۱۳۸۸ شهریور ۳, سه‌شنبه

بنام خدا
صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(3)
روحانیون شیاد ومنافق
عده ازاین منافقان خارج نشین با این که از آزادی برخورداراند وهیچ نیازمالی به جیب خلیلی ومحقق ندارند اما به خاطر روز مبادا خط سازش را تبلیغ می کنند حتی یکی از این خارج نشینان درنقد من گفته بود که نباید از جنایات احمد شاه مسعود سخن بگوییم چون ممکن است احساسات برادران تاجیک لکه دار شود.
در این که احساسات پاک ومقدس برادران ناجیک ما نباید مورد تعرض قرار گیرد یک اصل مسلم اسلامی واز دستورات اکید دین مبین اسلام است که به احساسات ومقدسات هیچ انسانی نباید توهین شود واصولا هرزه دهانی با تعالیم متقن وبرهانی اسلام ناساز گار است.
اما این منافقان مسیحی شده از این سخن حق اراده باطل در سرمی پرورانند وهدف شان به تاریخ سپردن خون دل خوردن پیشوای شهیدان از دست انحصار طلبان تمامیت خواه هستند ومی خواهند ادای گاندی را در آورند ونهضت مزاری را نهضت خشونت تلقی کنند وبا ژست گرفتن تساهل ومدارا وتسامح گرایی می خواهند واقعه افشار ها ویکاولنگ وغرب کابل یک رخ داد مقطعی وطرفینی بنامند.
براستی اگر این تساهل گرایان راست می گویند وبه فکر جریحه دار نشدن احساسات پاک برادران تاجیک هستند ،سربریدن ها وبی حرمتی به دختران کوثر وزمزم را چه می گویند؟
اگراز عصمت دختران افشار واز گیسو پریش شدن بانوان یکاولنگ واز سینه بریدن شیرزنان غرب کابل نگوییم وازشیطان های که این فجایع شیطانی را بر ملت ما تحمیل کرد نگوییم پس چه باید گفت؟
اگر از دختران افشار وبانوان یکاولنگ وشیرزنان غرب کابل نگوییم واز خون دل خوردن پیشوای شهیدان بابه از واقعه افشار وغرب کابل نگوییم پس از این ببعد از کربلا واز اسارت رفتن زینب هم نباید بگوییم.
بله احساسات پاک برادران تاجیک ما نباید جریحه دار شود اما جنایاتی که در مدت حکومت گری وتمامیت خواهی ربانی وخلق فجایع افشار توسط چند فرد از قوم تاجیک رخ داده است، هیچ ربطی به تمام برادران تاجیک ما ندارد واحمد شاه مسعود نه پیغمبر تاجیک است ونه تمام برادران تاجیک ما از جنایات خلق شده توسط احمدشاه مسعود حمایت می کنند وبلکه برعکس ،تمام برادران تاجیک ما جنایات خلق شده توسط مسعود را محکوم نموده اند وقومیت تاجیک را از آن جنایات هول آور وغیر انسانی بری دانسته و از جنایات کارانش تبری جسته اند.
روحانیون منافق موافق اندیشه های مزاری،دودسته اند:
1 – دسته ای از این روحانیون منافق، مقیم خارج شده اند واز شهید مزاری در میان مهاجرین مقیم خارج منافقانه سخن می گویند تا بتوانند از این طریق برای خود عزت وآبروی کسب کنند.
2 – دسته ای از این روحانیون منافق، با حمایت نهاد های کشور ایران،سالانه به خارج سفر می کنند ودر سالگرد های شهید مزاری سخنرانی می کنند والبته که بسیار هم پرحرارت وآتشین هم سخن می گویند.
راستی !این روحانیون خارج نشین که بنام مزاری به نان ونام رسیده اند، برای مزاری چه کرده اند؟
این ها که از کشور های مبدأ حقوق می گیرند ونیازی به نان ندارند اما چراهمان سخن گفتن را از مزاری دریغ می ورزند؟
این روحانیون منافق، می توانند کارهای بزرگ فرهنگی بکنند اما نمی کنند.
این ها در موقعیتی قرار دارند که می توانند رستاخیز فرهنگی را در میان هزاره های مقیم آن کشور ها ایجاد کنند اما تاهنوز چنین نکرده اند.
این ها می توانند برای مزاری کانون های فرهنگی ایجاد کنند ودر آن کانون ها فرزندان هزاره را با اندیشه های هویت ساز وتاریخ نگر وعزت آفرین مزاری آشنا کنند اما چنین خیزش مبارکی را ندیدیم. چرا؟
این دسته لباس پوشان علم ومزاری گویان شیاد، می توانند بزرگ ترین سایت های تخصصی ومزاری شناسی را در آن کشورها راه اندازند اما نکردند.
اینها اگردر مزاری گویی خودشان صداقت می داشتند تا هنوز کارهای بزرگ فرهنگی نوشتاری وتصویری می کردند وازفرزندان عزیز وکریم وغیرتمند هزاره مزاری شناسان سترک خلق می کردند واروپا را نیز با مزاری واندیشه های مزاری آشنا می ساختند.
اما این ها از مزاری ابزاری استفاده می کنند ومزاری فقط در سالگرد ها خلاصه می شوند ودر دیگر فصول از مزاری خبری نیست.
درسالگرد ها هم از آن نظر مزاری بازی در می آورند که این مزاری بازی این شیادان باعث نام ونان شان می شود والا همان را هم از مزاری دریغ می کنند.
بنام مزاری پول جمع می کنند ودر ایران آمده ماشین می خیرند وبدنبال زن صیغه ای می دوند.
هرکدام ایشان در ایران چندین خانه صدمیلیونی دارند ووقتی برای زن بازی وتفریح به ایران می آیند چه ها که نمی کنند.
براستی این ها اگردر مزاری گفتن های شان صادق بودن وصادق باشند، هزینه یک خانه ایشان در ایران ،هزینه صدجلد کتاب را درباره مزاری تأمین می کنند وزندگی ده محقق راسامان می بخشند تا با خیالت راحت به تحقیق بپردازند و نتیجه تحقیقات شان ده ها اثر مزاری شناسی شود.
