۱۳۸۸ آبان ۲, شنبه

صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(7)
کوتاهی روحانیون در تبیین راه مزاری(2)
پیوند بین شهادت شهید مزاری وشهدای کربلا
نقش عاشورادر حفظ اسلام از گزند تحریف وتداوم بخشی روح حماسه وشهادت طلبی وشهید پروری در میان امت اسلامی، چنان روشن وشفاف است که خورشید درنیم روزآفتابی در دل کویر است.
بنا بر این هیچ نیازی به باز خوانی تاریخ خون رنگ عاشورا نیست واین شفافیت وروشنی تاریخ عاشورا ما را از شرح وبسط بیشتر بی نیاز می سازد واز این که دوباره به تورق تاریخ بپردازیم وتاریخ را به داوری فراخوانیم ،بازمی دارد.
اما عاشوراوشهادت شهید مزاری پیوند ناگسستنی دارد ودر حقیقت ،شهید مزاری خود شهید کربلای حسین (_ع)است ومزاری منهای حسین(ع)مزاری جاودان نیست .
روحانیون عزیز ما که موافق راه ومکتب شهید مزاری هستند نباید درجهت تبیین این پیوند مبارک کوتاهی کنند چون اگر در تبیین این پیوند کوتاهی کنند ،مزاری جاودان نخواهد ماند ومکتب مزاری دیگر مکتب هدایت وجنبش وحرکت نخواهد بود ودر زیر چمبره های تاریخ وزمان دفن خواهد شد.
لذا روحانیون عزیز وگرامی ما باید به این رسالت خود عمل می کردند که متأسفانه عمل نکردند وبادرد ودریغ بسیار باید گفت که بعضا دیده شده است که ازپیوند بین شهادت مزاری وشهادت امام حسین(ع) وهم آرمانی شهید مزاری وشهادت امام حسین(ع) جلوگری نموده وبا قرائت بسیار واپسگرایانه وتحجرمأبانه وغیر کار آمد وراهبردی از شهادت امام حسین(ع) وبا دید زمان نگرانه وجغرافیا محور به شهادت شهید مزاری از بازخوانی وهمخوانی این دوشهادت باز داشته اند.
من به عنوان یک فردی که اندک آشنایی با تاریخ وعقاید دینی دارم وچند روزی درحوزه بوده ام وهستیم وشاکله شخصیت خود را مدیون حوزه ودین هستم ،به صراحت می گویم که عاشورای حسین(ع) وشهادت مزاری دو روایت ازیک حقیقت در متن زمان وبستر تاریخ است.
هیچ انسانی آنشا باتاریخ رانخواهی یافت که در عقاید وباورهای دینی شهیدان راه آزادی مطالعه کرده باشند وشهادت شهیدان راه آزادی را در جهت احیا ویا پاسداشت آن عقاید وباورهای دینی نیابند.
حقیقتی دیگری راکه باید یاد آورشوم این که تاریخ، شهیدانی را به عنوان شهیدان جاوید وفرازمانی درسینه اش ثبت کرده است که آن شهیدان درپیوند با آن حقیقت دینی وباورمذهبی بدل به فرهنگ زیست محیطی وزیست دینی ومذهبی شده اند.
حال فرق نمی کند که آن شهید ،درجهان ادیانی باشد ویادر جهان غیر ادیانی وجهان انسانی.
اگر درجهان انسانی باشد نیز یک سلسله مشترکات عام بشری وجود دارد که آن سلسله مشترکات عام بشری فرازمانی وفرامکانی است وبه همین علت فرازمانی وفرامکانی است که از جهان شمولی برخوردار می باشد وهمین جهان شمولی وفرازمانی بودن است که آن انسان ها را بدل به اسطوره های بشری می کند.
جاویدانگی شخصیت های چون سقراط و مهات ماگاندی،مرهون همین مشترکات عام بشری وارزش های فرازمانی ومکانی است واگر این عنصر را از ایشان بگیرید دیگر شخصیت های تاریخ بشری نیست بلکه افراد ماجراجوی در برهه ی از زمان وقطعه ی از تاریخ خواهد بود که باید به عنوان یک رخداد تاریخی به آن نگاه کرد نه به عنوان شخصیت های تاریخ ساز وقابل تقدیر ودارای ارزش الگویی در گذر گاه حیات برین انسانی وجهان وطنی عقلانی.
شهادت شهید مزاری هم باید در پیوند با شهادت شهیدان کربلا نگرسته شود ودر همین راستا به تبیین دینی وتاریخی آن پرداخته شود تا شهادت مزاری عنصر فرازمانی وجهان سازی وفرهنگ آفرینیش برجسته گردد وبا همین برجستگی از گزند زمان وقهاریت تاریخ مصون ماند وبه رسالت مداری وانسان سازی ونهضت آفرینی بدل گردد.
