاری بروند ، چه اینکه رد بی تحقیق و تایید بی تفکر نشانه ی جهل و عوام فریبی است . جوانان و هم نوعانم را دعوت می کنم به اندیشیدن ، حساس بودن به سرنوشت خویشتن ، و دوری از غفلت که غفلت پشیمانی می آورد . ما افغانی به دنیا آمده ایم ، از ملیتمان فرار کردن ترس است و ما در طول تاریخ هیچ گاه ترسو نبوده ایم و از این پس هم نیستیم . تعصبات را کنار گذاریم و به دنبال حق باشیم که حق پذیری صفت پسندیده ی عالمان است . از گذشتگان درس گیریم و طرحی نو در اندازیم: "طرحی نو برای افغانستانی نو"