۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

بنام خدا
چریک پیر تاریخ
پیام دو تن ازنویسندگان یکه ولنگ،بمناسبت اولین سالگردعلی یار کربلایی.
سلام به آزاده مردان تاریخ که تاریخ بانام ویاد آنان نفس می کشد.
سلام به جهاد ومجاهدان راه دین ومکتب ومیهن که میهن با یاد آنان سربر آسمان می ساید وبر گوش تاریخ آذان آزادی می خواند.
سلام به بابه علی یار کربلایی آن چریک پیر تاریخ .
آری سلام به او !سلام به او که حضور عاشقانه وراز آلودش در عرصه های نبرد حق علیه باطل،یاد آور حضور پیر تاریخ ،حبیب ابن مظاهر ومسلم ابن عوسجه در کربلا ودر کنار حسین بود.
بابه علی یار همان پیر دلاور کربلا بود که نهضت حسین با نام او زیبای دیگر یافت وعلی یار کربلای هم باپرچمداری در نهضت عدالت خواهی نام زیبایش زینت تاریخ است وتاریخ جهاد افغانستان ونهضت عدالت خواهی مردم هزاره بدون نام علی یار، تاریخ عقیم وبی روح وکم فروغ است.
اکنون که در یک ومین سال یاد او قرار داریم ویاد او را گرامی می داریم؛به نکاتی باید اشاره نمود وپرسش های را پاسخ خواست:
1 – علی یار کربلایی سرداری از سرداران جهاد مقدس استقلال وآزادی افغانستان است وباید یاد ونامش درتاریخ جهاد مقدس افغانستان به عنوان یکی از سرداران جهاد افغانستان مطرح شود. از آنجا که علی یار کربلایی سردار جهاد برای استقلال افغانستان بود ، متعلق به ملت افغانستان است بنابراین،دولت جمهوری اسلامی افغانستان وظیفه دارد که برای یاد بود او در ولایت بامیان تمهیداتی را تمهید کند وتندیسی از این چریک پیر تاریخ رادر مرکز ولسوالی یکه ولنگ نصب نماید تاآن تندیس تاریخ گویایی از جهاد مقدس این خطه قهرمان خیز کشور برای استقلال وآزادی میهن باشد.
2 – علی یار کربلایی،در تاریخ نهضت عدالت خواهی ملت هزاره به رهبری پیشوای عدالت خواهی، بابه مزاری، از جایگاه والا وممتازی برخورداراست همانطور که تاریخ استقلال افغانستان بدون نام شهید راه آزادی بابه مزاری، بیمعنی است ویاوه گویی، تاریخ نهضت عدالت خواهی مردم هزاره نیز بدون نام بابه علی یار کربلایی، تاریخ بی بنیاد است وعاری از اصالت وارزش های دین ومکتب.
لذا، علی یار کربلای بر احاد ملت بزرگ هزاره وجریان عدالت خواهی حق دینی وملی دارد که یاد وخاطره آن چریک پیر کربلای عدالت خواهی را زنده نگه دارند واز راه وآرمان او که راه عزت وعدالت خواهی است، صیانت نمایند.
3 –علی یار کربلایی متعلق به نهضت عدالت خواهی مردم ماست وهیچ گروه وحزبی نباید علی یار رابا انتصاب بخود، مصادره نماید واز عزت وآبروی علی یار، برای رهبر خود قبا بدوزد.
علی یار متعلق به جریان عدالت خواهی در کل کشور است وحتی متعلق به خانواده اش هم نیست بلکه متعلق به جهاد ونهضت عدالت خواهی است ؛ بنا بر این ،کسانی که ادعای رهبری جامعه ما رادارند وخود را ادامه دهند گان نهضت عدالت خواهی بابه مزاری می خوانند،مکلف است که ازراه وآرمان بلند وانسانی بابه مزاری صیانت نماید ونسل جوان علی یار ندیده ونسل فردای کشور را با جهاد عاشقانه علی یار آشناکنند واسناد صوتی وتصویری وناگفته های از خاطرات مکتوب علی یار را منتشر کند تا تاریخ نهضت عدالت خواهی ما روح ودرخشش خودراباز یابد.
علی یار کربلایی، نباید بایک سال یاد بدون روح ومحتوا به فراموشی سپرده شود.گرامی داشت واقعی علی یار کربلایی، نسل حق طلب ملت را آشنا نمودن با معنویت وعشق سوزان واخلاص علی یار است.چون او نتنها یک مجاهد بود بلکه یک عارف ویک زاهد ویک عاشق نیز بود.
دردمندانه باید گفت که دردوران عدالت خواهی ، جبهه های ما با بی اخلاقی وبدعت ها وظلم وستم های آلوده شده بود وفقط این علی یار بود که مشعل پرفروغ اخلاق راروشن نگه داشته بود وخود درزمزم عرفان غسل تمهید کرده وقرآن می خواند وسربازان تحت امرش راحتی المقدور ازبی اخلاقی بدور نگه داشته وبه خوبی ها امر می کرد.
4 – پرسش اساسی این است که چه رستاخیزی در نهضت عدالت خواهی رخ داد که راه سرداران جهاد وچریک های پیر چون علی یار،بفراموشی سپرده شده ویادکرد از این عارفان شب وشیران روز بدعت ملی خوانده می شود ورگ گردن مدعیان رهبری جریان عدالت خواهی را می آماساند؟
امید واریم که سال یاد سرداران ومخصوصا سرداران عارف وعاشق چون بابه علی یار،منشاء بیداری وآگاهی نسل عدالت خواه گردد ونسل بیدار ما با راه وآرمان آن مشعل داران عزت وراه پیمایان آزادی، بیش وبیشتر آشنا شوند ودر طریق عزت وکرامت خواهی گام بردارند.
یک باردیگر یاد سردار جهاد وعارف شب ها وشیر میدان نبرد بین حق وباطل علی یار کربلایی وشهید راه آزادی وپیشوای عدالت خواهی بابه مزاری را گرامی داشته ، اولین سال یاد چیریک پیر تاریخ بابه علی یار کربلایی را به خانواده مکرم ایشان، ملت بزرگ افغانستان ،مرجعیت عظمای شیعه حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی(دام عزه) و نسل بیدار وآگاه میهن تسلیت عرض می کنیم.
محمد ابراهیم حسن زاده یکه ولنگی- اسدالله جعفری
مشهدالرضا12/9/1389

۱۳۸۹ شهریور ۲۳, سه‌شنبه

ویژگی های یک نماینده

مبارزات انتخاباتی به روز های آخر خودرسیده ودر این مدت کاندید های این دوره انتخابات، با سخنرانی ها وپول بخشی ووعده وعید های رنگ به رنگ، شخصیت خودرا خواسته وناخواسته آفتابی کرده است।

لذابرای شفافیت بیشتر، می خواهم به طور خلاصه ویژگی های یک نماینده واقعی را درشعاع کلام نورانی مولا علی،وشرح حکیمانه استاد اولاد بشر علامه جعفری ازکلام مولا، بیان کنم:
1- تعالی شخصیت
اولین ویژگی یک نماینده که بتوان با آرامش وجدان به او رأی داد ودرپیشگاه خدا ووجدان شرمنده نبود این است که،او دارای یک شخصیت رشد یافته باشد وشخصیت انسانی خودرا تعالی بخشیده وخودش خودش باشد والینه نشده وبی خویش تن خویش نباشد.
چنین انسانی نه به خود خیانت می کند ونه به موکیلانش،اگر خدای ناکرده دارای شخصیت رشد یافته نباشد، خودش را به دنیا واهل دنیا می فروشد وکسی که خود وشخصیت خودرا بفروشد موکیلانش را به طریق اولی می فروشد چون:
«اين عده فراوان عكسى از مجموعه متشكّلى از عناصر «خود» ديگران را در درون خويشتن بجاى «خود» حقيقى به فعاليت وادار مى‏كنند و از داشتن «خود حقيقى» محروم‏اند. اين هم نوعى «از خود بيگانگى» است كه پويايى انسان‏ها را در گذرگاه كمال فلج مى‏كند. اينان اگر خيلى ترقى كنند، در شخصيّت زدگى‏ها زمينگير مى‏گردند. در صورتى كه شخصيت‏هاى تاريخى از هر نوعى كه بوده باشند، چون از جويبار حيات بركنار شده‏اند، جز شبحى ساكن نمى‏توانند به بشريت عرضه كنند، بنا بر اين چگونه مى‏توانند انسانى را كه در جويبار حيات كه تاريخ جاندار شخص زنده است، حالت پويايى بدهند آن حالت پويايى كه عنصر اساسى «خود حقيقى است» بهره‏ور ساختن انسان‏ها از عظمت شخصيت‏ها، بايستى در راه نشان دادن استعدادها و نيروهاى ممتاز كه آن شخصيت‏ها دارا بودند. انجام بگيرد، يعنى اطّلاع به آن شخصيت‏ها، در راه بارور ساختن «خود حقيقى» انسان‏ها، استخدام شود، نه عامل ميخكوب شدن در آستانه شخصيت‏ها، بدترين شكل زندگى با «خود مجازى» تلقينى است كه انسان بخود مى‏كند و با اين كه در زنجير «خود مجازى» گرفتار است، آن را «خود حقيقى» تلقى مى‏كند. اينان به خويشتن خيانت مى‏ورزند و به خويشتن دروغ مى‏گويند و حيله‏گرى در خويشتن راه انداخته‏اند. هر سه نوع بازيگرى با «خود» بترتيب زير در قرآن مجيد گوشزد شده است: «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى‏» (خداوند مى‏داند كه شما به خود خيانت مى‏ورزيد) «انْظُرْ كَيْفَ كَذَبُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» (بآنان بنگر چطور به «خود» شان دروغ مى‏گويند) «يُخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ آمَنُوا» (آنان فريب نمى‏دهند مگر «خود» شان را)»
i
2 – عشق سوزان به کمال برین
دومین ویژگی یک نماینده این است که او درجانش عشق سوزان به کمال شعله ورباشد تا این عشق به کمال او را به شرکت در حرکت باکاروان حیات رو به تکامل تشویق وترغیب کند.
کسی که خودرا جزء ازکاروان حیات رو به تکامل می داند وخود را یک حلقه از این زنجیره می یابد ومی داند که حلقه های این زنجیره به هم پیوسته است وگسست یک زنجیر از این زنجیره، گسست همه ی کاروان است، او دیگر نه به خود خیانت می کند ونه به اعضای این کاروان رو به ابدیت:
«من هم كه تا آخرين حدّ توانائى‏ام در مسير حق حركت مى‏كنم، ادعاى داشتن آن مطلق را نمى‏كنم كه هرگز از راه حقيقت منحرف نشوم. من هرگز خود را نايل به آن كمال مطلق نمى‏دانم كه خطا و اشتباه راهى به ذات من نداشته باشد. اشتياق روز افزون من به كسب كمال و تشديد دائمى تكاپويم در حركت به مقصد اعلاى هستى‏ام، خود گواه آن است كه آنچه كه بر من مطرح است، ذات متحرك من رو به هدف اعلاى حياتم مى‏باشد»
ii« من خود را عضوى از كاروان رو به كمال شما انسان‏ها مى‏دانم»iiiوکسی که خودرا در کمال خواهی شریک مردم بداند ویقین داشته باشد که کمال خواهی من منهای کمال خواهی برای این خلق همگام بامن در این کاروان حیات رو به ابدیت، تحقق نیافتنی است واگردرراه کمال خواهی این خلق،مانعی ایجاد شود، نه تنها سیر کمال خواهی من را تسریع نمی کند بلکه زنجیر گران در پای من نیز است ومن را از طریق کمال باز می دارد.
وقتی یک انسان به چنین شخصیت رشد یافته دست یابد او هرگز به همگامان خوددر راه کمال خواهی خیانت نمی کند
3 – خیر خواهی وتعهد
انسانی که خیرخواه نباشد متعهد هم نیست خیر خواهی وتعهد لازم وملزوم هم هستند.
نماینده ی که متعهد نباشد،خیرخواه نخواهد بود چون تعهد نداشتن به معنای بی شخصیتی ونشانه خامی انسان است وکسی که دارای شخصیت نیست او چیزی بنام خیروخیرخواهی رانمی فهمد وخیر در قاموس او منافع شخصی خود او تجسم می یابد واو می شود هدف وخلق می شود وسیله رسیدن او به هدف موهومش.
نشانه های خیر خواهی وتعهد را از کلام نورانی مولا علی بجوییم:
«اى مردم، حقى من بر شما دارم، و حقّى شما بر من داريد. امّا حقى كه شما بر من داريد: خيرخواهى در باره شما، و تنظيم مسائل اقتصادى و تعليم شما است كه از نادانى نجات پيدا كنيد و تربيت شما كه با وسيله دانش رو به كمال دگرگون شويد. »
iv
«اگر رياستى كه من پذيرفته‏ام و شما در باره آن با من تعهد نموده‏ايد، عبارتست از احساس برترى بر ديگران و قدرت بر انتقام و سهولت كاميابى از لذايذ كه با كشيدن عصاره حيات شما، به آنها دست خواهم يافت و متورم ساختن «خود طبيعى» كه سدّ راه صعود «من انسانى» شما به قلّه‏هاى مرتفع كمال است، من اين رياست را بى‏ارزش‏تر از قيمت يك كفش مستعمل مى‏دانم كه مدّتى وسيله خوبى براى راه رفتنم بوده است.»
v
نمایندگانی که برای رفتن به پارلمان هزار وعده ی خارج از توان خود می دهد وبا این وعده های دروغ وعمل نشدنی، کرامت انسانی خودرا بازیچه قرار می دهد؛ آیا او می تواند خیر خواه ملت باشد وکرامت انسانی خلق را مورد معالمه قرار ندهد؟
کسی که به شخصیت وکرامت انسانی خودش تعهد ندارد وخیر خودرا نمی خواهد؛ او می تواند متعهد باشد وبه تعهد های دوران انتخاباتی وفادار بماند وخیرخواه امت باشد؟
4- دوری گزیدن ازفتنه گران ورشوه خواری
تاریخ بشر از دو پدیده ی ضدحیات1 –فتنه2 – رشوه خواهی، حکایت های بس جگرسوزدارد که شرح وبسط آن خودداستان دیگراست.
این دو پدیده به قدر زشت وضدحیات هستند که اصطلاح معروف«الفتنه اشد من الکفر» و«گناه رشوه خواری شدیدوقبیح تر از زنای بامحارم در خانه است»درمتون دینی فرق اسلامی موجود است.
افغانستان ازدو پدیده ضدحیات فتنه ورشوه خواری، چنان شکست های کمرشکن خورده است که سال ها بگذرد تا بتواند توان راست کردن قامت خودرا باز یابد.
مولا علی به امت اسلامی وزمامداران اسلامی فرموده است:« «وَ لا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ و از راهى كه مفسدين پيش گرفته‏اند پيروى مكن.)»
vi
فتنه های کوری که از دوران حکومت مجاهدان تا امروزدر کشورعزیز ما حاکم بوده،گلستان های وطن بدل به ویرانه ها وقبرستان های کشور را آباد کرده وحیات را ازملت گرفته ومرگ راپیش نموده است.
داستان رشوه خواری نیز داستان تلخ است به گونه ی که کوس رسوای رشوه خواری دولت رشوه خوار آقای کرزی، در اقصی نقاط عالم پیچیده وکشورهای جهان، کمک های بشردوستانه اش را مبارزه جدی دولت کرزی با پدیده ضد حیات رشوه خواری مشرود کرده است.
کسی که نماینده می شود درواقع پاسدار دین وناموس مردم است چون او در خانه ملت با وضع قانون از دین وناموس مردم حریم داری می کند ونمایده ی می تواند از دین وناموس مردم حریم داری کند که هم دانا به امور حیات انسان باشد وهم از رذایل انسانی چون بخل وجور وستم پیشگی وستم پذیری ورشوه خواری برکنارباشد:
«نبايد يك انسان بخيل بر نواميس و نفوس و اموال و احكام و زمامدارى مسلمين ولايت داشته باشدكه حريص به اموال آنان باشدو نبايد شئون حياتى مسلمانان به ولايت جاهل واگذار شود، كه آنان را با نادانى خود گمراه بسازدو نيز نبايد والى مسلمانان جفاكار باشد كه آنان را از روى جفا از حقوق خويش محروم نمايدو نبايد ولايت مسلمين به كسى سپرده شود كه در اداى حقوق مالى بعضى را بر بعضى ديگر ترجيح بدهدو نبايد زمامدارى مسلمين را در اختيار كسى گذاشت كه در حكم رشوه بگيرد و حقوق مردم را ضايع كند و بوسيله آن در موقعيت اجراى احكام خداوندى توقف نمايدهمچنين نبايد والى مسلمين سنت را متوقف بسازد و امت اسلامى را از اين راه به هلاكت بيندازد»
vii
اگر در انتخاب نمایندگان دقت نشود وناعادلان رابه عنوان نماینده به خانه ملت فرستادیم،براساس سنخیت اخلاقی خود، همکاسه حکام ستم گر می شودچون« عقل گردى عقل را دانى كمال- عشق باشى عشق را بينى جمال‏»
viii سنخیت اخلاقی است که نماینده حریص به دنیا را با دزدان همکاسه می سازد ودر برابر ستمگران کرنش می کند ووقتی نماینده یک ملت دربرابر حکام جور کرنش کند وملت رااز شناخت وانتخاب حاکمان عادل محروم سازد؛ نتیجه اش می شود:
«اگر جامعه‏اى با آگاهى و اختيار والى عادل را به زمامدارى نپذيرد به زنجير اربابان ستم پيشه با كمال جبر و نابينائى گردن خواهد نهاد »
ix
امید است که ملت بزرگ ما در این انتخاب سرنوشت، به کسانی رأی دهند که از شخصیت اخلاقی وتعهد وصداقت برخوردار باشند وبرای رسیدن به کرسی وکالت به هرذلت وپستی ودروغ ونیرنگ کثیف تن در ندهند وهرروز به سازی نرقصند.

