۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

آیت الله محمد آصف محسنی در چند چهره

بنام خدا
آیت الله محمد آصف محسنی در چند چهره

آیت الله محسنی، از چهره های جریان سازچهار دهه ی اخیرتاریخ شیعه در افغانستان است.
اودر هردهه، با چهره ی بسیار متفاوت وپرچالش ظاهر شده ودرجایگاه های حساس قرارگرفته ودر تاریخ جهاد وتشکیل حکومت مجاهدان و وفاق بین المللی برای حضوریافتن سازمان یافته در افغانستان وسقوط حکومت طالبان و...نقش های مثبت ومنفی انکار ناپذیر داشت ودارد.
محسنی، بعنوان یک عالم شیعی، دارای درجه ی علمی اجتهاد از حوزه علمیه نجف می باشد و باخلق آثار علمی متعارف وغیر متعارف دررشته های علوم حوزوی، شخصیت سرشناس، بین علمای شیعه وسنی است.
شخصیت علمی وچهره ی دینی ومنش زاهدانه ی اجتماعی او، چنان برجسته است که انکار این بعد از شخصیت آقای محسنی، انکار خورشید در نیم روز تابستان می باشد.
اما همین شخصیت عالم وزاهدِ مجاهد، تاریخ شیعه وشخصیت های تاریخ ساز هزاره را بگونه ی دیگر روایت می کند ودر برهه های تاریخ ساز، با موضع گیری های سیاسی، مردم هزاره را برسردوراهی تردید قرارداده، نفاق وشقاق آفرید.
به هر حال، شناخت واقعی محسنی، کار آسان نیست چون شخصیت چند لایه دارد وهرلایه از شخصیت ایشان با ایمان واعتقاد مردم گره خورده ومنش اجتماعی، سیره ی زاهدانه، ظاهر عابدانه، پیشانی پینه بسته وبی تکلفی محسنی دررویاروی با عامه ی مردم، شناخت واقعی محسنی را دشوار تر می کند.
همین شخصیت پرلایه ی محسنی است که وقتی انسان قلم را در دست می گیرد تا درباره ایشان ونقش های اودر تاریخ مردم هزاره چیزی بنویسد، دستان انسان رعشه بر می دارد چون چهره عابدانه، علم جسورانه، زهد وپارسایی ظاهریش درآیینه ذهن، رخ می نماید وایمان ورسالت روشنگری را رودررو قرار می دهد.
من با علم به این مسئله، چند چهره ازآیت الله محسنی، نقاشی نموده به خوانندگان عزیز تقدیم می دارم تاخوانندگان عزیز خود قضاوت کنند که این چهره جریان ساز را چه بنامند ودرسایه روشنِِ مطالعه ی بی طرفانه ومسئولیت خیز،دل ببندند ویا دل ببُرّند!
من شخصاً، با محسنی، نه دشمنی معاندانه ونه عشق کور دارم. ومعتقدم که آقای محسنی، نقاب های پرلایه در چهره دارد وشناخت واقعی ایشان زمانی میسر است که آن نقاب های پرلایه از چهره ایشان کنار زده شود.
شهید مزاری، بعضی از آن نقاب های پرلایه را کنار زد اما طبق شنیده های از نزدیکان آقای محسنی، آیت الله محسنی، کتاب خاطراتی دارد که طبق وصیت ایشان، قبل از مرگ ایشان نباید منتشر شود.
براساس همان شنیده ها، آقای محسنی در کتاب خاطرات خود به سخنرانی های شهید مزاری درباره خود پاسخ داده است. لذا بعد از مرگ ایشان نیز جامعه هزاره، با چهره دیگر از محسنی، روبرو خواهند شد وچه بسا که کتاب خاطرات ایشان صف بندی های جدید ونفاق وشقاق از نوع دیگر،ایجاد کند.
آیت الله العظمی منتظری، خاطراتش را در زمان حیاتش منتشر کرد وناگفته های بسیاری را بیان کرد که بعضی از افراد به ایشان اعتراض نموده بودند که آقا صلاح نبود که چنین خاطراتی را در زمان حیات خود منتشر کنید.
آقای منتظری، باهمان صداقت وسادگی مخصوص به خود پاسخ داده بود: برای آن منتشر کردم که تاخودم زنده هستم، خاطرات من در معرض داوری قرار گیرد واگر کسانی حرف های دارند حرف خودرا بزنند ومن سخنانشان را مورد مطالعه قرار داده، به منتقدان پاسخ بدهم ویا تذکراتشان را لحاظ کنم تاتاریخ تحریف نشود.
آیت الله محسنی، هم اگر واقعا وحدت امت اسلامی وعزت جامعه شیعه را می خواهد، خاطراتش را قبل از مرگش منتشر کند تا کتاب خاطراتش منشأ نفاق وشقاق جدید نشود.
به سخنان شهید مزاری درباره محسنی از آن نظر ایمان دارم که شهید مزاری قبل از شهادتش ودرمیان مردم، شفاف سخن گفته وازمردم وشخص ایشان خواسته بود که اگر درباره او خصما نه وبر خلاف واقع وناحق، سخن می گوید؛ آقای محسنی با مردم سخن بگوید.
ازآنجا که آقا ی محسنی در کابل بود وپا سخی به شهید مزاری نداد وتاکنون نیز که بسیاری ازسران حزب وحدت زنده هستند،سخنی نگفته ومدرکی دال بر دروغ وناحق بودن سخنان شهید مزاری منتشرنکرده است تااگرسخنان ودلایل آقای محسنی درباره ی شهید مزاری قیل وقالی داشته باشد، رهبران حزب وحدت، شخصیت های هزاره در حرکت اسلامی، محققان ونویسندگان جامعه هزاره پاسخ بگویند وآقای محسنی نیزپاسخ دیگران رابدهد تا در نبود ایشان وآگاهان، حقیقت ها قربانی کعب الاحبارها نشود.
این چنین است که سخنان شهید مزاری درباره ی آقای محسنی ازنظرتاریخی ارزش واعتباردارد وهرانچه راکه آقای محسنی درپاسخ شهیدمزاری درکتاب خاطراتش بنویسد وبعدازمرگش منتشرشودازنظرتاریخی واندیشمندان اعتباروارزش ندارد.
چهره اول محسنی
بلخی شکمباره
برای چندین سال میان « کانون مهاجر» و«سازمان نصر» پیرامون تصاحب انحصاری نام سید اسماعیل بلخی رقابت تنگاتنگ جریان داشت، هریک ازآن دوگروه تلاش داشت تابلخی را پدر خوانده یاپیر وپیشوای منحصر به خود قلم داد نماید...
در این میان حرکت اسلامی وآیت الله محسنی از بلخی خوش شان نمی آمد؛ به همین نمط، سادات بهسودی ازخاندان آقای سید سرور واعظ که در آن زمان درچارت تشکیلات حرکت اسلامی قدرتی زیاد داشتند، از بلخی خوب نمی گفتند؛ گو این که در گذشته روابط میان آقایان واعظ وبلخی، حسنه نبوده وجناب واعظ، بلخی را به دلیل رفت وآمد به دانشگاه وسلام وعلیک بادختران وزنان سرلچُ تفسیق می کرده است.
به خاطر دارم درسال1364دریک مورد، سید عبدالحمید ناصری مقاله ی بلند بالا در توصف وتشریح قیام بلخی نوشته بود؛ قراربود آن مقاله دریکی از شماره های مجله ی «استقامت» چاپ شود.
