۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

بنام خدا
دیدار آیت الله هاشمی رفسنجانی باآیت الله العظمی فیاض

ودرس های آن برای جامعه هزاره

سفر اخیر آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس شورای مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران به عراق ودیدار ایشان با آیات عظام ومراجع تقلید ومخصوصا دیدار ایشان با آیت الله العظمی فیاض مرجع هزاره تبار تبعه عراق،برای جامعه هزاره درس های در بردارد که نمی توان ازآن چشم پوشی کرد.
دیدار آقای هاشمی رفسنجانی باآیت الله العظمی سیستانی مرجع ایرانی الاصل تبعه عراق ازنظر ملی وسیاسی برای هاشمی رفسنجانی وملت ایران یک ضرورت اجتماعی وسیاسی بود وآیت الله هاشمی رفسنجانی نمی توانست به دیدار آیت الله سیستانی نرود واصلا فلسفه سفر آقای هاشمی به عراق دیدار با آقای سیستانی بود.حال این ضرورت چه بود بماند وربطی به ما هم ندارد.
اما دیدار آقای هاشمی با آیت الله العظمی فیاض جای تأمل(لا اقل برای جامعه هزاره) بسیار دارد ومی تواند راز های سربمهر را بازگو کند.
دیدار آقای هاشمی با آقای فیاض صرفا یک دیدار مذهبی صرف نبود واگرنه شخصیت دینی بزرگ دیگر مثل آیت الله العظمی سید محمد تقی مدرسی در کربلا حضور دارد واز شخصیت های طراز اول جهان اسلام می باشد ودر جهت گیری های سیاسی عراق از محور ی ترین شخصیت ها بوده وهست اما در خبر ها اعلام نشد که آقای هاشمی با ایشان دیدار کرده باشد.
نکته ی دیگر این که دیدار هاشمی با آقای فیاض دیدار دوعالم دینی واحترام هاشمی به علم و عالم هم نیست واگرنه هاشمی وقتی به شهر قم سفر می کند وبا بزرگان حوزه ومراجع تقلید (به جز استادش آیت الله العظمی منتظری که مسائل سیاسی ورهبری در میان است) دیدار می کند اما در همین قم شخصیت بزرگ علمی ودینی جهان اسلام آیت الله العظمی محقق کابلی نیز حضوردارد اما تاهنوز دیده نشده است که آقای هاشمی رفسنجانی وقتی به شهر قم سفر می کند به دیدار ایشان رفته باشد ویا به ایشان یک تلفن زده باشد.
همین مسئله است که دیدار هاشمی با آقای فیاض را برای جامعه هزاره قابل تأمل می سازد وهزاره را به تفکر وامی دارد وانسان هزاره را به دیگر اندیشی وباز خوانی خویش برمی انگیزد.
شاید گفته شود که آقای فیاض یک شخصیت علمی طراز اول حوزه نجف اشرف است وهمین شخصیت علمی آقای فیاض آقای هاشمی را به دیدار ایشان ترغیب نموده است وقطعا اگر آقای محقق کابلی هم در موقعیت وجایگاه آقای فیاض بود آقای هاشمی به دیدار ایشان می رفت.
در پاسخ به این پرسش چند نکته را باید درنظر داشت:
1 – جایگاه علمی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
2 – موقعیت سیاسی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
3 – موقعیت زمانی ومکانی فیاض و محقق کابلی.
جایگاه علمی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی هردو از چهره های تابان حوزه نجف اشرف واز شاگردان درجه اول مرحوم امام خویی اند واتفاقا آقای محقق کابلی از آقای فیاض مقدم تر است وشهرت علمی وفقاهتی آقای محقق کابلی به نیم قرن پیش بر می گردد وهم زمان با شهرت علمی مرحوم سید سرور واعظ کابل صاحب مصباح الاصول است .
آن زمان که محقق کابلی به عنوان یک فقیه ومجتهد مطرح بود حضرت آیت الله العظمی فیاض شخصیت شناخته شده نبود ودرخارج از نجف وحلقه درس امام خویی نام ونشانی چندانی نداشت چون اثرماندگار ایشان«المحاضرات» (که امروزه حوزه های علمی دنیا بی نیاز ازآن نیست ومرحوم خویی با همین تقریرات آیت الله فیاض وتقریر مرحوم واعظ شهره آفاق شد )هنوزچاپ نشده بود ولی آقای محقق کابلی در افغانستان حوزه درس داشت ومدرسه بزرگ وآبرومند وشاگردان جودةالفکر ووقاد الذهن وزمان شناسی را تربیت کرده بود.
به همین جهت بود که محقق کابلی از حوزه نجف بدور ماند وبه مرور زمان آقای محقق کابلی از ذهن حوزه نجف محو شد ومحقق کابلی به کارهای سیاسی روی آورد ودر دوران جهاد درکنار مردمش ماند وهمین دوری محقق کابلی از نجف باعث شد که شخصیت های بزرگ چون سیستانی وفیاض به عنوان شاگردان خلف واعلم فالاعلم مطرح شوند وبا فوت مرحوم خویی این دو شخصیت، مرجعیت شیعه وزعامت حوزه کهن سال نجف را عهده دار شوند.
شاید این سخن برای حوزه نجف وقم سنگین باشد اگر بشنود که حضرت آیت الله محقق کابلی درنسبت به حضرات آیات عظام نجف ، همان نسبتی را دارد که مراجع فعلی قم در نسبت با آیت الله العظمی منتظری دارند چنان که آقای منتظری در زمانی به عنوان یک مجتهد مسلم مطرح ومورد اطمینان مرجع وقت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بود که این مراجع فعلی قم شاگردان آقای منتظری بودند ودر دفتر آقای بروجردی پیش ایشان امتحان خارج می دادند.
آقای محقق کابلی نیز زمانی به عنوان مجتهد مسلم مطرح بود که حضرات آیات عظام سیستانی وفیاض به عنوان شخصیت های فاضل مطرح بودند نه مجتهد مسلم واز امید های فردای حوزه علمیه نجف به شمار می رفت البته آقای فیاض در نسبت به آقای سیستانی مقدم بود وآقای خویی به آقای فیاض از آقای سیستانی عنایت بیشتر داشت این مسئله را شما در نوشته ی به جای مانده ازشهید عبدالمجید خویی درباره آقای فیاض می یابید.
پس شخصیت علمی آقای محقق کابلی همطراز با شخصیت آقای فیاض است ودیدار آقای هاشمی با آقای فیاض در نجف ونرفتن ایشان به دیدار آقای محقق کابلی درسفرهای قم ایشان ،هیج انگیزه علمی ودینی ندارد.
درست است که آیت الله هاشمی رفسنجانی از شخصیت های درجه اول علمی وسیاسی جهان اسلام است وقرائت او از اسلام قرائت کاربردی تر ومطابق با حرکت تاریخ واقتضای زمان ومکان است وهیج کسی دیگر نمی تواند هاشمی شود واگر هاشمی نباشد نظام جمهوری اسلامی ایران ناخدای انقلاب رااز دست خواهد داد ودنیای اسلام سیاستمدار ونظریه پرداز چون او را یاندارد ویابسیار کم دارد ،اما با همه ی این اوصاف وفضیلت های ایشان،دیدار ایشان با آقای فیاض ونادیده گرفتن آقای محقق کابلی وبی اعتنای ایشان به آقای محقق کابلی انگیزه سیاسی دارد نه دینی وعلمی.
موقعیت سیاسی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
ازنظر سیاسی بین آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی تفاوت های بسیاری وجود دارد که همین تفاوت سیاسی بین ایشان، هاشمی را وامی دارد که به دیدار آقای فیاض در نجف برود اما وقتی به قم سفر می کند وبا مراجع شیعه مستقر در حوزه علمیه ی قم دیدار می کند به دیدار مرجع شیعه آقای محقق کابلی نمی رود وحضور ایشان را در حوزه علمیه قم نادیده بگیرد اما وقتی به عراق سفر می کند ، نمی تواند حضور آقای فیاض را نادیده بگیرد وبه دیدار ایشان نرود.
این موقعیت سیاسی آقای فیاض بر می گردد به موقعیت زمانی ومکانی ایشان که درگزاره ی بعدی به بررسی آن می پردازیم.
موقعیت زمانی ومکانی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
ازنظر زمانی ومکانی هم بین محقق کابلی وفیاض تفاوت های اساسی وجود دارد:
1 – آقای محقق کابلی در قم مستقر است وقم زیر مجموعه ی نظامی است که لامحاله حوزه باید سخن گوی نظام باشد ونظام حاکم برحوزه علمیه قم، مرجعیتی را برنمی تابد که سرباز این نظام نباشد.
آقای محقق مرجعی نیست که سرباز گوش بفرمان نظام باشد والبته مثل آقای منتظری منتقد نظام هم نیست اما سرباز گوش بفرمان نظام ورهبری نظام نیست چون هم مبنای فقهی آقای محقق کابلی بامبنای فقهی نظام جمهوری اسلامی ایران فرق دارد وهم از نظر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، هیچ فردی غیر ایرانی حق دخالت در سیاست های دینی وسیاسی ایران را نداردوبنا بر این ، طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ،محقق کابلی نمی تواند به عنوان مرجع تقلید به نقد سیاست های ایران بپردازد.حتی اگر آقای محقق کابلی تابعیت ایرانی هم می داشت نمی توانیست منتقد نظام باشد تاچه رسد اکنون که ایشان به صورت یک مهاجر به سرمی برد.
2 – آقای فیاض در نجف مستقر می باشد ونجف پدر معنوی دولت حاکم بر عراق است وحاکمیت عراق از مرجعیت حوزه علمیه نجف تبعیت می کند.
قانون اساسی عراق مثل قانون اساسی ایران در مرجعیت شرط عراقی الاصل بودن را ندارد وهر فردی را که حوزه نجف به عنوان مرجع قبول داشته باشد ودر عراق مستقر باشد می تواند به عنوان مرجع، ناظر حاکمیت وهادی دولت باشد وامر مرجعیت مطاع است.
مرجعیت عراق بامرجعیت در قم تفاوت های بنیادین دارد:
الف – مرجعیت در قم مرجعیت دولتی است ومشروعیت خود را ازنظام می گیرد نه این که نظام مشروعیت خود را از مرجعیت.که نمونه آشکار آن آقای منتظری است با این که اکثریت مراجع فعلی ایران ورهبری وریاست مجلس خبرگان وشورای مصلحت نظام ازشاگردان آقای منتظری هستند وهمین ها بودند که برای آقای منتظری رساله چاپ کردند.اما اکنون ایشان از نظر نظام وحوزه یک مرجع رسمی نیست .
اما درعراق دولت مشروعیت خود را از مرجعیت می گیرد نه این که مرجعیت مشروعیت خودرا از دولت بگیرد.
حاکمیت ایران ناظر بر مرجعیت قم است ولی در عراق مرجعیت ناظر بر حاکمیت عراق می باشد.
ب – مرجعیت در قم اصل را برایرانی الاصل بودن مرجعیت می داند واعلمیت وافقهیت بعد از ثبوت ایرانی بودن مرجع قرار دارد.
مرجعیت درنجف اصل را براعلمیت وافقهیت میداند وعراقی وغیرعراقی بودن مرجعیت هیج مدخلیت ندارد.
ج – مرجعیت درقم، عملا به مرجعیت فقهی در حوزه خصوصی بدل شده است وحتی مقلد مرجع قم در مسئله سیاست واقتصاد واجتماع تابع دولت ورهبری است .
مر جعیت در نجف، عملا مرجعیت ِ توأم با ولایت نظارتی است ودولت وحاکمیت عراق حق ندارند سیاستی را برگزینند که با استنباط فقاهتی مرجعیت نجف مخالف باشد.