i - ترجمه‏وتفسير نهج البلاغه(علامه محمد تقی جعفرى) ج 1 صفحه‏ى 119
ii - همان ج 1 صفحه‏ى 258
iii - همان ج 1 صفحه‏ى 250
iv - همان ج 1 صفحه‏ى 262
v - همان ج 1 صفحه‏ى 271
vi - همان ج 16 صفحه‏ى 206
vii - همان ج 23 صفحه‏ى 36
viii - همان ج 1 صفحه‏ى 176
ix - همان ج 16 صفحه‏ى 323

اسدالله جعفری

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

بنام خدا
درس های امام حسن برای جامعه ی هزاره

مردم هزاره افغانستان از آن جمله مردمان جهان هستند که در طول تاریخ موجودیت بومی وحقوق شهروندی شان مورد انکار حاکمان مستبد ونژاد پرست قرار گرفته اند ولی علی رغم انکار موجودیت ومحروم کردن از تمام حقوق شهروندی، سه شاخصه بارز این مردم را هیچ ستمگر عنود نتوانست انکار کند:
1 – آزادگی 2- صداقت و 3- شیعه بودن هزاره.
هزاره به خاطر همین سه ویژگی های والای انسانی هم مورد بی مهری قرارگرفته وهم با همین سه شاخصه هویت انسانی ودینی خودرا پاسداشته اند.سه شاخصه ی که روح تاریخ اند وزاویه های هندسه حیات برین .
مردم هزاره درخشان ترین شعاع حیات انسانی یعنی آزادگی وصداقت را دارند وتاریخ به این ویژگی های شخصیت انسانی این مردم می نازند وحاکمان مستکبر از همین منظر به هزاره می نگریستند وعلی رغم جفاها وناانسانی های که در حق شان روامی داشتند،به همین مردم اعتماد انسانی داشتند ودر خصوصی ترین بخش زندگی شان یعنی خانواده وزن ودخترانش، به همین مردم اعتماد می کردند وعزت وکرامت زن ودخترانش را به همین مردم می سپردند چون می دانستند که مردم هزاره به خاطر شیعه بودنش و به خاطر عشق سوزانشان به امامان وپیشوایان دینی شان آزاده اند وصداقت دارند وشرافت وکرامت خود را با خیانت آلوده نمی کنند وبه عرض وناموس کسی پلیدی وپلشتی روانمی دارند.
پیشوای شهیدان عدالت خواهی وپدر وبابای ملت بزرگ هزاره باباه مزاری (ره)از این شاخصه صداقت وپاکی ملت وپلشتی دشمنان ملت چنین روایتی بازخوانده است:« در گذشته معمول بود كه ‏هر صاحب منصب عسكري از مردم هزاره به عنوان صادقترين مردم خدمتگار انتخاب مي نمود و در ‏پهلوي خانواده و ناموس خود مي بردند. چطور بود كه اين مردم براي ناموس اينها صادق بودند... شما آن قدر امين بوديد كه برای تمام صاحب منصب ها خدمتكار باشيد در كنار خانمش، هيچ هراس نداشت كه شما خيانت می كنيد »
هزاره های افغانستان آزادگی وحریت رااز پیشوایان دینی شان آموخته بودند واصلا گرایش هزاره به شیعه همین روح آزادی خواهی این مردم بود که وقتی این بنیان اساسی حیات را در علی وآل دیدند به آن امام آزاد مردان وفرزندان آزاده اش ایمان آوردند چون علی رااز زبان خود علی شناخته بودند که :
«: "ايها الناس ان آدم لم يلد عبدا و لا امة، و ان الناس كلهم احرار." (اي مردم، حضرت آدم بنده و كنيز نزاد، و مردم همه آزادند). و در نامه خود به امام حسن (ع) نوشت : "لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً " (بنده غير خود مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است).
آری هزاره حریت وآزدگی را از پیشوایش امام علی آن«صدای عدالت» و«شهید عدالت» وفرزندانش«سرورآزادگان حسین» و«امیر جوانمردان حسن» آموخته اند واز آن روزی که این مردم به علی وفرزندانش ایمان آوردند تاریخ سراغ ندارد که این مردم ذلت را پذیرفته باشند ویا لکه ننگ خیانت به پیشانی شان نشسته باشد.
شهید مزاری راوی صادق بود در گزارش این شاخصه:« بحمدالله ملت ما همانطوريكه در طول تاريخش سربلند و پاك است كه ‏به هيچ معامله اي و به هيچ خيانتي چه داخلي و چه خارجي دخالت نداشته است »
تاریخ این دو منقصت انسانی رااز مردم ماسراغ ندارد ولی برعکس آن را بیاد دارد یعنی تاریخ ازوفای به عهد وتعهد عالی انسانی هزاره راز های بسیارویک نیستان درد در سینه دارد.
اکنون که در نیمه ی رمضان ماه خدا ومیهمانی خدا قرار داریم ومردم ما در این ماه خلوت های عاشقانه باخدایش دارند وسحرگاهان ستارگان رابه رقص وا می دارند وزهره سماع کنان تا عرش خدا گیسو می افشانند وناهید ساغرگشان فرشته گان را به سفره سحری هزاره دعوت می کنند وخدااز این همه شیدایی ومستی وشوروشراب، لبانش پرشکوفه می گردند .
دراین هنگامه ی دلدادگی ومستی، خم معرفت می گشاییم ودر خمخانه علم حسن، ساغر نوشی می کنیم تا باغ جان پر گل شوند ونیستان روح به گل نشیند تا خدابر این نیسان بدمند وآفرینش غزل وصال خوانند وهزاره به تماشانشینند وهم نفس با خداباشند وخدا همدم ایشان.
درس اول :نیک منشی
کلام امام حسن (ع ): «با نيكوكارى از كارهاى ناپسند جلوگيرى كنيد».
شیعه براساس این تعلیمات پیشوایان دینی خود مردم نیک اندیش ونیک منش بوده ودارای اخلاق حسنه وخلق کریم بوده(وباید هم باشد)چون پیروان فرزندان آن رسول برحق محمد(ص) است که خدایش اورادر قرآن به خُلق عطیم می ستایند:
«وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ » بدرستی وحق که تو دارای خلق عظیم ودرخور ستایش هستی.
همان رسول حضرت حق خود درباره رسالت خود فرموده اند: «انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق» من براى اين مبعوث شده ام كه فضائل اخلاقى را تكميل كنم.
این سخان امام حسن ورسول خدا در باره اخلاق نیکو واین که حتی بدی ها را بایدبا نیکی پاسخ داد، تفسیر گویا وروشن این آیات قرآن کریم است:«وَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ » هرگز نيكى و بدى يكسان نيست ، بدى را با نيكى دفع كن ، تا دشمنان سرسخت همچون دوستان گرم و صميمى شوند .
هزاره به این اخلاق منصوص ومأثور، ملتزم بوده ودر منش اجتماعی وسیاسی خود راه میانه رادرپیش گرفته نه به کسی ستم رواداشته ونه خود ستم پذیرفته اند.چون ستمگری وستم پذیری را با دستورات دین وپیشوایان دین وندای وجدان وفطرت پاک انسانی مخالف می دیدند وبا کرامت انسانیش سازش نداشته است.
اگر چه گاهی این اخلاق نیکویی این مردم دیگرگونه تفسیر شده ومورد سوء استفاده قرار گرفته وبانوع تردستی وشیطنت توسط آخوند نماهای ساده دل وگاه مغرض ومزدور، این مدارا وسلوک نیک رفتاری در مقابل بدرفتاری ها ومنش غیر انسانی دیگران،نوع تسلیم شدن وگردن نهادن سیاست های طاغوت تعبیر وتفسیر شده اند.
اما نیاکان نیک اندیش ونیک رفتارهزاره بر اساس همان تعالیم عالی مذهبی وندای وجدان وفطرت، می دانست که جهان طبیعت جهان ماده ومدت است وبعضی از دستورات دین نتیجه آنی ندارد وطول زمان می خواهد تابه ثمر نشیند .چون خدا خوددرقرآن کریم فرموده اند که هرکسی نیکی کند روزی نتیجه آن را می بیند:
«وَمَن يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَّزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ »هر كس نيكى به جاى آورد براى او در ثواب آن خواهيم افزود قطعا خدا آمرزنده و قدرشناس است.
این عزت نسبی که امروز در کشور نصیب مردم ما شده ودر سطح جهان به عنوان یک ملت دارای فرهنگ انسانی جلوه نموده وجهان از گذشته نیک اینمردم دربرابر دشمنان عنودش،زبان به تمجید می گشایند واین ملت راشایسته مشارکت در فرایند جهانی شدن اخلاق جهانی می دانند؛ نتیجه همان نیک اندیشی ونیک رفتاری نیاکان مابوده که امروز خدا پاداش آن را به نسل ما عطانموده است.
پس بر نسل امروز است که حرمت نیاکان خودرا به نیکوترین وجه پاس دارند وبدانند که عزت امروز وتاریخ درخشان زیست ما در جغرافیای انسانی، نتیجه آن سلوک نیک نیاکان بوده که بادندان روی جگر گذاشتن وزمان شناسی دربرابر رفتار های غیر انسانی انسان نماهای حاکم بر سرنوشت این مردم، رفتار غیرانسانی ازخود بروز ندادند وشرافت انسانی خودرا با بی شرافتی دیگران به رذالت نیالودند واگر چنین می کردند ما امروز در جهان انسانی سرشکسته می بودیم واز گذشته خود فرار می کردیم ودرجهان بی عزت بودیم.
اما امروز باسرفرازی به جهان می گوییم که ما نسل همان مردمانی هستیم که مردمان نیک اندیش ونیک رفتار بودند وعلی رغم ستم های که بر آن مردم روادشته شده بود،آن ها رفتار غیر انسانی واخلاق سبعانه ودرنده خوی از خود نشان ندادند ورفتار های غیر انسانی رابا رفتار های حسن وانسانی جواب دادند.
نسل امروز هزاره باید این سیره ی نیکوی نیاکان را نیک پاس دارند وبرای نسل های آینده عزت وآبروی انسانی به یاد گار گذارند.