من نمی دانم ملی گرایان افراطی هزاره با این نوع قرائت از شهادت مزاری چقدر موافق ویا مخالف اند اما من به عنوان یک هزاره ملی - مذهبی وفرد منتسب به روحانیت ،قرائتم از شهادت مزاری همین است وقرائت ملی منهای دینی را از شهادت شهید مزاری باور ندارم ومعتقدم که اگر شهید مزاری رابا دید صرفا ملی گرایانه به بازخوانی بنشینیم، چیزی برای گفتن نداریم واز مزاری فقط یک چهره ماجرا جو ترسیم کرده ایم.
اما قرائت دینی وملی از شهادت شهید مزاری وپیوند شهادت شهید مزاری با شهیدان عاشورا وممزوج کردن خون شهید مزاری را با خون سرخ حسین(ع) است که مزاری برفرازتاریخ می ایستد وپرچم هدایت انسان هارا برشانه خویش به اهتزار در می آورند ودوشادوش حسین(ع) شهید راه کرامت انسان، به تاریخ سازی وآزادی بخشی انسان وانسانیت قیام می نماید
با این توضیحات کوتاه وروشن وشفاف،از شهادت شهیدمزاری درپیوند با شهادت شهید راه کرامت انسان امام حسین(ع)،سخن در این است که چرا روحانیون موافق راه عزت بخش شهید مزاری،در تبیین این راه ومکتب با راه ومکتب امام حسین (ع)کوتاهی نموده اند وهنوز هم کوتاهی می کنند؟
راز این کوتاهی در چه است؟
آیا این روحانیون هنوز در پیوند داشتن شهادت مزاری با شهادت شهیدان کربلا شک وتردید دارند؟
اگر پیوند شهادت شهید مزاری را با شهیدان کربلا باور ندارند واز نظر عقیدتی به این حقیقت نرسیده اند که شهادت مزاری تداوم بخش شهادت شهیدان کربلا در گذر گاه تاریخ است،پس این همه سال ها چمبرزدن در حوزه وارتزاق از بودجه امام زمان (عج)چه بازدهی دینی دارد؟
وقتی ما نتوانیم پیوند دینی بین شهادت یک شهید راه حسین(ع) را با شهادت امام حسین(ع) در متن زمان درک کنیم،چگونه می توانیم ادعای هدایت جامعه را به سوی سعادت دوجهان داشته داشته باشیم؟
وقتی نتوانیم مصادیق عینی پدیده های زمان مند دین را برای مردم تبیین کنیم، چگونه می توانیم اجتهاد زمان مندرا در متن زمان کشف کنیم وزندگی زمان مند مردم را رنگ مذهب ودین بخشیم؟
من فکر نمی کنم روحانی باشد که ندانند شهادت مزاری تداوم شهادت امام حسین(ع) در متن زمان نیست وشهید مزاری همان شهید کربلای زمان ما در برهه ی از تاریخ ودر جغرافیای عقیدتی عاشورا بنام سرزمین کربلا نباشد.
پس راز اینکه ما در انجام این رسالت یعنی تبیین دینی وملی شهادت مزاری رادر راستای اهداف امام حسین (ع)کوتاهی کرده وهمچنان کوتاهی می کنیم،چیست؟


اسدالله جعفری
ادامه دارد

۱۳۸۸ مهر ۱۹, یکشنبه


بنام خدا
سیاهان از سخن گویی محمد(ص)
تاجایزه جهانی صلح نوبل«باراک حسین اوباما»»


تاریخ عجب طرفه بازی های دارد وزیبا گردش وهنرمندانه چرخشی!
تاریخ،یگانه راویی است که «تبله عطار» بدوش ،سجاده عارف برشانه ،ساغرخماران بردوش ،عصای موسی در مشت ،زبور داوود برلب ورازهای سربمهر درسینه دارد.
تاریخ،کهن مرد جهان دیده ی راماند که کوله پشتی اش قصه های روزگاران پیشین است وافسانه های چین وماچین.
تاریخ،به دیگر روایت،تجسم عینی باطن انسان در بستر زمان است وستاده برگوهساران کوی قاف.
تاریخ،دوچهره مشعشع وکدر دارد:چهره مشعشع اش، آیینه ی هزار تکه ی راماند که درکمر کش طلوع خورشید قرار گرفته وجشنواره ی از رقص رنگ ها را پدیدآورده است.
اما چهره کدر تاریخ، قیرگونه شبی دیجوری راماند که خدایان هم از کابوس آن در امان نیستند.
تاریخ سیاهان جهان هم بردوگونه این دوچهره تاریخ نوشته شده ودوپاره ی تاریخ راشکل بخشیده است.