درست است که در حوزه علمیه قم، ولایت فقیه تبیین وتفسیر می گردد ونظام جمهوری اسلامی ، نظام ولایت فقیه از نوع ولایت مطلقه فقیه است ؛ اما درمقام عمل فقها مقهور حاکمیت هستند و ولایت مطلقه فقیه دایره حاکمیتش چنان وسیع هست که هیج فقیهی نمی تواند از دایره حاکمیت آن بیرون رود وخارج از دایره حکومت به استنباط فقهی بپردازد.
در حوزه علمیه نجف سخن از ولایت فقیه نیست واصلا نجف، ولایت فقیه به سبک حوزه قم قبول ندارد وآن را یک بحث علمی طلبگی می داند نه یک تئوری اراده کشور وبه همین جهت بود که حوزه ومرجعیت نجف، حاکمیت دیکتاتوری چون صدام را برمی تابید ودیکتاتوری چون صدام به حاکمیت خود ادامه می داد ونجف هم به استنباطات فقهی خود می پرداخت وبین استنباط فقهی نجف ودیکتاتوری صدام تصادمی پیش نمی آمد.
بعد از سقوط دیکتاتور عراق، باز نجف به راه فقهی خود ادامه داد ولی درمقام عمل فقه درعراق توأم با ولایت شد وحاکمیت عملاتابع مرجعیت گردید ومشروعیت خود را ازمرجعیت می گیرد.
مرجعیت نجف، طبق استنباط فقهی خود ولایت فقیه را ولایت نظارتی ومقید می داند نه ولایت قهری ومطلقه.وهمین مبنای فقهی نجف است که نجف را حاکم بر دل ها ساخته است ومرجعیت در نجف، ولایت بر دل های مردم عراق وحاکمان عراق دارد ودولت وملت از مرجعیت می خواهند که ناظر بر حاکمیت عراق باشد وهرگاه کجیی در سیاست حاکمان دید به دولت وملت گوش زد کند ودولت وملت بطور طبیعی واز سر عقیده وایمان به هدایت های مرجعیت گردن می نهند.
د – مرجعیت درنجف عملا شورایی اداره می شود اگرچه به ظاهر آیت الله العظمی سیستانی مرجعیت مطلق را بعهده دارد وحرف آخر را ایشان می زند ودولت منتخب واشغالگران عراق به در خانه ایشان می روند اما در عمل مثلثی از مرجعیت تصمیم می گیرند وآقای سیستانی درمقام عمل بطور فردی تصمیم نمی گیرد وحتی در مواقع بسیار حساس اطلاعیه های تحت عنوان مراجع نجف صادر می شود وراز موفقیت مرجعیت نجف در همین اتحاد مقدس می باشد وهمین اتحاد مقدس مراجع نجف هستند که اشغالگران را مجبور می سازند نقش هدایت گرانه وفصل الخطاب نجف را نادیده نگیرند وهمواره به در نجف چشم داشته باشند واز نجف کسب تکلیف کنند . واگرنه طبق اسنادی که از این اشغالگران دردست برادران عراقی است، نشان می دهند که اشغالگران درهنگام اشغال عراق طرح کاربردی اش در روی کار آوردن دولت جدید بعد ازسقوط دیکتاتور عراق این بود که دولت آینده عراق دولت غیر مذهبی ولائیک از نوع ترکیه باشد ومرجعیت دینی در دولت آینده هیچ گونه نقشی نداشته باشد.
اما بعد از اشغال عراق وجنگ های خیابانی روحانی جوان سید مقتدا صدر ،اشغالگران مجبورشدند که برای خاموش کردن شعله های مقدس جهاد مقتداصدر به نجف روآورند واز مرجعیت بخواهند که نقش سنتی خود را برای خاموش کردن شعله های مقدس جهاد وقانع کردن مقتدا صدر وارد عمل شوند که همینطور هم شد واز جمله کسانی که بین مقتدا صدر ومرجعیت نجف واشغالگران میان جیگری نمود مرجعیت کربلا آیت الله العظمی سید محمدتقی مدرسی بود.
البته قبل از این که اشغالگران به مرجعیت رو آورند سعی بسیار کردند که در میان ملت عراق نفاق اندازند ومرجعیت نجف را مخالف نظم نوین قلم داد کنند ودر همین راستا بود که مجید خویی را در حرم امام علی شهید کردند وشهادت اورا به گردن آیت الله سیستانی انداختند ودر پروژه دیگر شایعه اختلاف بین مقتداصدر وآقای سیستانی را ساختند ودر رسانه های دروغ پراکنی خود نشر کردند واز زبان مقتدا صدر ایرانی بودن آقای سیستانی را مطرح کردن و... اما اتحاد مقدس مرجعیت نجف وعشق سوزان مردم عراق به مرجعیت همه ی این توطئه های شیطان بزرگ را نقش بر آب ساختند وخود اشغالگران را مجبور ساختند که در برابر مرجعیت نجف زانوی ذلت بر زمین نهند وپیشانی بندگی بر خاک سایند.
لذا همین اتحاد مقدس مرجعیت نجف است که نقش سیاسی آیت الله العظمی فیاض را برجسته می کند وشخصیت ملی گرای چون هاشمی رفسنجانی را مجبور می سازد که به دیدار ایشان برود واما وقتی به قم سفر می کند حضور مرجعیت شیعه آیت الله العظمی محقق کابلی را نادیده می گیرد واین نادیده گرفتن ایشان به علت موقعیت مکانی آیت الله العظمی محقق کابلی است .یقینا اگر آیت الله فیاض در قم مستقر بود وآیت الله محقق کابلی در نجف،حتما آقای هاشمی به دیدار ایشان می رفت وتاقیام قیامت به دیدار آیت الله فیاض در قم نمی رفت که نمی رفت.
درس های این دیدار برای جامعه هزاره

بعد از این تمهید برگردیم به درس های این دیدار برای جامعه هزاره وباید ونباید های که هزاره ناگزیر از آن ها است.
قبل از این که به درس ها وپیام های این دیدار بپردازم به نکته ی اشاره می کنم:
وقتی می گویم جامعه هزاره ،کاربرد واژه جامعه هزاره نه به عنوان یک اصطلاح جامعه شناسی است ونه به عنوان یک اصطلاح سیاسی ،بلکه واژه جامعه هزاره به معنای هویت جمعی انسانی هزاره ها است وبه این معنا شامل طیف سادات از جامعه هزاره نیز می شود ووقتی می گویم جامعه هزاره منظور من از جامعه هزاره اعم از هزاره شیعه وسنی است ودر طیف هزاره شیعه، طیف سادات نیز در متن جامعه هزاره قرار می گیرد.
امادرس های دیدار آقای هاشمی با آقای فیاض در نجف چیست ؟ویا ما چه درس های را باید بگیریم؟
من به سه درس این دیدار اشاره می کنم وامید وارم عالمان متعهد وروشنفکران جامعه ما کاستی های این نوشته را آفتابی کنند وکج تابی هایش رابا برهان های قویم مستقیم سازند ومشعل دانایی خویش بر فراز زمان برافروزند ومنار تاریخ را خداوندگاری کنند.
1 –خودباوری هزاره ها
حضور آیت الله فیاض درعالی ترین رده های علمی وسیاسی جهان اسلام،برای جامعه هزاره این پیام روشن را دربردارد که هزاره نیز مثل دیگر انسان های روی زمین می تواند درعرصه های زندگی انسانی حضور تأثیر گذارداشته وسکاندار کشتی حیات انسانی باشد وبشریت را به ساحل سلم وصلح هدایت کند وازکرامت انسانی پاسداری نموده تاریخ را ازنو بنویسد وجهان دیگر بناسازد وبر آسمان فضیلت خیمه عزت برپادارد وفرهنگ انسان محور خداپرست خلق کند.
عراق امروز نمی تواند فیاض رانادیده بگیرد وخوب می داند که فیاض یکی از قائمه های نجف است ونجف بدون فیاض تن بی سر راماند .
اشغالگران وبازی گران صحنه سیاسی عراق هم خوب می دانند که گره کور عراق بدست مرجعیت قابل باز شدن است وفیاض رکن رکین مرجعیت نجف است واتحاد مقدس مرجعیت حول محور زعامت آیت الله سیستانی نیز ازفیض اقدس خدای سبحان است وقیاض حلقه وصل این فیض اقدس فیاض علی الاطلاق.
اگر این رکن رکین بودن فیاض در عرصه سیاست وزعامت عراق نبود،شخصیت بزرگ ملی مذهبی ایران آیت الله هاشمی به دیدار فیاض نمی رفت ونظر فیاض رادر امور عراق جویا نمی شد.
این دیدار بزرگ ترین شخصیت مذهبی سیاسی ایران با آیت الله فیاض تکرار تاریخ ویاد آور سه سال مقاوت غرب کابل وحضورپیشوای شهیدان بابه مزاری در کابل است.
چنان که امروز فیاض مرجعیت نجف را رکن رکین است وهیچ بازی گری درصحنه سیاست عراق نمی تواند بدون استعلام از فیاض به نقش آفرینی وبازی گری خود ادامه دهد،درروز گار ی که پیشوای شهیدان بابه مزاری زعامت هزاره را بعهده داشت وخورشید غرب کابل بود وکهکشان های نوربدور ایشان حلقه زده بودند وتاریخ رااز نومی نوشتند وفرهنگ انسان دوستی را می گستراندند وسیاستِ برمحورکرامت انسان را درپیش کرفته بود وسخن از دولت کریمه می گفت وبنای عدالت پی می ریخت ؛هیچ طرح ومذاکره سیاسی ونظامی بدون حضور ونظر پیشوای شهیدان بابه مرازی عملی نمی شد وطرح سترون بود.
حضور آیت الله العظمی فیاض در بالاترین نهاد تصمیم گیری کشور فرهنگ آفرین عراق یاد آور همان روز های تاریخی حضور سردارسربدار اسلام شهید مزاری در غرب کابل است چنان که امروز هرطرح وتدبیری در عراق بدون استعلام نظر فیاض طرح عقیم است آن روزگار هم هر طرح وتدبیری بدون نظر مزاری عقیم بود .
نکته دوم در این بخش متوجه هزاره های است که درکشورهای اروپا وامریکا مقیم هستند وشهر وند آن کشورها محسوب می شوند.
آیت الله فیاض دیگر هزاره افغانی نیست بلکه هزاره عراقی وشهر وند عراق است وهمین شهروندیی عراقی ایشان است که به ایشان این حق را می دهد که دربزرگترین نهاد تصمیم گیری حضورداشته باشد واین حضور تأثیرگذار ایشان برای این است که آیت الله فیاض به عالی ترین مدارج علمی دست یافته است ونه تنها عراق که جهان علم وکمال بدون مراجعه به نظرات علمی این شخصیت بزرگ جهان علم وکمال ،بی حاصل است.
پس نسل مهاجر هزاره که درکشورهای اروپا وامریکا مهاجر ومقیم آن کشورها شده اند سعی کنند مثل آیت الله فیاض به بالا ترین درجه علمی آن کشوردست یابند ومثل آیت الله فیاض سکاندار عرصه های سیاست وعلم وفضیلت کشور خویش باشند وهزاره حمال وبی فرهنگ وعاری ازکمال انسانی نباشند.
هزاره های که در کشورهای متمدن مهاجر شده ومقیم آن کشورها می باشند سعی کنند ازحق شهروندی خود برای تعالی خود ونسل فردای خوداستفاده کنند واصلا تصمیم را بر این بگیرند که نسل دوم هزاره سیاستمداران وحاکمان فردای آن کشورباشند.