درس دوم: دین مداری وتساهل وتسامح
امام حسن:«دين خود را حفظ و محبت مردم را به خود جلب كنيد».
دین یکی دیگر از شاخصه های بارز تاریخی - انسانی هزاره است.این شاخصه دردومحور مورد مهر ورزی این ملت بوده :1 محور روانی 2- محور اجتماعی. محور روانی دین داری یک خصیصه ی انسان جهانی است وانسان از آن نظر که انسان می باشد به دین ورزی نیاز دارد ولو اینکه به ظاهر منکر دین باشد وهمین انکار دین خود نوع دین ورزی است.
اما هزاره تاریخ گذشته اش نشان می دهد که این ملت دین داربوده وقبل از ظهور اسلام نیز دین دار بوده وآثار باستانی چون تندیس بوداکه از نیاکان ایشان دردراز نای تاریخ بیاد گار مانده، نشان از دین داری ودین ورزی مهر انگیزانه این ملت است چون یکی از دین های باستانی دین بودایی بود که در میان ادیان گوناگون آن روز گاران، دین بودا دین مهرورزی ونیک اندیشی بوده وبراساس همان سلوک باطنی به سوی روشنایی ونور حرکت می کرده وصبغه عرفانش از همه ی ادیان دیگر بیش تربوده،لذا نیاکان هزاره براساس فطرت پاک خود از میان دین های موجود دین بودا را برگزیدند چون دینی بوده که با سیروسلوک در باطن و در درون به دنبال حقیقت ناب بوده واین نوع سلوک با فطرت این قوم مطابقت داشته اند.
در محور اجتماعی نیز دین (فعلا دین حق وباطل ودین آسمانی وبشری مطرح نیست) بانوع مناسک خود مؤسس نظم اجتماعی بوده وهستندو یکی از علل برون گرایی انسان به دین همین مسئله ی نظم اجتماعی در مناسک دینی هست چون مناسک دینی که رویکرد اجتماعی داشته باشد، ضمانت اجرایی دارد ونیازی به قوه قهریه از برون بنام نیرو های نظم دهنده ی چون پلیس ندارد.
با یقین کامل می توان گفت که علت اجتماعی بودن وروحیه نظم پذیری هزاره در همین دینمداری ودین ورزی بوده است. تاریخ زیست اجتماعی گویای این است که هرگاه انقلاب وتحولی در جغرافیای زیست اجتماعی این قوم رخ داده وبعد ازسپری شدن دوره انقلاب وفرارسیدن دوره باز آفرینی واستقرار نظم نوین اجتماعی،این قوم از گروه های پیشتار در نظم پذیری واستقرار نهاد های مدنی وگسترش وپیرایش فرهنگ مدنیت بوده .
در تاریخ معاصر هم نقش بارز هزاره در جهاد مقدس با اشغالگران روس در افغانستان چنان درخشان وبی بدیل هست که نیاز به شرح وبسط ندارد واظهر من الشمس است وهیچ انسان منصفی نمی تواند این نقش درخشان را منکر شود مگر معاندان خفاش صفت که تابندگی خورشید رابرنمی تابند.
بعد از دوران جهاد واکنون در دوره گذار به دموکراسی هم همین ملت باعث عزت وسربلندی افغانستان درجهان هستند چون که با فرهنگ نظم پذیری وفرهنگ سازی در جهت استقرار نظم ومدنیت نوین وگسترش فرهنگ جهان وطنی وتعاون جهانی در جهت محو خشونت ودهش آفرینی ومبارزه قهری وفرهنگی با انواع نظم گریزی چون تروریسم خشین وانتحار های کور،جهانیان راهمراهی می کنند.
نمونه های گویای از رستاخیز فرهنگی این ملت برای استقرار نظم نوین مبتنی بردموکراسی وعدالت اجتماعی، امن بودن مناطق هزاره نشین است وحرکت به سمت باز سازی وعمران کشور ورویکرد فرهنگی نهضت علمی این مردم درخشان تراز آن است که نیازمندبه ارایه آمار باشد.
اینها همه تجسم این سخن امام حسن است که فرمود:« دين خود را حفظ و محبت مردم را به خود جلب كنيد»
آری مردم هزاره درعین حالی که دین ومذهب خودرادارند؛ دین ورزی را با تعامل فرهنگی جهانی جمع نموده واز این طریق درمنظرجهانیان محبوب هستند برای اینکه جهانیان می بینند که این ملت در عین دین ورزی جهان گریزی ندارند وچون حلقات دیگری از قومیت های ساکن در افغانستان،دین ورزی رادر جهان ستیزی ونظم گریزی ودهشت آفرینی وآتش افروزی وانسان کشی تجربه نموده بهشت موهوم رادر خون ریختن انسانهای بیگناه وبه آتش کشیدن مراکز فرهنگ جست وجو می کند.
مردم هزاره از امام حسن آموخته اند که خویشاوندی فقط در خون نیست بلکه در حرمت نهادن متقابل است وجهان امروز که برای این ملت حرمت انسانی قائل اند ودر نظم آفرینی کشور به یاری شان شتافته اند این ملت هم به همان اندازه حرمت می نهند چون این کلام نورانی را ازامام وپیشوای شان امام حسن بیاددارند:« خويشاوند كسى است كه به انسان محبت دارد، اگر چه بيگانه باشد.»
درس سوم: شورای اندیشیدن
امام حسن :«در كارها از مشورت مضايقه مكنيد... هيچ مردمى با هم مشورت نكنند جز اينكه بدرستى رهبرى شوند»
مسئله ی شورا از پایه ترین اندیشه های دینی است ودر قرآن هم بارها به این مسئله اشاره شده وآیات قرآن برهان قویم است مبنی بر ضرورت حیاتی شورادر حیات اجتماعی وتعالی بخشی فردی.
شورا ی اندیشیدن ومشورت نمودن با متخصصان هرفن در همان حوزه خاص از چنان اهمیتی برخوردار است که خدا در قرآن به شخص پیغمبر که متصل به وحی هست، دستور می دهد که در امورات کشورداری واداره حیات امت با امت مشورت کن:
« فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ » پس به [بركت] رحمت الهى با آنان نرمخو [و پرمهر] شدى و اگر تندخو و سختدل بودى قطعا از پيرامون تو پراكنده مى‏شدند پس از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن و چون تصميم گرفتى بر خدا توكل كن زيرا خداوند توكل‏كنندگان را دوست مى‏دارد.
این آیه ی قرآن از آیه های پرژرفای است که در امور کشورداری راه چگونگی زیست اجتماعی وتعالی بخشی اجتماعی راتوسط مدیران ورهبران اجتماع بیان می کند.
از نکته های بسیار قابل توجه در این آیه این است که ابتدا به رسول خدا گوش زد می کند که اگر شما نرمخوومهربان هستید وهمین خلق نیکوی شما باعث دلدادگی مردم به شما شده وپروانه واردور جود شما می چرخند، این از لطف ورحمت خدا است ولی با همه ی این خلق نیکو وعشق سوزان مردم به شما، مواظب باش ودر امور حیات ایشان تک اندیش نباش وشورایی فکر کن وبامشورت امت خود تصمیم بگیروچون تصمیم گرفتی توکل به خدای قادر متعال کن.
خوب وقتی وضع رسول خداکه متصل به وحی است چنین باشد که درامورات کلان کشورداری باید شورای سلوک کند، معلوم است که این اصل ازاصول بنیادین واساسی حیات اجتماعی می باشدچون خدا به رسولش دستور می دهد که:«وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ »
درسوره شورا جامعه ی مطلوب وشایسته را این گونه معرفی می کند:«وَالَّذِينَ اسْتَجَابُوا لِرَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَيْنَهُمْ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ» و كسانى كه [نداى] پروردگارشان را پاسخ [مثبت] داده و نماز برپا كرده‏اند و كارشان در ميانشان مشورت است و از آنچه روزيشان داده‏ايم انفاق مى‏كنند
اهمیت شورا وشورای اندیشیدن وسلوک اجتماعی براساس مشورت را در دین اززبان یکی از فقهای تراز اول جهان اسلام وشیعه بشنویم:
« سؤال: علما مي‎گويند كه در نظام جمهوري اسلامي اصل بر شوراست ; اما اصالت شورا را مي‎توان به دو صورت متفاوت تفسير كرد. برخي مي‎گويند همين كه نهادهاي مدني مانند مجلس يا رياست جمهوري از علما و فقها مشورت طلب كنند كفايت مي‎كند، ولي عده اي ديگر اعتقاد دارند كه حتي ولي فقيه يعني حاكم اسلامي نيز بايد با مردم مشورت كند. كدام يك از اين دو تفسير به حقيقت نزديكتر است ؟
جواب : تفسير دوم صحيح است، همه افراد و نهادهاي مسؤول حتي ولي فقيه در مسئوليتهايي كه بر عهده آنها گذاشته شده بايد با متخصصين مربوطه مشورت نمايند و سپس تصميم بگيرند. شورا در اسلام يك امر تشريفاتي و اخلاقي صرف نيست بلكه يك وظيفه الهي است .
خداوند در قرآن كريم به پيامبراسلام دستور مي‎دهد: (وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ) در امور با آنان مشورت كن ; و يكي از صفات برجسته مؤمنين را مشورت شمرده : (و أمرهم شوري بينهم) امور آنان با مشورت با يكديگر انجام مي‎شود. مقصود از كلمه "امر" در كتاب و سنت معمولا امور اجتماعي و سياسي است .
در حديثي از امام رضا(ع) نقل شده كه : "پيامبر(ص) با اصحاب خويش مشورت مي‎كردند و سپس تصميم مي‎گرفتند." و برحسب تواريخ پيامبر(ص) در اكثر جنگها با اصحاب و ياران خويش مشورت مي‎كردند و بسا نظر آنان را اجرا مي‎كردند; و در خطبه 216 نهج البلاغه از خطبه هاي امام علي (ع) كلامي است كه ترجمه آن چنين است : "رفتار شما با من به گونه سازش و تسامح نباشد، و مپنداريد براي من شنيدن حق سنگين است، و انتظار ندارم مرا بزرگ شماريد; زيرا كسي كه شنيدن حق و عدالت براي او سنگين باشد عمل به آن دو براي او سنگين تر است . پس از گفتار حق و راهنمايي من به عدالت دست برنداريد كه من خود را بالا و ايمن از خطا نمي پندارم مگر اينكه خدا مرا كفايت كند".
اين است روش پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين (ع) در برابر مردم، با اينكه به اعتقاد ما شيعيان آن بزرگواران معصوم و از خطا و اشتباه مصون بوده اند. پس چگونه مي‎توان گفت : "ولي فقيه" كه معصوم نيست و جائزالخطا مي‎باشد از پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين (ع) بالاتر بوده و در تصميمات خود نياز به مشورت نداشته باشد و كسي هم حق ندارد نسبت به او انتقاد نمايد؟! ضرر خطا و اشتباه بزرگان در رابطه با مسؤوليت هاي اجتماعي متوجه همه جامعه مي‎شود، و بر اين اساس بايد از تكروي بپرهيزند، و در هر موضوعي با متخصصين و كارشناسان آن موضوع مشورت نمايند.

و لذا پيامبراكرم (ص) در تصميم گيريهاي سياسي و اجتماعي مقيد به مشورت بوده و دائما مي‎فرمودند: "اشيروا علي" مرا راهنمايي كنيد.
و در خطبه 216 از نهج البلاغه مي‎خوانيم : "لا تخالطوني بالمصانعة، و لاتظنوا بي استثقالا في حق قيل لي، و لا التماس اعظام لنفسي، فانه من استثقل الحق ان يقال له او العدل ان يعرض عليه كان العمل بهما اثقل عليه، فلا تكفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل، فاني لست في نفسي بفوق ان اخطئ و لا آمن ذلك من فعلي" (رفتار شما با من به گونه سازش و تسامح نباشد، و مپنداريد براي من شنيدن حق سنگين است، و انتظار ندارم مرا بزرگ شماريد، زيرا كسي كه شنيدن حق و عدالت براي او سنگين باشد عمل به آن دو براي او سنگين تر است، پس از گفتار حق و راهنمايي من به عدالت دست برنداريد كه من خود را بالا و ايمن از خطا نمي پندارم). »
باتوجه به این کلام مولا علی ورسول خدا،وتقریر زیبا وشیوای مرحوم آیت الله العظمی منتظری(ره) وآن سخن پرژرفای امام حسن دومین پیشوای امت هزاره، شاخص دیگر جامعه هزاره شورای اندیشیدن وسلوک اجتماعی برمبنای مشورت با متخصصان هرفن در همان حوزه خاص است.
تاریخ نشان داده که ملت هزاره هرگاه شورای اندیشیده وسلوک مشورت محورداشته اند دارای عزت وموفقیت بوده وهرگاه این دستورات خدا وپیشوایان دین رارهانموده گرفتار انواع ذلت وخسران دینی ودنیایی شده.
برعلما وبزرگان هزاره است که این دستورات عزت بخش وسعادت آفرین شورای اندیشیدن وشورای سلوک کردن ومشورت محوری وتعامل وتضارب افکار را احیانموده واز میراث گرانقدر نیاکان وپیشوایان دین شایسته وبایسته بهره بگیرند وسعادت دوجهان را به نسل امروز ونسل های فردا تقدیم کنند.

اسدالله جعفری

۱۳۸۹ مرداد ۱۰, یکشنبه

بنام خدا

تسلیت جمعی از نویسندگان، به مرجعیت عظمی، حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی
انالله وانا الیه راجعون
درگذشت بانوی مکرم، مادرمهر،همسروفاداروهمرزم صادق فقیه عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی (دام ظله علی رئوس المسلمین) بر آن فقیه زاهد مجاهد وپیشوای امت اسلامی، بیت مرجعیت شیعه وبانوان مکرم امت اسلامی تسلیت باد!
تاریخ جهان ومخصوصا تاریخ شرق بگونه ی رقم خورده است که نقش خلیفت الهی نیمی از جامعه بنام بانوان تابندگی ندارد واگر قرآن نقش خلیفت الهی زنان چون مریم، آسیه، مادر موسی ونقش تاریخ ساز ملکه سبا را بعنوان نمونه ذکر نمی کرد،زن هرگز هویت اجتماعی نمی داشت وتاریخ، زن را از ذهن وضمیر خلق الله به کلی پاک می کرد.
اکنون که ما، درسوگ بزرگ بانوی از راهپویان بزرگ بانوان تاریخ نشسته ایم، بایسته است که یاد ونام اورا بشایستگی گرامی بداریم وبه یاد داشته باشیم که او بانوی بزرگ بود ونقش اساسی در جهاد واجتهاد داشت.
درست است که به ظاهر به میدان های رزم نرفت وسینه دربرابردشمن سپر نکرد وبرکرسی تدریس ننشست، فقه واصول وتفسیر تقریر وتحریر وتبین نکرد.اما او مجاهد اکبرخاموش بودچنان که دیگر بانوان بزرگ امت اسلامی مجاهدان اکبرخاموش هستند (جهاد بانوان جهاد اکبر است همان جهاد اکبر که رسول مکرم اسلام آرزوی دیدار بامجادانش راداشت.)
این بانوان است که مجاهدان آستخوان آهن ودریادل رادر دامن تربیت می کنندتا تاریخ را ازنو بسازند ونام شان برتارک تاریخ بدرخشند .اگر چه تاریخ نام ویاد آن زنان مجاهدپرور را برپیشانی حک نمی کند.
چنانکه سرگذشت بشرگواه صادق است که درکنار تاریخ سازان بزرگ، زنان بزرگ حضورداشته اند و پیشوایان آنان که رسولان برحق باشند، پابه پای این رسولان هم، زنان مجاهد راه پیموده اند وجان دادند تا نهضت رسولان به ثمر نشیند وحق علم ظفر افرازد وکلمة الله از مناره های زمان بگوش آید.
آری، همرزم فقیه عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی، یکی از همان زنان مجاهد ومجاهد پرور وراز دان وهمدل وهمزبان فقاهت وسیاست بود.
اوبود که خانه رابامهر آذین می کرد تا فقیه عالیقدربدون هیچ ملالتی از نام ها بگذرد وبه سرچشمه معنا رسد وشریعت راشرح کند.
اوبود که بارگران زندگی رابرشانه حمل می کرد تا مبادا محنت روزگار سنگ تفرقه درراه اندازد وراه تحقیق برمحقق بسته شود وفرقه ناجیه بدون منهاج ماند .
همو بود که درسال های رنج ومرارت تحصیل فقیه عالیقدر چون شمع سوخت تا فرزانه مردتاریخ بافراغت، شبهای دیجوررابه صبح صادق پیوند زند وبه امت اسلامی وجهان بشریت فرقان قرآن هدیه کند.
او بانوی بزرگ بود وتوانست بزرگ مردتاریخ وفرزانه فقیه زاهد را یاروفادار وهمدل مهربان وهمزبان غمخوار باشد ودر فقاهت وسیاست یارغار.
که باشد که نداند اگرتدبیروتقدیرآن بانوی بزرگ نبود، سالهای تحصیلی فقیه فرزانه درنجف،دوران طریقت سازی وشریعت گستری وحقیقت یابی، کابل،دهه جهاد واجتهاد،عصر هجرت وخانه بدوشی وهمزمانی زعامت امت اسلامی وداغ جگر سوزمفقود شدن فرزند، برفقیه عالیقدر چگونه می گذشت وخدامی داند که اگر آن فرشته مهرو وفا درکنار آن فقیه نمی بود چه می شد.
آری او بزرگ بود ونقش بزرگ درتاریخ معاصر دارد ویادونامش بزرگ باد .