درپاره ی از تاریخ، سیاهان،بردگان بی اراده واختیار وهمکاسه سگان وموجودات پوست وبی ارزشی بودندکه از انسانیت هیج سهمی را نداشتند وفقط موجودات بیدُم ولطیف پیکران رام وسربزیر درخدمت سنادیداقالیم وخداوندگاران قدرت ومعیشت بودند.
دراین پاره ی از تاریخ، سیاهان،ازانسان، قامت راست وبازوان قوی وچهره سیاه ورشته مرواردی در دهان را بهره داشتند وازانسانیت، مهربی دریغ وکین فروخفته در گلورا ورسالتش ارضاء روحی وجسمی ازخودبهتران بودند.
اما درپاره دیگر ازدوپاره تاریخ،سیاهان،نقش آفرینان بزرگ وبی بدیل تاریخ هستند وازچنان جایگاه والای برخوردارند که «اله عشق» در برابر شان زانو برزمین می نهد وپیشانی خواهش برزمین می ساید.
اگر تاریخ زیست سیاهان، هیج والای وبرازندگیی را درسینه حک نمی جز دووالای وبرازندگی ونقش آفرینی «هاجر»در بنانهادن خانه «توحید» وطواف گاه موحدان و«بلال»در نهضت توحیدی «محمد»(ص) وسخن گویی دین اسلام،باز تاریخ برخودمی بالید وسیاهان برآن دوبزرگ تاریخ افتخار می کردند وجهان را به آوردگاه ارزش ها دعوت می کردند که جهان دربرابر شان بدیلی وهمآوردی چون «هجر»و«بلال»رانمی یافتند.
چنان که «دامن»زن سیاه وبی ارزش وبرده زن شوی خویش ابراهیم(ص) یعنی هاجر،طواف گاه موحدان شد وتکیه برخانه خدا دارد ،بام کعبه نیز گام نهادن «بلال»سیاه ی برده را برتارک خویش نقش دارد وامواج صوتی صدای بی لهجه ی بلال را درچهارسوی جهان بگسترانید تاگل توحید بشکوفد وایمان خلق شود.
امروزه نیز سیاهان، نقش آفرینان جهان مدرن اند با این که هنوز داغ «آپارتایت» بر پیکر براق شان خون چکان است اما هیچ عرصه ی از زندگی جهان مدرن نیست که سیاهان نقش آفرینان در آن عرصه هانباشند از «دومیدانی» بگیر تا جهان «اخلاق» و«سیاست»،قهرمانان وپیشتازان آن سیاهانند.
اکنون نوبت به نقش آفرینیی در عرصه صلح جهانی به سیاهان سپرده شده است وسیاه پوستی نیمه برده وآواره ی بنام «“باراک “اوباما»»»برنده بزرگ ترین جایزه جهان بنام«جایزه جهانی صلح نوبل»می شود تا با این عنوان جهانی نقش آفرینی جهانی خویش را باپشت بانی جهانی واعتبار جهانی درعرصه جهانی دنبال کند.
طرفه بازی تاریخ در همین است که امروز به سیاه پوست چون«“باراک “اوباما»»»ی جایزه جهانی صلح نوبل را می دهد که همین “باراک “اوباما»» در کودکی به جرم پدر سیه پوست از نعمت پدر داشتن محروم شد ومادر سفید پوستش اورا تصاحب کرد.
تاریخ امروز به “باراک “اوباما»»ی جایزه صلح نوبل می دهد که دودهه قبل همین “باراک “اوباما»» بدون مادر سفید پوستش حق ورود به پارک ها ورستوران های امریکا را نداشت. چون که برسر در ورودی این اماکن عمومی نوشته بود«ورود سیاه پوست وسگ ولگرد ممنوع»اند.
امروز تاریخ همان سیاه پوستان همشأن سگ ولگرد راجایزه جهانی صلح نوبل می دهد وهمان “باراک “اوباما»»ی سیاه پوست ومحروم از پدر را راهی کاخ سفید می برروی همان صندلی می نشاند که روزگاری ازروی همان صندلی فرمان ممنوعیت او به اماکن عمومی صادر می شد.
تاریخ در یک چرخش زیبا “باراک “اوباما»»ت را در همان کاخ فرعونی برد وروی همان صندلی شاند که روزگاری او را پوست تراز سگ برمی شمرد وامروز همان باراک اوبا «سگم دخترش را روی همان صندلی می نشاند که دیروز فرعونان لمیده بر آن ،سیاهان چون “اوباما»را ....
براستی که تاریخ بازی های زیبای دارد وچرخش های فوق تصور وتدبیر خلایق!