فیاض هزاره زاده جاغوری، امروز خداوندگار سیاست وزعامت بزرگترین دانشگاه علمی جهان نجف شده واوبامای سیاه پوست دو رگه عرب تبار می تواند رئیس جمهور کشوری چون امریکا شود آیا نسل فردای هزاره نمی تواند مثل اوباما شود؟
هزاره های مقیم کشور های دارای فرهنگ انسان محور از این فرهنگ در جهت تکامل انسانی نسل دوم خود بهره بگیرند ونسل دوم هزاره را برای نقش آفرینی وتمدن آفرینی وفرهنگ گستری وبنیاد نهادن عدالت اجتماعی آماده سازند تاجهان فردا جهان متأثیر از نسل فرهنگ آفرین هزاره باشد.
زندگی آیت الله فیاض ومقام عالی دینی ایشان برای نسل مهاجر هزاره های مقیم کشورهای اروپایی وامریکایی درس های بزرگ دربردارد ونسل مهاجرهزاره باید از زندگی سراسرعزت امثال حضرت فیاض در س انسانیت وکمال وتعالی وتکامل برین بیاموزند.
حضرت آقای فیاض روزی که وارد نجف شد جز تن پوش مندرس وسرپرسودا وهمت عالی چیزی دیگر نداشت اوخود گفته است:
ماه ها می گذشت وما چیزی که نامش میوه باشد نمی دیدیم تابخوریم – زندگی نامه آیت الله فیاض- نوشته عبدالمجید خویی»
آقای فیاض با فقر وعزت نفس وتوکل به خدا وهمت عالی وعشق سوزان به کمال درس خواند وتمام محرومیت ها را قبول کرد وامروز به لطف وعنایت خدا به عالی ترین مدارج علمی ومقام دینی وپیشوایی رسیده است وافتخار انسان وانسانیت می باشد.
پس نسل مهاجر هزاره که در کشورهای فرهنگ محور مقیم شده اند وازرفاه نسبی برخوردارند وبه پیشرفته ترین وسایل مدرن روز دست رسی دارند، سعی بر آن داشته باشند که از آن فضا ومحیط درجهت ترقی وتکامل خود ونسل فردای خود استفاده کنند تا مثل حضرت آقای فیاض افتخار بشریت شوند وپیشوایی کاروان کمال یافتگان رابرعهده بگیرند وپاسدار کرامت انسان باشند.
2 – همبستگی هزاره ها
آقای فیاض شاگرد ارشد مرحوم آقای خویی بود وقاعدتا باید ایشان جانشین استاد می شد وزعامت عام را ایشان به عهده می گرفت ولی چنین نشد وزعامت به حضرت آقای سیستانی رسید و البته ایشان هم ازاولیاءخدا است وانسان نمونه وبی نظیر می باشد وهمین وارستگی وخدای گونه بودن آیت الله العظمی سیستانی است که درعین زعامت عام شیعه واقبال جهانی به ایشان،معظم له بزرگان مثل فیاض را نادیده نگرفت وعملا مرجعیت را شورای نمود ودرموقعیت های بسیارحساس وسرنوشت ساز اتحاد مقدس مرجعیت را به نمایش گذاشت وعراق درگرداب فتنه را به ساحل نجات رهنمون شد.
اما اگر اتحاد جهانی هزاره ها محقق می شد یقینا بزرگان مثل فیاض ومحقق کابلی زعامت ومرجعیت شان دامن گسترده تر از حالا می شد .
اکنون هزاره ها در سراسر جهان حضوردارند اما مرجعیت وزعامت آقای فیاض ومحقق کابلی هنوز از بخشی کوچک ایران وافغانستان تجاوز نمی کنند.
حتی در همین قم ومشهد جامعه روحانیت ما ، مردم را به زعامت ومرجعیت این دوبزرگ دعوت نمی کنند واندک وجوهات شرعیه همین مردم فقیر را یابه جیب مبارک می زنند ویا این که به جایی می برند که هیج نیازی به آن نیست.
مرحوم علامه امام محقق خراسانی می گفت:
به این دل خوش نکنید که مرجع از خوددارید،سعی کنید که زعامت جهان تشیع را بدست بگیرید».
اما اکنون می بینیم که مرجعیت آیت الله العظمی فیاض ومحقق کابلی ازچند خانه هزاره بیشتر محل از اعراب ندارند وجامعه روحانیت ما هرروز رساله پشت کرده به افغانستان می روند وادرس مرجعیت را بدوراز خانه خودی می دهند وسخن گویان بی مزد ومواجب ومبلغان نفاق وشقاق اجتماعی هستند.
شاید بخشی از مسئله متوجه خود مراجع ما وضعف در مدیریت دفاتر ایشان باشند اما عمده آن برمی گردند به نفاق وشقاق اجتماعی خودما وعلة العلل همان روحیه دیگراندیشی وازخودگریزی وزمان نشناسی وجمع نیندیشی جامعه روحانیت ما است.
باتوجه به تکثیر هزاره ها در گوشه گوشه ی جهان ،این مراجع بزرگوار باید نمایندگان شایسته ونیک نامی درگوشه گوشه ی جهان داشته باشند واز محیط آزاد وفرهنگ گستر دنیای امروز بهترین استفاده هاشود.
البته نمایندگان این بزرگان نیز انسان های بزرگ چون خودشان باشند واز هرنظر شایستگی نمایندگی مرجعیت را داشته باشند وازنیک نامی،اخلاق برین انسانی،تهذیب نفس، وارستگی دینی ، ذی طلبگی،شایستگی علمی،تابندگی اخلاقی،زمان شناسی،تدبیر توأم با عزت نفس وحلم برخوردار باشندوخدای ناکرده از شیادان ظاهرساز دین سوزنباشند.
متأسفانه بادرد واندوه باید گفت که تاهنوز چنین نمایندگانی ازطرف این مراجع بزرگوار به کشورهای اروپایی وامریکایی فرستاده نشده است تاسفیران صادق وپیغمبران فضیلت وعزت واخلاق باشند وقاره های روح فتح کنند وعلم ظفر بر جهان دل ها برافرازند وامین ایمان باشند وخداوندگاران اعتقاد.
پس ما نیاز به یک رستاخیز انسانی وانقلاب فرهنگی وفرهنگ جمع اندیشی واتحاد سراسری بین الهزارگی داریم تا در سایه این وحدت جهانی خود، در جهان عزیز ودارای کرامت انسانی ودر تصمیم گیری های کلان جهانی سهیم باشیم ودرتعالی بخشی فرهنگ وتمدن عالی انسانی نقش آفرینی کنیم.
3 – اتخاذ یک استراتژی کارآمد وپیداکردن متحدان صادق
زمان ما زمانی قبیله اندیشی وفردسالاری نیست .اکنون مادرجهان وزمانی زندگی می کنیم که مدیریت های کلان اجتماعی واستراتژی بلند مدت وعلمی مطرح است وملت وجمعیتی در اهداف خود موفق هستند که جمعی بیندیشند وبراساس یافته های عقل جمعی بشری تدبیر کنند واقتضای زمان رادریابند وفابلیت های مکان رابشناسند وتغیرات جهانی رامدنظرداشته باشند ودارای استراتژی بلندمدت وعلمی باشند.
جامعه امروز هزاره به یک استراتژی بلند مدت وکاربردی وراهکارهای زمانمند وراهبردی نیاز دارند.
اتخاذ یک استراتژی کاربردی نیازمند یک شورای ازنخبگان جامعه است تااین شورای نخبگان بعد ازمطالعه وتحقیق دقیق اقتضاأت زمان وبررسی قابلیت های مکان وسیاست های قاهرجهان واقتصاد مسلط برسیاست ،یک استراتژی راهبردی را پیشنهاد کنند .
بنابراین، صاحب این قلم، فقط می تواند ضرورت اتخاذ استراتژی راگوش زد کند وتنها چیزی که می تواند پیشنهاد کند این است که استراتژی جامعه هزاره باید برمحور مرجعیت آیات عظام محقق کابلی وفیاض باشد ومحوریت مراجع، خود بزرگ ترین استراتژی است.
اما پیداکردن متحدان صادق از اوجب واجبات امروز جامعه هزاره است وباید تحقق عینی پیداکند.
ماچه بخواهیم یانخواهیم ،در افغانستان امروز بدون یک متحد صادق نمی توانیم به حقوق سیاسی واجتماعی خود دست یابیم .مخصوصا در این مقطع تاریخی که دنیایک دموکراسی نیم بند وبیماری را درافغانستان حاکم ساخته اند واگر ما بخواهیم در همین حاکمیت دموکراسی کنار شطرنج بازی سیاسی بنشینیم، بدون یک متحد صادق ، بازنده بازی دموکراسی محور خواهیم بود.اصلا قاعده بازی در حکومت های دموکراسی محور، قاعده اتحاد وائتلاف است.
مازمانی می توانیم متحدان صادق ومتعهد داشته باشیم که اول خودما باهم دیگرمتحد ومتعهد باشیم وتاخودمان بین خودمان اتحاد صادقانه ی ناگسستنی نداشته باشیم هرکز متحدان صادق ومتعهد بیرونی نخواهیم داشت.هیچ عاقلی با جمعیت نفاق زده وهزار پارچه متحد نمی شود وقاعده ی پیداکردن متحدان صادق ومتعهد،اتحاد وتعهد داشتن خودی است.
درانتخابات گذشته فرزندبابا وپامیر به عنوان سمبل هزاره کاندید کرد اما دیدیم که برای معاونت دوم ریاست جمهوری چهارپارچه شدیم وپیش مرگ کرزی،یونس قانونی و...اما هنگام تقسیم قدرت دیدیم پشیمانی نصیب ماشد.
در پارلمان هم دیدیم که آقای محقق به دامن سیاف صاحب چنگ زد ودر تصویب قانون احوال شخصیه اهل تشیع دیدیم که سیاف چه کرد وچه گفت.
مرحوم سید مصطفی کاظمی درپارلمان خودرا قربانی یونس قانونی وربانی کرد ودیدیم که همین ها اورا کشتن تا از کشتن او پیراهن عثمان بسازند وبه گردن رقیب اندازد .
محترم کریم خلیلی برای باقیماندن در معاونت دوم پشت به آرمان های شهید مزاری کرد.
اکنون که انتخابات درپیش رو است نباید تجربه گذشته تکرار شود وباید زعمای هزاره بهوش آیند ومصلحت جمع واجتماع وجامعه هزاره را فدای خواسته های زود گذر فردی وشهرت شخصی شان نکنند.
مزاری بزرگ به عنوان پیشوای شهیدان بهترین نمونه رهبری برای رهبران وزعمای فعلی هزاره هست.
مزاری هیچ گاه نخواست چوکی را به قیمت پایمال شدن عزت مردمش بخواهد واو نخواست دیگران به او عزت بدهند واو می دانیست عزتی که با یک امضاء داده شود بایک امضاء پس گرفته می شود.برای همین مزاری هیچ گاه عضو شورای رهبری نشد وخودش را برای هیچ وزارتی کاندید نکرد .
او خواست که خداوندگار جان وایمان مردمش باشد وهمین خداوندگاری برجان وایمان مردم بود که او خدای گونه زیست وخدای گونه هجرت نمود.
درست است که او یک انسان بود مثل دیگرانسان ها او همان نیازهای راداشت که دیگر انسان ها دارند .او از سیاست،قدرت،شهرت،رهبری ظاهری،ثروت بیشتر ورفاه پرزخارف همان قدر میتوانیست لذت ببرد که دیگران می برند.اما همه ی این ها را قربانی یک آرمان بلند کرد که آن آرمان مقدس، نجات دربندان ازبند استبداد بود.