محمد علی برهانی شهرستانی
محمد ابراهیم حسن زاده یکه ولنگی
محمدجواد احمدی
اسدالله جعفری
مشهدالرضا7/4/1389

۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

بنام خدا
ضرورت وحدت هزاره
رأی نیاوردن وزرای هزاره، رسالت سنگینی را برعهده رهبران سیاسی،علمای دین وروشنفکران جامعه هزاره نهاده است که با موضع گیری صریح وزمان شناسانه تکلیف مردم همیشه در میدان را روشن کنند تا ملت باحضور گرم شان در صحنه های بازی سرنوشت، درایت وغیرت خود را نشان دهند وتاریخ را از نو رقم زنند.
تاریخ مکتوب وشفایی امت هزاره گواه صادق هست که هرگاه سیاست مداران وعلما دین وروشنفکران وبزرگان هزاره درست ومطابق با اقتضای زمان، موضع سیاسی واجتماعی خودرا به مردم عرضه داشته اند، ملت هزاره تکلیف اجتماعی ورسالت انسانی خودرا به درستی انجام داده اند وبا حضور گرم شان در عرصه های تصمیم گیری وبا فریاد های عدالت خواهانه ونوای گرم گلوی شان مستکبران وجبابره دوران را به زانودر آورده اند.
اکنون نیز اگر سیاست مداران ،علمای دین وروشنفکران جامعه هزاره باخرد جمعی بتوانند یک راهکار راهبردی را در این برهه از زمان به مردم عرضه دارند، این خلق مخلص وخدا جووعدالتخواه می توانند رسالت تاریخی شان رابه بهترین وجه انجام دهند و کرامت انسانی وحق شهروندی ومطالبات مدنی خودرا پاسدارند تا تاریخ به دلخواه شئونیزم واستبداد دینی ونژادی، رقم نخورد وباردیگر تاریخ بنام خدای عدالت ورق بخورد وواژه های زرین دفاع از انسانیت وکرامت انسانی وعدالت وحق خواهی بر تارک تاریخ بدرخشند واز هزاره نام نیک وحماسه انسانی بیاد گار بماند.
باردیگر باید پرسید که هزاره ها چه باید بکنند؟ از حقوق شهروندی خود چگونه حریم داری کنند؟ در این رستاخیز قیام وفریاد، رسالت تاریخی سیاست مداران، علمای دین وروشنفکران دین چیست ومردم چه باید بکنند ونقش مردم در این حماسه چیست؟
من به عنوان وظیفه نکات چندی را یاد آور می شوم واین نکاتی را که یاد آورمی شوم نه نظریه پردازی است نه ادعای دانایی کل ونه حرف آخر ونه تمام حق وحق تمام.بلکه این نکات (با حفظ حرمت همه ی اندیشمندان وبزرگان قوم)فقط وفقط حرف های یک فرزند کوچک این امت است که از سر تعهد ودرد ووظیفه واحساس مسئولیت بیان می شود.
1- ضرورت وحدت امت
باتوجه به وضع موجود جامعه، هیچ انسان عاقلی پیدا نمی شود که ضرورت وحدت امت هزاره را احساس نکند وآن را از واجبات اولیه حیات اجتماعی ودینی خلق هزاره نداند.
ضرورت وحدت جامعه هزاره در برابرتمامیت خواهی های جریان استبداد دینی ونژادی، ضرورت عقلی وشرعی است. شرع وعقل و اصل کرامت ذاتی زندگی برین وحیات معقول و طیبه، حکم می کنند که هزاره در یک وحدت جهانی وهمدلی ملی، بلوغ انسانی شان را به نمایش گزارند ودر سایه وحدت وهمدلی از حقوق ذاتی و مدنی خود پاسداری کنند وبه قول بیدار گر شرق سید جمال الدین، حق گرفتنی است نه دادنی.
درست است که حق گرفتنی است نه بخشیدنی، اما گرفتن حق فقط با گفتن ونوشتن صرف تحقق نمی یابد بلکه لوازم والتزاماتی دارند که دو مسئله از اهم مسائل هستند1 – نیروی انسانی2 – زمان شناسی ودرک اقتضای زیست محیطی.
ملتی می توانند حق انسانی ومدنی خودرا از غارتگران حق بگیرند که از نظر نیروی انسانی دردو بعد اندیشه وتجمیع توده در حد نصاب باشد
.
در بعد اندیشه باید انسان های دارای تفکر داشته باشند تا با تفکر وخرد جمعی اقتضائات زمانی وقابلیت های جغرافیایی سکونت را رصد کنند وطبق آن خردورزی جمعی، راهکار های راهبردی را عرضه داشته از مجراهای قابل وصول پی گیری کنند تا طبق سنت خدا ودترمنیسم جهان خلق وقانونمندی تاریخ، تلاش های مبتنی برتفکر سیاسی وجامعه شناسی اندیشمندان، به نتیجه رسند.
این بعد ازنیروهای انسانی جامعه هزاره همان سیاست مداران، علمای دین وروشنفکران هزاره هستند وباید با تعامل وخردورزی جمعی وضعیت موجود جامعه رامورد تحلیل دقیق قرارداده مردم را به صحنه آورده مطالبات برحق مردم را با همکاری وقدرت جمعی مردم مطالبه کنند.
تفکرواندیشه در بستر زمان ومکان تکامل پیدا می کند وتفکر واندیشه مجرد نمی تواند برای حیات مدنی راهکار های راهبردی جست وجو کنند.لذا نیروهای انسانی جامعه برای تحقق دست آورد های خرد ورزی جمعی، به قدرت وتجمیع توده ها ودرک درست از زمان ومکان نیازمند هستند تا بتوانند آن دست آورد خرد جمعی جامعه را جامه ی عمل بپوشانند.
در این شرایط که ما قرارداریم، فکر نمی کنم فردی اندیشمندی در جامعه هزاره پیدا شود که وحدت همه ی نیروها ونهاد های جامعه هزاره را ازضرورت های اولیه حیات کرامت مندانه مدنی ندانند وخدای ناکرده حق خواهی را نابخردانه در تفرق وشقاق ونفاق جست وجو کند.
اما زمان شناسی واقتضای زیست محیطی ما چیست وچه باید کرد که فریاد عدالت خواهی در گلو ها خفه نشود؟
زمان وعصر ما با زمان وعصر نسل های قربانی شده، تفاوت های بسیار دارد.نسل گذشته در یک عصر وزمانه ی زیست می کردند که جامعه مدنی وجامعه ی فراجغرافیا معنا نداشت. اما ما در درعصر وزمانه ی زندگی می کنیم که وحدت جهانی ودهکده جهانی عملا تحقق یافته اند وجفرافیای زیست انسانی مرز های حقیقی ندارد.مرز های قرارداتی فقط در نقشه ها معتبر هستندولی در عمل وجود خارجی ندارد ووجود خارجی اش فقط وفقط در جغرافیای حمل ونقل تحقق دارد ولی در فرهنگ حیات اجتماعی جهان امروز،جهان یک دهکده واحد است وقدرت رسانه های جمعی واطلاع رسانی مدرن امروز، مرز های جغرافیایی آبی وخاکی را برداشته اند.
در چنین زمانه وعصر، خاموش نشستن وفریاد نکردن، دور از مروت وانسانیت است.درحقیقت عصر ما عصر فریاد ها وگوش دادن به فریاد ها وهمدلی در جهت استقرار عدالت مدنی وحیان انسانی است.
پس در این زمان وعصر دورویکرد عدالت خواهی جهانی وزندگی مدنی از اهمیت فوق العاده برخوردار است.رویکرد جهانی رویکرد عدالت خواهی واطلاع رسانی جهانی است وما ملت هزاره از این پدیده قرن نباید غافل باشیم. غافل بودن ویا خودرا به غفلت زدن ، مساوی با نیستی ونابودی قانونمندانه ما از صحنه های حیات است.
بنابر این، نیروهای انسانی هزاره با اتخاذ راهکار های راهبردی به وسیله اطلاع رسانی نوین، وجدان جهانی را علیه این شئونیزم عریان برانگیزانند ودر یک حرکت معقول به عدالت خواهی قیام نمایند.
در بعد اقتضای زیست محیطی ما هزاره ها، دو حوزه مجزا مطرح است1 – سکونت در افغانستان 2 – زندگی مهاجران هزاره در جهان بیرون وطنی.
در حوزه افغانستان باید دو مسئله فرهنگ حاکم بر افغانستان وحضورنیروهای خارجی در افغانستان را مدنظر قرار داد.
مسئله اول، فرهنگ زیست محیطی در افغانستان، فرهنگ استبداد دینی ونژادی است.
از طرف دیگر این دو فرهنگ را دو مسئله دیگرپیچیده تر می کنند یکی تعدد قومیت در افغانستان ودیگری قرائت غیر انسانی از دین وانسان است.
تعدد قومیت باعث شده که قوم پشتون، بعنوان قوم اکثریت،حاکمان طبیعی این سرزمین باشد وبرای تثبیت این حکومت دائم العمری خودپنداری، با دیگر اقوام به گونه نیمه شهروندی برخورد کند ودر نتیجه اقوام دیگر برای مقرب شدن ودست یابی به حق شهروندی، سعی بر آن داشتند که بادیگر اقوام هم سرنوشت خودکمتر تعامل داشته باشند وبه قوم حاکم بیشتر خدمت کنند وگاه این خدمت مستلزم آن بوده که به قلع وقمع اقوام دیگر کمربندند واز این طریق دشمنی بین اقوام خلق می شد ودرنتیجه ی این نزاع قومی، اقوام اقلیت، در نزاع تاریخی بسر می بردند واز آنجای که قوم هزاره اکثرا مذهب شیعه رادارند ودیگر اقوام دارای مذهب قوم حاکم هستند، هزاره ها در یک نزاع کشنده قومی ومذهبی گرفتار شد وناخواسته اتحادی شوم وغیر انسانی علیه این قوم خلق شد وهمواره در اقلیت بودند لذابرای حفظ موجودیت خود گاه به خاموشی کشنده تر از نزاع وکشمکش قومی، تن در می داد.
از طرف دیگر، قرائت حاکم بر افغانستان از دین وانسان، قرائت غیر انسانی وتمامیت خواه بوده وهنوز هست.
این دو عامل در رأی نیاوردن وزرای هزاره بسیار مؤثر بودند.ترکیب آرا بگونه ی بود که رأی دو قوم تاجیک وازبک بسیار کمرنگ ظاهر شد.
با توجه به این دو مسئله، وحدت از ضرورت های اولیه جامعه هزاره است که با وحدت همه ی نیروهای هزاره اعم از شیعه وسنی، دارای یک قدرت اجتماعی تأثر گذار گردند بگونه ی که با قرارگرفتن در کنار هریک از دو قوم مدعی یعنی تاجیک وپشتون، توان ازصحنه خارج کردن قوم رقیب را داشته باشند. همین مسئله باعث می شود که دیگر هزاره ها بازنده نباشند بلکه حلقه تعیین کننده زنجیره قدرت سیاسی واجتماعی باشند .
این وحدت وقدرت بدست آمده درسایه وحدت، بگونه ی باشد که هردو قوم احساس کنند وعملا نیز ثابت شود که هردو قوم به طور یکسان وبرابر به حضور هزاره ها در کنار خود نیاز دارند .
این حضور در مقام عمل بگونه ی باشد که اگرهر یک از دو قوم تاجیک وپشتون، هزاره را درکنار خود نداشته باشند، بازنده صددرصد باشند وهمین مسئله باعث می شود که در هنگام تقسیم قدرت مجبور به تعهدمکتوب شوند ودر مقام عمل نیز بطور جبری وقهری به آن جامه عمل بپوشاند.
این چنین قدرت تعیین کننده سرنوشت، فقط وفقط در سایه وحدت یک پارچه ی هزاره اعم از شیعه وسنی ودینی وچپ میسراست واگر وحدت واقعی خلق نشود اندیشه احقاق حقوق شهروندی، سرابی بیش نخواهد بود.
تجربه تاریخی بیانگر این مسئله است که هردوقوم برای رسیدن به قدرت وازمیان بدر کردن رقیب، از هزاره ها استفاده مقطعی کرده اند.
در دوره معاصر دیدیم که دوشخصیت پشتون وتاجیک آقایان احمدشاه مسعود وگلبدین حکمتیار، برای رسیدن به قدرت وشکست رقیب با هزاره ها اتحاد نمودند ووقتی به هدف خود دست یافتند، به قلع وقمع هزاره ها پرداختند.
کییست که نداند احمد شاه مسعود، با پشت گرمی نیروهای هزاره وارد کابل شد وبراساس همان معاهده جبل السراج،قدرت را بدست گرفت ونیروهای گلبدین را از مراکز حساس کابل بیرون کرد ولی براساس یک محاسبه غلط وغرور شیطانی،به متحدان وولی نعمت های هزاره خود پشت کرد وآن خیانت تاریخی مسعود منجر به فاجعه های ویران گر گردید.
این تجربه تلخ وتجربه های تاریخی، سرمایه بزرگ والگوی راهبردی است که ما بادرس گرفتن از آن تجربه ها،سعی کنیم که بعد از این جایگاه اجتماعی خودونقش تعیین کنده خود را در چرخش قدرت، ابدی کنیم وچون گذشته ها پولی برای عبوردیگران به مقصدشان نباشیم.
ما زمانی می توانیم تعیین کنند گان دائمی سرنوشت افغانستان باشیم واین نقش تعیین کننده ما برای ابد تثبت شود ومقطعی نباشد که ما تجمیع نیروهای هزاره راداشته باشیم وباتجمیع نیروها واتخاذ یک استراتژی بلند مدت وراهبردی،طرف های قدرت را مجبور به تمکین نموده گردونه چرخش قدرت را همچنان دردست داشته باشیم تا طرف های قدرت احساس نکنند، اکنون که بوسیله اتحاد با هزاره ها براریکه قدرت سوار هستند دیگر نیازی به هزاره ها ندارند.
اشتباهات گذشته تاریخی واین نیم قرن اخیر در این بود که ما برای بدست گرفتن آن گردونه قدرت بعد از دوره انتقال وتثبیت قدرت، استراتژی راهبردی نداشتیم واعتماد خوشبینانه ما به متحدان ما ازحدزیاد غیر واقعی وبدور ازواقعیت های جامعه شناسی فرهنگی وسیاسی افغانستان بود.
همین مسائل هستند که رسالت ما را در تحقق بخشیدن وحدت جهانی هزاره حول محور مصلحت اجتماعی، رقم می زنند وبازبان بی زبانی به ما می گویند: عزت معهود ومعقول، فقط وفقط در سایه وحدت یک پارچه هزاره وخردورزی جمعی میسر است نه در این نابسامانی تعدد احزاب وسمت وسوگری های شخصی وجناحی سیاست مداران.
بنا بر این، باز گشت دوباره به وحدت،شرعا وعقلا ازاوجب واجبات زیست جمعی ماست وما بدون وحدت راستین وتجمیج نیروها، به آن اهداف مقدس دست نمی یابیم.
2-حضور نیروهای خارجی ونهاد های حقوق بشری
بعد دیگر زیست محیطی هزاره های بومی در افغانستان، مسئله حضور نیروهای خارجی ونهاد های حقوق بشری هستند.
نیروهای خارجی حاضر در افغانستان یا نماینده سیاسی کشور های متبوع خود هستند ویا نماینده های نهاد های مدنی وسازمان های بشردوستی.
تعامل تأثر گذار وتعیین کننده با نیروهای نظامی وسیاسی خارجی، وظیفه نیروهای سیاسی وسیاست مداران هزاره است که در یک تعامل خردمندانه ی توأم با عزت واستقلال فکری، به آنان بقبولانند که خارجی ها به حضور هزاره ها در بدنه قدرت سیاسی ونهاد های مدنی افغانستان، نیاز جدی دارند وبدون حضور هزاره ها در بدنه قدرت سیاسی ونهاد های مدنی ، افغانستان به سمت جامعه مدنی وکشور قانونمدار مطابق با معیار های جهانی، حرکت نمی کند وبدون حضور هزاره ها در قدرت سیاسی ونهاد های مدنی، آن آرمان جهانی (که استقرار عدالت اجتماعی در افغانستان است)تحقق نمی یابد وبا تحقق نیافتن آن آرمان ها، فلسفه حضور نیروهای خارجی در افغانستان مشروعیت جهانی وانسانی خودرا از دست می دهد.