در آن موقع من ویراستار وسردبیر مجله مذکور بودم. مقاله آماده شد به عنوان مطلب دوم(بعد از سرمقاله که همه گاه اختصاص به خود آیت الله محسنی داشت) درج گردید. طبق معمول به منظور بررسی نهایی حضور آیت الله تقدیم شد. اومقاله ناصری را پس کرد، مامجبور شدیم به جای آن مطلب دیگری بگنجانیم.شخصا از آیت الله محسنی شنیدم که:
«بلخی را کسی نکشته است، اودر اثر پرخوری جانش را از دست داد. بعد از آزادی اززندان باظاهرشاه آشتی کرد، اغلب اوقات درمهمانی های ظاهرشاه همراه اوبود، خیلی چاق شده بود، غذای شاهانه چرب ولذیذ بود، بلخی هم نتوانسته بود خودرا کنترل نماید، زیاد خورد ومرد!... بلخی پلورا باظاهرشاه می خورد، خنده و عشق اش باتاجیک ها بود وگریه اش باهزاره ها.(ناگفته های جنبش روشنفکری افغانستان- سید محمد رضا علوی- ناشر: مؤسسه خدمات فرهنگی باران- تاریخ ملی3- دفتر نخست چاپ اول(چاپ طلوع) تابستان1389 صص97،98 و99»
آنچه راآقای سیدمحمد رضاعلوی (معروف به علوی بی خط) درکتابش« ناگفته های جنبش روشنفکری افغانستان » اززبان آقای محسنی درباره ی شهیدبلخی گفته است تازمانی که آقای محسنی پاسخی منفی نداده است گفته های آقای علوی،ویراستار وسردبیر مجله ی «استقامت»آیت الله محسنی، سخن محسنی محسوب می شود .
چهره دوم محسنی
بلخی، فلقی بود که سیاهی شب را درید
آیت الله محسنی: گرامی باد ياد و خاطره شهادت مرد اندیشه و تقوا، سمبل مبارزه و جهاد شهید سید اسماعیل بلخی. مرد نبوغ، اندیشه، جهاد و حماسه در تاریخ خونبار تشیع و بنیانگذار نهضت اسلامی افغانستان. یک بار دیگررهپویان خطه توحید در فقدان بزرگ مردی به سوگ می نشینند، که نقش پیشگامی و پیشاهنگی آنان را درنبرد همواره در جریان مستمر راهیاران اردوی هابیلی بر ضد سپاهیان و چکمه پوشان قابیلی عهده داربود، و پرچمدار آگاهی بخشیها و رهایی طلبی های مستضعفان مؤمن خلق در گستره جهان و بستر انقلابی آن به حساب می آمد. زندگی و مرگش، حقیقت جهادرا بر صفحه خونین تاریخ مظلومان افغانستان رقم زدو پرده از روی نفاق و دو رنگی برداشت. او جهادگرراستینی بود که یک تنه با بیدا دگران و زالوصفتان عصردر آمیخت و تا شهادت از پای ننشست. در برابردیگران که یا به خواب رفته بودند یا به دور کباب درعشرت کده های به اصطلاح دینی سرگرم... !
آري سید اسماعیل بلخی در همان شب ها که دیگران در بستر گرم آرمیده بودند، در خرابات زندان زمزمه رهایی انسا نهای در قید و بند ستمگران و نوکران غرب ویرانگر را داشت. و محیطی را که از سردی یخ بسته بود با عمق واندیشه و ژرفائی دید، باحرکت هاوخیزش هایش در جهت ایجاد یک تحول بنیادین وپرعظمت اسلامی در تاریخ کشو ر ما به شکل زنده مجسم نمود. علامه شهید بلخی، تک شمعی بود که محافل را روشنی می بخشید و در آن زمان میدان به دست تاخت و تاز سودجویان باز بود، هرگونه که می خواستند می تاختند، می کوشیدند تا مردم خواب رفته، از خواب بیدار نشوند. اما زندان و شهادت علامه بزرگ بلخی، فلقی بود که سیاهی شب را درید وراهیان او خورشید و ستارگان شب شکنی بودند که قلب طاغوتیان را مانند شهاب ثاقب که سیاهیها وپلشت یهای شب را پاره می ‌کنند، درید و شبان ظلمت نیوش را یک سره غرق آفتاب خداوند نمود.
آری شهید سید اسماعیل بلخی بنیانگذار نهضت اسلامی ما بود، او تحصیلاتش را در حوزه علمیه مشهد مقدس، قم و نجف اشرف به پایان رساند ومدت 15 سال در زندان مستبد ظاهر شاه خائن درافغانستان گذراند و بیش از 75000 هزار بیت شعرانقلابی و اسلامی از خود به یادگار گذاشته است.
«ویژه نامه شاهد یاران، « يادمان شهيد علامه سيد محمد اسماعيل حسيني بلخي »ناشر بنیاد شهید ایران،شماره 64 / اسفند ما ه 3891 صفحه 92و93»
چهره سوم محسنی
زاهد سجاده نشین
...تا این وقت جنگهای داخلی که بود. هر مخا لفتی که می شد،سرفا جنبۀ شعا ری. علیه جنگ داخلی هر کس می تواند شعار مفت بد هد و محکوم کند، ولو خود ش هم به این شعار معتقد نباشد آقای محسنی در سخنرانی های خود مکرراَ می گفت واعلان می کرد که اگر روزی در افغا نستان آتش بس شود، من در مکٌه رفته دوصد رکعت نماز می خوانم و اگر روزی در بین شیعیان وحدت شود، من در مکّه هزار رکعت نماز می خوانم. این رادرسخنرانی های خود شعار می داد ومی گفت. مرد می هم که مهاجرشده ودر بیرون رفته بودند وفشار دیده بودن این حرف راخوب استقبال می کردند. امَا روزی که ما به خاطر حفظ موجودیَت تشیَع وهزاره در افغا نستان تصمیم گرفتیم که وحدت کنیم، آقای محسنی می گفت که اوَ لین شرط ما در وحدت بی شرط بودن وحدت است؛ یعنی کسی شرط قا ئل نشود. شش نفر از اعضا ی شورای مرکزی اش دربامیان آمد، وحدت را امضاء کرد وبر گشت. آقای محسنی که تاحالا خلاف مبنای فکری اش شعار می داد، فکر کرد که تا حالا که جنگ راتقویَت می کرد م واختلاف بود، من وحدت را شعار می دادم، حالا که اینها آ مده وحدت کرده اند. دیگر چه بگویم؟این بود که از بی شرط بودن وحدت گذشت؛ سه شرط ما ند! اعضای شورای مرکزی در بامیان نشستند هر سه شرط راقبول کردند. امَاوقتی خارج رفتیم، نه شرط شد، دوازده شرط شد، آخرش به این نتیجه رسیدیم که ایشان نمی آید.
چهره چهارم محسنی
مسلمان ناب
حرف از اینجا شروع می شود. آقای محسنی می رودپاکستان وبه کسانی که موجودیَت مارادرافغانستان نفی کرده بودند می گوید که این حزبی که در بامیان تشکیل شده، حزب هزاره ها ست ودر آینده ازشما حقوق می خواهد!اینها مسائلی است که شما باید بد انید ونسلهای آینده ی تان هم بدانند.
آقای محسنی به آنها می گوید که شماباید مرا تقویَت کنید؛ من از نگاه تشکیلاتی چهارده سال مبارزه کرده ام، آیت اللَه هم هستم، امکانات بد هید، از اینکه وحدت جا بیفتد، جلوش رامی گیرم، من با شما هیچ اختلاف ندارم. وقتی که این مسأ له پیش می آید، درپاکستان به تقویّت کردن آقای محسنی می پر دازند. مولوی خالص هم که قبلاٌشعار هایش را داده است در یک مصاحبه ای که با خبر نگار انگلیسی دارد، آقای محسنی درکنا رش نشسته است. این خبرنگار از مولوی خالص باز خواست می کند که تومی گوفتی: من شیعه هارا قبول ندارم، حالا که آقای محسنی درکنا رت هست، چطور است؟ مولوی خالص واضح می گوید که محسنی ازماست! مردم مابا ید این نکته راتوجّه کنند و بدانند که برای چیست؟ استنباط من از اینجاست که عمل مولوی خالص بر خلاف شعارش نژادی است، نه مذهبی. چراکه مولوی خالص بگوید: آقای محسنی از ماست؟ بلی، آقای محسنی هزاره نیست ومولوی خالص باهزاره ها اختلاف داشته است. راست می گوید.
بعداً وقتی که وحدت به وجود می آید، تبلیغات به راه می افتد که این وحدت رانجیب به وجود آورده. شما دیدید، تعدادی که آلۀ دست اجانب قرار گرفته بودند، آنروز درمقابل، پول، مصاحبه هاو سخنرانی های زیادی کردند که این وحدت،وحدت دولت کابل است. آقای محسنی دراین رابطه، علیه قومندانان داخل افغانستان ( کسانی که بادولت تماس گرفته اند) صحبت می کند وآنها را محکوم به اعدام می نماید ومر تد می گوید.