مزاری باید آیینه خودیابی وخودشناسی رهبران وزعمای فعلی هزاره باشند وهمین آیینه بودن مزاری ،باید رهبران وزعمای فعلی هزاره را بهوش آورند واز بدمستی سیاست عاریتی وشأن وشوکت تکدی گری بیدار شان کنند ومثل مزاری باشند.
درانتخابات گذشته به دنبال معاونت دوم به دامن هرکسی چنگ زدیم وذلت نصیب مان شد وهزارستان همچنان مثل عصرستم شاهی ظاهرشاه درفقر وتوسع نیافتگی به سرمی برند وغارت گری کوچی های بی شناسنامه ادامه دارند واز عصر سازندگی وبازسازی افغانستان نصیب هزاره فقط حسرت است وچند ریاست بی خاصیت ویک معاونت دل خوش کنک.
پس بیایید با محوریت مرجعیت حضرات آیات عظام محقق وفیاض ،دست بدست هم داده رستاخیز انسانی پدید آوریم ودر کنار برادران پشتون،تاجیک ،ازبیک و...به نقش آفرینی تأثیرگذار بپردازیم وافغانستان را برتارک تاریخ نشانیم وجامعه ی برمحور عدالت وفضیلت بناکنیم وبه عنوان هزاره خودما ن خودمان باشیم وباهویت هزارگی مان نقش شهروندی مان را داشته باشیم ونه حق وحقوق دیگران را نادیده نگاریم ونه به کسی اجازه بدهیم که حق وحقوق شهروندی وانسانی ما را نادیده بگیرند،والسلام.

أسدالله جعفری

۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه


زندگی نامه ی حضرت آيت الله العظمي فياض
نوشته ی شهيد عبدالمجيد خويي
ترجمه آزاد از:
اسد الله جعفري
برگرفته از www.mohammadfaiiaz.com
براي نويسنده حقيقتاً دشوار بلكه محال است كه در باره ي مقام علمي يكي از بزرگان علم فقه،استاد بارع ،محقق عظيم الشاءن از بزرگان شيعه ،به طور جامع وهمه جانبه سخن بگويد.از باب معروف كه گفه اند:
اگر چه آب دريا را نتوان كشيد ولي به قدر تشنگي بايد چشيد.
دراين مجال پيش آمده سعي مي كنم يادي كنم از يكي از آن بزرگان علم واز شخصيت اوآنچه را كه از ديگران درباره ايشان خوانده و شنيده ام و در طول مدت معاشرت با ايشان ديده ام گزارش بدهم.
او عالم بزرگ ودانشمند محقق حضرت آيت الله الحاج شيخ محمد اسحاق فياض يكي از علمأ بزرگ افغاني و مراجع نجف مد ظله است .
عصر علما
بعد از آنكه دشمنان به خانه شيخ طوسي در بغداد يورش بردند و كتاب خانه قيمتي و شخصي او را به آتش كشيدند، شيخ طوسي به نجف اشرف هجرت كرد تا به توانند به دين و امت اسلامي خدمت كند و به تعليم و نشر اسلام بپردازد و مردم را به راه اسلام و اخلاق عاليه ديني دعوت كند. از آن روز تا امروز علمای شيعه نسل بعد از نسل، شيخ الطائفه، شیخ طوسي را متابعت و به اين واجب الهي قيام مي كردند كه با توجه به شرايط زماني هر كدام، شيوه و سلوك خاصي داشتند و همين مسئله موجب امتياز آنان از همديگر مي شدند با آنكه همه آنها در يك چيز مشترك بودند كه آن هدف ، بيان احكام شرع و هدايت مردم به اخلاق عالي ديني بودند و براي رسيدن به آن هدف كه خدمت دين و مذهب ونشر و فا و حقيقت سعادت انسان در دنيا و آخرت بود لذا برای احقاق این حق ومحقق شدن آن هدف متعالی، بسياري از آن علماء ،ستم ستمگران وظلم ظلمه و اعوان آنان را تحمل كردند كه درنتیجه براي هركدام از آنها ستم هاي ويژه اي خلق شده است، ظلم و ستم بر خود شان و خانواده ايشان يا كه بعضاً شهيد و زنداني يا تبعيد و مهاجر شدند كه در اين كار به ائمه هدا وامامان معصوم (ع)اقتدا نمودند.
از نعمت هاي بزرگی كه در خلال تطور زمان زندگي ايشان خدا به آن ناشران فضیلت وتقوی واخلاق کریمه عنايت فرمودند اين است كه ايشان را از امناء دين ، حافظان شريعت و دين محمد رسول الله درزمان عنيف كبري قرار دادند كه خداما را از انصار و اعوان امام عصر (عج) قرار دهند.
عنایت خدا برعلماء دین
خداي متعال در زمانها و عصر هاي پياپي، بر آن مردان (علم و تقوي) نعمت هاي فراوان و عظيم عطا كردند و به لطف و عنايت بر آنان نظر كردند و به فضل و رحمت خويش را چراغ راه ايشان قرار دادند. تا آنان امناء دين خدا و حافظان شريعت خاتم پيغمبران و تبيين كننندگان و مبلغان دين و شريعت براي بندگان خدا و هاديان به سوي صراط حق در زمان غيبت امام زمان (عج) باشند.(( خدايا مار ا هم از ياوران، اعوان و شهيدان در راه مهدي (عج) قرار ده!))
خدمات علما به امت ودین
گاهي اوقات بعضي از آن عالمان، اعلم به رشته ي از رشته هاي علوم عصر و زمان خويش، مشهور شدند و خود را وقف دفاع دين و حصانت از آن كردند و چنان صدفولا دين در برابر همه كفار و دشمنان مغرض دين استادند و به دفع شبهه افكنان در دين ،حسودن مذهب اهلبیت پرداختندوحقانيت مذهب شيعه را با بيان وبنان وقرآن وبرهان تبیین وتفسیر وتنشیركردند ودرمذهب به مقام فتوا وقضاوت رسيدند.
مسائل حلال وحرام رابيان كردندوكتاب ها تأويل وتبویب وتاليف نمودند وگروه ديگر از آن اعلام به مسائل اخلاق وسيروسلوك پرداختند وتهذيب نفوس مردم واهتمام مسائل زندگي اجتماعي امت را برعهده گرفتند واز فقرا ومحتاجان امت دستگيري نمودندوبه تدريس وتربيت نسلها پرداختند
البته بودنداز آن مردان كساني كه نسبت به علمی از علوم نسبت به دیگر اقران خود موفق تر بودند وگاهی دیگر خدمت وبخشش وتفوقق علمي وزعامت اجتماعي وعلمي در یک ویا در جمعی جمع شدندودرفقه واصول نسبت به اقران خویش تخصص وتبحّر بیش تر پيدا كردند.واين تخصص وتبحّر،مانع آن نشد كه درديگر علوم تعمّق نكنند وبه تاليف وتدريس ورفع احتياجات مبتلا به امت نپردازند.
امام خويي (ره)
يكي از آن بزرگان ،سيدالفقها والمجتهدين ،استاد بزرگواروپيشواي علما وفقها اماميه عصر حاضر ،امام راحل آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خويي (1317-1413 ) رضوان الله تعالي علم بود .
او علم برافراشته دين واستاد بارع بود كه آثار بنان او شاهد گويای اين مطلب است.او درعلم اصول فقه ،از خداوندگاران موفق این فن بود كه همه فضلا و محققان حوزه هاي علم به آن اذعان دارند.
او که در همه ی علوم حوزوی استاد درجه اوّل و بي نظيرشد ، مقلب به مجدد و احياءكننده آن گرديدوابتكارات ونوآوري هاي ايشان د ركتب به جاي مانده از ايشان درج است :
‹‹اجودالتقريرات ›› اين كتاب تقريرات درس استاد آيت الله خويي،مرحوم آيت الله محمد حسن نائيني (قده).
همچنين از تقريرات درس هاي ايشان كه توسط شاگردان ايشان تقریر شده است باید یادکردكه جامع ترين و كامل ترين ومنقع ترين آن ها، تقريرات آيت الله محمد اسحاق فياض بنام ( ‹‹المحاضرات ›› است كه در10 جلد تدوين شده وتاكنون 5 جلد آن به چاپ رسيد ه است .
مهارت آيت الله خويي د رفقه
هيچ جاي گفت وگو ندارد واهل امتياز و تبحردر فقه از تخصص وتبحر او در علم احوال سرچشمه مي گيرد .واو بيش از نيم قرن استاد فقه بود وفقهاءنيم قرن اخير فقه را ازاو فراگرفته اند كه نظرات فقهي امام خويي درخمس تقريرات
شاگردان ايشان درده ها جلد ،تدوين وگرداوري شده وامروزه درحوزات علميه محورومرجع است وهيچ دانش پژوهي علوم ديني بي نيازاز مراجعه به آن هانيست .
يكي از ويژگيهاي امام خويي اين بود كه بخشي ازوقت خودرا به غوروتعمق درعلمِ علمِ حديث ورجال اختصاصي مي داد ودرس هاي درشيوه تشخيص روايت صحيح وثقه وضعيف به يادگار گذاشت. براي اينكه يقين به عدالت راوي وصحت حاصل نمي شود مگر به كمك ومراجعه به علم رجال واز طريق شناخت راويان وتوثيقشان وسلامت سندروايت است كه يقين به صدور از معصوم(ع)حاصل مي شودونوبت به استنباط احكام مي رسد.
امام خويي براي علم رجال اساس و قواعد مخصوص تدوين كردوزندگي(15706) راوي ومحدث را دركتاب گرانسنگ خويش بنام (معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الروات) در25 جلدگرد آورد.
امام خويي(ره) مباحث چندي رادرعلم تفسيروعلوم قرآن پرداخت وشيوه تفسيريش نشان داد كه اودر اين علوم نيز استاد ماهر وخبیروداناي بابصيرت بود واثر گرانسنگ ايشان(البيان في تفسير القرآن ) است كه شاهدگوياي برچهره دستي ايشان دراين علم مي باشد.
امام خويي فقط به حلاجي وگره گشاي فقه ، اصول،تفسيروعلوم رجال قناعت نمي كرد بلكه به گره گشايي اصول الدين وعقائد، توحيد ،عدل ،نبوت ،امامت ومعاد نيز مي پرداخت و دراين علم نيزاز خداوندگاران روزگار بود.
گرچه ايشان عادت نداشت به شعرونظم بپردازد ،اما درفرصت هاي مناسب درنهايت سلامت و جزالت و به زبان عربي ، فارسي وتركي شعرمي گفت ودراواخر عمر شريفش ارجوزه ی رسا وپرمحتوا،درعقايد شيعه پيرامون :توحيد ،عدل وامامت انشاء كردكه 156 بيت است وهمچنین ابیاتی رادرموردتاريخ به نظم درآورد كه مجموعه 163 بيت ميشود .
علاوه براين جهاد واجتهاد علمي ، زعامت ومرجعيت را دربدترين دوره ومصيبت بارترين زمان( از ابتداي تاريخ حوزه نجف اشرف تاامروز)برعهده داشت كه فشار هاي خارجي وداخلي برحوزه علميه نجف درنهايت خود رسيده بود.وايشان علارغم اين محنت ،تمام توان خودرادرحفظ واستقلال حوزه ومصالح طايفه شيعه بكاربرد تا حوزه تاريخي نجف همچنان خورشيد درخشان درآسمان فقه وفقاهت مشعشع بماند.