این رسالت سنگین وسرنوشت ساز به عهده نیروهای سیاسی وشخصیت های سیاسی هزاره است واگر این نیروها وشخصیت ها این رسالت تاریخی خود را بدرستی انجام ندهند، نسل امروز ونسل فردای هزاره این نیروها وشخصیت ها را هرگزنمی بخشند.
تعامل خردمندانه با نهاد های مدنی وساز مان های حقوق بشری مستقر در افغانستان، رسالت نهادهای مدنی وشخصیت های روشنفکر وعلمای دینی هزاره است.
این رسالت عظیم وسرنوشت ساز نباید با خودخواهی های احمقانه ومصلحت اندیشی های شخصی ووسوسه های درونی ملهم از طمع دنیایی گروه ها وشخصیت ها واصناف وطیف های مدنی وفکری ودینی به سمت وسوی عزت سوزی امت سوق داده شود وخدانکند که براساس رقابت های منفی گروه ها وطیف واصناف فکری ودینی، عزت خواهی بدل به ذلت پذیری واستقرار استبداد مدرن شود.
در این برهه از زمان وسیر تاریخ، نهاد های مدنی وشخصیت های فکری ودینی،نباید اقتضای جغرافیای سیاسی واجتماعی وخواست انسانی جهان را نادیده گرفته در لاک خویش فرورفته رسالت های قرون وسطایی بتراشند واز همکاری با بیگانگان به صرف واژه بیگانه وغیر دین بودن، سرباز زنند وسیرتاریخ را با اندیشه های بومی اندیشی وتمامی خواهی دینی وقرائت قشری از دین وآموزه های دینی، فرصت طلایی این امت را برای دست یابی به حقوق مدنی، سیر قهقرایی دهند وبا چسپیدن به پسته دین از تعامل انسان گرایی دین غافل بمانند وتعامل انسانی را با مسائل التقاط وارتداد اشتباه بگیرند وبعد تعامل دین با بیگانگان را در قرائت نو عرضه دارند وضمن حرمت به ادیان وپیروان ادیان دیگر به همکاری با دیگر ادیان وپیروان آن برآمده مشترکات عام ادیان که انسان گرایی، ظلم ستیزی، بسط عدالت، تقسیم عادلانه معیشت، حقوق برابر مدنی وحق حیات کرامتمندانه، باشد، مورد تعامل وهمکاری قراردهند.
باچنین نگرش به اصل دین وحیات دینی وحرمت ذاتی انسان است که شخصیت های فکری ودینی هزاره می تواند با جهان به تعامل کرامتمندانه اقدام کنند ودرسایه این تعامل است که حرمت انسانی همه انسان ها محترم شمرده می شود و تفاهم دینی سیر طبیعی خودرا طی می کند و جنگ هفتاد ودو ملت رخت بر می بندد وحقیقت رخ می نمایند وبه همه انسان یکسان لبخند می زنند وحیات طیبه قرآنی وزندگی برین آرمان شهر ها وحیات معقول فیلسوفان تحقق می یابد.
رسالت فرهنگیان در محقق ساختن وحدت
منظور ازفرهنگیان، در این نوشته، عبارت است ازطیف های مختلف روشنفکر وروحانیت واصحاب رسانه وقلم که با بیان وقلم وکارهای فرهنگی،دراجتماع حضوردارند ودر حقیقت افکار عمومی در سیطره قدرت بیانی وکارکرد های فرهنگی شان است.
دریک نظریه، فرهنگیان هرجامعه حکم تیغ دودم رادارند که کاربرد دوسویه دارد،همانطور که تیغ دو نقش نجات بخشی وکشندگی دارد، فرهنگیان هم نقش حیات بخشی ومرگ آفرینی دارند.لذا تعالی وصعود اجتماعی وانحطاط وسقوط اجتماعی به دست فرهنگیان رقم می خورند.
فرهنگیان، تحقق وحدت درجامعه را بستر سازی می کنند وباکارفرهنگی وبیان وضرورت وحدت، افکارعمومی را آماده می سازند که برای تحقق وحدت هم اندیشی کنندوهم اندیشی نخستین سنگ بنای استقرار وحدت است.
فرهنگیان،همانطور که بسترسازان تحقق وحدت هستند، بسترسازان انحطاط وانحراف هم هستند.همچنان که افکار عمومی را به هم اندیشی متعالی فرامی خوانند وبابیان واقعیت های جامعه وضرورت حیاتی وحدت برای دست یابی به حقوق مدنی، وحدت را نهادینه می کنند.عکس این نیز صادق است.
اما طبق نظریه دیگر که نگاه متعالی به فرهنگ وفرهنگی دارد، فرهنگ روح جمعی ملت ها است وفرهنگ ناب رسالتش فرهنگیش سازندگی است واصلا جنبه ویرانگری وتخریبی ندارد، واگر در برهه هایی وقلمرو جغرافیای معیینی، فرهنگ در جهت انحطاط وسقوط جامعه وارزش های والای انسانی بکار گرفته شده است، آن کارکرد کارکردذاتی فرهنگ نبوده ونیست بلکه شبهه فرهنگ ها جای فرهنگ برنشسته وانسان نماهای غنوده در بستر حیات طبیعی محض، متولی فرهنگ شده وخواسته های ذات طبیعی خودرا بنام فرهنگ برز داده اند.
طبق این نظریه، رسالت اصلی فرهنگ وفرهنگیان، تعالی آفرینی در جامعه وبرنهادن انسان وقراردادن او در گذر گاه نفخات الهی است تا انسان براثر تطهیرجان در جاذبه ربوبی حق قرار بگیرد وبه مقام اختیاردست یابد که اختیار به فرموده استاد علامه محمد تقی جعفری، عبارت از «اشراف بر دوقطب مثبت ومنفی خویشتن خویش است»
حال باید پرسید که فرهنگیان ما چه باید بکنند؟انتظار جامعه از فرهنگیان چیست؟
ناگفته معلوم است که نه جامعه از فرهنگیان انتظارتخریب گری دارند ونه خود فرهنگیان عزیز دوست دارند که آن مقام والا وبرین فرهنگی بودن ورسالت عظیم تعالی بخشی فرهنگی بودن خویش را با نقص بزرگ انسانی عوض کنند.
با این توضیح کوتاه وگویا معلوم است که فرهنگیان عزیز چه باید بکنند ومردم از این حریم داران روح جمعی ملت وتعالی آفرینان جامعه، چه انتظارات والا وعظیم دارند.
آری رسالت فرهنگیان عزیز مابس عظیم وبزرگ وسنگین،رسالت همسنگ رسالت پیغمبران بزرگ خدا وتاریخ سازان بشری است.
اکنون وقتی آن است که فرهنگیان عزیز این رسالت عظیم را برشانه های غیرت شان چون علم سرخ امام حسین برافراشته امت را به وحدت فراخوانند وبابیان تفسیر تبیان کنند وبنان بنیان نو در افکنند وباخطابه های گرم گلوی خداخوان، خط نو ترسیم کنند وخورشید اندیشه رابرکرانه های جان ملت برتابانند تا اقیانوس ایمان ملت طوفانی شده از خاک تا خدا قامت را بقیام قیامت کنند ورستاخیز وحدت خلق شود.
دیگر دوران حزب بازی وحزب سازی گذشته است وتجربه های تلخ تاریخی ودودهه جهاد ودوره تمرین دموکراسی نشان داد که فرهنگیان در خط مقدم سازمان ها واحزاب بودند وافکار عمومی را به نفع احزاب وسران احزاب بسیج نمودند ووعده های کلان کلان سران احزاب وگروه هارا برای احقاق حق مردم، باهزاران آیه وروایت وحکایت وداستان تبیین وتفسیر نمودند وراه رسیدن احزاب وگروه ها را به قدرت وریاست هموار نمودند.
ولی در عمل دیدیم که با به قدرت رسیدن احزاب وگروه ها،مردم وفرهنگیان درحاشیه فراموشی قرار گرفتند ویک هزارم آن وعده های کلان کلان احزاب تحقق خارجی نیافتند وحتی بخشی کوچک از مطالبات که فرهنگیان براساس اعتماد به احزاب وگروه ها به مردم وعده داده بودند،وصول نشد.
لذا دیگر وقت آن است که فرهنگیان عزیز در یک خیزیش وخروش، راه را برای خلق همدلی واحساس مشترک ضرورت باز گشت به وحدت واتحاد، هموار سازند وراهکار های راهبردی تحقق وحدت واتحاد راستین را تبیین کنند وبا سرفرازی ونیک نامی، رسالت عظمای خویش را به پایان رسانند تا به یمن وبرکت وحدت وهمدلی واتحاد وتوحید کلمه، خدا رحمت وعزت بی زوال را به این مردم خدا جو عطافرمایند واین امت سرور وعزیز باشند
هیچ نیازی به تذکار ویاد آوری نیست که اگر فرهنگیان عزیز به این رسالت عظمای وحدت آفرینی خویش متعهدانه عمل نکنند،خدا وخلق خدا به داوری ایستاده وتاریخ دادگاه محاکمه وجدان فرهنگیان است وجهنم وخم های زقوم ودریادریا آتش جحیم به انتظارشان نشسته اند.
تجربه ناموفق وکلای حزب ساز(راه نو) در پارلمان
همانطور که در بخشی از پاراگراف دوم گفته شد که دوران حزب سازی در جامعه هزاره گذشته است، به تجربه ناموفق جمعی از وکلای تازه به دوران رسیده در پارلمان اشاره می کنم که نمونه ی خوب برای عبرت آموزی از حزب سازی وپای کفتن بر نفاق وجدایی است.
تعدادی از وکلای جوان وکم تجربه هزاره با غرور کاذب واغفال جناح های قدرت از برادران تاجیک، برطبل جدایی از بزرگان هزاره، نواختند ومجمع راه نو را بنیاد نهادند وادعای های بزرگ بزرگ کردند وخودشان را مستحق رهبری هزاره قلم داد نمودند ونواقص کاری وضعف مدیریت سران احزاب هزاره را بیش از حد وعدالت بزرگ نما یی نمودند.
اما در جریان رأی اعتماد به وزاری هزاره، معلوم شد که این جماعت کم تجربه وسرد وگرم سیاست ندیده، بازی چه جریان نفاق وعزت برباد ده قرار گرفته اند وهمان باداران ومتحدان موهومی به این متحدان خودبزرگ بین شان پشت کردند و برخلاف فرهنگ مألوف جهان سیاست که عبارت باشد از موضع گیری مشترک احزاب متحد وهمسو، همان فراکسیون خودبنیاد،با این (راه نو) سازان همسو نشدند وموضع مشترک نگرفتند وبه وزرای هزاره ی وکلای راه نو رأی ندادند.
همین تجربه ناموفق راه نو در پارلمان درس بزرگ وعبرت تلخ است برای حزب سازی های که در جامعه هزاره خلق می شود.
تجربه ناموفق این وکلای مغفول وخود بزرگ بین،ضرورت باز گشت به وحدت را بسیار شفاف وروشن تبیین نمود وعزت سوزی جدایی وتفرق وحزب بازی های احمقانه راعملا نشان داد.
بنا بر این، برعقلای قوم واجب است که دیگر این راه های ناموفق وذلت آفرین را تجربه نکنند وبا چراغ سبز دیگران به حزب سازی نپردازند.به خاطر رضای خدا ومصلحت عام مردم باز گشت به وحدت کنند وتوحید کلمه را بعنوان یک ذکر سیر وسلوک ونردبان برای تقرب حق،برزبان برانند وبه آن بعنوان ذکر مدام عملاملتزم باشند
نقش ورسالت مردم در تحقق وحدت
بعضی از جامعه شناسان در تعریف جامعه معتقدهستند که اصل،افراد انسان هستند وجامعه فرع بر افراد است واگر فرد وجود نداشته باشد جامعه ی نیز وجود خارجی نمی یابد وجامعه با فرد عینیت می یابد.طبق این نظریه، اصالت ازآن مردم است. به نظر می رسد که حق هم همین باشد.
چه طرف دار این نظریه باشیم یانه،اما درمقام تحقق آرمان های بزرگ انسانی، اصالت با مردم است وبدون حضور مردم در صحنه های زندگی،هیچ آرمانی تحقق نمی یابد.اگر مردم درصحنه نباشد ودرمقام عمل کمر همت بالا نزنند،بهترین نظریه ها واندیشه ها فقط وفقط خطوطی بیجان در لابلای کاغذها است.
بااین توضیح کوتاه، رسالت بزرگ مردم در باز گشت به وحدت، رسالت بس عظیم وسرنوشت ساز است.
این مردم هستند که اگر درکنار رهبران سیاسی باشند آن رهبران،رهبران موفق هستند وحزب وگروه شان ازجایگاه شایسته وقانونی برخوردار هستند ومشروعیت ومقبولیت اجتماعی احزاب تابع حضورمردم است.
احزاب ستون فقراتش مردم است ورهبران سیاسی نیز مشروعیت حقوقی وسیاسی خودرا از مردم می گیرند واگر در چنان جایگاه والای ازقدرت وتدبیر قرار می گیرند،به پشتیبانی مردم است.
در کشورخودما، آقای خلیلی،معاونت ریاست جمهوری رابعنوان شخص آقای کریم خلیلی نگرفته است بلکه او مدعی بود که من نماینده مردم هزاره هستم واین حق مدنی هزاره رامستحق هستم.
اگر آقای خلیلی آن عنوان نمایندگی مردم هزاره رانداشته باشد ومردم در مواقع حساس به نفع اودرخیابان ها نیایند،آقای کرزی اورا به ارک راه نمی دهد چنان که صدها کریم خلیلی حقیقی از مردم هزاره وجوددارند که حتی حق نگاه کردن به در ارک را هم ندارند.چرا چون که یک فرد حقیقی است وجایگاه حقوقی ورهبری را ندارند.ولی کریم خلیلی،عنوان ومقام رهبری رادارد وهمین عنوان رهبری مردم است که او را راهی ارک ریاست جمهوری می کند.
آقای محقق هم اگر مورد مشورت کرزی ونیروهای خارجی قرار می گیرد این مشروعیت ومقام مشاوربودن را از همان حضور خیابانی مردم گرفته است.
حال باید از مردم شریف وعزیز پرسید،خداکه به شما چنین تعیین سرنوشت راداده است اکنون با این قدرت خدادادی تعیین سرنوشت چه باید کرد؟
برادر وخواهر عزیز هموطن :
همانطور که با فریاد ها وحضور گرم خود سیاست مداران چون خلیلی ومحقق را به بالا ترین جایگاه قدرت وجایگاه رهبری رسانده اید، بیایید با همان فریاد ها واجتماعات آرام وخرد مندانه همین سیاست مداران را وادار به تمکین خواسته های وحدت خواهی ملت کنید وبا سرپیچی مدنی از دعوت های سیاسی واجتماعات مردمی خلیلی ومحقق، خلیلی ومحقق ودیگر بزرگان سیاست ورهبری راوادار به بازگشت به وحدت راستین نمایید تا این ها با منحل کردن حزب وحدت های بی خاصیت ودیکوری باردیگر به همان وحدت راستین وسراسری برگردند ودیگر بار رهبر واحد توحید کلمه را بر گوش زمان بخواند.
اکنون سرنوشت نسل های آینده هزاره به دستان شما رقم می خورند، چه باید کرد که سرنوشت آن نسل سرنوشت باعزت رقم بخورند؟
این شمابودید که روزگاری بابای قوم وشهید راه عدالت مزاری بزرگ را به جایگاه رهبری نشاندید واو چه صادقانه ومتعهدانه به آن رسالت پیغمبرگونه رهبری عمل کرد وصداقت ووفا وتعهد خودرا با خون سرخ خود امضاء نمود ودر آخرین وداع خود فریاد برآورد که تغییر سرنوشت بدست خودشماست.
اکنون نیز با همان نیرو وتوان وتعهد رهبران سیاسی خودرا به وحدت دعوت کنید ودر یک کنگره بزرگ مردمی وجشن وحدت رهبری واحد دارای همان تعهد وصداقت بابه مزاری برگزینید وباردیگر درسایه رهبری های خردمندانه او وباقدرت خدای وحدت خود سعادت وعزت را در آغوش گیرید وبرای نسل های آینده کرامت وسربلندی را هدیه کنید।