چهره پنجم محسنی
قرآن در دست وخنجر در آستین
قبلاً گفتم که در افغانستان شعار مذهبی است، امّا عمل نژادی است. درپشاور مذاکرات ادامه داشت.ازطرف حرکت اسلامی، آقای جاوید مذاکره می کرد وازطرف ما هم آقایان خلیلی وبلاغی. جلسات ده، پانز ده روز ادامه پیداکرد. بحث بر سر این بود که ما یک حزب کلان هستیم که ازنه حزب تشکیل شده است؛ فقط یک قسمتی از حر کت جدا شده، احزاب دیگر همه در وحدت هستند، لذا ما به عنوان یک حزب، سهم نمی گیر یم، باید به ما سهم بیشتر داده شود. در شورای قیادی نفر بیشتر بدهند، در شورای جهادی، نفر بیشتر بدهند و... امّا اینها فیصله کردند و گفتند که حرف شیعه ها را بعد اً می زنیم. در اینجا موضعگیری ها باز خلاف انتظار مر دم ما بود ونا فهمی اینها یکبار دیگر در تاریخ تکرار شد که بعد از سه سال وبعد از این حضور نظامی فوق العاده، باز هم می گو یند که بعداً حرف اینها رامی زنیم. در اینجا هم آقا ی جا وید مو ضع گرفت وهم آقای خلیلی. آقای صبغت الله مجددی مصاحبه کرد و درآن مصا حبه اش معذرتخواهی نمود. شما همه ی تان راد یوها را گوش کردید وشنیدید که گفت: این مساُ له اشتباه بوده و ما برای این برادران خود، حقّ قا ئل هستیم. امّا وقتی که باآقای محسنی وارد مذاکره شدند، اومصاحبه کرد که ما اختلاف نداریم، سوء تفاهم شده ! یعنی آنهایی که در پا کستان تصمیم گرفته اند، تبرئه شدند، درحالیکه فیصله بر این بود که این دو جریان، روی مصالح تشیّع در اینجا مشترکاً یک موضع بگیرند، ولی ایشان این فیصله را زیر پاکر دند ومعا مله کردند، خو ش برادران بیاید یا بد شان بیاید، این را ما در تا ریخ می گو ئیم که با سر نوشت مرد م ما معامله کردند.
آقای یو نس خالص که شیعه ها را نفی می کرد، وقتی که شورای قیا دی در کابل تشکیل شد، با حضور آقای محسنی اعتراض نکرد، یا خودش یا نما ینده اش مر تب در شورای قیا دی شر کت می کرد. شما شاهد این مساٌ له بود ید. باز ببینید که اگر در اینجا مساٌ له مذهب مطرح است، آقای محسنی شیعه است، کسی منکرش نیست. پس چرا اعتراض نکرد، جلسه را ترک ننمود؟ ولی وقتی که حزب وحدت وارد جلسات شد، از آن تاریخ به بعد جلسه را ترک کرد و دیگر نیامد؟ از این مسا ئل هم می گذ ریم.
آقای مجد دی از شورای قیا دی هیاٌ ت تعیین کرد که با ما مذا کره کند. به هشت نفر در شورای جهادی موا فقت کردیم، به دو وزارت خانه ویک و زارت خانة کلیدی ( که وزارت امنیت بود). به محض موا فقت روی این مساٌ له، تا هنوز در بیرون اعلا م هم نشده بود که آقای سیاف بر ما حمله کرد.
بعد از آنکه جنگ اوّل خا تمه پیدا کرد، این توافق از رادیوی بی بی سی اعلا م شد. بلا فا صله در چهلستون شورای قیا دی دایر شد، در این جلسه آقای محسنی پیشنهاد کر د که وزارت امنیت باید منحل شو د و همان بود که منحل شد!
شما اینها را شا هد بوده وبه دقت دنبال کرده اید، برای اینکه بطور مسلسل در تا ریخ بیا ید، من دو با ره یاد آور می شوم.
وقتی که وزارت امنیت منحل شد، ما گفتیم که معا دلش را قبول داریم، هر چه که هست. عضویت هشت نفر را که در شو رای جهادی پذیر فتند، آقای جاوید از جلسه بر خاست که اگر شما به وحدت اینقدر امتیاز می دهید، ما دیگر در کنا رشما نیستیم ! شما و وجدانتان ؛ این را چه فکر می کنید؟ آیا به مر د م شیعه ای که حذف شده بود و با تصمیمی که گر فت، دیگران را وا دار کرد که مو جود یّت شان را جبراً قبول کنند، خد مت صورت گر فته است یا خیا نت؟
چهره ششم محسنی
یک رنگی در خلوت و جلوت
در این دورا نی که سیزده جنگ بر سر شما تحمیل شد وبیش از بیست هزار نفر تان زخمی شده وسه هزار نفر شهید دادید وشا ید ده هزار خانۀ تان خراب شد، ما یک بار از آقا ی محسنی و آقای جاوید نشنید یم که گفته با شند ما عا ملین این جنگهای تحمیلی را محکو م می کنیم. وچه بسا که آقای محسنی اینجا صحبت کرده وگفته است که این جنگها بی مفهوم است واین جنگهای کور است.
شما سخنرانی ها یش را شنیده اید ولی همین آقای جا وید و آقای محسنی، که برادر مان آقای صادق مد بر هم این مساٌله را یاد آور شدند،به سر یک موتر با حزب اسلامی جنگیدند.
من تا این زمان که مو ضعگیری های آقای محسنی را ندیده بو دم، نمی دا نستم که تصمیم ایشان یک چیز است وشعار شان چیزی دیگر. بخاطر خشنودی حزب اسلامی، آقای محسنی مصاحبه کرد واین جنگ را محکوم کرد. به همایون جریر گفته بود که شورای نظار قومندانان مارا خریده واینها در تحت تسلط ما نیستند وما کشته ی شان را مرتد می دانیم. جریر آمد واین مساٌله را برای من بیان کرد وگفت که آقای محسنی با این جنگها وکسا نی که جنگ افروزی می کنند،اختلاف فوق العاده دارد، ما باید به او بها بدهم. من خندیدم وگفتم که فکر نمی کنم این طور باشد. بعد هم وقتی که آقای محسنی در مد رسه مهدیه آمد وصحبت کرد. این جنگ را بطور ضمنی رد کرد، ولی ( برادر مان داکتر صادق اینجا هست) به شکل خصوصی به شورای مر کزی حرکت گفته بود که این جنگ برای ما افتخار آفرید... این جنگ برای آقای محسنی وجاوید افتخار آفرید... برای مردم ما فا جعه بود، شما شاهید گرسنگی در اینجا بودید، شاهید قحطی بودید ، شما شاهید بودید که دراینجا مواد غذایی پیدا نمی شد، شما خساراتی راکه در ظرف سه ماه بسته شدن بازار دوغ آباد بر داشته اند، مقایسه کنید که چند برابر پولی که اینها از دولت گرفته اند وچند برابر بهای مو تر آنها می شود. مااینها را خلاف منا فع مردم خود می دانیم.
چهره هفتم محسنی
برمسند فتوا
آقای محسنی در صحبت اخیری که کرده است، باز روی بی معیاری وبی قانونی و لجام گسیختگی که فعلا در افغانستان حاکم هست که فتوا دادن یک چیز معمولی ورایج شده است مارا«محارب» و« متجاوز» داده ودر بیانیه خود گفته که اینها مخالف سید ها هستند!!«[1] »
شما این حرف های اورا شنیدید وخوب گوش دادید؛ ما این حرف واین قبیل تبلیغات را به نفع جامعه افغانستان، به نفع جامعه تشیع نمی دانیم که کسی بنام هزاره، سید،قزلباش، بلوچ وتاجیک، چیزی را مطرح کند و نفاق اندازی نماید وهر کس هم که این مساٌله را دامن بزند من یقین دار م و اعلان می کنم که مز دور بیگا نه است. این موضع ما است.