شاگردان امام خويي(ره)
از آنجايي كه امام خويي (ره) در روش و شيوه و بحث و درس ممتاز بود و بيش از 70 سال حلقه درس بحث را گرم و پر حرارت به سامان رساند و هزاران طلبه و استادان با استعداد علوم ديني پرورش داد وراهي كشورهاي مختلف كرد از جمله:سوريه،لبنان،بحرين،كويت ايران،پاكستان،هند،افغانستان كشورهاي شرق آسيا وافريقا وطلبه هاي بصره،احساءقطيف... كه شمارش وبيان مقامات علمي وخدمات اجتماعي واسلامي آنان خارج از توان ماست وفقط اشاره وار مي گوييم كه هزاران عالم شيعه از محضر ايشان تلمذ كردند وامروزه در سراسرجهان ومراكز علمي وديني پراكنده اند بگونه اي كه هيچ امام ومسئولي در مرکزی از مراکزی شیعه در اقضی نقاط جهان نمي يابيد مگرآنكه يا شاگرد ايشان ويا شاگردي از شاگردان ايشان هستند. واز جمله ي شاگردان ايشان صدها مجتهد ومرجع تقليد وزعیم حوزه اند كه بعنوان نمونه تعدادي از آنان را ذكر مي كنيم :
آيات سيد علي بهشتي ،سيد محمد رضا خلخالي،سيد علاءالدين بحرالعلوم ،شهيد ميرزا علي نمروي،شهيد مرتضي بروجردي وشهيد سيد عبدالصاحب الحكيم .در عراق
(قربانعلي محقق)،محمد آصف محسني. در افغانستان
جوادتبريزي،ميرزا علي فلسفي ،سيد تقي قمي،وحيد خراساني،سيد محمد روحاني(ره).در ايران
مرحوم سيد محي الدين غريفي از بحرين.
از جمله شاگردان امام خويي عالم دانا ومحقق معروف شهيد محمد باقر صدر بود كه در حق استادش گفته است :
يكي از بزرگترين نعمت هايي كه خدا ايشان را با او بزرگي وشرافت بخشيد علم مي باشد واين استاد ما امام خويي كسي است كه علم از او کمال يافته و كوثر معرفت را از دست او نوشيده است .
يكي ديگر از شاگردان برجسته ايشان حضرت آيت الله العظمي سيد علي سيستاني (مدظله)است كه بعد از وفات آن سفر كرده زعامت حوزه علميه نجف را بر عهده گرفت و اكنون او مرجع عالي ديني طايفه شيعه مي باشد. ايشان در حق استاد خود مي گويد :
آن مرحوم عمر شريف خود را با تعليم وتعلم و تعبد وتهذب سپري كرد چنان كه خدا نام او را جاويدان ساخت واو را از علماء طراز اول شيعيان جهان قرار داد و بعد از اين نيز ياد ونام او نسل بعد از نسل بر زبان ها جاري خواهد بود و حوزه هاي علميه شيعه و مخصوصا حوزه علميه مقدس نجف ،با افتخار نام وخدمات علمي او را بر پيشاني خود نقش مي زند و فرياد می كند كه سال ها جهاد جانكاه پر ثمر علمي كرد وهزاران جوينده كمال و معرفت در محضر او زانوي ادب بر زمين زدند واز دست او کوثر دانش نوشيدند.
آیت الله العظمی محمد اسحاق فیاض
از ديگر نوابغ روزگار كه شاگرد امام خويي مي باشد:علامه بزرگ محقق بي مانند، حضرت آيت الله شيخ محمد اسحاق فياض(دامه ظله)است ومااکنون دربيان سطری از زندگي و مقام علمي وآثار علمي وخدمات ايشان براي اين امت هستيم .
ولادت
سال 1930م (1309ش)در روستای ((صوبه)) از توابع غزني ،در جنوب( پايه تخت افغانستان) كابل،زاده شد واين محمد اسحاق دومين فرزند خانواده بود و پدرش محمد رضا فرزند ديگري داشت بنام محمد ايوب.
.محمد رضا كشاورزي ساده اي بود كه پيش بعضي از مالكين ده كار مي كرد وبا کد يمين وعرق جبين قوت لايموت خانواده اش را تهيه مي كرد.
او اگر چه از نظر مالي فقير بود اما از نظر ايمان مرد با ايمان و عاشق اهل بيت (ع) بود و نسبت به خانواده اش بسيار مهربان و دلسوز بود. اين كشاورز ساده وقتي در فرزندش محمد اسحاق نشانه هاي نبوغ وذكاوت را مشاهده كرد،او را ملزم كرد كه فقط درس بخواند واو هم در پناه لطف و عنايت پدر شروع به خواندن ونوشتن كرد.
اگر چه آن كشاورز ساده و پدر مهربان نمي دانست كه در آينده فرزندش از علماء بارز و برجسته جهان مي شود و شايستگي آن را در مي يابد كه زعيم حوزات ديني و پيشواي امت اسلامي گردد.
آغاز فراگيري علم
محمد اسحاق در دامان پر مهر مادر ودر سايه سار لطف و عنايت پدر رشد ونمو مي كرد وبه سن پنج سالگي رسيد و وقت آن بود كه به مدرسه رود و دانش فراگيرد .امادر روستاي محمد رضا كشاورز، نه مدرسه دولتي وجود داشت و نه مكتب خانه و مدرسه ديني، لذا پدر كودك پنج ساله اش را در زمستان ها ی سرد و سوزان در حالي كه سرو صورتش را با با لباس و شال دست بافت محلی مي پوشاند تا از نيش زهر آلود سرما درامان ماند، به پشتش گل مي كرد و راه هاي پست و بلند و پر برف را پشت سر مي گذاشت تا درده مجاور به مدرسه شيخ رسد وامید به این که این كودك دانش فراگيرد و از سر چشمه علم و معرفت و اخلاق سر آب گردد،چنین امید نیرو مند ومقدس تمام خستگی ها ی راه وسوزش نیش سرمای زمستان را از جان این پدر ساده دل ومؤمن می ربود ولبخند به آینده نا معلوم را بر لبان ترک خورده اش نقش می کرد..
محمد اسحاق اين گونه رشد مي كرد و كم كم جوان مي شد و عشق به دانش و اهلبيت(ع) شيرازه بند كتاب عمر اومي شد.
او روز به بروز بزرگ وبزرک تر می شد ومصمم تر از همیشه درس هاي حوزه را در مدارس ديني (همان گونه که نيت پدر بود) به كمال رساند.
او خواندن و نوشتن و بدايات تعليم و تربيت را در مكتب شيخ فرا گرفت و جامع المقدمات را به نيكي آموخت (جامع المقدمات، كتابي است كه شامل ده كتاب در صرف، نحو منطق آداب تعليم و تربیت وشیوه کتابت، از بزرگان فن هست و اين مجموعه مختصر را به اعتبار كه در آغاز فراگيري، طلاب ديني مي خوانند، جامع المقدمات مي نامند.)
محمد اسحاق دانش آموز پر تلاش و كوشا ، از مكتب شيخ به مجاورت قريه (قريه حوت قل) انتقال يافت (در حالی كه نوجوان 15 ساله بود) تا در مدرسه ديني كه شيخ قربانعلي وحيدي) تأسيس كرده بود.باقي مانده دروس حوزه وي خود را تكميل كند .او در آن مدرسه سکنا گزید و آ نچه از كتاب جامع المقدمات باقي مانده بود رابا كتاب هاي سيوطي و قواعد لغت عربي در طول چهار سال نزد استادان مدرسه ،ملا اسماعيل و ملا حيدر فرا گرفت.
در آن زمان قانون مدرسه این بود که به دانش آموز تازه وارد یک اطاق برای اقامت می داد و بقیه مخارج زندگی روزمره را خود طلاب بر عهده داشت و نوعا طلاب مقداری مواد غذایی مثل آرد گندم و روغن حیوانی ، از خانه با خود به مدرسه می آوردند و آرد را به خانم های قریه می سپردند تا آنان برای ایشان نان بپزند .
وفات پدر و هجرت به مشهد مقدس
در خلال سال هایی که نوجوان کوشا در مدرسه شیخ قربانعلی وحیدی مشغول تحصیل بود ، پدر مهربانش قضای حق را لبیک گفت و شیخ محمد اسحاق که چون غنچه بهاری بهار عمر را آغاز کرده بود ، سخت اندوهگین شد و از آنجایی که مصائب نمی تواند سد راه مردان کوشا و دارای هدف شود، مصیبت پدر نه تنها نوجوان پرتلاش و کوشا ، محمد اسحاق را از هدفش باز نداشت ، بلکه او را وا داشت که برای ادامه راه انتخاب شده خویش، از قریه حوت قل به شهر مشهد مقدس هجرت کند .اگر چه او وارد مشهد مقدس شد و به بخشی از آرزویش دست یافت اما عشق به نجف همچنان در قلبش شراره می زد و زبانه می کشید.
در مشهد الرضا
شیخ محمد اسحاق مدت یک سال در مدرسه ( حاج حسن )که در منطقه بالا خیابان ( در حال حاضر بعد از توسعه حرم امام رضا (ع) این مدرسه خراب شده و محل این مدرسه جزء صحن های توسعه یافته و تازه تأسیس قرار گرفته ) بود مستقر شد و در این مدت کتابهای : حاشیه ملا عبدالله ، ( مستوفی 981 ) ، بخشی ار کتاب مطول را نزد استاد کل وادیب بی مانند وشهیر آن زمان ، شیخ محمد حسین نیشابوری معروف به ادیب نیشابوری فراگرفت .
در آنجا شیخ محمد اسحاق متوجه شد که استاد بر خلاف رویش دیگر اساتید حوزه برای تدریس اجرت می گیرد و این اجرت گرفتن از طلاب بهانه ی بود برای کشف وشناسایی طلاب با استعداد و طالب علم ، تا حضور آنان در کلاس فقط حضور ی از عادت و جهات دیگر نباشد بلکه واقعا برای فراگیری علم باشد ولو درس مستلزم هزینه باشد .
در آن زمان که شیخ محمد اسحاق در مشهد مقدس نزد ادیب نیشابوری درس می خواند و استاد برای درس اجرت می گرفت ، حضرت آیت الله سید یونس اردبیلی (ره ) عالم بزرگ و معروف مشهد ، نان طلاب را تأمین می کرد، چنان که عالم بزرگوار، شیخ احمد کفایی (ره) فرزند آیت الله آخوند ( که متولی و مسئول مدارس رسمیه مشهد مقدس بود) مبلغ 40 ریال( نیم دولار در آن زمان) بعنوان شهریه به طلاب پرداخت می کرد .
اندیشه رسیدن به نجف
گرفتاری و مصائب که ( خواسته و ناخواسته با آن مواجه شد) طالب کوشا و پرتلاش را نتوانست از هدفش( که بلوغ در دانش و رسیدن به حوزه علمیه نجف بود) باز دارد ، بلکه گرفتاری و مصائب او را مصمم تر برای ادامه راه می کرد و به همین خاطر بود که همیشه در فکر نجف بود و همواره از راه رسیدن به نجف سؤال نموده راههای مختلف را جستجو می کرد . به گونه ای که این مسئله در ذهنش راسخ شده بود البته او از کودکی به نجف عشق می ورزید و از کودکی با حوزه علمیه نجف و خصوصیات و اهمیت آن آشنا بود. چه آن زمان که در مکتب شیخ وحیدی مشغول درس بود و از استادش که از طلاب نجف بود، آوازه نجف را از زبان ایشان شنیده بود و یا در حوزه های دینی که درس می خواند از طلاب و استادان که از نجف برای دیدن خانواده هایشان و برای تبلیغ و تدریس برمی گشت می شنید و خود شیخ فیاض می گوید:
اولین بار که نام نجف و اهمیت نجف را در میان حوزه های علمیه شنیدم از زبان شیخ قریه ی ما بود، بعد در حوزه دینی بود هنگامی که از نجف چیزی می شنیدم همواره توأم با نام آقای خویی بود و این بواسطه بزرگان از شاگردان ایشان چون: شیخ عزیز کابلی ، سید محمد حسن رئیس و شیخ محمد علی مدرس رحمه الله تعالی علیهم اجمعین بود .