أسدالله جعفری

۱۳۸۹ خرداد ۲۱, جمعه


شهید مزاری بارها هشدار می داد که هرکس بیاید مسئله شیعه وسنی را درافغانستان مطرح سازد او خاین ملی است . زیرا تعارضات گروهی درافغانستان نه مبنای قومی دارد ونه مبنای مذهبی بلکه عده خاصی می خواهند به نفع شخص وگروه خود به آن دامن بزنند واهداف بیگا نه گان را برآورده سازند। شیخ آصف محسنی وقتی می بیند درسایه حمایت بین المللی، کشور بسوی وحدت وحاکمیت ملی می شود ومشارکت همه اقوام بصورت نسبی محقق شده وهزاره نیز دارای مرجعیت ملی سیاسی شده درحاکمیت شریک می شوند، اقدام به تاسیس شورای علمای شیعیان افغانستان می کند تاهم بتواند باعلم کردن آن، مذاهب غیر شیعه را درداخل وخارج افغانستان حساس نموده وآنها را وادار به عمل به مثل نمایند و درنتیجه نفاقی را راه اندازد که درعراق، پاکستان ، لبنان و ... شعله ور است ودرافغانستان اما بهای آنرا هزاره ها بپردازند . وهم بتواند سیادت مذهبی هزاره ها را دوباره به چنگ آورند واز این طریق آنرا با سیاست مخلوط نموده حاکمیت سیاسی جامعه شان را بربایند . هزاره ها باید بیدار باشند در روزنامه ها وسایت ها بنویسند ودر منابر وتریبونها اعلام کنند تا مردم ازماهیت پلید واهداف شوم این شورا آگاهی یافته فریب حیله های سفیران اجیر شده آنرا که هم اکنون درتمام ولایات افغانستان بخصوص هزارستان وهمچنین کشورهای خارج فعال هستند نخورند.


افشار بافتوای محسنی به خاک وخون کشیده شد. این شیخ مکار و این انگل خونخوار وسفاک حال با پولهای که ازفروش افشار ومردم هزاره بدست آورد اینبارباچهره ی دیگری ظاهر گردیده است ملای خون فروش باساختن کاخ فرعونی اش برای مردم فتوای خون صادر میکند زیرا تاهنوز تشنه ی خون هزاره هاست। کسانی که درافشار وغرب کابل زنده ماند وشیخ آصف نتوانست آنها را درجریان جنگهای کابل زنده گی وخونش را نصیب شود حال باید ازطریق دستگاه فتوا فروشی اش بدست آورد. شیخ دروغگو وخون فروش که درجریان جنگ های کابل نقش عمرعاص مثلث شیطانی مسعود، ربانی وسیاف را اجرامیکرد وهزاران انسان مظلوم وبی دفاع را به جرم هزاره بودنش قتل عام کرد تاهنوز باسخنان چرب وفتواهای دروغین اش برگرده مردم سوار است واینبار باخون مردم تجارت را ه انداخته است.

برگرفته ازفیس بوک
YaAli

۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

بنام خدا
بهار بوی گل روی تو رادارد

بهار عروس فصل هاست. عروسی که هرگز لباس بلوغ را از تن فرونمی نهد ومشکین زلفش را برف پیری تسخیر نمی کند.
بهار نگارین مشق تنهایی خداست. آنگاه که خدا دلتنگ شد قلم قدرت را بر لوح شوق رقصاند وبهار خلق شد وخدا خودرا در آیینه بهار تماشا کرد واین آغاز آفرینش بود.
بابه مزاری در بهار تجلی کرد وبهار از گل رویش رنگ گرفت وعطر شهادتش در پیرامن بهارپیچید.
بهار آغاز خلقت بود ومشق تنهای خدا و بابه مزاری آغاز خلق هویت هزاره بود ومشق تنهایی آزادی وبهار صداقت.
بین نام زیبای بابه مزاری ونام بهار پیوند ناگسستنی است.نام او وبهار دوبال پرواز انسان به قله کمال اند.
«ب»بهاربلوغ دانایی است و«ع» نام مزاری عفت بلوغ خرد.
«ه» بهارظهور اسم از اسمای حسنای خدا است و«ب» مزاری بهار بندگی خدای احد ورهایی از همه ی بندگی ها حتا بندگی خویشتن خویش.
«ا»بهار«الف» انس بین خالق ومخلوق والفت بین انسان وجهان است و«د» نام مزاری، دلیل این دلدادگی وعاشقی بی رنگ وریا ودلیری کردن در این عاشقی ودیگرگونه دیدن جهان .
«ر» بهار«ر» ربوبیت خالق در دوجهان جان وجهان است و«ا» نام او همان حبل المتین امتداد یافته بین خاک و افلاک وعرش وفرش.
اما بهار را با مزاری توان همپروازی نیست چرا که مزاری سیمرغ آفرینش هست وبهار مرغان دل بسته این جهان وآشیان گزیده در مرز جهان جان ومزاری بلند آشیان عرش نشین. فرشیان را توان درک عرشیان نیست.
خدا می دانیست که نام او را تاریخ عبدالعلی مزاری هیجا می کند وخدا نیز گردش خورشیدرا برگرد 12 برج قرار داد تا خردمعنای پیوند شهادت وطبیعت را کشف کند. چنان که طبیعت شهادت به وحدانیت خدااست، شهادت سرخ رویان تاریخ، شهادت به عبودیت سرخ و«عشق غیور» است.
“!آری این چنین بود ای برادر»
این چنین بود که آغاز پرواز پدر، در فصل کوچ چلچله ها بود وترانه خوانی پرستوها.
این چنین بود که با پرواز پدر، پرستو ها پرواز را بیاد آوردند وچلچله ها زندگی را آغاز دیگر کردند.
نوروز وبهار سال ها بود که می آمدند ومی رفتند اما کسی از آمدنش ورفتنش خبر نمی شدند.
بهار ونوروز سال ها بود که نگارین جامه برتن می کردند و«رقصی به خدا»داشتند وکسی را مست وشیدا نمی کردند.
ولی باشهادت پدر بود که بهار ونوروز دیگرگونه می آید وفسانه وار می روند واین دیگر گونه آمدن وفسانه رفتن نوروز وبهار، بعد از شهادت پدر بود که جهان را واداشت تا «چشم ها بشویت وجوی دیگر» نگاه کنند وبعد از 15 سال«حمام روح» گرفتن،توانست بهار را باور کنند واین بلوغ خرد جهانی بعد از 15 سال شهادت پدر محقق شد وقرار براین شد که بلوغ بهار را جهانیان جشن بگیرند ونوروز نوروز جهان باشد.
“!آری این چنین بود ای برادر»
آری این چنین بود ای برادر! این چنین بود که نسل «مغضوبین زمین» و وارثان ریسمان بدوشان، در پانزدهمین بهار شهادت پدر رستاخیز انسانی رادر جهان خلق کرد وبه یمن پانزده همین بهار شهادتش، هویت خویشتن خویش را باز یافتند.
اسدالله جعفری