از نگاه تشکیلاتی هم شمامی دانید که این حرف آقای محسنی که گو یا من مخالف سید ها هستم تا چه حد راست است. فعلاً مسؤول عمومی نظامی من سیّد است، رئیس ارکانش هم سیّد است در دفتر سکر تر م نیز سید است!
بلی،در ست است که من مخالف خیانتکاران و معامله گران هستم (تکبیر مر د م) و اگر خائن و معامله گر از قثر و هر طایفه هر مر دمی با شد، هیچ مراعات ندارم.
چهره هشتم محسنی
بر هزاره دفاع واجب، بر قند هاری نه
از سوی دیگر آقای محسنی که این حرف رامی گوید، بیائیم یک نظری در تشکیلات حر کت اسلامی بیندازیم که آیا او تبعیض نژادی اعمال کرده یا ما؟اوّل که انقلاب شروع شد وحرکت اسلامی بو جود آمد.( خود برادران قند هار این مساٌله را بمن گفتند واکنون من به عنوان یک اما نت برای شماباز گومی کنم تا در تاریخ شما ثبت باشد) از هزاره های قند هار، رفته بودند، پیش آقای محسمی که خوب، حالا جنگ شده، تکلیف ماچیست؟ آیا ما ازآنجا بیرون شویم یا بمانیم؟ ایشان شش قسم آیه وروایت برا یشان می خواند که دفاع واجب است. اگر شما از آنجا بیرون بیائید عنعنات مذهبی ازبین می رود، رسو مات دینی از بین می رود، باید مقاومت کنید. امّا از قومای آقای محسنی که هزاره نبوده، پیش ایشان می رود، ایشان می گویند که من برایت کمک می کنم، از قند هار بیرون بیا، آنجا جنگ است، اولا د وزندگی تو تلف می شود!!«احیای هویت-مجموعه سخنرانی های شهید مزاری- جلد اول- مرکز فرهنگی نویسندگان افغانستان- ناشر انتشارات سراج چاپ اول زمستان1374 صفحات 171تا183با کمی تلخیص»
چهره نهم محسنی
مجتهد نقل مرشد عقل
می خواهم تصویر آیت الله محسنی را در آینه آثارش نیز مصورکنم تا معلوم شود که ایشان شخصیت چند لایه دارد همانطور که در عرصه های سیاست مردمیدان است در عرصه های کتابت نیز مرد میدان می باشد ودر بیان منویاتش جسارت دارد وهمین جسارت ایشان است که پیروان درس ناخوانده اش بدون آن که بدانند در عرف حکیمان، حکیم متأله بر چه معیار واساسی بر حکیمی،حکیم متأله اطلاق می شود، او راحکیم متأله می نامند وفقیه زاهد.
نگاهی به آثار آقای محسنی نشان می دهد که او در بسیاری از رشته ها کتاب نوشته است که در بعضی از آن رشته ها تخصص متعارف ندارد مثلا در رشته اقتصاد وفلسفه کتاب نوشته اما تخصص ندارد. تخصص ایشان در کلام سنتی وفقه مقارن است وتخصص ویژه ایشان در علم رجال وحدیث می باشد.
در علم کلام « صراط الحق » را نوشته است اما در همین کتاب وقتی به جان فیلسوفان چون فارابی، بوعلی سینا وملاصدرا، می افتد ومی خواهد کفریات آنان را ثابت کند، دست آیت الله رو می شود ومعلوم می گرددکه ایشان از فلسفه فقط نامی شنیده واز حکما اختاپوسی در ذهنش خلق نموده وسر همان مخلوقات ذهنیش را می تراشد وانسان را بیاد متکلم اشعری چون امام غزالی وکتاب «تهافت» ایشان می اندازد.
کتاب« روح از نظر دین» آیت الله محسنی، به شیوه وسبک تفکیکیان نوشته شده وبه پندار شخص ایشان روح،ازنگاه دین وفلسفه مانع الجمع است. وخود ایشان به گونه ی تحلیل نموده که روح یک موجود جسمانی است والبته این برخلاف مبنای خود ایشان هم است.
1 - کتاب صراط الحق - سه جلد در علم کلام
2- کتاب حدود الشریعة فی محرماتها و واجباتها - در چهارجلد مربوط به علم فقه
3- کتاب حدود الشریعة فی واجباتها - در دو جلد
4- فوائد رجالیة
5- متافیزیک
6- قرآن یا سند اسلام
7- فوائد دین در زندگانی و عقاید اسلامی
8- اقتصاد معتدل
9- معجم الاحادیث المعتبرة - در شش جلد
10- الفقه و مسائل طبیة
11- حکومت اسلامی
12- مشرعة بحارالانوار - در دو جلد
13- الضمانات الفقهیة و اسبابها
14- القواعد الاصولیة و الفقهیة
15- روح از نظر دین
16- عقل و علم روحی جدید
17- تقریب مذاهب از نظر تا عمل
18- روش جدید اخلاق اسلامی
19- توضیح المسایل طبی (پزشکی)
20- زن در شریعت اسلامی
21- جنگ در تاریکی (شیعه و سنی چه فرقی دارند)
22- مهدی موعد(عج)
23- تصویری از حکومت اسلامی در افغانستان
24- الارض فی الفقه
25- نظرة عابرة
26- خواست شیعیان افغانی
27- وظایف اعضای بدن
28- همبستگی اسلامی
29- خواست شیعیان افغانستان
30- حل ۶۶ سئوال دینی
31- گوناگون- در دو جلد
32- عقاید، فقه واخلاق
33- عدالة الصحابه
34- توضیح المسایل جنگی
35- جهاد اسلامی- در دو جلد
36- عقاید برای همه
37- خداشناسی منهای دین
38- جوان و دوره جوانی
39- قضاء و شهادت
40- دین و اقتصاد
41- روابط انسان
42- راه ترقی ما
43- دین و زندگی
44- خود را بسازیم
45- وحدت امت
46- مقالات
آیت الله محسنی علاوه بر این کتاب ها چند کتاب بر رد مذاهب ونحله های فکری جهان اسلام نوشته است که بانام های مستعار است ومن هم بناندارم که آن ها را در این مجموعه آثار ایشان لیست کنم.چون شرعا معذورم.
1- صحبت آقای محسنی در نواری در پاکستان ضبط گر دیده و به کابل فر ستاده شده است، وبعد هم همان مطالب را در مصاحبه با بی بی سی بیان داشت.
اسدالله جعفری

۱۳۹۰ آذر ۱۷, پنجشنبه

بنام خدا
خون امام حسين درجان خلق هزاره افغانستان جاريست.

بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ: به کدامین گناه کشته شدند؟!«سوره تكويرآيه 9»
آن روزي كه لشكريان يزيد، كودك شيرخواره امام حسين را شهيد كردند، كه باور مي كردندكه 1400سال واندي بعد دردهكده جهاني وعصر وحدت انسان،يزيدياني پيداشوند وكودكان شيرخواره افغانستان راشهيد كنند؟
اين جنايت نشان داد كه هزاره شيعه درست مي انديشند ودر بزرگ داشت شهيدان كربلا وزنده نگهداشتن عاشوراي حسيني محق هستند.
هزاره شيعه افغانستان، عاشوراي حسيني را نه به عنوان يك حادثه تاريخي كه در برهه از زمان ودر قطعه ي از جغرافيايي جهان رخ داده، گرامي مي دارند ودر عاشوراشور ديگر برپا مي كنند. هزاره شيعه افغانستان، عاشورا راحلقه ي از حلقه هاي تاريخ مي دانند؛ نه حادثه ي ازحادثه هاي تاريخ.عاشوراامتداد تاريخ است نه رخداد تاريخ.
هزاره هاي افغانستان، ياد امام حسين را به عنوان اينكه حسين يك فرد از افراد بشر وفرزند علي ونوه محمد است گرامي نمي دارند بلكه درمنظومه فكري ومعرفتي هزاره شيعه، حسين خود يك مكتب است وفقد يك رهبر نيست كه راه هم هست.
امام حسين به عنوان يك فرد وفرزند علي ويزيد هم به عنوان يك فرد و فرزند معاويه مطرح نيستند چون اگر چنين باشدديگر مكتب وراه نيست.