دودهه قبل وقتی “اوباما» به عنوان یک سیاه پوست آواره «بی پدر»درکنار مادر سفید پوستش درخیابان های امریکاقدم می زد، چه کسی در مخیله اش خُطُرمی کرد که روزی این سیاه پوست بی پدرآواره ازکینیا، مرد اول جهان باشد؟
چه کسی باور می کرد که روزی این رنگین پوست بی اصل ونصب، مصلح جهان گردد وجهان چشم به دهان اودوزند وگوش به حرف اوباشند؟
اکنون که ایشان به بزرگ ترین عنوان واعتبار جهانی دست یافته است چه خواهد کرد وچه باید بکند؟
یقینا اگر ازاحمدی نجات سئوال شود که :
“اوباما» چه رسالت جهانی دارد؟
خواهد گفت:
اطاعت از ولایت وهمکاری بامن در دولت مهرورزی.
شاید بتوان گفت که جهانیان از”اوباما» انتظارات بسیاری دارد که رنگ وبوی جغرافیایی وایده ئولوژیکی داردوساکنان هر قاره ی از این جهان دامن کستر، باتوجه به ضرورت های زیست محیطی خود از”اوباما» انتظاری دارد وچشم امید به ایشان بسته اند تا «امید » بربادرفته شان را به ایشان برگرداند چنان که جایزه جهانی صلح نوبل هم با همین عنوان به ایشان داده شده است.
حال ایشان هر مرام ودین وعقیده ی داشته باشد ،اما به عنوان مرد جهان وشخصیت اول جهان صلح، وبه عنوان این که ایشان مسلمان زاده است وکشور افغانستان یک کشور مسلمان است واز طرف دیگر امریکا بطور مستقیم در افغانستان حضور دارد وحضورش نیز برای تأمین امنیت وایجاد صلح در افغانستان است، مردم عزیز وبزرگوار وشریف افغانستان از ایشان انتظاراتی دارند.
من به عنوان یک فرد از افراد این ملت نمی توانم ادعای نمایندگی از کل خلق شریف افغانستان را داشته باشم اما به عنوان یک فرد افغانستانی از ایشان انتظاراتی دارم وامید وارم که ایشان با عنوان جهانی ورسالت جهانی که عقلای جهان به ایشان داده اند برای ملت عزیز افغانستان امنیت وصلح واقعی را هدیه کند تا ملت بزرگ افغانستان هم مدال «فضیلت»وعنوان«مرد سبز جهان»را به ایشان عطا کنند.
1 – اولین انتظار من از« اوبا ما» این است که :با ملت افغانستان صادق بوده ودر مبارزه با «تروریست»و«دهشت »افکنان،صادق وجدی باشد واز بازی «موش وکربه یی»در قضیه تروریست ودهشت افکنان دست بردارد.
2 – چنان که خود “اوباما» شلاق«تبعیض نژادی» و«تحقیر ملی» وداغ تکفیر«دینی» را بر پیشانی خود دارد،بخش های عظیم از ملت بزرگ افغانستان هم همین داغ را برپیشانی خویش دارند وهنوز که هنوز است در دولت کرزی هم همان سیاست های «قرون حجری» وضدبشری نسبت به بخش های عظیم از همین ملت اعمال می شود؛بنابراین،”اوباما» نباید کاری کند که حضور نظامی امریکا در افغانستان باعث تداوم همان سیاست تبعیض نژادی گردد وکرامت انسان ها نادیده گرفته شود وقوم سالای ونژاد پرستی، لباس دموکراسی 50+1بپوشند.
3 – شرایط فعلی ودهشت افکنی تروریست ها باعث شده است که ملت افغانستان به حضور نظامی امریکا در افغانستان رضایت بدهند. اما این ملت، ملت آزاده وسربداری هستند که اشغالگری هیچ اشغالگری را نمی پذیرند.
لذا «اوبا ما » باید به دنبال یک سیاستی باشد که هرچه زود تر به اشغالگری افغانستان پایان داده شود وسربازان امریکا از افغانستان به عنوان ناجیان وصلح آفرینان وباشا خه های گل دردست، افغانستان را ترک کنند نه اینکه خدای ناکرده به عنوان اشغالگران افغانستان،ازافغانستان رانده شوند وهمان بلای برسرشان بیایدکه برسر ابرقدرت روزگاران گذشته «استعمارپیر انگلیس» واژدهای سرخ«اتحاد جماهر شوروی» آمد؛بیاید وبجای این که سربازان امریکایی در هنگام خروج از افغانستان ،لبخند برلبانش باشد، زخم تیر خشم مقدس جهاد بر پیگر شان باشد وبجای اینکه شاخه های گلی از باغستان قلب این ملت مهربان در دستان شان باشند؛ جنازه های قطعه فطقه شده یاران روی دست شان باشند.
4 – افغانستان «جزیره امن» برای امریکا نخواهد بود وامریکا نباید حضوردائمی درافغانستان را به سرپروراند ویا اندیشه سنگر امن برای بازی با ایران را در افغانستان طراحی کند .چون افغانستان سنگر امن مبارزه با ایران نیست وامریکا نباید چنین اشتباهی را مرتکب شود.