آن دسته از روحانیون منافق وشیادی که با کمک نهاد های ایران به خارج می روند وبنام مزاری دلار دلالی می کنند ووقتی ایران باز می گردند آسمان خراش می سازند وآخرین مدل ماشین می خرند،آیا حاضر اند که یک دلار برای مزاری ودر جهت ترویج اندیشه مزاری خرج کنند؟
تاهنوز دیده اید ویا شنیده اید که یکی از همین روحانیون شیاد ومنافق صددلاری به یک نمایشنامه نویس داده باشد که این صددلار را بگیر وبرای مزاری یک نمایشنامه خوب بنویس واجرا کن؟
همین های که ازبرکت نام مزاری سفرهای رایگان ودلار خیز به اروپا وامریکا واسترالیا می کنند ،دیده اید ویاشینیده اید که یکی از همین ها کتابخانه ی وموئسسه ی را مورد حمایت قرارداده باشند که درراستای اندیشه مزاری فعالیت کنند؟یا اقل ده درصد از همان دلار های که بنام مزاری گرفته است خرج راه واندیشه وآرمان مزاری کرده باشد؟
اما بکرات دیده شده وشنیده شده که وقتی از خارج برگشته وسرمست از دلار های سفری ،قهقهه زنان به مزاری وپیروان مزاری وساده دلی شان خندیده اند.
بسیاردیده شده وشنیده شده است که وقتی از خارج برگشته ودر جمع های خودمانی به مستی وعیاشی مشغول شده اند ،ادای سخنرانی های اروپای خود را در آورده واز مزاری سخن گفتن های خود دکلمه کرده وبه مسخرگی ولودگی برداخته اند.
واقعا که مزاری چقدر مظلوم وغریب است .
واقعا که مزاری غریبانه شهید نشد بلکه مزاری امرزوه هردم شهید است ومظلومانه وغریبانه مورد سوء استفاده قرار می گیرند.
نویسنده همین واژگان نیزمعلوم نیست که فرداوفرداها با مزاری چه خواهد کرد. چنان که بسیاری ها کردند واز این نویسنده مزاری پرست تر بودند واز مزاری پیغمبر وامام می ساختند اما می بینیم که امرزوه چگونه بنام مزاری برگرده پیروان مزاری سوارند.
راستی که مزاری وپیروی از مزاری چقدر پیچیده ومعماگونه است.
چنان که شهادت مزاری ازراز های تاریخ معاصر است راه پیمودن مزاری وهمراهی کردن مزاری وچون مزاری صادق بودن نیز ازراز های تاریخ است وتاریخ نیز دربرابر مزاری واندیشه مزاری انگشت تحیر به دندان گرفته است

اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

بنام خدا
صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(2)
ارتداد روحانیون ازرسالت دینی
چراروحانیت ما، به تفسیر مکتب مزاری قیام نکردند ونمی کنند؟
مگر سخن گفتن از مزاری وراه مزاری، سخن گفتن از حسین (ع)وراه حسین نیست؟پس چرا روحانیت ما از انجام چنین رسالت عظیم غفلت کرده ومی کنند؟
چرا دراین سال های بعد از شهادت مزاری ، از طرف روحانیت درجهت تبیین رسالت عظمای مزاری، یک خیزیش رسالت مدارانه ندیدیم؟
روحانیون معزز می دانند ، بر اساس تعالیم تشیع علوی،هرانسانی که برای احقاق حقوق انسانی خلق الله جانش را از دست می دهد،او شهید است وشهید ازجبرزمان وتاریخ وعقیده می گذرد ودر دریای بی کران حق وحقیقت می پیوندد وجاودانه می شود.
پس چه شد وکدام ارتداد مکتبی در جامعه روحانیون رخ داد که راجع به شهید مزاری - شهید راه دین ومذهب واحقاق حقوق انسانی خلق الله - انجام رسالت نکرده ونمی کنند؟
از مزاری واز مکتب سرخ مزاری سخن نگفته ونمی گویند؟
بیش از یک ونیم دهه از شهادت شهید مزاری می گذرد ولی کاری فرهنگی درراستای رسالت مکتبی شهادت شهید مزاری از روحانیت ندیده ایم ودیده نشده است که جامعه روحانیت یک رستاخیز فرهنگی براساس تعالیم تشیع در رابطه باشهادت وآرمان های بلند شهید مزاری خلق کنند واز شهادت مزاری تفسیر راهبردی ارائه بدهند.
ازآنجایی که جامعه روحانیت خودرا وارثان پیغمبران عصر وزمان ورسولان رسالت دار می دانند ،چرادرباره رسالت وپیغام شهادت مزاری که شهید رسالت خاتم پیغمبر ودرامتداد شهادت امام حسین است،رسالت دینی ومکتبی خود را که عبارت از تبیین نووکارآمد از شهادت مردان حق است، انجام نمی دهد؟
روحانیون شیعه هزاره را دررابطه با جریان شهادت شهید مزاری ،می توان به چهار دسته تقسیم کرد:
1 - روحانیون مخالف
2 – روحانیون موافق
3 – روحانیون غافل وجاهل
4 – روحانیون شیاد ومنافق
1 - روحانیون مخالف
بخشی از روحانیون شیعه هزاره(در این نوشته روحانیون سادات نیز هزاره هستند ) چنان که در زمان قیادت شهید مزاری با مزاری مخالف بودند بعد از شهادت مزاری نیز همچنان برطبل مخالفت می کوبند ودر جریانات اجتماعی به جریان سازش وذلت پذیری تعلق دارند.
این گروهی از روحانیت نیز به دودسته تقسیم می شوند:
گروهی ازاین روحانیون، درمخالفت خود بسیار صریح وروشن وشفاف هستند ودرجهت تبیین این مخالفت خود دلایل بسیار روشن وواضع ارایه می کنند.
این گروه از آن نظر که درمخالفت خود صریح وآشکار هستند وموضع روشن دارند وجامعه نیز بااین گروه موضع روشن وشفاف می گیرند واز این نظر مخالفت این گروه هیچگونه آسیبی را متوجه راه ومکتب شهید مزاری نمی کند بلکه برعکس، مخالفت این گروه بزرگ ترین پارامتر ومحک برای باز شناسی آسیب های جنبی مکتب وراه مزاری است ومخالفت این گروه نعمت بزرگ برای تعالی وپالایش ناخالصی های وارد شده بر اندیشه های تفسیری مکتب وآرمان مزاری است.