همين جنايت غير انساني روز عاشورا درافغانستان نشان داد كه امام حسين يك مكتب وراه ويزيد هم نوع ازمكتب وراه است.پس يزيد وامام حسين همان امتداد خط حق وباطل هستند وقانون حركت تاريخ.
ملت افغانستان وپيروان خاندان رسالت مفتخر هستند كه تاريخ، عاشورا راتكرار نمود واين بار جغرافياي افغانستان به خون عاشورائيان رنگين شد تا جهانيان بدانند كه خون امام حسين كه خون خدا است در جان خلق افغانستان جاريست.
براستي چقدر حقيروبدور ازانسانيت اند آنان كه مقام والاي خليفه الهي بودن را با حيوانيت وسبعيت عوض مي كنند وبجاي كه تجلي رحمت وعزت خدا در زمين باشند، دل به آن خوش مي كنند كه خفاش وار در ويرانه هاي اوهام، دركمين فرزندان خورشيد مي نشينند .
بحق كه خداي بزرگ مدبر حكيم جهان هستي هست وحكيمانه خدايي مي كنند ونقشه هاي شوم بدانديشان را نقش برآب نموده از جنايت انديشي جنود شيطان، رحمت ووحدت وهمدلي نتيجه مي بخشند.
آري يزيديان زمان مي خواستند با شهادت فرزندان هزاره افغانستان در زيارتگاه شهيد جوان مردان تاريخ حضرت ابوالفضل(ع) ميان شيعه وسني آتش نفاق وشقاق برافروزند وگمان باطل آنان بر اين بودند كه خلق هزاره باديدن پيكر هاي آغشته بخون شهيدان عاشورايي، آتش خشم وكينه در تنور جانشان شعله ور مي شوند وبه قصد انتقام به جان برادران هموطن وهم كش سني خود مي افتند.
اما خداي حكيم چنان حكيمانه تدبير نمود كه خون شيعه وسني وقوميت هاي ساكن افغانستان وپيروان دين محمد ودوست داران خاندان محمد(ص)پشتون،تاجك،ازبك وهزاره باهم روي سنگ فرش قلب افغانستان بريزند تا بارديگر قلب افغانستان باخون شهيدان خلق افغانستان حيات رادر رگ رگ تاريخ جاري سازند.
هزاره هاي افغانستان كه پيروان اهلبيت محمد رسول الله(ص) هستند مفتخر هستند كه كودكان شيرخواره اش به ياد كودك شيرخواره امام حسين، علي اصغر(ع)،نوجوانان سيزده ساله اش به ياد قاسيم فرزند امام حسن مجتبي سبط اكبر پيغمر خدا،دختران جوان نزده ساله اش به ياد دختران به اسارت رفته امام حسين، جوانان هژده ساله وسي سه ساله اش به ياد علي اكبر امام حسين وعباس علمدار سرور آزادگان جهان سيدالشهداء وفرزند جوانمرد امير بيان وخداوندگار علم وانسانيت امام علي(ع) شربت شهادت را نوشيدند وتا دراز ناي تاريخ مي نوشند.
شهادت شهيدان عاشوراي حسيني درافغانستان را به پيشگاه رسول اعظم وپيامبر اكرم (ص)وملت بزرگ وشهيد پرور افغانستان وهمه آزادگان جهان تبريك وتسليت عرض نموده اميد وار م كه خون سرخ اين شهيدان وحدت، گلستان هاي وطن وجان هاي خلق فغانستان را لاله زار وحدت وهمدلي سازند.
اسدالله جعفري

۱۳۹۰ آبان ۵, پنجشنبه

سوء استفاده از دین و بیت المال تا کی
بسم الله الرحمن الرحیم
 سوء استفاده از دین وبیت المال در هر ادیان و در هر جای دنیا وجود دارد، ولی در کشور جنگ زده ما زمانی این پدیده به زشت ترین حالت خود رسید،که با سیاست و قدرت  پیوند خورد.  کسانی دنبال غایله هستند، برای یکبار هم به سیره عملی و گفتاری ایمه دین توجه نکردند وسیره پیشوایان دین  راملاک عمل  ندادند،  تا به این حد هم به رسوای و نزاع بین مسلمانان دامن نمی زدند و فتنه و کینه ها را گسترش و عمق   نمی دادند. آیا  کسی مسلمان باشد ، و سخن و درد دل مولا علی بشنود و تنش نلرزد و  عرق خجالت تنش را تر نکند، به یقین به روز داوری باور ندارد.
والله لان ابيت علي حسک السعدان مسهدا، او اجر في الاغلال مصفدا، احب الي من ان القي الله ورسوله يوم القيامة ظالما لبعض العباد، وغاصبا لشيء من الحطام، وکيف اظلم احدا لنفس يسرع الي البلي قفولها، ويطول في الثري حلولها؟! والله لقد رايت عقيلا وقد املق حتي استماحني من برکم صاعا، ورايت صبيانه شعث الشعور، غبر الالوان، من فقرهم، کانما سودت وجوههم بالعظلم، وعاودني مؤکدا، وکرر علي القول مرددا، فاصغيت اليه سمعي، فظن اني ابيعه ديني، واتبع قياده مفارقا طريقي، فاحميت له حديدة، ثم ادنيتها من جسمه ليعتبر بها، فضج ضجيج ذي دنف من المها، وکاد ان يحترق من ميسمها، فقلت له: ثکلتک الثواکل، يا عقيل! اتئن من حديدة احماها انسانها للعبه، وتجرني الي نار سجرها جبارها لغضبه! اتئن من الاذي ولا ائن من لظي (نهج البلاغه/ خطبه/115 ).
پرهيز از ستمکاري سوگند بخدا! اگر بر روي خارهاي سعدان به سر ببرم، و يا با غل و زنجير به اين سو يا آن سو کشيده شوم، خوش‏تر دارم تا خدا و پيامبرش را در روز قيامت، در حالي ملاقات کنم که به بعضي از بندگان ستم، و چيزي از اموال را غصب کرده باشم، چگونه بر کسي ستم کنم براي نفس خويش، که به سوي کهنگي و پوسيده شدن پيش مي‏رود، و در خاک، زمان طولاني اقامت مي‏کند. پرهيز از امتيازخواهي بخدا سوگند، برادرم عقيل را ديدم که به شدت تهيدست‏شده و از من درخواست داشت تا يک من از گندمهاي بيت‏المال را به او بخشم (ببخشم)، کودکانش را ديدم که از گرسنگي داراي موهاي ژوليده، و رنگشان تيره‏شده بود گويا با نيل رنگ‏شده بودند. پي در پي مرا ديدار و درخواست خود را تکرار مي‏کرد، چون گفته‏هاي او را گوش فرادادم پنداشت که دين خود را به او واگذار مي‏کنم، به دلخواه او رفتار و از راه و رسم عادلانه خود دست برمي‏دارم، روزي آهني را در آتش گداخته به جسمش نزديک کردم تا او را بيازمايم، پس چونان بيمار از درد فرياد زد ونزديک بود از حرارت آن بسوزد. به او گفتم، اي عقيل: گريه‏کنندگان بر تو بگريند، از حرارت آهني مي‏نالي که انساني به بازيچه آن را گرم ساخته است؟ اما مرا به آتش دوزخي مي‏خواني که خداي جبارش با خشم خود آن را گداخته است، تو از حرارت ناچيز مي‏نالي و من از حرارت آتش الهي ننالم؟
 ایمان  حضرت علی (ع) چنان قوی است که محبت برادری و خویشاوندی موجب نمی گردد ، که از عدالت عبور کند، به خویش خوری روی بیاورد . به این روش مدعیان پیروی از امامت گام بر می داشت، هرگز فتنه و فاصله بین مؤمنان  پیدا نمی گردیدو حس بر تری بر مؤمنان در ذهنشان غلبه نمی یافت ولی چنین نشد.  درین روز ها خبر می رسد: سید حسن پسر مرحوم  سید ابوالحسن فاضل  بیست متر از دیوار مصلی شهید مزاری را تخریب کرده است، این عمل به منزله روشن کردن جنگ بین مؤمنان و نهادینه کردن عداوت بین طوایف مسلمانان است وحتی مطالبه حقی به چنین نتیجه برسد ، ترکش اولی از  دست یافتنش است، چنانچه مولا علی (ع) در امر جانشینی پیامبر مکرم چنین کرد.