امریکا باید بجای اینکه در اندیشه فرمان روایی بربلندای بام جهان باشد، در اندیشه تسخیر قلب ساکنان قلب آسیا وناف جهان باشد.
5 – “باراک “اوباما»» اکنون درباره افغانستان دورسالت را بردوش دارد:
1 – رسالت تأمین امنیت وباز گشت آرامش واستقرار دموکراسی عام جهانی در افغانستان. چون که امریکا با همین ادعا به افغانستان آمده وعلت حضور امریکا در افغانستان همین مسئله ی تأمین امنیت وبازگشت آرامش وصلح در افغانستان ومبارزه با پدیده شوم تروریست ودهشت افکنان بین المللی است.
لذا ازآنجای که“اوباما» رئیس جمهور منتخب وبرگزیده ملت بزرگ امریکا است به این اعتبار دررابطه با افغانستان، ایشان رسالت بزرگی دارد وملت بزرگ افغانستان از ایشان انتظار دارندکه بااتخاذ سیاست های معقول ومطابق با اقتضای زیست محیطی افغانستان، به رنج بی پایان خلق صلح دوست وظلم ستیز افغانستان پایان بخشد تادوباره این سرزمین بهشت اهل توحید باشد وبانگ توحید از مناره ای هایش به گوش آید وموحدان جهان را به وحدت جهانی فراخواند.
2 – ازآنجای که “اوباما»،عنوان مرد صلح جهانی رادارا می باشد وجایزه جهانی صلح نوبل به ایشان داده شده وعلت اعطای این جایزه به ایشان هم این اعلام شده که ایشان «امید به صلح وزندگی»را در جهان خلق کرده است.
بنا بر این، ملت افغانستان از ایشان نه به عنوان رئیس جمهور امریکا ودخیل در مسئله ی افغانستان بلکه به عنوان مرد صلح جهان وبرزگر«امید» در «مزرعه زندگی» انتظار دارند که ،مزرعه زندگی شان را از هجوم «صرصر» نجات بخشیده دوباره شکوفه باران کند تاکودکان این سرزمین خدایی وزادگاه پیغمبران «نور» وخفتن گاه «بودا»،بالبان ستاره باران وتن پوش الوانین در گلستان وطن به پایکوبی مشغول گردندو باردیگرغزال چشمان خرمن گیسوی وطن، زهره را به رقص آورند وبرشانه ی خورشید خیمه زنند ورقص به سوی خدا بیاغازند.ودر پرتو صلح وامنیت «پرستو»های مهاجر به آشیانه برگردند.
اگر چه این پرستو های مهاجر بال هایش از سنگ جفای روز گار وسنگبازی کودکان همسایه اش خونین وزخمی اند، اما هنوز پرستوهای مهاجر پرواز را ازیاد نبرده اند وعشق پرواز وباز گشت به آشیانه اش در جان شان شعله وراست وپرفروغ.
6 – باراک اوباما،بیاد داشته باشد که این جایزه ی جهانی صلح نوبل، خون بهای صدها هزار انسان آزاده ی جهان ومخصوصا سیاه پوستان جهان است که برای دفاع از کرامت ذاتی انسان ها جان خود را تقدیم داشتند تا خون سرخ شان در «مزرعه حیات» جاری وساری باشد وفرهنگ کرامتمندی انسان واندیشه صلح جهانی وجهان وطنی از خون پاکان شان آب یاری شوند وثمره اش آزادی نسل امروز باشد.
بنا براین «اوباما» به عنوان یک فرد ازنسل به زنجیر کشیده شده وبردگان دیروز ،به خون شهیدان راه فضیلت وکرامت ملت های جهان حرمت نهد ومخصوصا به خون پاک شهیدان راه عزت وآزادی در ادیان وملت های مسلمان وبویِژه شهیدان لاله پیکر افغانستان عزیز، حرمت نهاده بیاد داشته باشد که خون همین شهیدان راه آزادی وکرامت بودند که دربرابر دشمن قداره بندی چون اتحاد شوروی دیروز سدفولادین ازخون ایجاد نمودند وجهان امروزرا از شر« ابرقدرت جهنمی» الحاد وکفر نجات دادند.
«اوباما»،درحالی نشان صلح جهانی را برسینه اش حک می کند که ملت افغانستان عذادار فرزندانش هستند وهرروز داغ داغتر می شوند چون یا تروریست ها ودهشت افکنان فرزندان عزیز این ملت را به خاک وخون می کشانند ویا سربازان امریکا زنان ومردان بی گناه این سرزمین را در خاک وخون می غلطانند.