تأثیر نجف بر تازه واردانش
تأثیر نجف بر تازه واردانش ( علاوه بر عوامل دینی که قبلا ذکر شد) زهد علما، عادات اجتماعی و فرهنگ عمومی آن است که بگونه ای که نجبا و پیشوایانشان اقوال و افعال ایشان فقط برای خداست و اگر سخن بگویند فقط ازراستی و هدایت می گویند و هر گاه سکوت کنند سکوت ایشان تفکر، یاد خدا و اصلاح امت است واگر کاری انجام دهند، خیر و برادری و دشمنی ایشان نیزفقط برای خداست .
حضرت آیت الله شیخ محمد اسحاق فیاض یکی از آن کسانی است که به نجف اشرف هجرت کرد و از سرچشمه علم آن نوشید و در مدارس آن تربیت یافت و متخلق به آداب و اخلاق آن گردید .
او ابتدا یک طلبه کوشا بود و بعد استاد بارز شد ، تا اینکه یکی از کبار وزعمای حوزه گردید. استاد که مهمترین مسئولیت اداره درس و پیشوای مردم ومرجعیت گریبان گیرایشان شد .
از مشهد تا عراق
شیخ فیاض ( چنان که قبلا ذکر شد ) بعد از یک سال تحصیل در مدارس مشهد مقدس به قصد نجف نموده ابتدا در شهر قم به زیارت معصومه (ع) خواهر امام رضا (ع) رفت، و بعد از زیارت مرقد حضرت معصومه راهی اهواز شد که اهواز گرم و سوزان بود . لذا ایشان مجبور شد که در هتل اقامت کند و بعد خدمت سید بزرگوار ابوحسن الجرانی (ره) که امام و از شخصیت های معروف دینی آنجا بود، مشرف شد و ایشان مقدمات سفر مهمان تازه وارد و جوان افغانی را به بصره فراهم کرد و به راهنمای سفر سفارش نمود که وقتی مهمان او را به بصره رساند به منزل شیخ عبدالمهدی مظفر(ره) ببرد. ( مرحوم مظفر از شخصیت های بنام بصره آنروز و خانه اش پناهگاه مردم بود . او خدمت گزار مومنین و دارای خلق کریمانه اسلامی بوده ، مجالس بزرگ و با شکوه و مهمان خانه آباد داشته است .)
از بصره تا نجف
شیخ محمد اسحاق، در بصره 2 روز مهمان شیخ مظفر بود تا اینکه آقای علی حکاک صاحب مسافرخانه معروف بصره مقدمات سفر ایشان را از بصره به نجف ، فراهم کرد و او به وسیله قطار که از بصره به شهر 60 کیلومتری جنوب پایتخت عراق ، بغداد می رفت . به قصد نجف حرکت کرد و در ایستگاه کربلا پیاده شد و بعد از زیارت حرم امام حسین (ع) و برادرش عباس و شهداء کربلا ،همان روز خود را به نجف رساند و بعد از زیارت مرقد شریف امام علی (ع) بعنوان مهمان به اطاق شیخ غلام حسین ( که در مدرسه سلیمیه، واقع در محله شرق) اقامت داشت وارد شد .
در نجف اشرف
این طلبه جدید که وارد نجف شد جوان 18 ساله بود و در راه رسیدن به نجف تجارب گوناگون را پیرامون زندگی کسب کرده بود و با کوله باری از تجارب و اخلاق و عادات شهرها و مردمان مختلف را بهمراه داشت، وارد نجف شد. نجفی که اگر چه شهر نجف بظاهر مثل دیگر شهرها و حوزه هایش شبیه است اما خصوصیات و ویژگی هایی دارد که در هیچ جای دیگر مانند آن پیدا نمی شود و از برکت مرقد امام علی بن ابیطالب است که نسبت به دیگر شهرها تقدم علمی و فرهنگی دارد و حوزه های نجف مادر دیگر حوزات علمیه جهان است و پیشوایی آنان را بعهده دارد، هزاران عالم دینی از آن فارغ التحصیل شده و مرجعیت علیای مذهب شیعه در آن استقرار یافته و هزاران طالب علم و عاشق اهل بیت از سراسر جهان در آن رشد و نمو کرده و می کنند .
اما این تازه وارد( گذشته از آن که مصائبی را ازغزنی تا نجف تحمل کرده و علی رغم آن پیش آمدها همچنان مصمم و کوشا است تا این مسیر را بپیماید) با مسئولیت های سنگین و گره های کوری مواجه است :
1- شهر نجف تابستان ها آتش می بارد و زمستان سرما بی داد می کند 2- او زبان عربی نمی داند و توان تکلم به این زبان را ندارد 3- هزاران طلبه از سراسر جهان آمده و مدارس پر است و آیا او می تواند مکانی برای اقامت پیدا کند؟ 4- او عاشق علم است و از غزنی تا نجف را مجنون وار ناقه وصال را هی کرده ورکاب عشق زده و هامون ها پیموده و ها ویه ها پشت سر گذاشته ، آیا از میان هزاران عاشق رخ لیلی علم می تواند هم مباحثی پیدا کند که دل در گرو رخ لیلی داشته باشد و از ننگ و نام بگذرد و فرهاد وار تیشه بر فرق هوی و هوس زند؟
5- این شهر، شهریست که ده ها خداوندگار دانش در ده ها مدرسه حلقه درس دارد و او چگونه بفهمد و کشف کند که کدام یک از این حلقات، آن حلقه ای است که در آن نه دوش و سحر و لیل و نهار بلکه همه وقت سخن از سلسله موی یار باشد؟
6- با شهر و نظام آموزشی این شهر پر آوازه نا آشناست، نمی داند کدام کتاب را بعنوان کتاب درسی برگزیند و چگونه آن کتاب را بدست آورد و در کدام کتابخانه مطالعه کند و چه کند که از نظر درس و بحث خلق و ادب پیش آهنگ خویش باشد؟
7- او وارد شهری شده که تفرج گاه عقل است و روح او هنوز بر مرکب تن سوار است و مرکب اطعمه می خواهد و تن و تنپوش و دست کوتاه و خرما بر نخیل است. چنان که شیخ محمد اسحاق فیاض در همین زمینه می گوید:
ابتدای ورود ما به نجف ، بعد از سال های فوت سید ابوالحسن اصفهانی و اواخر دوران ملکی و اوایل مرجعیت سید محسن حکیم بود و ایشان شهریه طلاب را پیوسته می داد، برای طلاب خانواده دار 2دینار و برای طلبه های مجرد مثل ما یک دینار می پرداخت و ما غالباً نان و پیاز می خوردیم و در مخیله یکی از ما خطور نمی کرد که چیزی بخورد که میوه نام دارد.
دیدار با علما
هنگامی که این طلبه ی جدید و مهمان تازه وارد، وارد نجف شد، مهمان یکی از طلاب ، قوم و خویش خود( که قبل از او به نجف آمده بود و در یکی از اطاق های کوچک مدرسه « سلیمیه » مسکن گزیده بود ) شد و بعد ها مثل او مقیم مدرسه و همنشین اطاق کوچک او گردید .
بعنوان ادای احترام و آشنایی از نزدیک و طلب ارشاد و راهنمایی در راه هدف که فراگیری علم و خدمت به دین و مؤمنین است ، به دیدار و زیارت مراجع و علما طراز اول حوزه مقدس نجف رفت و او را در این امر مهم، سرنوشت ساز ،سلوک اخلاقی و انسانی، حضرت علامه محمد علی افغانی(ره) مشهور به مدرس که استاد بارز و بارع دوره مقدمات و سطح بود و به همین علت مشهور به مدرس شد و از جمله علمایی بود که همواره در فکر رفع مشکلات طلاب همشهری های خود که مقیم نجف بود، بود و مخصوصا طلاب تازه وارد به نجف.
لذا حضرت علامه مدرس (ره) شیخ فیاض تازه جوان را خدمت آیت الله العظمی سید محسن حکیم در دیدارهای عمومیش بود و آقای خویی را در منزلش زیارت کرد و این به علت این بود که علامه مدرس از خاصان و مقربان ویژه آیت الله العظمی خویی بود .
اقامت در مدرسه
شیخ محمد اسحاق با شیخ غلام حسن در مدرسه سلیمیه، چند ماهی بعنوان مهمان هم اطاق بود تا اینکه شیخ غلام حسن به سنت نبوی عمل نمود و ازدواج کرده ، مدرسه را ترک نمود و به منزل جدید خود منتقل شد و شیخ محمد اسحاق به تنهایی در اطاق مدرسه ماند تا درس و بحث ، مطالعه و کتابت را ادامه دهند و کمال بخشد . (1)
در محضر استادان
شیخ فیاض از همان روز اول که وارد نجف شد و در مدرسه سکنا گزید، بدون هیچ معطلی و سستی و تنبلی، با عشق و ذوق وعلاقه و پشتکار مشغول به درس و بحث شد، تا آنچه را در مدرسه روستای منطقه اش و یا در حوزه علمیه مشهد مقدس خواند و ناقص مانده بود تمام کند. لذا کتاب قوانین الاصول، حاشیه ملا عبدالله و بخشی از کتاب ، لمعه را نزد مرحوم شیخ میرزا کاظم تبریزی خواند و لمعه را نزد مرحوم سید اسدالله مدنی و شیخ میرزا علی فلسفی مد ظله (اکنون که این نوشته ی شهید مجید خویی را به فارسی ترجمه می کنم، حضرت آیت الله فلسفی به رحمت حق رفته است ) تمام کرد و باقی مانده کتاب مطول را نزد علامه مدرس افغانی پایان بخشید .
بعد از آنکه طالب مجد و پر تلاش به مرحله سطح عالی ارتقاء یافت تا شایستگی آن یابد که در درس خارج یعنی مرحله فوق تخصص حوزه راه یابد، لذا کتاب های : کفایة الاصول آخوند خراسانی، رسائل و مکاسب شیخ انصاری را نزد مرحوم شیخ مجتبی لنکرانی تلمذ کرد و در خلال همین سال ها آنچه را که از دوره مقدمات و سطح خوانده بود برای طلاب تدریس می کرد و این نوع درس خواندن و تدریس در نظام آموزشی حوزه و مخصوصا حوزه علمیه نجف مرسوم و متعارف است و طلبه از همان دوره ابتدایی با تدریس و شیوه های آموزشی و تدریس آشنا می شود تا به مرحله سطح عالی می رسد و نوعا دوره سطح عالی را طلاب درس خوان و کوشا ظرف پنج سال تمام می کنند ، اما علامه فیاض این مرحله را کمتر از پنج سال تمام کرد و خیلی زود به مرحله خارج راه یافت و در مرحله درس خارج علماء بزرگ و مراجع حاضر شد .
دوره خارج
بعد از آنکه شیخ فیاض بر بلندای آسمان علوم اسلامی رایت ظفر افراشت و آتش عشق به علم و فضیلت مس تن را صیقل داد و دوره های مقدمات و سطح را برای فضلا و استادان مطرح حوزه تدریس کرد و یگانه دوران و خورشید زمان خود شد، در آوان جوانی شایستگی آن را پیدا کرد که به آخرین درجه آموزشی که موسوم به مرحله درس خارج است ، حضور یابد .