تاریخچه این ماجرا
درسال 1371 استاد شهید مزاری  زمینی را به وسعت 86 جریب از شهید استاد ربانی رئیس جمهور برای تاسیس مجتمع دینی فرهنگی در خواست کرد، تا مسجد جامع ، مصلی ، مدرسه دینی ، نهاد های آموزشی و   ورزشی اعمار کند. این در خواست مورد موافقت  رئیس جمهور قرار گرفت. او طی فرمان (421) محل فعلی مناقشه  بین جریان سیاسی سید حسن فاضل و جریان مردمی بنام پیروان شهید مزاری با حدود86 جریب در تاریخ 16/8/1371 به مردم کابل اهدا کرد. ماهیت و وسعت زمین خود شاهد است که این زمین ملک  عامه است و به شخص معین تعلق ندارد، و در هیج قانونی رئیس جمهور چنین صلاحیت ندارد که ملکیت عمومی را با چنین حاتم بخشی به ملکیت افراد در بیاورد.
 فضای سیاسی بین حزب وحدت و دولت آقای ربانی غبار آلود شد،  ورفته و رفته  سیاه گردید، و سرانجام   حزب وحدت در غرب کابل شکست خورد، واستاد با یارانش به دست طالبان کور دل شهید شدند، ولی  دولت وقت به خاطر نیاز به مشروعیت خود اپوزیسیون استاد شهید را به کنارش گرفت و آنان را تقویت کرد و میراث استاد شهید را  نیز به آنان بخشید. چون ما افغانستانیها  دارای رشد و مدارا و دور اندیشی سیاسی نیستیم، بل که  در زمان شکست تمام عقده ها خود را با عناد برحریف شسکت خورده خود  اعمال می کنیم.
حتی همان سفارش فرهنگی گذشته را هم فراموش کرده ایم و حتی به نصیحت سعدی شیرازی(رح) هم گوش نمی کنیم: با گل به مثل چو خار می‌باید بود                    با دشمن، دوست‌وار می‌باید بود
واهی که سخن ز پرده بیرون نرود                        در پرده روزگار می‌باید بود
 ویا او می گوید که دشمنی حد اندازه دارد وهیچ کسی در دشمنی هم دست باز ندارد که هر کاری که خواست بکندکه بعد ها  راه آشتی بند شود.

هر که فریاد رس روز مصیبت خواهد             گو در ایام سلامت به جوانمردی کوش
بنده حلقه به گوش ار ننوازی برود                    لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه به گوش
سعدی
به هرحال  این  مکان مقدس به دست آیته الله فاضل مرحوم افتاد، چون سیستم جامع مدیریت  در نظام مدیریت دینی که از تصرف فرد محورانه ومدیریت دیکتاتوری جلوگیر ی کند  و مانع ازسوء استفاده شود،وجود ندارد.  مرگ زود هنگام آیته الله فاضل بیستر سوء استفاه فرزندش سید حسن را فراهم کرد.او در مدت کوتاهی به اریکه قدرت پدر تکیه زد ، به اموال عمومی مانند ملک طلق خود رفتار کرد . بخشی را فروخت و بخشی را به رشوت به  قدرتمندان برای حمایت سیاسی بخشیدند. او درین میان چنان گستاخانه عمل کرد.  در سال 1384 در زمان والی تاج محمد وردک از طریق رشوت به سند شخصی این مکان دست یافت. با همه کج قوس برخی برای حفظ بیت المال به محکمه و ثارنوالی پناه بردند. سر انجام لوی ثارنوالی با استناد به این که ملکیت عامه به ملکی  خصوصی کسی در نمی آید و از این رو تصرفات سید حسن را غاصابه  شناخته  و در تاریخ 3/3/1389   زمین و بناهای عام المنفعه را  به هیئت امنای مردمی تحویل داد. ولی هنوز جنجال و فروش زمین عمومی از سوی سید حسن ادامه دارد. سید حسن نزدیک به چهل جریب را تصرف مالکانه کرده و در باقی مانده درحدود 26 جریب دیگر را هم به فروش انداخته است،  او از این طریق به پول کلان دست می یابد، اما به قیمت ایجاد فتنه و دشمنی. او در سوء استفاده از دین چنان مهارت دارد با بلند کردن چند متر پارچه بنام علم امام حسین (ع)  ملیون ها افغانی را  به طور نا مشروع به جیب زد و  یکی از مروجان خرافات در جهت به دست آوردن مال دنیا است.  به او توصیه می شود برای حفظ بیت المال  و بهره برداری درست از بیت المال همکاری کند و از مردم  متدین کابل و نهاد های دینی و غیر دینی توصیه می شود که از سید حسن زمین نخرد با خرید زمین غصبی مالک نمی شود  وبا خرید از سید حسن ؛ خسارت کلان می بینند.
 ابراهیم حسن زاده
3/8/ 1390

۱۳۹۰ فروردین ۱۵, دوشنبه

بسم رب الشهدا و الصدیقین مقاله : مزاری و نسل نو طاهره ابراهیم زاده دانشجوی دانشگاه فردوسی مشهد گاه برخی چیزها بی مقدمه خوش است ؛ سخن ازمزاری بی مقدمه زیباست ؛ پس سلام بر مزاری ، شهید ملی ،ملت و آزادی و خون ، سلام بر او که هویت نابود شده ملتی را احیا کرد و نابودی جابرانه قومی را افسانه خواند. مزاری خود مقدمه و مؤخره خوبی ها وزیبایی ها است. او ورق زننده سرنوشت خود خواسته و پایان دهنده جهل ناخواسته ماست. هر جا که اراده ای از ما سر زند و شور بختی پر کشد ،این مزاری است که این کار را خواهد کرد . حال که فصل نویی از سرنوشت مردم ما گشوده شده و پیر ،جوان ، زن و مرد ما با خود آگاهی خویش حماسه می آفرینند، بی آنکه احساس کنیم مزاری است که در کالبد اعمالمان حضور دارد و عرفان را به روح خسته زندگی مان می دمد. مزاری مسیح نیست ، او همان دم مسیحایی است، او اذن خداست ، لطف خالق است بر مخلوق خاکی ، باران است بر کویر دلهامان. مزاری تا همیشه تاریخ جوانی و سر زندگی مدنیت هزاران ساله ماست هرچند او را به فراموشی سپرده ایم و سالی یکبار مدح او را می گوییم و تمام . اما زبان به شکوه نمی گشایم که به شکر ، شکر از اینکه در این دنیای پر تلاطم و ماشینی مسئله ای است که توشه یکساله مان باشد برای تفکر و تداوم بر هستی مان. هستی جامعه ای که روزگاری وجودش متزلزل بود ، حال خود حیاتبخش به آینده خود شده ، جامعه و مردمی که از زیر بار ستم و مظلومیت قامت راست کرده اند و هیچ به آرامی دنیا دل نبسته و از ناآرامی روزگار دلسرد نشده اند. فصل جدید این مردم ،از همان زمان آغاز شد که اورا زیر آوار خاک و خون قامت راست کرد و کودکانش را به دندان کشید . و امروز همان کودک است که با وجود نا ملایمات فراوان دنیای اطرافش قد کشیده و در جای جای این دنیا ، به نام ملت و وطن افتخار ثبت می کند ، او که ورزش ، فرهنگ ، هنر و علم را به تسخیر در می آورد و در گوشه ی ذهن خود با باوری راسخ تصویری از جهان آرمانی خود رسم می کند که با دستان خالی آن را بسازد . آن کودکان جنگ و طغیان ، آن کودکان فقر و مظلومیت و آن کودکان هجرت و غربت ، اینک ، جوانان بالنده ی وطن هستند . جوانانی که با فداکاری پدران و مادران این مرز و بوم رشد کرده و با ذهن پویای خود به دنبال حقیقت و هویت می دوند. جوان امروز جامعه ی ما ، جوانی است که از ناز و نعمت بویی نبرده و به دنبال آن نیست ، او به دنبال کوشش است وهمت. وآنچه امروز به آن نیاز است ، تحویل انگیزه ای است به وی ، تا بتواند جهان ، اعتقادات و باورهایش را هر چه محکمتر بسازد و پیش رود . زمان آن رسیده که این جوانان ضربان حیات خود را، مزاری را هر چه بیشتر از پیش بشناسد .