«اوباما» به عنوان شخصیت جهانی در عرصه صلح جهانی، باید به زخم های ناسور این ملت مرهم نهد وبه این کشتار غیرمسئولانه وغیر توجیه پذیر، پایان بخشد ویقین داشته باشد که اگر به این روش پایان داده نشود ،خون سرخ همان شهیدان راه آزادی وعزت، در رگ های غیرت وایمان همین نسل خاموش وهمراه وهمراز امروز امریکا، بجوش خواهد آمد وباردیگر فرهنگ مقدس جهاد درجان شان جوانه زده شهادت گل می دهد تاآزادی ثمردهد ورهای واقعی ملت تحقق یابد.
امید واریم که جناب “اوباما»،باعبرت ازتاریخ،نقش آفرینی تاریخی خویش را به احسن الوجه بازی کند وچون«بلال ها) نیاکان گذشته اش درخدمت انسان باشد واز شرافت انسان ها وکرامت ملت ها پاسداری نموده جهان نو بیافریند ودر این جهان نو از تبعیض نژادی وتکفیر دینی ومحرومیت معیشتی خبری نباشد وهمه برادر وار درکنار هم زیست مهرورزانه داشته باشند ودیگر عدالت وقانون گرایی وکرامت انسانی وحقوق ذاتی انسان ها فقط درکتاب ها وقطع نامه های نهاد های نام نهاد بین المللی نباشد.
امید است که “اوباما» با این عنوان واعتبار جهانی، فرصت های بیشتر وبلندگوها ومراکز ونهاد های حقوق بشری بیشتر در اختیار داشته باشد وبه ایجاد صلح جهانی و«برزی گری» در«مزرعه حیات» قیام کندو«گل امید»بکارد وشکوفه وحدت جهانی برشاخسارشان بروید وفرهنگ گفت وگوی بین ادیان در دهکده جهانی خلق شود وشهروندی جهانی محقق گردد وکرامت ذاتی انسان ها محور شهروندی باشد.

اسدالله جعفری

۱۳۸۸ مهر ۱۳, دوشنبه

صداقت رهبرشهید، خیانت ورسالت جامعه ی روحانیت وفرهنگیان(6)
کوتاهی روحانیون در تبیین راه مزاری(1)
بنا نداریم رسالت روحانیون را ازمنظر آیات وروایات به باز خوانی نشینیم و از این رسالت مداری وجامعه سازی، قرائت جدید ارایه کنیم.چون که رسالت مداری وجامعه سازی روحانیت از منظر آیات وروایات چنان بدهی وروشن است که بسان یک اصل موضوعی پذیرفته شده است ومؤمنین از امت اسلامی با این آیات وروایات مأنُوس هستند واغلب این روایات دینی را درحافظه خود محفوظ دارند.
در این نوشته سخن از کوتاهی وغفلت غیر عمد روحانیون عزیز ومکرم در برابر شهید مزاری است واین که چراروحانیون عزیز ما براساس رسالت دینی خود به تبیین راه عزت آفرین شهید دین وملت مزاری بزرگ،قیام نکرده اند تا در پرتو اندیشه این اصحاب دانش ومردان ارزش،قیامتی از قیام مردان استقامت خلق می شد وپرچم نهضت سرخ مزاری بر تارک تاریخ برافراشته می ماند وچنان که مردان استخوان آهن وزنان حورسیما وفرشته خوی بامیان وپامیرکه بر بام دنیا سکنا دارند و بین آسمان فسونگر وزمین زخار وگوهر خیر پیوندمی زنند،تاریخ گذشته را به آینده پیوند دهند وجامعه ی نو بیافرینند.
ازآنجای که روحانیون،جامه ی هدایت را بر تن دارند وجانشین معنوی رسولان هدایت وهادیان آسمانی وامامان عصمت وامامت هستندوادامه دهندگان راه رهروان رسالت وجماعت اهل حکمت می باشند،وظیفه دینی وملی داشتند ودارند که راه عزت آفرین مزاری راادامه داده به تبیین مکتب او بپردازندوچنان که خون مزاری بر مزرعه جان این امت درجریان است وهرروز خروشان تر می شود،پرتو اندیشه او نیز خورشید وارازافق باور واندیشه تابان تراز همیشه طلوع کنند وانوار آن تا تاریک ترین زاویه های حیات اجتماعی پرتو افشانی کنند.
روحانیون ما خوب می دانستند ومی دانند وآگاه هستند که مزاری،باشهادت خویش به دین وملت، حیات دوباره بخشید. چون خود را برای تجدید حیات دین وارزش های والای انسانی فداکرد،خود نیز چون حقیقت وحقایق دینی وارزش های والای انسانی جاودان شد واز مدار زمان خارج شد وبدل به حقیقت جاودان فرازمانی گردید.