۱۳۸۸ اسفند ۲۶, چهارشنبه

بنام خدا
مزاری شهید شد تا تاریخ را شاهد باشد


بسم رب الشهداء والصدیقین
بنام خدای شهیدان، شهیدانی که در شهادت صادق بودند ومصدق
سلام به خون شهیدان که جاری در رگ رگ زمان است وسرچشمه بقای انسانیت انسان.
سلام به صدقین که صداقت را با خون سرخ شان برپیشانی افق حک کردند تا راه گم نگردد.
وسلام به مزاری، شهید صادق وصادق شهید
سلام به مزاری و یاران صادقش که شعرناب هستی را شاه بیت است وبیت الغزل صداقت ووفا
آری! سلام به مزاری ویاران مزاری.
سلام به گلوی بریده «ابوذر» وپیکر لاله گون «سید علی» یار وفادار «عبدالعلی»
سلام به «ابراهیمی» ها و«اخلاصی» ها که «سیدالشهدای عدالت وآزادی مزاری» را تنها نگذاشتند و«کل ارض کربلا کل یوم عاشورا» را معنا بخشید.
بله! سلام به مزاری وبه ریش پرخون مزاری
سلام به مزاری وشقیقه های برچه خورده مزاری وآخ نگفتن مزاری
درود خدا به مزاری وگل بوسه های ما بر دانه دانه گلزخم سینه بی کینه مزاری.
تهنیت اشرف اولاد آدم« محمد مصطفی(ص) »به مزاری که حمزه ة الشهدای توحید است وعلی محمد
سلام سرخ حسین(ع) به سرخ گل روی مزاری که به دین وملت آبرو داد
سلام ابوالفضل(ع) رشید علی(ع) به مزاری، که فرات افشار یاد آور« اشک ومشک» مزاری است وعلقه جان ما مزارش
آری سلام به مزاری وپانزده همین سال یاد خونین پروازش
وسلام مزاری به شما رهپویان راه مزاری که در قحط سالی مروت ومردانگی،یاد مزاری را گرامی می دارید
سلام مزاری به توا ی خواهر که زینب(س) وار پیغمبر خون مزاری هستی
سلام مزاری به تو ای برادر که سجاد(ع) گونه به رسوایی یزیدان زمان کمر بسته ای
سلام خدا ومزاری به تک تک شمای که در این جمع آمده اید که از مزاری ویاران سرخ روی مزاری یاد کنید تا دیگر گیسوی شهلا پریش نگردد
سینه سکینه دریده نگردد
عصمت چشمان سارا به حراج گذاشته نشود
یزیدیان زمان معجر از سر زینب نگیرد ورقیه بی پدر نگردد واصغر شش ماهه پرپر نگردد.
سلام مزاری به شما وسلام شما به مزاری وزخم های پیکر لاله گون مزاری
سلام شما به مزاری وگلوی عدالت خوان مزاری وزبان سبز بابه مزاری
سلام خدا وخلق خدا به مزاری وحلق سرخ مزاری که حلق او زبان ما بود وگلویش فریادستان عدالت
سلام پاکان عالم به مزاری که پاک ترین رهبر جهان بود وبارانی ترین مرد تاریخ
او مزاری بود ونامش عبدالعلی
«ع» نامش شیرازه عدالت
«ب» نامش برادری
«د» نامش دلیری را روح بود وحماسه را اسطوره وشجاعت را تندس
«ا» نامش الف آزادی بود والف بای دفتر حق خواهی مردم
«ل» نامش «لا» ی نفی بود که او نفی کننده هرگونه برتری خواهی وزور گویی و بی عدالتی بود
«ع» نامش عین عدالت بود وخاتم اجتماع مجتمع بر مدار حق وعدالت
«ل» نامش تاج لیاقت بود وفرهنگ شایسته سالاری ومردم گرایی وبی رنگی
« ی» نامش،«یا»ی یگانگی خدا وخلق خدا بودویکسانی انسان ها در زیست جمعی وحق یکسان در حق شهروندی
آری او مزاری بود ونامش عبدالعلی
راهش راه علی وذولفقار علی درکامش بود
او عبدالعلی بود که چون علی یار مظلومان بود ودشمن ستم گران مستبد تمامیت خواه
آری این چنین بود ای برادر
این چنین بود که مزاری به تاریخ آبرو داد وبه خلق عزت وبه عدالت خواهان درس سرخ
این چنین بود که مزاری، چون زمزم بی آلایش بود وچون کعبه آمال خلق در جست و جوی عدالت وکرامت.
مزاری،خودرا قربانی کرد تاحق بماند
اوخون سرخش را درشریان زمان تزریق نمود تا تاریخ عدالت خواهی قلبش ازتپش نماند
مزاری هزاره بود وهزاره تاریخ را شیرازه شد تا هزاره در گردونه هزاره ها هزاره بمانند
مزاری شهید شد تا تاریخ را شاهد باشد وتاریخ او راشاهد
اوشهید شدتا ماراشاهد باشد ومااورا شاهد
آری اوشهید شد وشاهد تاهمیشه شهید بماند وشاهدباشد.

۱۳۸۸ اسفند ۲۱, جمعه




پرستو ای پیامبر بهار

نوید رویش و جوشش

پرستو بخوان که بهار گیسو برقصاند

شقایق به باغ گل بوسه هدیه کند

بنفشه به مریم ترانه و شبنم ببخشد.

پرستو بخوان که با حنجره ی تو باران غزل می خواند

کوهساران به بلوغ می رسند

مولانا، نی نامه اش را بیاد می آورد

بوعلی، اشارات می خواند تا شفا یابد

سینایی، خداوندگاران عشق را درحدیقة الحقایق به مهمانی خواند

سیدجمال پرده از جمال یار گیرد

پیرهرات خمار نگاه نگار گردد

پرستو بخوان که با حنجره تو رابعه عشق گمشده اش را پیدا می کند

شیرین وگلبهار ازچهل دختران قصه می خوانند

عمه سنگری، تفنگش را ماشه می چکاند

پرستو پرستو بخوان که گلوی تو نظرکرده خدا است

در گلوی تو محمد دمیده وعلی بوسه نشانده است

گلوی تو عهد عتیق را موزه، قرآن محمد را گنجینه ومخزن الاسرار ادیان جهان است

پرستو ای پیامبر بهار،بابه مزاری

با خدایت چه کردی که تورا به عنوان پرستو برگزید تا پیامبر بهار باشی؟

تو با خدایت چه کردی که خدا خون تو را به گل محمدی داد تا هم جان را خدایی کند وهم تن را اهورایی.

تو با خدایت چه کرده بودی که خدایت رسالت رویش سبزه زاران وجوشش چشمه ساران به توبخشید.

پرستو ای پیامبر بهار،بابه مزاری

تو باخدا چه نسبتی داشتی که ما نمی دانیستیم؟

در کدامین آدینه باخدا ندبه خوانده بودی که خدا تو را منادی عدالت کرد وخداوندگار صداقت.

در کدامین معبد معتکف شده بودی که خدا تو را زبان سرخ داد تا خواب مستکبران را آشفته سازی

در کدامین مسجد جامع شهر جهان به چله نشسته بودی که خدا تورا چهل چراغ هدایت وسلیمان سیاست نمود

پرستو ای پیامبر بهار،بابه مزاری

شهادت تو راز ها دارد که خدا داند وبس

آیاراز پرستو شدن تو را کی می تواند مکشوف سازد؟

راز پرواز سرخ تو در آستانه میله گل سرخ را کدامین ذهن خلاق می تواند تفسیرکند؟

این تو بودی که سرخ روی از آسمان به زمین هبوط کردی تا راز گل سرخ تفسیر گردد.

این تو بودی که با لاله پیکرت بین خاک وخدا پل بستی

وقتی لاله پیکرت روی شانه ی امت وادی به وادی سفر می کرد،فرشتگان خدا ازعرش تافرش بال گسترانده بودند تا لاله پیکرت پرپر نگردد.

پرستو ای پیامبر بهار،بابه مزاری

همه شهید می شود اما شهادت تو دیگر گونه شهادت بود،شهادتی که خدا باچنان تقدیر نمودنش احسن الخالقین بودنش را به نمایش گذاشت وبه آن حسن خلقش به خود آفرین گفت.

براستی اگر خدا شهادت تو را چنان زیبا وراز آلود مقدر نمی کرد خناسان چه می گفت؟

اگر خدا در اسرارخانه اش شهادت تورا چنان نقش نمی کرد؟ابوهریره ها وشریح ها تورا چه می نامید؟

اگر تو در مقرفرماندهی خود شهید می شدی شایع نمی کردند که مزاری را محافظانش کشتند؟

اگر تو در خانه ای ویاکمینگاهی شهید می شدی، جار نمی زدند که مزاری از ترس خود کشی کرد؟

اگر تودرحال دفاع وگریز شهید می شدی نمی گفتند که مزاری در هنگام فرارگشته شد.

آری بابه مزاری تو با خدا چه کرده بودی که خدا شهادت تورا چنان زیبا وراز آلود رقم زده بود.چنان زیبا وشگفت انگیز که هم حقانیت تو خورشید وار توافشان با شد وهم روی دشمنانت چون شب تاریک سیاه وبی فروغ.

اگر بعد از شهادتت کرکس ها به پرستوهای پرشکسته هجوم نمی آوردند، گرگان به غزالان شبی خون نمی زدند،خرس ها به قصد غارت کندوها تاغرب کابل خیز برنمی داشتند واگر واگر... چنان می شد؟شهادت تو روز رحمت اعلام نمی شد؟ وشهادت تو فتح الفتوح گریختگان از حریم غیرت وخیمه گاه ایمان تو نمی بود؟

چنان که دیدیم وشنیدیم که چنان ناشده چنان کردند وچیز ها گفتند وپیشانی شکر برزمین سایدند وبت نفس را سجده ها کردند.

مگر بعد از آن شام غریبان نبود که شیخ سجاده نشین وسید سنگ وسنگر وشیر بی یال ودم ومحمد بی محمدت، سخن های سخیف گفتند وشادی ها نمودند .

بابه مزاری، ای خون خدا

تو با خدایت چه کرده بودی که اینسان محبوب قلب ها شده ای؟محبوب شدن به این زیبایی وزلالی نمی تواند کاری غیر کار خدای مقلب القلوب باشد.فقط او است که قلب های پاکان عالم را برای عشق ورزیدن به تو رنگ می زند.

بابه مزاری، می دانم که از عرش خدا نظاره گر امت بزرگ خویش هستی که چه پاک وبی غل وغش به تو عشق می ورزند وپروانه وار گرد شمع رویت طواف می کنند. طوافی که منشأ اش عشق زلال وپاک است. عشقی که خدا باغ بان این عشق است ومحمد وعلی زائیرانش.

عشق به مزاری نمی تواند منشأ اش غیر از باغ بانی خدا باشد.اگر این عشق را خدا باغ بان نبود بعد از 15 سال نامردی ها در حق مزاری وسیاست بازی های ابن الوفت ها، مزاری از یاد ها می رفت ونه از تاک نشان بود ونه ازبن.

وقتی باغ بان گل عشق در گلستان جان خدا باشد، آن باغ خزان ندارد وهمیشه بهاری است وپرطراوت وعطراگین وروح نواز وجان بخش.

عشق به مزاری از آن نوع عشقی است که خدا این گل را در باغ جان نشانده ومحمد وعلی آن را آب یاری نموده وحسین به تماشا آن ایستاده وزینب گل فروش این باغ جان فزا است.

درست 15 سال بعد از شهادت مزاری نسلی به مزاری عشق می ورزد که مزاری را ندیده است ودیگران در گوش شان از بدی های مزاری بسیار گفته اند وبسیار نوشته اند ودروغ ها پراکنده اند.اما نتنها یاد ونام مزاری به خسوف وکسوف نگراییده اند بلکه روز به روز بر شعاع ودامنه آن افزوده شده اند.چنان که در این پانزده همین سال یاد پرواز سرخ مزاری، نسل سوم جهاد سرخ وانقلاب سبز مزاری یاد پرواز سرخ اورابه قیام ایستاده وبرگوش زمان پژواک می دهد وتاریخ را به شهادت می خواند.

در این 15 سال که از پرواز خونین بال مزاری می گذرد، همسنگران دیروز ومدعیان جانشینی امروز مزاری کاری درخور وشأن مزاری نکردند وهرکسی به طریفی سنگ بربال خونین مزاری زدند: روحانیون به طریقی،فرهنگیان به شیوه ای، سیاسیون به حیله ای ودشمن به هزار نیرنگ وننگ.

اما می بینیم که بعد از این 15 سال خیانت ونیرنگ وننگ، نسل جوان هزاره واقوام ساکن افغانستان همدل وهمگام به بیاد مزاری وبه حرمت او گرد هم می آیند واز «شیکاگو» تا«مسکو» از«کانادا»تا «استرالیا» از کابل تاتهران،از یکاولنگ تالندن، ازمزار تا «پونه هند» از غورات تا اصفهان واز بلخ تا قونیه...یاد ونام مزاری طنین انداز است.

این در حالی است که 15 سال از پرواز پرستو می گذرد ودر این 15 سال به نیرنگ وننگ، سنگ بر بال پرستو زدند وآتش در این خانه افروختند ، دین فروختند وایمان سوزاند، تا نام ویاد مزاری از یاد ها برود.

اما از آنجا که خدا به مزاری مقام پیامبری بهار را داده واو را پرستوی خود قرار داده است، با آمدن بهار وجوشش چشمه ساران ورویش سبزه زاران، گل یاد مزاری هم در باغ جان جوانه می زند ودر بهار عرفان وایمان به شکوفه می نشیند.

آری عشقی به این زلالی ورویش وجوششی به این مبارکی، فقط کاری خدا است وبس.اگر کار خدا نباشد چطور بعداز 15 سال نامردی ونامردمی در حق مزاری وتبلیغ شبانه روزی وکارشناسی شده به نفع دشمنان دیروز مزاری، باز این مزاری است که همگام با بهار، بهار می شود وگل روی مزاری در آیینه جان تجلی می کند.

در 15 سال بعد از پرواز پرستو بابه مزاری،روحانیون وسادات شیعه برمزار احمد شاه مسعود قرآن خواندند وبر بال مزاری سنگ زدند.سیاسیون ما احمدشاه مسعود را شهید ملی وناجی ملت نامیدند واز یاد کردن مزاری به بهانه مصلحت زمانه ووحدت ملی، ابرو گره زدند ودندان دردهان قفل نمودند واما واگر ها گفتند.

ولی وقتی خدا چراغی را روشن کند، اگر عالم وآدم کمربندند که آن را خاموش کنند« هرآن کس که آن چراغ را پف کند،خداریشش بسوزد»آن چراغ پرفروغ تر می شود.

چراغ مزاری را خدا روشن کرده است که بعد از15 سال نامردی ونامردمی ها، نسل بیدار وجوان وپاک هزاره، اشک چشمانش را ضریح چشمان زیبای مزاری می کنند.

بعد از 15 سال خیانت روحانیون وسادات به مزاری وقرآن خوانی برمزار دیگران، جوانانی را می بینیم که هنوز جان پاک شان به قازورات سیاست وننگ ونیرنگ رهبانی وخاخام بازی وامام زادگی آلوده نشده وگل فطرت شان تازه شکفته است ونفس شوم هیچ خزان وصرصری بر گلبرگ های شان ندمیده اند، به عشق مزاری سال یادپرواز پرستو را پاس می دارند وبهار شان را با یاد مزاری آغاز می کنند.

در پانزده همین سال پرواز پرستو بابه مزاری است که خیزیشی جهانی شکل گرفت تا پاس داشت پازده همین سال یاد پرواز سرخ بابه مزاری را گرامی بدارند.سال یادی که بازخوانی تاریخ است وبیعت با آرمان های متعالی وتجدید میثاق با اسطوره مرد جهان صداقت وپاکی.

اگر چه من در ایران هستم واز جهان اطلاع دقیق ندارم وبا برگزار کنندگان سال یاد پانزده همین پرواز سرخ بابه مزاری، آشنایی دقیق ندارم ونمی دانم که آن عزیز در چه طیف از طبقات اجتماع قرار دارند.اما آنطور که دوستان عزیز معزز شریفی ابوالبتول ،آقای همکار ،میرزایی ازآلمان،برادر عزیز ومجاهد پاک وطن، حاج کبیر صاحب از سویدن وبلال بزرگ ازلندن، خبردادند، برگزار کنندگان سال یاد خونین پرواز پدر، نوعا جوانان ونونهالانی هستند که بعضا در اروپا متولد شده اند.

لذا این خبر یک جهان راز دربردارد ونوید از یک رستاخیز فرهنگی وخود آگاهی می دهد.رستاخیز فرهنگی برای جهان وطنی اندیشه های مزاری وخود آگاهی نسل مزاری نادیده و شلاق ناخورده ازاستبداد دینی وشئونیزم قومی.

رستاخیز فرهنگی وخودآگاهی وباز گشت به خویشتن فرهنگی وانسانی نسل سوم هزاره را باید نیک اندیشانه تکریم نمود ودر جهت بارورکردن این نهال نورسته همت نمود.