او که هر چه داریم از اوست ، اگر امروز در جامعه مطرح می شویم ، سخن می گوییم ، و حق می طلبیم ، اگر دیگران را به چالش می کشیم و حساب می شویم ، همه برکات شبانه روزی رهبر شهیدمان است . جوان جامعه ما باید بداند ، تمام تئوری های غرب و شرق را ، تمام فلسفه و نظریه های روانشناسی را رهبر شهید برایمان بررسی کرد و چیزی که میراث اوست ، مکتب فکری نو و سازگار با زمان حال است . مزاری شهید، 16 سال پیش پرکشید و رفت ، آن زمان مقاومتش راه گشای ما بود و تئوری اش کمرنگ ، اما همه ی تلاش های او برای اعمال فرهنگی اش همین میراثی است که اکنون باید ما از آن بهره ببریم . رهبر شهید از همان ابتدا روزی را می دید که جوانان با چالش های امروزی روبرو شوند و سیاست سؤالات و مسائل زیادی برایشان مطرح سازد . از همین رو با اقدامات فرهنگی و زیر بنایی فصل جدیدی گشود. حرف و مکتب او همان مقاومت و تلاشش در غرب کابل است که در دنیایی از اسرار در زیر خرابه های آن و در سینه مردم آن پای برجاست. آنچه این جا مطرح است ، این است که: جوانی که رهبر شهید برایش سرمایه و تلاش کرد، اینک در کجای تاریخ و جامعه ی خود قرار دارد ؟ آیا خود را اسیر اندیشه و افکار غربی می کند و از زیر بار مسئولیت فرار می کند یا خود را آنقدر کوچک می شمرد که اجازه راه یافتن به این مسائل را به خویش نمی دهد؟ دسته ی اول شاید جوانانی هستند که با دیدن وضع سیاسی و اجتماعی کشور خود از حل و رفع مشکلات نا امید هستند و به گوشه ی خلوت خود می خزند و به قول متعارف "سرشان به لاک خودشان است ." بهتر است به این افراد توصیه کنیم نگاهی بیندازند به سال های مبارزات رهبر شهید و موقعیتوی در زمان خودش : مزاری زمانی مبارزه خود را آغاز کرد که چند قدم بیش نمانده بود تا تحت حاکمیت طالبان مردم چون ایام عبدالرحمان به گوشه رانده شده و چپاول ف قتل عام و نابود شوند . مزاری با احساس و غیرت و نه با سلاح و قدرت به کمک هویت ما آمد . او ما را از بین خون و ظلم بیرون کشید و بالا نشاند . بهتر است بدانیم مطرح شدن تمام اقوام در عرصه های سیاسی آگاهی مردم از حیث فرهنگی و شم سیاست و به طور کلی ایجاد عدالت اجتماعی نسبی به طور جامع در افغانستان همه وهمه حاصل همان ایامی است که هر که دیگر به جای مزاری بود فقط خود را از آن ورطه نجات می داد ، نه اینکه خود را به کام مرگ برد .او هیچ گاه در آن زمان که صد برابر شرایط بدتر بود نا امید نشد ، مسئولیت داشت و لحظه ای در خواب را برخورد روا نمی داشت ، در سرما و گرما، در گرسنگی و تشنگی مقاومت کرد . او اشک و آه و خون مردم را تحمل نمی توانست و چگونه رواست ما سستی و شرم و ننگ را تحمل کنیم؟ دسته ی دوم که در خود توان مبارزه را نمی بینند و در برابر شرایط قامت خم می نمایند باید بدانند آن زمانی همه چیز سخت بود که مزاری را حتی آنان که او را برای شان فدا می کرد تایید نمی کردند و متهم به سازش و کوتاهی می نمودند و خانواده اش تحت طعنه و کنایه قرار می گرفتند. او طعنه های مردم را نمی دید بلکه نا آگاهی آنها را می دید و کوشید تا مردم را آگاه سازد . هر که هنوز به او معتقد نیست به جرئت می توان گفت کوتاهی و جهل اوست ؛ کجای دنیاست که اهداف مزاری درک نشده و حسن نیت او به تمام مردم دنیا اثبات نشده باشد که اگر وی صادق نبود اینک خانواده اش در کاخ زندگی می کردند و نه در کوخ . حال با این اوصاف ف جوانان را دعوت می کنم نه با تکیه بر حرف های امثالی چون من بلکه با مطالعه بیشتر و با آگاهی و با بی طرفی تمام به سمت مزاری بروند ، چه اینکه رد بی تحقیق و تایید بی تفکر نشانه ی جهل و عوام فریبی است . جوانان و هم نوعانم را دعوت می کنم به اندیشیدن ، حساس بودن به سرنوشت خویشتن ، و دوری از غفلت که غفلت پشیمانی می آورد . ما افغانی به دنیا آمده ایم ، از ملیتمان فرار کردن ترس است و ما در طول تاریخ هیچ گاه ترسو نبوده ایم و از این پس هم نیستیم . تعصبات را کنار گذاریم و به دنبال حق باشیم که حق پذیری صفت پسندیده ی عالمان است . از گذشتگان درس گیریم و طرحی نو در اندازیم: "طرحی نو برای افغانستانی نو"

۱۳۸۹ بهمن ۲۲, جمعه

بنام خدا
آیاافشار باردیگر تکرار خواهد شد؟

افشار دیگر یک قطعه از خاک افغانستان نیست بلکه زیست گاه مشترک بنی آدم است.
افشار دیگر، یک واقعه وحادثه ی در گذشته نیست بلکه پلی بین گذشته وفردا است.
افشار چنان که از پنج حرف شکل گرفته است پنج قاعده ی تاریخ است وپنج دوره از زیست بشر در این جغرافیای حیات انسان.
پنج قاعده ی تاریخ است چون «الف» افشار، سنت استقامت تاریخ است .
«ف» افشار فراعلت نبودن تاریخ می باشد.
«ش» افشار شیرازه ی قواعد تاریخ است که شرافت ورذالت درعرض هم در حرکت اند وتا رذالت وشرافت باز شناسی جامعه شناسانه نشود، رذالت جامه ی شرافت بر تن می کند.
دیگر «الف» افشار، الف افشاگری تاریخ است. تاریخ رسالتش افشاگری است اما به کسی راهبرد ارایه نمی دهد واین خود انسان است که از افشاگری تاریخ قاعده استخراج کند وراهکار های راهبردی برگزیند.
«ر» افشار روند طبیعی تاریخ در پیمایش تاریخ بر اساس انتخاب انسان است. انسان هرگونه انتخاب کند تاریخ بر همان محور سیر وحرکت می کند.آنچه مسلم است وقانون مند می باشد وتخلف پذیر نیست حرکت تاریخ است ویکی از قاعده های مسلم حرکت تاریخ این است که هرملت براساس شناخت زمان ومکان در جاده ی تاریخ حرکت کند، تاریخ اورا به مقصد می رساند. اما تاریخ مقصد رابر انسان تحمیل نمی کند.
براساس همین قاعده مند بودن پیمایش تاریخ است که اگر ما از افشار درس بگیریم ومصمم باشیم که بادرس آموزی از تکرار افشار درتاریخ نسل های آینده جلوگیری کنیم، تاریخ هم همگام با ما حرکت می کند واگر بنا باشد که از افشار درس نگیریم وبرای جلو گیری از وقوع افشار ها در آینده راهبردی رابرنگزینیم، تاریخ نیز همگام با همین بی خیالی ما حرکت می کند و وقوع افشار های دیگر را برما برمی خواند.
باردیگر این سؤال را مطرح می کنم:«افشار باردیگر تکرار خواهدشد؟»
جواب من به این سؤال آری ونه است.من معتقدم که افشار می تواند تکرار شود وهم می تواند تکرار نشود.