این قبول است که مزاری دایر مدار حق وباطل نیست؛ بلکه این حق وباطل است که معیارسنجش کار مزاری وراه مزاری واقع می شود وراه مزاری به همان میزانی که با حق مطابق هست به همان میزان اعتبار وحجتیت دارد.
این سخن سخن حق است وادعای ما نیز همین است ومزاری خواهی وراز این همه ابرام واصراردرپای فشردن برراه مزاری درهمین حقیقت نهفته است.
ما به عنوان رهروان راه سرخ مزاری در متن زمان وجغرافیای اقتضای حیات،برهمین مبنا واندیشه ی صائب،راه سرخ او را تنها راه نجات این امت به استضعاف کشیده شده می دانیم. چون که این اندیشه برحق (یعنی حق مداری)مدعیان بسیار دارد ومدعیان این حق مداری از معجون بنام تقوای درلباس پوشیدن ونرمش درمیان مردم استفاده نموده با جامه ی عوام فریبی برتن نمودن، به راهزنی این امت می پردازند.
ما هم برهمین مبنای برحق واندیشه صائب، به مزاری وراه مزاری وفادار می مانیم چون که مزاری باشهادت ودر عمل خود ثابت کرد که از آن گروه راهزن نبوده ودر عقیده وایمانش صادق بوده وبا پیمانی که با مردم بسته بود وفادار ماند وبه وعده ی که به مردم داده بود که «به شماخیانت نمی کنم» و«ازخدا خواسته ام که خونم در میان شما ریخته شود» با شهادتش شهادت داد وخونش را بر رخ خورشیدپوشاند تا وفاداری وصداقت درجهان سرخ روی باشد واین ملت ملت سربلند وجاویدان بوده خورشید وار برتارک تاریخ خیمه عزت افرازد.
روحانیون وفادار به راه مزاری، مزاری را دایر مدار حق نمی دانند تا خناسان رهزن حق وحقیقت، با پیشانی های پینه بسته ولبان ترک خورده وجامه های عوام فریب،در میان امت دین مدار، هیاهو راه اندازند که «مزاری پرستی جای حق پرستی را گرفته است» وبا این هیاهوی معاویه گون وعمرو عاص وار، به قلب واقع وواقعیت وتلبیس حق بپردازند.
روحانیون وفادار به راه سرخ مزاری،مزاری رااز مصادیق روشن حق یافتند وچون اورا از مصادیق روشن وقوعی حق در بستر تاریخ یافتند به او وفادار ماندند. چون در این صورت وفاداری به مزاری یعنی وفاداری به حق ومزاری خواهی یعنی دیدن عریان حق در عینیت زندگی.
به همین دلایل ویافته های دیگر است که سخن گفتن از مزاری یک تکلیف دینی ووظیفه ی ملی است چون مزاری دیگر یک شخص نیست ومزاری از تشخص فردی وتخته بند ملیت وقوم خارج شده وبدل به حقیقت جاویدان شده وبه همه ی بشیرت تعلق دارد وهرانسانی که حق طلب وحق محور باشد او یک فردی مزاری خواه ورهروراه مزاری نیز هست.
با چنین نگرش است که من نسبت به طیف روحانیون وهم صنفانم، نقد دارم ومدعی هستم که روحانیون وفادار به راه مزاری در برابر مزاری رسالت خود را انجام نداده اند وباید به این کوتاهی وغفلت خود اعتراف نموده به جبران آن قیام کنند ونهضت باز گشت به عزت سرخ را بیاغازند تا «شقایق» پرپر نگردد و«لاله» بی چادر نماند و«پرستو» پرواز ازیاد نبرد.
کوتاهی روحانیون در تبیین راه مزاری
با این مقدمه،سخن را از اینجا میاغازیم که:روحانیونی که براساس آموزه های دینی ومطالعات شخصی خوداز عینیت جامعه،مزاری را ازمصادیق وقوعی حق درجامعه وزمان سیال،یافتند وبرای همین هست که به راه مزاری واندیشه های بی غل وغش او وفادار ماندند وراه اورا ادامه راه انبیاء وائمه اطهار می دانند،چرا درتبیین راه واندیشه مزاری کوتاهی نموده وکوتاهی می کنند؟
روحانیونی که راه مزاری را تنهاراه نجات این قوم به زنجیر کشیده شده می دانند، چرا به تبیین راه واندیشه مزاری در متن زمان قیام نمی کنند واز راه واندیشه مزاری تصویر شفاف وقرائت راهبردی ارایه نمی دهند؟
روحانیون برای تبیین اندیشه ومکتب مزاری فرصت های دینی دارند ودر این راه نیازی به هزینه کردن آبروی خود هم ندارند وخوش بختانه انجام این رسالت نیازمند یک دستگاه دولتی نیست وبه هیچ گونه هزینه ی مالی ی هم نیاز ندارد چون که امت ما وراه روان مزاری، مسلمان هستند واسلام دین عقل وبرهان هست وهمانطور که خود اسلام در دامن گستری خود به اقصانقاط جهان با زور وزر دامن نگسترانید بلکه عقل هارا شکوفا کرد وایمان شکوفه داد وارزش آفرید،تبیین اندیشه راه روان دین چون مزاری هم نیازی به هزینه کردن های آن چنانی ندارد وفقط کافی است که برهان را در مرزعه جان ها افشانید تا حکمت جوانه زند وعرفان ثمردهد.