گروه دوم ازمخالفان مزاری، درمخالفت خود صریح نیستند وموضع روشن وآشکار نمی گیرند واغلب مخالفت شان را کتمان هم می کنند ولی در هنگامه های مناسب ودر جمع های خودمانی به ابراز مخالفت می پردازند.
این گروه از آن نظر که مخالفت های شان را کتمان می کنند وازموضع روشن وشفاف پرهیز دارند وابامی ورزند، همان منافقانِ از مخالفان مزاری هستند. همچنان که ما منافقانِ از موافقان مزاری نیز داریم.
این دوگروه از منافقان مخالف ومنافقان موافق مکتب وراه مزاری، خطرشان تابع رشد فرهنگی وخود آگاهی ملت هزاره است واگر خورشید فرهنگ خود آگاهی درفضای ذهنی وگفتمان اجتماعی پرتو افشانی کند این دوگروه منافقان مخالف وموافق، در تشعشعات خورشیدفرهنگ خودآگاهی وزمان شناسی، چون آدمک های برفی ذره ذره آب می شوند ودر ریگستان تاریخ دفن می گردند.
2 – روحانیون موافق
این گروه از روحانیون نیز به دوبخش تقسیم می شوند:1 – گروه موافق راه وآرمان مزاری وادامه دهنده راه عزت طلبی وآزاده خواهی پیشوای شهید.2 – گروه موافق راه واندیشه عزت خواهی وهمبستگی قومی ووحدت خواهی ناجی امت ولی مخالف ادامه راه وگفتمان مزاری در این شرایط پیش آمده ی بعد از خلع ید طالبان واستقرار دولت انتخابی ومحقق شدن دموکراسی استبداد زده وتحمیلی.
راجع به گروه اول از موافقان راه وآرمان شهید مزاری و وفادار به ادامه دادن این راه عزت خواهی وآزادی طلبی، بعدا سخن خواهیم گفت .
اما گروهی دوم از موافقان شهید مزاری که با راه وآرمان مزاری موافق هستند واز همین موافق بودن با راه وآرمان شهید مزاری به عزت اجتماعی وسروری قومی رسیده اند وچون ادامه دادن راه مزاری با ادامه سروری وآقایی شان درتضاد است،لذا باادامه دادن راه وآرمان مزاری مخالف هستند.
البته این که گفته می شود «اگرمزاری اکنون در قید حیات بود، راه گفت وگو ومشارکت سیاسی را در پیش می گرفت» سخنی حق است. اما سؤال اصلی این است که اگر پیشوای شهید زنده بوداین راه را باکدام سیاست وبه چه قیمت ادامه می داد؟ باسیاست سازش ونوکری کردن وبه قیمت ازدست دادن عزت اجتماعی؟
آنچه که امروز از این آقایان دیده می شود از مزاری ندیدیم.امروز این حضرات برای راه یافتن به قصرگلخانه ودر کنار فلان وبهمان مردک نشستند چه خواری وذلت های را که نمی پذیرند ومثل یک برده برگرد اربابان قدرت طواف می کنند واندک جیفه دنیا ی را که به دست می آورند مثل موش به انبار وتکاثر می پردازند واگر ریاستی- ولو ریاست آبدارخانه باشد- به دست آوردند اول شخص خودش مقعد نازنینش را به آن صندلی ریاست دوروزه تبرک می کنند وبعد به خانواده مکرم پیش کش می نمایند.
اما مزاری،کسی بود که خدایی گونه وپیغمبروار می زیست.چون خود را متعلق به این مردم می دانست وپیشوایی را از این مردم گرفته بود، هیچ وقت دیده نشد که با کوچک کردن خود دربرابر ارباب قدرت به ملت خود خیانت کنند وغرور وآزاده گی مردمش را لکه دار سازند وهمواره یک رهبر وپیشوا بود وجایگاه رهبری وپیشوایی را با جایگاه نوکری کردن به ارباب قدرت اشتباه نمی گرفت. همان چیزی که امروزه ما از خلیلی،محقق وشیخ قربانعلی عرفانی می بینیم که برای رضایت کرزی وعبدالله چه ذلت وخواریی را به جان نمی خرند ومثل یک بنده وبرده پیش مرگ کرزی وعبدالله شده اند وشخصا برای کرزی وعبدالله رأی جمع می کنند تاخودشان وخانواده شان به قدرت بمانند.
اما مزاری درزمان پیشوایی خودش هیچگاه به شورای قیادی ورهبری نرفت وهمواره نماینده می فرستاد ووقتی شورای قیادی ورهبری وقت، ازایشان شخصا دعوت نمود که باید خودشما در جلسات شرکت کنید.پیام داد که شما این حق را به شخص من داده اید یابه مردم هزاره؟اگر به مردم هزاره داده اید وسهم مردم هزاره است، ماکه نماینده مردم هزاره را معرفی کرده ایم واگر به شخص من داده اید،من بدون این مردم وجود خارجی ندارم.
لذامزاری نه خودش عشق سوزان به نشستن روی صندلی قدرت داشت- چون اوبرکشوردل ها حکومت می کرد وجایگاه او چون خدایش رفیع وبلند بود جز دل های پاک خلق هزاره جای دگر لیاقت وشایستگی مزاری رانداشت_ ونه به خانواده اش صندلی خواست ونه از بیت الله یک افغانی را کنز وتکاثرکرد ونه باخم وراست شدن جلوی ارباب قدرت عزت مردمش را به حراج گذاشت. ولی برعکس آن خداوندگار عزت وغرور مقدس،حضرات وسنادید کنزوتکاثر،باخم وراست شدن جلو کرزی وعبدالله عزت وغرور مقدس مردم هزاره را به حراج گذاشته اند.
خلیلی،محقق وعرفانی می توانست درعین اتحاد باکرزی وعبدالله ،همچنان درجایگاه رهبری خود شکوهمندانه بنشینند وبا دستوردادن به نمایندگی های حزب شان وکامپاین کردن توسط حزب وافراد حزبی شان برای کرزی وعبدالله رأی جمع کنند ودیگر لازم نبودکه خودشان شخصا بندگی کنند ومثل یک پیش خدمت پادو کرزی وعبدالله شوند.