دوره خارج به مرحله ای از مراحل آموزشی نظام حوزه گفته می شود که طلاب دوره های عمومی و تخصصی را پشت سر می گذارند و به مرحله مافوق تخصص و به اصطلاح حوزه اجتهاد وارد می شود و در این مرحله طلاب قبل از آنکه در کنفرانس علمی استاد خارج فقه و اصول حاضر شود ، خود شخصا به تحقیق و پژوهش در متون علمی و نظرات مراجع و خداوندگاران آن علوم ، می پردازد و آراء آن بزرگان را به نقط می گیرد و آرایی را که درست و حق می یابد و برای درستی آن برهان اقامه می کند و دلائل و مدارک عقلی و نقلی گرد می آورد و در رد آرای نادرست مدارک عقلی و نقلی سامان می دهد و بعد در کنفرانس یا جلسه درس مراجع و کبار از علماء فن حاضر می شود تا اگر ابهام و ناخالصی در آن هست رفع شود و توجیهات و استدلالات استاد را بشنود و اگر نظرات استاد با نظرات پژوهشی و اجتهادی او در تضاد بود با استاد وارد مذاکره و گفت و گوی علمی شود و دلائل خود را بیان کند و استدلال و برهان استاد را به مناقشه و چالش گیرد و استاد نیز بر نظرات اجتهادی خود برهان اقامه کند.در حقیقت در این مرحله چیزی به نام شاگرد و استاد وجود ندارد بلکه اساتید فن و مراجع علمی در یک مجمع علمی به مذاکره و مبادله علمی می پردازد .
علامه فیاض در آغاز بیست سالگی وارد بحث و درس خارج شد، ابتدا از چندین درس خارج که بزرگان حوزه نجف بر پا داشت ، سر کشید و تجربه کرد و سرانجام حلقه درس بزرگترین و مشهورترین استاد خارج، حضرت آقای خویی را برگزید و پس از 15 سال تلاش شبانه روز، بدون تعطیلی و تعلل در درس خارج فقه و اصول ایشان حاضر می شد، با دقت و وسواس علمی مباحث استاد را تقریر می کرد .
نوشتن تقریرات
علماء و فضلاء حوزه عادت دارند که محاضرات استاد را در حین القاء درس و یا بعد از پایان جلسه درس بطور خلاصه یا کلمه به کلمه می نویسد و بعد از پایان جلسه درس آن را با دیگر هم کلاس های خود مباحثه و تقریر می کند و آن درس ها بعد از تحقیق و مراجعه به مصادر ارائه شده از طرف استاد و استخراج مواد و منابع درس و مقایسه بین آراء بزرگان و مناقشه در آراء و نظرات ایشان و استدلال بر نظریه مختار خود، آن را بطور دقیق و منظم می نویسد و به استاد عرضه می دارد تا استاد صحت و اتقان نظرات خود و قوت علمی و اجتهادی نویسنده را گواهی کند تا آنرا بعنوان شاهد گویای اجتهاد خود نشر کند واین نوشته ها و کتاب ها در حوزه به تقریرات معروف است .
از ابتدای حضور علامه فیاض در درس خارج آقای خویی ، روش ایشان چنین بود که ابتدا درس را برای هم کلاسی های خود تبیین و تقریر می کرد و آن تقریرات را روز بعد می نوشت تا اینکه تقریرات دوره پنج ساله درس خارج اصول فقه استاد خود خویی را تکمیل کرد و آن کتاب معروف به ( المحاضرات ) است .
آغاز شهرت علمی
در نظام آموزشی حوزه رسم بر آن نیست که طلاب در یک دوره معین درس بخواند و امتحان دهد تا دارای شهرت و عنوان شود بلکه شهرت علمی و فضل و فرزانگی یک طلبه در گرو آن است که چند سالی بطور مستمر دردرس استاد حاضر شود، تدریس و مباحثه کند و در مجالس علمی نظرات نوین طرح کند و نظرات دیگران را به نقد و مناقشه گیرد و در رأس همه اینها، تقریرات ، درس استاد وارائه آن به استاد و تأیید کتبی استاد که در اصطلاح حوزه معروف به تقریظ استاد است، می باشد و ارزش تقریظ و شهرت علمی نویسنده تقریرات، تابع شهرت علمی استاد است .
در تقریظ امام خویی بر تقریرات علامه فیاض که در مقدمه جزء اول کتاب « المحاضرات» چاپ شده آمده است: « الحمدالله رب العالمین والصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین محمد و عترته الطیبین الطاهرین . و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین ، بعد : حمد و سپاس می گویم خدای تبارک و تعالی را بر نعمت هایی که بر من عطا کرد و از جمله آن نعمت ها تربیت کردن گروهی از صاحبان کفایت و لیاقت است تا اینکه یکی از آنان به درجه ی نهایی علم و فضل دست یافت و ازمیان کسانی که توفیق یافت که حرمت علم را رعایت کند و بحث های عالی ( درس های خارج ) را در فقه و اصول حاضر و تنقیح کرد ،او نور چشمانم ، علامه موفق و فاضل، شیخ محمد اسحاق فیاض است .
جزء اول کتاب خود « المحاضرات فی اصول الفقه ) را به من عرضه داشت و آنچه را که او بعنوان تقریرات بر درس های من نوشته است در نهایت رسای و شیوای واتقان و اعجاب است و من این کوشش مبارک را به او تبریک می گویم و از خدا مسئلت دارم که او را موفق دارد تا بقیه آن را به اتمام رساند .
انه ولی التوفیق 60 جمادی الثانیه سال 1382
با توجه به تاریخ تقریظ که مطابق با 4/11/1962 میلادی که تاریخ چاپ کتاب می باشد و در این هنگام علامه فیاض در سنین جوانی است و از آنچه که استادش در حق او گفته جایگاه و مقام علمی و فضل شیخ اعظم ما آشکار می گردد و از همان تاریخ بود که استادش او را دوست می داشت و تقدیر می کرد و از بزرگان می شمرد .
ماجرای تقریظ نوشتن آیت الله خویی ومسئله هزاره بودن آیت الله فیاض
چنان که حکایت شده : هنگامی که علامه فیاض، تقریرات درس استادش را برای اجازه نشر خدمت استاد خویش تقدیم کرد . بودن بعضی از کسانی که با این موافقت آیت الله خویی مخالفت نمودند و با دلایل واهی و بدون سند و منطق به امام خویی اعتراض کردند که او جوان و از طایفه ی هزاره افغانی است و امام خویی در جواب شان می گفت :
معیار علم و فضل طلبه می باشد و تقریرات او شاهد گویایی است براین که او پرتلاش ، کوشا، با ذکاوت و دارای قدرت استنباط هست و در این موارد، کوچکی و جوانی هیچ مدخلیت ندارد ( اینگونه اعتراضات بر اساس سن علامه فیاض بود)
من بیاد دارم که بعضی ها سعی کردن که استادم شیخ نائینی (ره ) را منع کند که تقریرات درس هایش را که بنام « اجودالتقریرات » نوشته بودم. اجازه نشر و چاپ ندهد.
پس رعایت حق و انصاف و عطای هر حقی به صاحب حق واجب است. چنانکه واجب است که طلبه پر تلاش و کوشا را تشویق و تشجیع کرد و او را وادار به ادامه راه نمود.
امام خویی عملا اجازه چاپ آن تقریرات را داد و مقریر آن را بسیار تکریم نمود. البته روش و سلوک امام خویی با همه دانش آموزان کوشای خود چنین بود. چنان که حضرت علامه فیاض در مقدمه آن تقریرات خود در این زمینه می گوید:
و الحمدالله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین . و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین .
و اما بعد این جزء اول کتاب ما « المحاضرات » در اصول فقه می باشد و شامل تحقیقات عالی، مطالب شامخ و افکار نوین و ابتکاری است که از مجلس درس استاد نا الاعظم حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی ، استفاده کردم. هنگامی که در میان صدها طلبه در مجلس درس ایشان در جامعه دانشگاه بزرگی دینی نجف معتکف بودم و القت بین یدیه مقالیدها . مقام بالعباخیز قیام فی محاضراته و بحوثه و تری علی یدیه الاکتریمتین جبل من الافاضل الاعلام .
وقتی به درگاه خدای سبحان تضرع و التماس کردم که مرا موفق دارد که جلد دوم آن را نیز به چاپ رسانم از خدا خواستم که ما و تمام مسلمانان را از نعمت دوام وجود استاد، استادنا الاعظم بهره مند دارد و روزگار را پر بهره و مستدام دارد.
حقاً که خدای متعال حضرتش را توفیق بخشید که توانست 5 جلد از تقریرات استادش را در علم اصول فقه به چاپ رساند و اکنون آن تقریرات از مهمترین مراجع و مصادر علمی این فن به شمار می رود و علما و طلاب علوم دینی درهمه حوزات آن را جهت درس و تدریس، مطالعه و تحقیق و آگاهی یافتن از آرای جدید و افکار و نظرات که در آن وجود دارد ( نظرات که همه به آن نیازمند هستند ) مورد استفاده قرار می دهند .
تدریس
در زمان حیات و بعد از رحلت امام خویی ، شیخ ما فیاض یکی از استادان بارز و مشهور حوزه نجف بود بگونه ای که در درس و بحث ایشان کتاب های مشهور سطح عالی مثل رسائل، کفایة و مکاسب را در روز چند بار در مسجد معروف هندی تدریس می کرد و می کند چنانکه این مرحله را 10 سال در دانشگاه دینی نجف که مرحوم محمد کلانتر آن را تأسیس کرده بود تدریس می کرد تا اینکه سال 1978 م در مدرسه آوای بزدی کوچک واقع در محله « العماده » درس و تدریس دوره خارج را آغاز کرد و هنگامی که مدرسه دارالعلم معروف ( آن را مرحوم خویی در سال 1980م ایجاد کرد ) افتتاح شد درس خارج خود را به آنجا انتقال داد و تا هنگام نابودی آن مدرسه ادامه داشت پس جلسه درس را در یک دوره کمی به مسجد بزرگ هندی منتقل کرد پس از آن به مدرسه یزدی ( که مرحوم سید کاظم یزدی مرجع بزرگ (قده) آن را تأسیس کرده بود انتقال یافت و تا امروز هم ادامه دارد و جمع بزرگی از طلاب در آن شرکت می کنند و بسیاری از آن فضلا بحوث ایشان را به امیدی که یک روز چاپ شود، تقریر و مکتوب می کنند. انشاءالله
شورای استفتاء
معروف است که مراجع عظام شورا ی از خاصان، مقربان، علما بارز از شاگردانشان تشکیل می دهند و این شورا موسوم به شورای استفتاء است که برای جواب دادن سیلی از نامه ها و استفتاء که از هزاران تنئ ازمقلدين ایشان از سراسر جهان به ايشان می رسند ، تشکیل می گردد و این گروه آن سؤالات را مورد بحث، تحقیق و مناقشه قرار می دهند تا به رأی صحح شرعی از نظر آن مرجع تقلید دست یابند و آن را در جواب سؤالات رسیدن بنویسند گاهی یک سوال روزها وقت این گروه را بخود اختصاص می دهد تا به امضاء مرجع تقلید برسد .
مرجعیت امام خویی بیش از 25 سال طول کشید که استادان حوزه وبزرگان از شاگردان ایشان از جمله دانشمند شهید و دانای بی مانند شهید سید باقر صدر برای اعلمیت ایشان اجماع کردند و مقلدان ایشان در سراسر جهان زیاد شد و هر روز ده ها استفتاء به زبان ها و لغات مختلف از گوشه گوشه عالم به دفتر می رسید ، لذا امام دستور داد که چنین شورایی از میان علماء و مجتهدین بزرگ از شاگردانشان برای جواب دادن به استفتائات تشکیل شود و حضرت علامه فیاض بعلت دارا بودن مقامات عالی علم و فضل و قرب مقام علمی در نزد امام خویی، یکی از افراد این شورای استفتاء بود و بیش از 25 سال تا روزهای آخر عمر اما خویی ادامه داشت چنانکه معروف است در آن شورای علماء بزرگی حضور داشتند همگان به مقام مرجعیت رسیدند ، از جمله آنها : آیت الله سید علی بهشتی ، سید مرتضی خلخالی ، سید محمد روحانی (قده) میرزا علی غروی، شهید باقر صدر، میرزا جواد تبریزی، وحید خراسانی، سید تقی قمی، میرزا علی فلسفی، سید علی سيستانی، دامت ظله و بسیار ديگر از علماء کبار و مجتهدین و اساتید حوزات علمیه .