افشار می تواند تکرارشود
افشار می تواند تکرار شود چنان که نمونه های بسیار ی تکرار شده وافشار اولین واقعه در سرنوشت ما نبود وهمانطور که نمونه های بسیار ازافشار در بستر تاریخ نیز روی داده است.
افشار های بسیاری در تاریخ گذشته ی مردم ما واقع شده واگر مورخان دانا وزمان شناس چون کاتب هزاره را قبل از کاتب هزاره وبعد از کاتب هزاره می داشتیم، نمونه های فاجعه بار تر از افشاررابرای ما مکتوب می کردند وما با چشمان خون چکان می خواندیم.
مگر فروش دختران هزاره وبه کنیزی بردن زنان هزاره چیزی کمتر از افشار است؟ قطعا کمتر نیست بلکه غم بار تر وغیر انسانی تر هم است.
پس سؤال اساسی این است که با رخ داد های از آن نوع، چرابار دیگر افشار تکرارشد؟ چه عواملی باعث شد که ما از گذشته درس نگرفتیم ودرس نگرفتن ما باعث شد که باردیگر افشار تکرار شود.
پس همان عواملی که باعث شد ما از گذشته درس نگیریم وفروش دختران هزاره وبه کنیزی بردن زنان هزاره مارا بیدار نکرد وبیدار نشدن ما در برهه ی دیگری از زمان درافشار فاجعه آفرید، در آینده نیز می تواند چنین باشد.
شهید مزاری، از درس خواندن لمعه ومکاسب ورسائل، یک مجاهد وناجی نشد.او ازمطالعه ی سرگذشت نیاکان ما جانش چون آتش فشان پرشراره شد وخواب را ازچشمان خدا بینش غارت کرد وهستیش را به آتش کشید واز او یک سربدار بیدار ومجاهد زاهد ورهبر صادق ساخت.
شهید مزاری، را هیچ واقعه ی چون فاجعه ی افشار، خُرد وزمین گیر نکرد.شهید مزاری، دربرابر هر واقعه ی هرچند هول آور ومرد افکن تر از افشار، سینه سپر نمود ولبخند زد. اما فاجعه ی افشار او را چنان ازجابرکند که بی قرار می گریست وچون یتیمان زانوی غم در بغل گرفته از دیگران کناره می گرفت وهرگاه از او درخواست سخنرانی می کرد به جای پاسخ دادن اشک تقدیم می کرد وفقط در روز اعدام بعضی از عوامل دخیل در فاجعه ی افشار حاضر شد که با مردم سخن بگوید ودر همان جا نیز بغض گلویش ترکید.
واقعیت این است که شهید مزاری، اگر مثل دیگر روحانیون سر بزیر درس می خواند و به تاریخ سری نمی زد وگذشته نیاکان ما را درد مندانه نمی خواند واز گذشته درس نمی گرفت، مزاری یک روحانی بسیار محترم می شد وبه مقامات عالی کشف وشهود می رسید وچون دیگران ردای مرجعیت رابرشانه کند اما دیگر یک مجاهد ناجی وزاهد پیکار جو وعدالت خواه صادق وناجی پارسا ورسته از نام ونان نمی شد.
امروز اگر افشار زنده است وفرزندان مزاری یاد شهیدان افشاررا زنده وگرامی می دارند وسعی دارند که افشار دفن تاریخ نشود و... نتیجه ی همان اشک های مزاری وسوز جان آن جان جانان است .
اگر مزاری مثل دیگر رهبران آن زمان از افشار با تقیه ومصلحت اندیشانه سخن می گفت وافشار وشهیدان افشار رابا قرائت فاتحه و... قربانی می کرد امروز کسی پیدا نمی شد که از افشار سخن بگوید چنان که عده بسیاری هستند که افشار از یاد شان رفته اند چون افشار را یک واقعه ی بریده از سرنوشت خود وخانواده خود می دانند.
مگر حضرات شورای مرکزی آن زمان حزب وحدت وجناح حاج محمد اکبری وحزب آیت الله محسنی، همان زمان افشار رایک واقعه طبیعی در جنگ های بی حاصل نخواندند؟ مگر آیت الله سید ابوالحسن فاضل وآیت الله شیخ آصف محسنی با فاجعه آفرین افشار لبخند زنان کنار هم ننشستند؟
امروزه هم همان طیف سعی دارند که افشار را قربانی وحدت ملی کنند وبنام وحدت ملی ودوره گذار به صلح، افشاررا کتمان کنند ومی کنند.
اگر همین تفکر درجامعه فراگیر شود، بدون هیچ شک افشار بار دیگرتکرار می شود واین سنت تاریخ است که اگر عوامل به وجود آورنده یک رخ داد را از بین نبریم همان رخ داد باردیگر تکرار می شود چنان که ما از فروش دختران نیاکان وبه کنیزی برده شده ی مادران ما، درس نگرفتیم ودر پی بررسی عوامل به وجود آمدن آن رخ داد ها بر نیا مدیم وافشار تکرار شد که نباید می شد.
افشارمی تواند تکرار نشود.
افشار می تواند تکرار نشود به شرط آنکه:
1 - براساس سنت تاریخ، عوامل به وجو دآورنده واقعه ی افشار را باز شناسی کنیم وبراساس همان شناخت آینده را تفسیر نموده برای سد وقوع چنین واقعه های راهکار های راهبردی را به اجرا نهیم .
2 – باید تحقیق شود که دشمن از چه راه های بر افراد خودی افغال شده نفوذ نموده وافراد همکار دشمن چه کسانی بوده وانگیزه دشمن وافراد به ظاهر خودی از خلق این فاجعه چه بوده اند.
3 – تا هنوز که هنوز است واقعه ی افشار در یک کار گروه راهبردی مورد بازشناسی وتحقیق آسیب شناسانه قرار نگرفته است وافرادی که از اردوی خودی به صف دشمن پیوستند، به مردم شناسانده نشده وبعضی کسانی که به عنوان افراد همکار دشمن معرفی شده فقط در حد یک اتهام است.
بدون هیچ ملاحظه ی این افراد به مردم ونسل های آینده معرفی شوند و شخصیت دینی واجتماعی این افراد مورد مطالعه قرار گیرد تا مشخص شود که اینها چرا بازیچه ی دشمن قرار گرفتند ویا مشخص شود که چه انگیزه های اینها را به خیانت وادشتند.
با شناخت دقیق و واقعی وبی غرضانه این افراد است که راه برای باز شناسی افراد نوعی از این نوع افراد هموار می شود ونسل های آینده با آیینه قرار دادند این نوع افراد، در شناخت انسان های دشمن ساز وبی غیرت وخائن توانا می شوند ودر پرتو دانش تفسیر تاریخ موفق به جلو گیری از تکرار واقعه ی افشار می گردند.
4 – ستاد ویاکارگروه راهبردی برای گرامی داشت شهدای افشار تعیین شود وهرساله بزرگ داشت افشار وشهیدان به صورت کار شناسی شده برگزار گردد وپیرامون واقعه ی افشار کتاب های تحقیقی چاپ ونشر شوند وچه بهتر که بزرگ داشت افشار وشهیدان افشار به صورت سمینار های بین المللی وکشوری برگزار گردند.
5 – باید ضعف های حزب وحدت آن زمان وتوانایی های دشمنان وفاجعه آفرینان افشار باز شناسی شود وبدون ملاحظات مصلحت اندیشانه، تمام افراد دخیل در واقعه ی افشار (چه افرادی که در حزب وحدت وچه افرادی که دردیگر گروه های برون از حزب وحدت بودند وهمینطور نقش شخصیت های دشمن که در فاجعه افشار نقش کلیدی راداشتند) برای مردم ونسل های آینده معرفی شوند تا نسل های آینده با باز خوانی ونمونه سازی در شناخت افراد خائن ودشمن توانا گردند.
اگر چنین کار های صورت نگیرد وافشار فقط وفقط در شعار ها ورجز خوانی های احساساتی خلاصه شود، یقین داشته باشیم که طبق سنت تاریخ،افشار های بدتر وفاجعه آمیز تری در آینده باز تکرار می گردد.
اسدالله جعفری