پس آن غرورمقدس وعزت حسینی وکرامت انسانی وشکوه رهبری وپیشوایی مزاری وملت هزاره چه شد وکجا رفت؟
خطر این گروه برای به انحراف کشاندن مکتب مزاری به سوی التقاط وانحطاط بسیار جدی ومرمز وغیر قابل جبران است ودرمبارزه با اندیشه های انحرافی این گروه درتقابل با اندیشه های عزت خواهانه مزاری، مردان بزرگ واندیشه ورانی دانا وپارسا وزمان شناس چون مرحوم امام محقق خراسانی می طلبد.دراین رابطه هم در بخش های بعدی این سلسله گفتارها سخن خواهیم گفت.
3 – روحانیون غافل وجاهل
این گروه ازروحانیون گروهی هستند که کاری به مسائل سیاسی واجتماعی ندارند وفقط خودشان است ودرس حوزوی وکارهای دینی وتبلیغی شان وتبلیغ دینی شان نیز براساس حفظ کردن کتاب های گفتار وعاظ ومنابر عالیه ونهایتا حفظ سخنرانی های شهید مطهری ومرحوم فلسفی ومرحوم راشد است.
این گروه از روحانیون بی خطر ترین گروه برای مکتب وراه مزاری است.
4 – روحانیون شیاد ومنافق
این گروه از روحانیون دارای ویژگی های چندی هستند:
درظاهر از وفاداران قسم خورده مزاری هستند
ازاندیشه های مزاری به عنوان اندیشه های نجات دهنده ملت یاد می کنند
با سران احزاب هزاره بند وبست ها دارند
با استفاده از نام مزاری به نام ونان رسیده اند
بخشی از این گروه با استفاده از نام مزاری به کشور های خارجی پناهنده شده اند
گروه دیگر از این روحانیون شیاد ومنافق با استفاده ازاحساس پاک مؤمنین مکتب وراه مزاری به سفرهای تبلیغی پردر آمد به کشور های اروپایی ومهاجر نشین دست می زنند واز این طریق به مطامع پلید دنیوی شان می رسند.
اتفاقا این گروه از خطرناکترین گروه ها برای مکتب وراه مزاری هستند که به بعضی از آن اشاره می کنم:
اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ مرداد ۲۲, پنجشنبه




بنام خدا
چرا رهبران سیاسی هزاره از بشردوست حمایت نمی کنند؟

پدیده رمضان بشر دوست ،پدیده ی تازه ای نیست بلکه امتداد تاریخ است وادامه گاندی ها ومزاری ها وچیگواراها وابراهیم گاوسوارها وعبدالخالق ها.
البته ناگفته نباید گذاشت که رمضان بشردوست،با شهید مزاری تفاوت های بسیار دارد که یکی ازبارز ترین تفاوت های بشردوست با پیشوای شهیدان مزاری در اصل تدین ونوع آموزه های دینی وقومی است.
مزاری یک انسان متشرع بود ودر حوزه های دینی نجف وقم وسوریه درس خوانده بود وجهان را از منظر دین به تفسیر می نشست ودر مسائل قومی نیز مزاری خود را متعلق به قوم هزاره می دانست ودر عین حالی که خود را یک افغان می دانست ورسالت افغانی بودن خود را انکار نمی کرد،دردرجه اول خود را یک هزاره می دانست وداعیه نجات هزاره را از استبداد دینی ونژادی داشت ودر جهت احقاق همین حق انسانی جانش را داد وشهید راه آزادی انسان از چنگ استبداد دینی ونژادی شد.
اما بشردوست،نگاهش به جهان وسیاست وقومیت با نگاه مزاری متفاوت است زیرا او مثل مزاری جهان وسیاست را بانگاه دینی به تفسیر نمی نشیند وبه انسان وحقوق انسان نگاه دیگر دارد .
بشردوست خود را یک افغان می داند ومسائل قومی را قبول ندارد وهرگز شعار قومی نمی دهد وداعیه نجات انسان افغانی را ازاستبداد دینی وملی دارد نه داعیه نجات قومی خاصی را.
او در جهان غرب آموزش دیده وبا حقوق بشر وکرامت انسان آشنایی دارد ومطالعات انسان شناسانه ی «روسو»یی دارد ودرسیروسلوک فردی وانسانی به مکتب بودای وکنفسویوسی پابند است وزهد او زهد دینی نیست برخلاف شهید مزاری که زهد او زهد علی وار بود.البته تفاوت های بسیاری دیگر هم بین شهید مزاری وبشردوست هست .
علی رغم این تفاوت دیدگاه های انسان شناسی وملی بین شهید مزاری وبشردوست،همخوانی های هم دارد که از جمله دید انسان محورانه شهید مزاری و بشردوست در مسئله سیاست است.
در مسئله سیاست شهیدمزاری نگاه انسان محوری داشت وحقوق انسان بما هوانسان را مطرح می کرد وهمین نگاه انسان محورانه شهید مزاری به سیاست بود که او را با ربانی وسیاف درقابل قرار داد چون ربانی وسیاف به سیاست نگاه دین مدارانه دارند وبرهمین مبنا درسیاست تمامیت خواه هستند واگر ربانی وسیاف حقوق شهروندی هزاره ها را انکار می کردند وبرای تحقق اندیشه های تمامیت خواه شان با شهید مزاری سه سال جنگید، برای همین بود که نگاه شان به سیاست وانسان؛ نگاه دین محور وتمامیت خواه بود.
اما مزاری نگاه انسانی به سیاست وحقوق شهروندی داشت.برای همین بود که مزاری طرفدار سیاست باز وحق شهروندی متساوی بین تمام اقوام ساکن در افغانستان بود واز حقوق شهروندی تمام اقوام دفاع می کرد وبرای احقاق این حقوق ابتدا با احمدشاه مسعود و ژانرال دوستم وسیرت طالقانی به عنوان نمایندگان اقوام محروم ائتلاف نمود وبعد از خیانت احمدشاه مسعود به عهد وپیمان جبل السراج،شهیدمزاری با گلبدین حکمتیار وپیر گیلانی وپیر صاحب صبغت الله مجددی به عنوان نمایندگان اقوام پشتون زبان ائتلاف نمود.
بشردوست نیز همین نگاه انسان محوررادارد ومثل شهید مزاری طرفدار وداعیه دار احقاق حقوق شهروندی متساوی بین تمام اقوام ساکن در افغانستان است.