ازآنجای که روحانیون ما مبلیغ دین هستند ودین اسلام دین علم وحلم وسلم می باشد،واز طرف دیگر اسلام یک سری شعایروسنت های دارد که این شعایر وسنت ها در قالب گرد همایی های مردمی دراجتماع تبلور می یابند ومأمنین برای بزرگداشت این شعایر وحفظ سنت،بدون هیچ الزام قانونی واجبارنهاد های دولت (بلکه براساس وظیفه وتکلیف دینی) در آن شرکت نموده واز هیچ گونه همکاری فکری وفیزیکی دریغ نمی کنند واین البته که یک فرصت بسیارارزشمند وطلایی، برای تبیین اندیشه های زمانی دین واندیشه اندیشه ورانی دینی است.
علاوه بر این شعایر وسنت های عام دینی،ما یک سری شعایر وسنت های درون مذهبی هم داریم وهرفرقه ازفرق اسلامی،دارای شعایر وسنت های مخصوص به خود هستند که این شعایر وسنت های درون مذهبی ودر هر حوزه از جغرافیای زیست محیطی، رنگ وروی مخصوص به خود را دارد وبرای تبیین اندیشه های دینی ومذهبی، فرصت وسرمایه ی بی نظیر است.
خوش بختانه در مذهب شیعه (که اکثریت از پیروان شهید مزاری از همین مذهب هستند) این شعایر وسنت های درون مذهبی درنسبت به شعایر وسنت های دیگر فرقه های محترم دینی کشور،ازکمیت وکیفیت بیشتر برخوردار هستند وبالتبع،روحانیون ما نیز درنسبت به روحانیون دیگر فرقه های مذهبی موجود کشور،دست شان باز است وفرصت بیشتروبهتر برای تبیین اندیشه های دینی دارند.
من از شرح وبسط بیشتر در بیان شعایر وسنت های شیعی برای تداوم اندیشه وراه انبیاء ومبرهن سازی آموزه های دینی،می گذرم وفقط به دو نمونه از این شعایر وسنت های شیعه برای اشاعه وایضاح سازی آموزه های دینی اشاره می کنم تا روشن شود که روحانیون ما در تبیین نکردن راه واندیشه شهید مزاری در پرتو این اندیشه های دینی ودرچنین زمان ها ومکانهای که (برای بزرگداشت شعایر وسنت های مذهبی) موجود است ،چقدر کوتاهی نموده وبه رسالت دینی ووظیفه ملی ومذهبی خود عمل نکرده وباید(به عنوان عذر تقصیر به پیشگاه خدا وشهیدان راه خدا) نهضت بازگشت به ارزش ها را ازسر بگیریم.
1 – عاشورا
عاشورا وبزرگداشت یاد شهیدان کربلا،یکی از شعایر وسنت های مذهبی شیعه است(البته بزرگ داشت عاشورا ویاد امام حسین ویارانش،اختصاص به شیعه ندارد وتمام فرق اسلامی یاد امام حسین وروز عاشورا را گرامی می دارند اما درمذهب شیعه از ویژگی های خاصی برخوردار هست که در دیگر فرق اسلامی وجود ندارد)
گرامی داشت عاشورا ویاد شهیدان گلگون کفن کربلا وکاروان اسرای کربلا به رهبری بزرگ زن تاریخ جوانمردی وپیغمبری،حضرت زینب(س) از جمله شعایر وسنت های مذهبی شیعه است که بقا وشفافیت مذهب شیعه در تاریخ همین مسئله است ونقش عاشورا در حفظ وشفافیت مذهب شیعه وارزش های والای انسانی پیروان این مذهب وپیوند عاشورا با زمان ومحیط زیست پیروان مذهب شیعه وشهادت محوری وشهید پروری در میان پیروان این مذهب، چیزی نیست که نیازمند به تورق در لابلای تاریخ باشد وبرای تبیین آن هفتاد من کاغذ را سیاه نمود.
نقش عاشورادر حفظ اسلام از گزند تحریف وتداوم بخشی روح حماسه وشهادت طلبی وشهید پروری در میان امت اسلامی، چنان روشن وشفاف است که خورشید درنیم روزآفتابی در دل کویر است.

اسدالله جعفری
ادامه دارد