تألـيفات
علی رغم مسئولیت های مهمی که شیخ معظم دارد از مرجعیت دینی گرفته تا رسیدگی به وضع مومنین و القاء درس و جواب استفتاء و حضور در شورای استفتاء تا زمان رحلت امام خویی ،ایشان ده ها جلد کتاب را تألیف نموده است که عبارت است از:
1-محاظرات درأصول فقه،در10 جلد 5جلد چاپ شده.

2. کتاب أحکام زمین.
3. گذری درإجتهاد.
4.شرح روان بر عروة الوثقی 10بخش چاپ شده.
5. أحکام بانکها.
6. منهاج الصالحین در3 جلد.
7. مناسک حج.
8. مباحثه دراصول 14 جلد.

خداوند طول عمر برای حضرت عالی بدهد تا مصدر خدمت دردین حنیف ومذهب حق باشد.
والحمدلله رب العالمین.

۱۳۸۷ اسفند ۲۲, پنجشنبه


بنام خدا
اسدالله جعفری
سلام بر مزاری که شعر نابِ ناب زندگی بود
سلام بر بابه که پیوند دهنده خاک وخدا بود
سلام بر پشوای شهیدانِ ازتبار ریسمان بدوشان تاریخ
از شهید باید گفت واز مزاری باید قصه کرد وحکایتی روایت.
از او باید گفت، همو که گل سرخ مزار بود و امتداد تاریخ سرخ رویان حیات معقول
فرزند هزاره بود و ابر مرد هزاره سوم واولین فریاد گر عدالت درتاریخ مغضوبین زمین.
از نسل مردان مرد بود وشاهنامه آرزو ی ما را رستم داستان
از خیبر واُحُد نشان داشت واز علی ومحمد اجازت پیشوایی ومدال سرداری
سربدار بود وسید الشهدای کربلای افغانستان
ذوالفقار علی در کمرداشت و وقار محمد در رخسار
حلم حسن داشت وخون حسین در رگ رگش می جوشید
ازگلوی زینب فریاد می کرد وبا زبان سجاد مناجاد
تاریخ را بدوش می کشید وحق می خواست وعزت می طلبید
سپیده بر پیشانی داشت و منظومه نجات مارا درسینه
داغ در دل داشت وپیام در مشت
رسالتش نجات اولاد آدم بود ومکتبش تشیع سرخ علوی
نای «نی » نینوh در گلو داشت وقوت عباس در بازو
رشادت ابوالفضل داشت وجوانمردی علی اکبر
شیعه راستین علی بود وراه پیمای حسین
از شبنم وگل می گفت واز جنس باران بود
سینه اش قافستان عاشقی بود وپیشانیش عروج گاه نگاه خدا
آری او،
او که مزار بود ومزاری
مزار بود چون امتداد شهیدان راه آزادی وکرامت انسان بود
مزاری بود چون از مرزبانان مرز انسانیت انسان بود
یگانه وبود غریب
یگانه بود چون تجسم همه ی زیبای های خدایی بود
اما غریب چون همه ی می گفتتند :
مزاری سرداربی سر است و ملای بی قید وقیود و بدون ذی ملایی
اما او براستی که یگانه بود واز جنس باران واز نسل سپیده بدوشان سرخ جامه یعنی که شهید بود وفرزند شهید وپیشوای شهیدان وامت شهید

۱۳۸۷ اسفند ۱۵, پنجشنبه


مؤلفه های جامعه مدنی در اندیشه شهید مزاری
اسدالله جعفری
جامعه مدنی چیست؟
مؤلفه های جامعه مدنی چیست؟
بنا نداریم جامعه مدنی را بطور کلاسیک وبه سبک اکادمی بیان کنیم وشرح بدهیم چون این کار با اصل مقاله که بنابر اختصار می باشد تناسب ندارد.
اما جامعه مدنی در این نوشته به معنای:
جامعه مدنی جامعه ی است که در آن جامعه ،انسان بما هو انسان از حرمت وحقوق انسانی وحق شهروندی متساوی برخوردار می باشد.
بنا بر این تعریف از جامعه مدنی ،پرسشی که در جان ها جوانه می زند وذهن را مشغول می سازد این است که مؤلفه های این جامعه مدنی چیست؟
بعضی ازمؤلفه های چنین جامعه ی عبارت است:
1 -قانون مداری
2 - تصویب قانون در شورای مرکب از نمایندگان تمام ساکنین ملت اعم از مرد وزن واقلیت های دینی وقومی، بر اساس انتخابات آزاد.
3 - مشارکت شهروندان در ساختار حکومت.
4 – وحدت ملی بر محور قانون اساسی وتمامیت ارضی.
5 – تقصیم قدرت سیاسی بر اساس حقوق شهروندی.
6 -آزادی بیان
7 – تعدد احزاب
از این مؤلفه ها به مؤلفه های سه تا هفت را در اندیشه شهید مزاری جست وجوی گذرا می کنیم:
3 - مشارکت شهروندان در ساختار حکومت.
مشارکت شهروندان در ساختار حکومت از اساسی ترین مؤلفه های جامعه مدنی وحکومت مردم سالار مبتنی بر رأی آزاد ملت است .
مشارکت شهروندان در ساختار حکومت،زمانی صادق است که حکومت، حق شهروندی متساوی برای شهر وندان قائل باشد واگر چنین نباشد ،مشارکت شهروندان معنا ندارد واگر هم مشارکتی باشد مشارکت نیست بلکه معاملت است نه مشارکت برای ساختن یک جامعه دموکراتیک بلکه همان مشارکت معاملتی است .معامله ی برای رسیدن به منافع شخصی نه ساختن جامعه ساختار مند.
به هر حال این مؤلفه جامعه مدنی را شهید مزاری در زمانی مطرح می کرد که جامعه ما از جامعه مدنی هیچ تصوری نداشت وگروهی از مجاهدین، حکومت را حق طبیعی وخدایی خود می دانستند وهمین انحصار گرایی ومطلق اندیشی دگماتیسمی بود که افغانستان را به خاک سیاه نشاند.
اما شهید مزاری در همان فضای تاریک دگم اندیشی از مشارکت همه ی شهروندان افغانستان در ساختار حکومت سخن می گفت:
ما مردم افغانستان هستیم. هیچ نژادی را نمی خواهیم نفی کنیم. ترکمن است هزاره است تاجیک است افغان است ایماق است و دیگر اقوام هستند. همه انها بیایند در این مملکت برادروار زندگی کنند و هر کسی به حقوق شان برسند و هر کسی درباره سرنوشت خود تصمیم بگیرد.
زنان از کلیه حقوق انسانی برخوردار هستند و می توانند در همه ی عرصه های حیات اجتماعی، سیاسی کشور فعال باشند انتخاب شوند و انتخاب کنند.

4 – وحدت ملی بر محور قانون اساسی وتمامیت ارضی.
یکی دیگر از مؤلفه های حیاتی جامعه مدنی وحدت ملی بر محور قانون اساسی وتمامیت ارضی کشور است.بر اساس وحدت بر محورقانون اساسی ودفاع از تمامیت ارضی کشور است که حق شهروندی ودفاع از کشور بر مبنای مصلت عام حیات اجتماعی بر همه ی شهروندان بطور تساوی واجب می گردد ووقتی یک جامعه ،زیر ساخت اجتماعیش چنین باشد؛ هم وحدت ملی تحقق می یابد وهم تمامیت ارضی آن کشور ازتجاوز بیگانگان مصون ومحفوظ می ماند.
شهید مزاری در این زمینه می گفت:
وحدت ملی را ما در افغانستان یک اصل می دانیم.
خواست ما تأمین عدالت برابری و برادری میان مردم افغانستان است.
هر کس برای نفاق و دشمنی ملیتها حرف بزند خاین ملی افغانستان است. در افغانستان دشمنی ملیتها فاجعه بزرگی است در افغانستان برادری ملیتها مطرح است حقوق ملیتها یعنی برادری ملیتها
5 – تقسیم قدرت سیاسی بر اساس حقوق شهروندی.
هیچ حکومتی نیست که مرکب از نهاد های قدرت نباشد واین نهاد های قدرت وهرم اداره کشور ،زمانی ساختار طبیعی وقانونمند دارد که این نهادها براساس شایسته سالاری وبه مناسب حق شهروندی بین قومیت های یک ملت کثیر القومیت تقصیم گردند تا هیچ قوم واقلیت ساکن در آن کشور احساس بیگانگی وحقارت وبردگی نکنند.
لذا شهید مزاری با توجه به همین مسئله می گفت:
هر ملیتی به تناسب واقعیت وجودی و حضور خود در این کشور، در سرنوشت سیاسی خود سهیم باشد
6 – آزادی بیان
آزادی بیان نه تنها از مؤلفه های اساسی یک جامعه قانونمد ومبتنی بر جمهوریت است بلکه آزادی بیان آیینه تمام نمای از انسانیت انسان ها است وانسان تازمانی که آزادی بیان نداشته باشد مسؤلیت هم ندارد .
انسانیت انسانی شهروندان جامعه مدنی همین آزادی بیان می باشد واگر شهروندی آزادی بیان نداشته باشد از بزرگترین وطبیعی ترین حق انسانی وحقوق شهروندی خود محروم شده است ودر قبال جامعه هیچ گونه مسؤلیتی ندارد به جز بر اندازی آن حکومت وگسستن زنجیر دکتاتوری واستبداد.
شهید مزاری همین حق انسانی وحقوق شهروندی را این چنین تشریح می کرد:
از نظر تمدن بشری و قوانین بین المللی من فکر می کنم که امروز یک مسله ی پذیرفته شده در سطح جهان است که مطبوعات آزاد باشد و هر کس باید طبق برداشتهای سیاسی و عقیدتی اش، عقیده خود را منعکس نماید.
7 – عدد احزاب.
جامعه زمانی ساختار مند وقانون مدار می شود که تعدد احزاب در آن جامعه رسمیت داشته باشند واحزاب سیاسی دارای شناسنامه وطرح وبرنامه در چهار چوب قانون اساسی اجازه فعالیت داشته باشند تا هرگاه حکو مت حق وحقوق شهروندی شهروندان را نقض نمود ویا به سمت استبداد ودکتاتوری حرکت کرد،احزاب سیاسی جلوحکومت را بگیرند ومردم را به سرپیچی از حکومت فراخوانند وحکومت را از کجروی بازدارند.
شهید مزاری مسئله تعدد احزاب را از ضرورت های یک جامعه قانون مدار می دانست ومعتقد بود که منازعات سیاسی زمانی به صورت خرد مندانه حل وفصل می شود که احزاب سیاسی دارای شناسنامه ومعتقد به قانون اساسی وتمامیت ارضی ،در کشور وجود داشته باشند:
مساله افغانستان وقتی حل می شود که مردم و احزاب همدیگر را تحمل بکند. در صدد حذف یکدیگر نباشند. راه حل برای افغانستان تفاهم است نه حذف یکدیگر.
کلیه ملیتهای این سرزمین اعم از تاجیک، هزاره، ازبیک هویت سیاسی داشته باشند و با توافق و شرکت آنها حکومت اینده ای کشور سازمان دهی شود.