بشردوست در مصاحبه ی چندی پیش خودکه با تلویزیون بی بی سی داشت، خبرنگار بی بی سی ازایشان دررابطه با سیاست خارجی سؤال کرد که اگر شما رئیس جمهور شدید با امریکا چه می کنید آیارابطه برقرار می کنید؟
بشردوست در پاسخ گفته بود:
من درسیاست خارجی تابع منافع کشور خود هستم .اگر سیاست خارجی به نفع کشورم نباشد ولو این که پدرم باشد من از سرراهم برمی دارم اما اگر به نفع کشور ومردمم بود نعوذ بالله نعوذبالله نعوذ بالله شیطان هم که باشد من با او دست می دهم ودستش را می فشارم.
بشردوست از نظرنژادی وقومی یک هزاره است اما گرایش قومی ونژادی ندارد وهیچ گاه خود را یک هزاره نگفته است بلکه می گوید من یک افغان هستم وعملا هم ثابت کرده است که او یک افغانستانی است وبه هیچ رنگ ونژادی تعلق ندارد وخیمه اش واقعا خیمه ملت است وحقوق شخصی خودرا با تمام اقوام ساکن افغانستان به طور یکسان وعادلانه تقسیم می کند ودست تمام اقوام ساکن در افغانستان را به طور یکسان می فشارد .
.
چرارهبران سیاسی هزاره ازبشردوست حمایت نمی کنند؟

حمایت نکردن رهبران سیاسی از بشردوست علل متفاوت دارد ولی عمده ترین علت حمایت نکردن رهبران سیاسی هزاره از بشردوست ، مسئله منافع شخصی وخانوادگی وجایگاه سیاسی رهبران سیاسی هزاره است.
بشردوست کسی است که خلیلی،محقق،اکبری وشیخ قربانعلی عرفانی را جنایت کاران جنگی می داند واگر روزی رئیس جمهور شود این آقایان را مثل ربانی وسیاف وعبدالله وفهیم وامثال ایشان به داد گاه رسیدگی به جنایات جنگی تحویل می دهد ومعلوم است که در این دادگاه چه رخ خواهد داد وچه برسر این حضرات می آید.
اگربشردوست رئیس جمهور شود تمام اقوام وخانواده این رهبران از حقوق ویژه وشهرک سازی ها وسوپرمارکت داشتن ها ودست درازی کردن به حقوق واموال مردم محروم می شوند.
چنان که بشردوست به کرات گفته است که اگر رئیس جمهور شود، شهرک حاج نبی برادر خلیلی وزمین های وزرا ومعاونان کرزی را که سهمیه خانواده شهدا بوده واکنون بدل به سرمایه وملک شخصی شده بین خانواده های شهدا ومجروحین تقسیم می کند.
پس می بینید که حمایت نکردن رهبران سیاسی هزاره ازبشردوست فقط وفقط علت شخصی وخانوادگی دارد نه منافع مردمی وحق ندادن به هزاره ها وتقسیم 20 درصد قدرت سیاسی واداری بین هزاره ها.
مطرح کردن 20درصد حضور هزاره ها درسیاست ونهاد های مدنی یک مسئله فرعی برای گمراه کردن اذهان ملت است واگر نه، اصل شعار دروغ است چون هم اکنون که خلیلی معاون دوم است وروزی که محقق وزیر پلان بود حضور هزاره ها در سیاست ونهاد های مدنی فقط7درصدبود وهست اما هیچگا نه اعتراض شد ونه به ملت اعلام شد.برعکس هرگاه که خلیلی سخنرانی داشت وضع فعلی را برای جامعه هزاره دوران طلایی خواند.درواقه حضور بیست درصد هزاره ها در سیاست ونهاد های مدنی ازنظر این حضرات یعنی حضور خود واقوام شان در پست های دولتی.
حال ملت باید ازوجدان خود بپرسند که باپدیده رمضان بشردوست چگونه برخورد کنند وبا رهبران سیاسی خود چگونه تعامل نمایند؟
اسدالله جعفری

۱۳۸۸ مرداد ۱۰, شنبه

بنام خدا
سلام

سلام از واژه های زیبای اسلامی است که ریشه در قرآن دارد وهمین ریشه داشتن در قرآن است که امروزه در جان مؤمنان ریشه دارد وبرزبان شان جاری وساری می باشد وهرگاه که عزیزی با عزیزش روبرو شود اولین واژه ای که برزبان شان جاری می گردد وپرده های گوش شان را به رقص می آورد؛ همین واژه زیبای سلام است.
گفتیم این واژه ریشه ی قرآنی دارد وبرهمین اساس ، سنت اسلامی براین است که هرگاه دو انسان مسلمان با هم ملاقات کنند باید بهم دیگر سلام کنند وهرکس در سلام کردن بردیگری پیش دستی کند وبه برادر مسلمانش سلام نماید او پاداش بیشتردارد ودر نزد خدا ورسولش محبوب تر می باشد:
رسول خدا فرمود:نزدیک ترین مردم بخدا ورسولش کسی است که آغاز به سلام کند.
امام علی(ع)فرموده است:سلام کردن هفتاد حسنه دارد که شصت ونه حسنه از ازآن سلام کننده ویک تایش برای جواب دهنده سلام است(بحار الانوارج76ص61
اهمیت وجایگاه سلام درسنت اسلامی تا بحدی والا وشایسته است که بلند سلام کردن وبرهمگان سلام کردن جزءدستورات اکید پیشوایان دینی می باشند:
امام باقر(ع)فرموده است:خدا افشای سلام را دوست دارد.(همان ص10)
رسول خدا مکرم اسلام فرموده است:افشای سلام این است که مسلمانان ازسلام کردن برهیچ مسلمانی بخل نورزد(همان ص2)ودرجای دیگر در توضیح این سخن فرموده است:بخیل ترین مردم کسی است که ازسلام کردن دریغ ورزد(همان ص4)
دردستورات پیشوایان دینی ما برسلام کردن بسیار تأکد شده بگونه ی که برای تألیف قلوب درمیان انسان ها ،انسان مسلمان موظف است که در برخورد با دیگر انسان های غیر مسلمان به آنان سلام کند وبا این سنت حسنه قلب آنان را نسبت به اسلام ومسلمین مهربان سازد وهمگرایی وهمزیستی مسالمت آمیز را در جامعه ممکن سازد.
همه ی این سنت های نیکو واز جمله سنت نیکوی سلام کردن بریکدیگر از رشحات معارف والا ی قرآن کریم است واگر می بینید که سلام کردن بریکدیگر از طرف پیشوایان دین این همه تأکد شده ومسلمانان در زندگی اجتماعی خود به آن التزام عملی دارند ویکی از نشانه های مسلمانی همین سنت نیکوی سلام کردن است.این همه اقبال واهتمام به سنت سلام وسلام کردن ریشه ی قرانی دارد چنان که همین واژه سلام در قرآن 22بار ودر 17سوره آمده است:
الأعراف : 46 وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلاًّ بِسيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ و ميان اين دو گروه حجاب و پرده‏اى است (از سرشت نيك و بد كه مانع ديدار يكديگر است) و بر اعراف (يعنى جايگاهى ميان دوزخ و بهشت) مردانى هستند كه همه را به سيمايشان مى‏شناسند و بهشتيان را كه هنوز داخل بهشت نشده و چشم اميد به دخول آن دارند ندا كنند كه سلام بر شما باد.
يونس : 10 دَعْواهُمْ فيها سُبْحانَكَ اللَّهُمَّ وَ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ وَ آخِرُ دَعْواهُمْ أَنِ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ و در آن بهشت زبان شوق به تقديس خدا گشايند كه بار الها تو از هر نقص و آلايش پاك و منزهى و درود آنها در بهشت «سلام» است و آخرين سخنشان حمد پروردگار عالميان است.
هود : 69 وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ و محققا فرستادگان ما (فرشتگان آسمان) بر ابراهيم (خليل) بشارت آورده و او را سلام گفته و او پاسخ سلام بداد، آن گاه ابراهيم بى‏درنگ از گوشت گوساله كبابى آورد
الرعد : 24 سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ (و مى‏گويند) سلام و تحيت بر شما باد كه صبر پيشه كرديد، و بس نيك است سرانجام اين سراى
إبراهيم : 23 وَ أُدْخِلَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ تَحِيَّتُهُمْ فيها سَلامٌ و آنان را كه به خدا ايمان آورده و عمل صالح كردند در بهشتهايى برند كه زير درختانش نهرها جارى است و هميشه به فرمان خداى خود در آن بهشت مخلدند و تحيت آنان در آنجا سلام است
النحل : 32 الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آنان كه در حال پاكيزگى (از شرك) فرشتگان قبض روحشان كنند به آنها گويند كه شما به موجب اعمال نيكويى كه در دنيا به جا آورديد اكنون به بهشت ابدى درآييد.
مريم : 15 وَ سَلامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَ يَوْمَ يَمُوتُ وَ يَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا و سلام حق بر او باد در روز ولادتش و روز وفاتش و روزى كه زنده برانگيخته خواهد شد
مريم : 47 قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي إِنَّهُ كانَ بي‏ حَفِيًّا باز ابراهيم گفت: سلامت باشى، من از خداى خود براى تو آمرزش خواهم خواست، كه او بسيار در حقّ من مهربان است
النمل : 59 قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذينَ اصْطَفى‏ آللَّهُ خَيْرٌ أَمَّا يُشْرِكُونَ (اى رسول) بگو: ستايش مخصوص خداست و سلام خاص بر بندگان برگزيده خدا، آيا خدا بهتر است يا آنچه آنان شريك خدا مى‏شمارند؟
القصص : 55 وَ إِذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أَعْمالُنا وَ لَكُمْ أَعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلينَ و چون سخن لغوى (از دشمنان دين) بشنوند از آن اعراض كنند و گويند: اعمال ما از ما و اعمال شما از شما، برويد سلامت باشيد، كه ما هرگز مردم (هرزه گوى) نادان را نمى‏طلبيم
الأحزاب : 44 تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ وَ أَعَدَّ لَهُمْ أَجْراً كَريماً تحيّت مؤمنان (و پذيرايى ايشان) روزى كه به لقاء رحمت حق نائل شوند سلام (خدا و بشارت لطف الهى) خواهد بود، و بر آنان پاداش با كرامت و شرافت مهيا فرموده است
يس : 58 سَلامٌ قَوْلاً مِنْ رَبٍّ رَحيمٍ (فرشتگان رحمت) بر آنان از خداى مهربان سلام و تحيّت رسانند
الزمر : 73 وَ سيقَ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَى الْجَنَّةِ زُمَراً حَتَّى إِذا جاؤُها وَ فُتِحَتْ أَبْوابُها وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدينَ و متقيان خدا ترس را فوج فوج به سوى بهشت برند تا چون بدانجا رسند و همه درهاى بهشت (به رويشان به احترام) بگشايند و خازنان بهشتى (به تهنيت) گويند: سلام بر شما باد (خوشا به حال شما) كه چه خوش عيش ابدى نصيب شما گرديد حالى در اين بهشت ابد در آييد و جاودان متنعّم باشيد.
همچنین این آیات شریفه:
الصافات : 79 سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمينَ
الصافات : 109 سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهيمَ
الصافات : 120 سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ
الصافات : 130 سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسينَ
الصافات : 181 وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلينَ
الزخرف : 89 فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ
الذاريات : 25 إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ
القدر : 5 سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ
ومشتقات آن به صورت سلاما 9بار آماده است هود : 69 وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهيمَ بِالْبُشْرى‏ قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذٍ
الحجر : 52 إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ
مريم : 62 لا يَسْمَعُونَ فيها لَغْواً إِلاَّ سَلاماً وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فيها بُكْرَةً وَ عَشِيًّا
الأنبياء : 69 قُلْنا يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهيمَ
الفرقان : 63 وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذينَ يَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً
الفرقان : 75 أُوْلئِكَ يُجْزَوْنَ الْغُرْفَةَ بِما صَبَرُوا وَ يُلَقَّوْنَ فيها تَحِيَّةً وَ سَلاماً
الذاريات : 25 إِذْ دَخَلُوا عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ
الواقعة : 26 إِلاَّ قيلاً سَلاماً سَلاماً
ازدیگر مشتقات وهم ریشه بودن این واژه ،واژه سلم است که صاحب قاموس قرآن درج3از صفحه296 ببعد چنین می نگارد:
سلم:
(مثل فلس) و سلامت و سلام يعنى كنار بودن از آفات ظاهرى و باطنى. (راغب) در اقرب آمده:
«سلم من العيوب و الآفات سلاما و سلامة» يعنى از بلايا و عيبها نجات يافت و كنار شد.
مثل «إِذْ جاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» صافات: 84. كه در سلامت باطن است قلب سليم آنست كه از شك و حسد و كفر و غيره سالم و كنار باشد.
و مثل «مُسَلَّمَةٌ لا شِيَةَ فِيها ...» بقره:71. از عيوب سلامت است و خالى در آن نيست كه مراد از آن سلامت ظاهرى است. (سلام). يكدفعه سلام خارجى است بمعنى سلامت مثل «ادْخُلُوها بِسَلامٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ» ق: 34. بسلامت وارد بهشت شويد. آن روز خلود است. و مثل «يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‏ إِبْراهِيمَ» انبياء: 69. سلام بودن آتش بى حرارت و بى سوزش بودن آنست نسبت بابراهيم عليه السّلام. و ايضا «يَهْدِي بِهِ اللَّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوانَهُ سُبُلَ السَّلامِ ...» مائده: 16. «لَهُمْ دارُ السَّلامِ عِنْدَ رَبِّهِمْ ...» انعام: 127.كه همه اينها بمعنى سلامت و سلام خارجى است.
يكدفعه سلام قولى است مثل «وَ إِذا جاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِآياتِنا فَقُلْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ...» انعام: 54. «وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ...»اعراف: 46.
سلام قولى در اسلام همين است و آن دعا و خواستن سلامت از خداوند بشخص است سلام عليكم يعنى سلامت باد از خدا بر شما و چون از جانب خداست لذا تحيّتى است از خدا و با بركت و پاك و دلچسب است «فَسَلِّمُوا عَلى‏ أَنْفُسِكُمْ تَحِيَّةً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُبارَكَةً طَيِّبَةً ...» نور: 61. «سَلامٌ قَوْلًا مِنْ رَبٍّ رَحِيمٍ» يس: 58. اين سلام قولى از جانب خداوند است كه باهل بهشت اعلام ميشود و ميدانند كه پيوسته در سلامت و امن خواهند بود ممكن است مراد از آن قول ملائكه باشد كه باهل بهشت گويند «سَلامٌ عَلَيْكُمْ بِما صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى الدَّارِ» رعد: 24. چون سلام ملائكه با اجازه خداست لذا در سوره يس سلام خدا خوانده شده است. و ممكن است بگوئيم: خداوند صدا خلق ميكند و اهل بهشت ميشنوند مثل وحى بموسى در طور سيناء.
«وَ لا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى‏ إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً ...» نساء: 94.
ظاهرا مراد از آن سلام قولى است چنانكه در سبب نزول آيه نقل شده كه اسامة بن زيد و يارانش مردى را كه اسلام آورده بود و بآنها سلام داد و شهادتين گفت كشتند و گوسفندانش را بغنيمت گرفتند. در نتيجه آيه فوق نازل شد. «وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» فرقان: 63. ممكن است سلاما مفعول فعل محذوف باشد يعنى «نطلب منكم السّلامة» و شايد صفت محذوف باشد يعنى «قالوا قولا سلاما» (راغب).
«سَلامٌ عَلى‏ نُوحٍ فِي الْعالَمِينَ ...
سَلامٌ عَلى‏ إِبْراهِيمَ ... سَلامٌ عَلى‏ مُوسى‏ وَ هارُونَ ... سَلامٌ عَلى‏ إِلْ‏ياسِينَ ... وَ سَلامٌ عَلَى الْمُرْسَلِينَ» اين آيات از آيه 79 صافات تا آيه 181 واقع‏اند. و در ما قبل هر دو آيه اول و آيه چهارم اين آيه هست «وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ» اينها سلام و تحيّت قولى است از جانب خدا و اثر واقعى و خارجى دارد آيه پنجم شامل تمام مرسلين است و آيه اول درباره نوح عليه السّلام از همه وسيع است كه در آن لفظ «فِي الْعالَمِينَ» هست. مراد از آن عالم بشر و يا عالم جن و انس و ملائكه است. و ظاهرا عالم بشر و ادوار بشرى مراد باشد.
بنظر ميايد «فِي الْعالَمِينَ» حال باشد از سلام يعنى سلام بر نوح در حاليكه آن سلام پيوسته در ميان عالميان هست و خواهد بود. ظاهرا براى همين است كه الميزان گويد: اين سلام تحيّتى است براى نوح از خدا هديّه ميشود بر او از جانب امّتهاى انسانيت ماداميكه چيزى از خيرات قولا و عملا در جوامع بشرى واقع شود. چون او عليه السّلام اول كسى است كه بدعوت توحيد بر خاسته و شرك و اثر آنرا كوبيده و در حدود هزار سال در اين راه رنج برده ... پس براى اوست نصيبى از هر خير تا روز قيامت و در تمام قرآن سلامى باين وسعت جز درباره نوح يافته نيست.
راغب گويد: اين سلامها روشن ميكنند كه خدا خواسته بپيامبران ثنا و دعا شود.
«لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأْثِيماً. إِلَّا قِيلًا سَلاماً سَلاماً» واقعة: 25 و 26. بهتر است بگوئيم مراد از سلام قولى و فعلى هر دو است يعنى بهم ديگر سلام گويند و از هم ديگر در سلام باشند. و شايد قولى مراد باشد يعنى «نطلب لكم سلاما».
«سَلامٌ هِيَ حَتَّى مَطْلَعِ الْفَجْرِ» قدر: 5. «هى» راجع به ليله قدر است يعنى آنشب تا طلوع فجر سلام و سلامت است. درست فهميده نميشود كه چگونه سلام است آيا براى همه يا براى افراد بخصوصى؟! از كلام امام سجاد عليه السّلام بدست ميايد كه براى عدّه بخصوصى است در دعاى 44 صحيفه چنين آمده «سمّاها ليلة القدر ... سلام دائم البركة الى طلوع الفجر على من يشاء من عباده بما احكم من قضائه» در اينصورت براى كسانى سلامت است كه تقديرشان در آنشب بنحو احسن معين ميگردد. مثل قرآن كه براى مؤمنان شفاست و كافران را جز خسارت نيافزايد «وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً».
... «وَ أَمَّا إِنْ كانَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ. فَسَلامٌ لَكَ مِنْ أَصْحابِ الْيَمِينِ» واقعة: 90 و 91. ممكن است مراد از اين سلام همان باشد كه درباره اهل بهشت آمده «لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً إِلَّا سَلاماً ...» مريم: 62. ولى «سَلاماً سَلاماً» در سوره واقعة راجع بمقربين است معنى آيه چنين ميشود: اما اگر شخص متوفى از اصحاب يمين باشد سلام آنها مخصوص تو است و شايد «لك» خطاب بحضرت رسول صلى اللّه عليه و آله بوده باشد.
«هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلامُ ...» حشر:23.
سلام از اسماء حسنى است راغب گويد: گفته‏اند علّت توصيف خداوند بسلام آنست كه عيوب و آفات بحضرتش راه ندارد چنانكه بخلائق ميرسد. در اينصورت سلام بمعنى سالم است طبرسى گويد: سلام يعنى آنكه بندگان از ظلمش سالم‏اند و گفته‏اند: آن بمعنى سالم از هر نقص و عيب و آفت است. صدوق در توحيد آنرا سلامت دهنده. و سالم از هر عيب گفته است. ابن اثير نيز مثل راغب گفته و بيضاوى آنرا اختيار كرده است. در اقرب نيز چنين است.
در جوامع الجامع و كشّاف نيز سلامت دهنده يا سالم از هر عيب ذكر شده. الميزان آنرا تقريبا بى آزار معنى كرده گويد: سلام كسى است كه با تو بسلامت و عافيت ملاقات كند بدون شرّ و ضرر.
خلاصه آنكه: معنى سلام يا سلامت دهنده و يا سالم از هر عيب است.
و در صورت اول از صفات فعل و در صورت دوم از صفات جلال است و آن در اصل مصدر است و از باب مبالغه وصف حق تعالى آمده. اقرب الموارد عقيده دارد كه در اسماء اللّه جز سلام مصدر نيامده است.(پایان نقل ازقاموس قرآن)
برهمین اساس است که در کتاب های اخلاقی یکی از نشانه های تواضع وفروتنی واخلاق مردان وزنان وارسته ومتخلق به اخلاق حمیده بلند سلام کردن است برهمه ی مؤمنان اعم ازاین که کوچک،بزرگ ،فقیر ،عالم وجاهل باشند.
حضرت امام صادق(ع)فرمودند:تواضع آن است که آدمی درمکان پست ترازجای اوباشد بینشیندوبه جای که پائین تر ازجای دیگر باشد راضی شود وبه هرکی ملاقات کردسلام کند.
سوم ازعلامت تواضع پیشی گرفتن درسلام کردن براوگران نباشد.پس اگرمضایقه داشته وتوقع سلام ازدیگران داشته باشد متکبر خواهد بودوعجب آنکه جمعی که خودرا ازجمله ی اهل علم می دانند سواره درکوچه وبازار می گذرند وازپیادگان ونشستگان چشم سلام دارندوحال آنکه سزاوار آن است که ایستاده برنشسته وسواره برپیاده سلام کنند.اف برایشان که یکی از سنن سنیه پیغمبر آخرالزمان را آلت تکبرخود قرارداده اند(معراج السعاده،ملا احمدنراقی صص265-296
سلام،ازجمله افعالی است که اگر فردی مسلمان در حین نمازخواندن آن را انجام دهد مبطل نماز نیست با اینکه نماز از احکام فقهی اسلامی می باشد که باید بدون کم وکاستی در اجزای آن انجام گیرند واگر نماز گذاری در حین اتیان نماز بطور عمد سخنی وکلامی غیر از اجزای دستوری نماز برزبان براند نمازش باطل است اما تنها کلمه وسخنی که درنماز می توان گفت ودر موقع سلام کردن فردی غیرنمازگذار به نماز گذار،مستحب می شود وگاه وجوب نیز پیدا می کند،همین کلمه سلام می باشد.
به هرحال واژه سلام از واژه های کلیدی دراسلام می باشد ودایره کاربردش در تمام شاخه های علوم اسلامی است بگونه ی که درتمام رشته های علوم اسلامی واژه سلام از واژه های کلیدی بشمار می رود ومخصوصا درعلوم ذوقیِ سلوکی واخلاق عملی، بطوری که عارفان، سلام را یکی از اسمای حسنای خدای متعال می دانند ودر کتاب های اخلاق واژه سلام از کلیدی ترین واژه های اخلاقی می باشد ودر فقه نیز از جایگاه مخصوصی برخوردار است ودرکتاب های ادبی نیز واژه سلام ازمرصع ترین واژه های ادبی بوده ودرقالب امثال وحکم چهره نموده وبه صورت فرهنگ عامیانه بدل به ضرب المثل شده ومورد استفاده عام وخاص هست.
درمیان مردم هزارستان وافسانه های کهن هزارستان واژه سلام ازچنان درخشندگی برخوردار است که حتا جنّیّان ودیوودد نیز با سلام میانه اخلاقی دارند بگونه ی که درافسانه های کهن هزارستان داستان های عجیب وغریبی در باره سلام کردن ونکردن دیو ها به آدمیان وآدمیان به دیو هاموجود است چنان که گاه بچه های کوچک درهنگام بازی بایک دیگر، ادای دیو های افسانه هارا درمی آورند ومی گویند:
اگرسلامت نبود،یک لقمه ی پاکم نمی شدی ای آدمی زاد.
خوش بختانه این سنت نیکودرمیان مردم هزارستان ازهمه جابیشتر رواج دارد وهنوز به آن باورهای پشینیان درباره سلام وجایگاه والای دینی واسلامی آن باورمند هستند وهنوز دشمنی ها وکدورت های خانوادگی وقومی با سلام وسلام کردن بدل به همدلی ومهرو محبت می شود وکمتر انسانی رادرهزارستان پیدامی کنید که اگر دشمنش به اوسلام کند او جواب سلامش را ندهد وبه حرمت این کلمه مبارک ومقدس، خشم وغضب خودرا مهارنکند وخدای ناکرده دست تعدی وپلشتی بلند کند.
درهزارستان چنین انسانی رانمی توانید پیداکنید، مگردرمواردخاص روانی وعاطفی که ممکن است شخص نتواند برخشم وغضب خودفائق آید وحرمت این کلمه مقدس را نگهندارد.
***
اسدالله جعفری
اشاره:
درقسمت منابع یابی از فیش های دوست عزیزم فرهیخته گرامی
حاج برهانی شهرستانی نویسنده کتاب(زن درآیینه ضرب المثلها)
استفاده کرده ام که ازایشان سپاس ویژه دارم