این خیزیش بزرگ وجهانی در جهت باز شناسی هویت انسانی وفرهنگی را باید به پیشوای شهیدان مزاری تبریگ گفت که بعد از 15 سال جهد بلیغ وکوشش بی دریغ دشمنان ومنافقان در جهت محو نام ویاد مزاری،خون مزاری ثمرداد ونهال غرص کرده مزاری به بار نشست ونهضت باز گشت به خویشتن خویش مزاری به سرمشق حیات نسل آگاه وبیدار وبافرهنگ هزاره شده است.

آری این رستاخیز جهانی باز گشت به خویشتن فرهنگی وانسانی را اول وآخر به مزاری باید تبریگ گفت که مزاری شهید فرهنگ بود وپبغمبر دعوت به بازگشت به خویشتن خویش فرهنگی وانسانی.

این رستاخیز بزرگ برآن سرخ روی تاریخ، آن مجمع الجزایر ارزش های برین، تبریک باد.

اسدالله جعفری

۱۳۸۸ اسفند ۱۸, سه‌شنبه

بنام خدا

سلام بر مزاری که شعر نابِ ناب زندگی بود
سلام بر بابه که پیوند دهنده خاک وخدا بود

سلام بر پشوای شهیدانِ ازتبار ریسمان بدوشان تاریخ
از شهید باید گفت واز مزاری باید قصه کرد وحکایتی روایت.
از او باید گفت، همو که گل سرخ مزار بود و امتداد تاریخ سرخ رویان حیات معقول
فرزند هزاره بود و ابر مرد هزاره سوم واولین فریاد گر عدالت درتاریخ مغضوبین زمین.
از نسل مردان مرد بود وشاهنامه آرزو ی ما را رستم داستان
از خیبر واُحُد نشان داشت واز علی ومحمد اجازت پیشوایی ومدال سرداری
سربدار بود وسید الشهدای کربلای افغانستان
ذوالفقار علی در کمرداشت و وقار محمد در رخسار
حلم حسن داشت وخون حسین در رگ رگش می جوشید
ازگلوی زینب فریاد می کرد وبا زبان سجاد مناجاد
تاریخ را بدوش می کشید وحق می خواست وعزت می طلبید
سپیده بر پیشانی داشت و منظومه نجات مارا درسینه
داغ در دل داشت وپیام در مشت
رسالتش نجات اولاد آدم بود ومکتبش تشیع سرخ علوی
نای «نی » نینوh در گلو داشت وقوت عباس در بازو
رشادت ابوالفضل داشت وجوانمردی علی اکبر
شیعه راستین علی بود وراه پیمای حسین
از شبنم وگل می گفت واز جنس باران بود
سینه اش قافستان عاشقی بود وپیشانیش عروج گاه نگاه خدا
آری او،
او که مزار بود ومزاری
مزار بود چون امتداد شهیدان راه آزادی وکرامت انسان بود
مزاری بود چون از مرزبانان مرز انسانیت انسان بود
یگانه وبود غریب
یگانه بود چون تجسم همه ی زیبای های خدایی بود
اما غریب چون همه ی می گفتتند :
مزاری سرداربی سر است و ملای بی قید وقیود و بدون ذی ملایی
اما او براستی که یگانه بود واز جنس باران واز نسل سپیده بدوشان سرخ جامه یعنی که شهید بود وفرزند شهید وپیشوای شهیدان وامت شهید

اسدالله جعفری

۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

بنام خدا
اومحمد است واحمد، گل باغ «احد»

شب وشبنم وستاره،ترانه وپروانه
قمر وسمر، مریم وصنم، رخساره در چشمه زعفران می شویند
ناهید سربرشانه ی زهره نهاده زلف پروین شانه می زند
شهلا ونسترن خلوت دیگر دارند واز بهار می گویند
لاله ولادن گیسو فروهشته ورقصی به سوی خدادارند
سوسن ویاسمین آستین می افشانند وتکبیر زنان چرخ می زنند
بنفشه برگوش زمانه غزل می خواند ونیلوفر برشیپور خدا می دمد
مگرچه شده است که جان وجهان جوان شده وشوری در عالم است وزمین وآسمان ترانه می خوانند وعالم وآدم نوای برنای دارند وشوری درجان وهوهوی برلب؟
مگر چه عظیم واقعه یی رخ داده است که بی مانند سروری خلق شده وجوانی بهار آروزو به گل نشسته اند؟
چه معجزه ی پدید آماده که خدا به اعجاز سخن می گویند وماسوا شراب طهور می نوشند وهمه ی هوشیاران بیهوشند؟
چه نا گفته اندیشه ریشه برکار گاه خلقت پنجه انداخته وثمرداده که سرا تا ثریا را مست وخمار نموده وهمه خدا خوان شده اند؟
کدامین سقف فلک شکافته که چنین طرح نو درانداخته وهوش از همه ربوده است؟
خدا کدامین شاهکار دیگر عرضه داشته اند که ملک وملکوت ترانه «نسبح ونقدس» برلب دارند
خدا دیگر چه هوسی برسردارد که اینسان خلایق را به تماشا فراخوانده است؟
فراخوانی به این هیمنه وشوری به این شیدایی؟
چه شده است که خلقت چنین خلعت هزار نقش برتن نموده وپای برگرده غم می کوبد وبر« نی » شادی می دمد.
خبری باید باشد در این خانقاه هستی که خرقه وسجاده به سجودآمده اند
ساغر به خروش وساغر بدوشان پی نوشند.
غل غل زمزم ومیناگری مینا وحشر محشر وار در مشعر وجان بازی در مینای دلدادگی، کدامین حکایتی ناحکایت اند؟
آری «چشم هارا باید شوست وجوردیگر باید دید» تابتوان با تپش پنجره نماز خواند.
«حمام روح» باید گرفت تا زبان شقایق شد وبوی گل سرخ را شنید.
تا«قاره های نامکشوق روح» سفرباید کرد تا محرم راز شد وپیغام سروش شنید.
از غار تن باید بیرون شد تا برفراز «حرا» به تماشای خدا نشست.
ازخارستان رذیلت هجرت باید کرد تا توان محمود شد و«احمد» را دید و به «احد» رسید
نظربازی رندی می خواهد که درمیان نظربازان به مقام گزنیش واصطفا رسد ومصطقی شناسد.
سیربسیار باید کرد تا به مقام رسالت رسید ورسول هدایت شد
نبأ را نبی باید تاتوان «نُبی» آورد ونبوت به گل نشیند وشاهد ومشهود شد«میم» محمد را در «حا»ی احدشهود کرد.
آری! آنک این محمد است که چون گل سرخ محمدی روی دست خدابه تماشاست.
آنک این محمد است که از مکمن هستی به شهود آمده تا شاهد وشاهدبازی معنایابد
شیدایی تفسیر گردد
دلدادگی دلیری کند وبرجایگاه راستین خویش نشیند
آنک محمد آمده است تا «انی جاعل فی الارض خلیفه» تحقق یابد
آنک محمد آمده است تا خدا برکرسی دانایی نشیند، بیت الغزل «انا اعلم مالاتعلمون» بخواند
آنک محمد آمده است تا راز گل سرخ کشف شود وتنفس بنفشه ترجمه گردد.
آنک محمد آمده است تا «جاء الحق وزهق الباطل» تبیین گردد
محمد آمده است تا کاخ ها فروریزد وکخ ها قامت آراید و«مغضوبین» برسریر کرامت نشینند
محمد آمده است تا جهان وطنی جان گیرد وقطب ها فروریزند و«ماومن» «ما» شوند
او آمده است تا رنگ ها یک رنگ شوند ونیرنگ رنگ بازند.
اوآمده است تا«امت واحده» ازفرازقله «سلم» به «صلح» «سلام» کند
اوآمده است تا زمان برمدار «عدالت» بچرخد وزمین کرم نماید و«حریم انسان» حرمت یابد
اومحمد است واحمد، گل باغ «احد»
«م» محمد مجمع الجزایر جغرافیایی مخصوص خداست وتفرجگاه چشمان بی چشمی او.
«ح» محمد حریم حرمت انسان وحرم خدا
«م» محمدمنار شاهراه سلوک عاشقان است ومینای چشم یار
«د» او، «دولت کریمه» است ودایره مروت ومدارا و«داوود» را دلیل فتح فتوت.
«ا» احمدش «ادب باخلق» است«الفت بین خلق خدا، آدم والله»
«ح» احمدش «ح» حکمت است وحریم حکم وحکومت
«م» احمدش «م» مهر ومحبت است ومدرس ومدرس مسلمانانه زیستن ومحرم شدن حریم حرم مردم.
«د» احمدش «د» دیانت است ودین ورزی عقلانی وعقلانیت دینی.
آری! آنک محمد آمده است تا رحمة العالمین» باشد وخورشید زمین.
او آمده است که ازخدا روایت دیگر خواند وحکایت دیگر بازگوید.
آو آمده است که بین خدا وخلق خدا «حبل متین» آویزد تا خلق ازخدا جدانماند که خدایی محمد،خدایی مهر است نه خدایی خشم وغضب وتیغ وتبر
محمد آمده است تا خدایی احد وخلق مشدد را واحد کند وتوحید محقق گردد.
او محمد است چون رسالتش جمع است ونه تفریق،شفقت است ونه شقاق.
او احمد است چون انسان راازخاک به خدا می رساند و حلال وحرام دینش دایرمدار حرمت وکرامت ذاتی انسان است ودر دین محمد انسان دارای حق است وحق برمدار حقوقش می چرخد نه حقوقش برمدار حق بی برهان وجباریت.
آری او محمد است واحمد ومصطفی.
محمد است که رسالتش جمع است ونه تفریق
احمد است چون انسان را حرکت نهاد ومحمود خدا شد
مصطفی است چون برگیزده شد تا برگزیده بماند ودینش دین خاتم باشد وراهش راه مستقیم وبی اعوجاج.
میلادش بر همه رهپویان صراط مستقیم مبارک باد!

اسدالله جعفری

۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

قبض وبسط پيام حضرت آيت الله العظمي محقق کابلي به
همایش«زنان در افغانستان؛ فرصت‌ها، چالش‌ها و راهکارها»
اسدالله جعفری
در پیام مهم حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی مرجع عالیقدر جهان تشیع، به: همایش«زنان در افغانستان؛ فرصت‌ها، چالش‌ها و راهکارها» که در قم برگزار شد، به نکات بسیار مهم ولازم اشاره شده است که امید است نویسندگان ومحققان حوزه ودانشگاه، براساس رسالت صنفی ومذهبی و ملی خویش به باز خوانی این پیام مهم حضرت آیت الله محقق کابلی، بپردازند ونظرات خودرا پیرامون نکاتی که در پیام معظم له اشاره شده است، بیان نماید واین پیام مهم بزرگ ترین شخصیت علمی ومذهبی کشور را با نقد های علمی ی راهبردی وزمان شناسانه خود بر غنا وراهکاری آن بیفزایند وفضا های نامکشوف این پیام حکیمانه آن مرجع جهان تشیع را برخردورزان وحق جویان آفتابی سازند.
اینجانب، به عنوان یک طلبه وفرزند کوچک حوزه های علمیه، براساس رسالت طلبگی واحساس تعهد ومسئولیت در برابر مردم وسرنوشت کشور، به اندازه بضاعت علمی خود به باز خوانی پیام آن مرجع عالیقدر جهان تشیع ورهبر وپیشوای ملت هزاره وشیعیان افغانستان، می پردازم.
قابل یاد آوری است که متن پیام معظم له با رنگ از متن نوشته من جدا شده است.این پیام از پایگاه انترنتی «مجمع فرهنگی والعصر) گرفته شده.

بسم الله الرحمن الرحيم
ياايها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اکرمکم عندالله اتقاکم. (قرآن کريم) در انديشه‌ي توحيدي اسلام، آفريدگار همه‌ي عالم خداوند متعال است و او همه‌ي موجودات را براي رسيدن به کمال نهايي که همان قرب الي الله است، آفريده و راه رسيدن به کمال را نيز متناسب با اقتضائات هرموجودي به او نشان داده است. قرآن کريم مي‌فرمايد: «ربنا الذي اعطي کل شيئ خلقه ثم هدي». در انديشه‌ي اسلامي، زنان بلحاظ قابليت‌هاي انساني و توان برخورداري از ارزش‌هاي الهي کاستي ندارند و بلحاظ حضور اجتماعي، نيز حق مشارکت در بسياري از فعاليت‌هاي اجتماعي، سياسي، اقتصادي و آموزشي را دارند. اسلام به عنوان دين واقع بين و واقع‌گرا، همانگونه که انسانيت زن و مرد را لحاظ کرده است، زن بودن و مرد بودن را نيز لحاظ کرده است.
روشن است، قابليت‌ها و توانايي‌هاي زن و مرد کاملاً يکسان نيست، بلکه تفاوت‌هاي طبيعي در توانمندي‌ها و راه‌هاي فعليت‌ بخشيدن به آن‌ها و در نتيجه تفاوت‌هایي در ناحيه‌ي حقوق و تکاليف ميان زن و مرد وجود دارد. در نگاه اسلامي، دفاع حقيقي از حقوق زنان،‌ حمايت از همان حقوقي است که شارع مقدس براي زنان بيان نموده است. به همين دليل، تفاوت‌هايي که در احکام مربوط به زن ومرد وجود دارد، حکيمانه و واقع بينانه است. تفاوت‌هاي موجود دليل بر نقصان يا ضعف زنان نيستند، بلکه صرفاً‌ بيانگر راه‌‌هاي تقرب زنان به کمال مطلق است، که در آن همه‌ي جهات وجودي آنان لحاظ شده است.

در این بخش از پیام حضرت آیت الله محقق،به دو مسئله مهم اشاره شده است: 1 – اصل انسانیت انسانی زن ومرد دراندیشه اسلامی 2 – حضور دو صنف از فرزندان آدم وحوا در اجتماع بر اساس قابلیت های روحی وجسمی شان.
1 – در اسلام راه تکامل ورسیدن به قرب خدا براساس اصل انسانیت انسان است که در متون اسلامی از آن اصل انسانی تعبیر به فطرت شده است ودر اصل فطرت، انسان ها از آن نظر که انسان است نه از آن نظر که زن ویامرد هستند، طالب حق هست وبر اساس سرشت فطری خود کمال جو یند وتکاپوگران کمال اند وتعالی خواه.
در تاریخ جهان، فقط وفقط اسلام است که برای اولین بار به تساوی انسانی وآفرینشی این دو صنف ازانسان اشاره نمود ورسول مکرم اسلام به عنوان رسول حق، به این دستور عمل نمود وبطور عملی با آن تفکر تضاد اندیش درباره خلقت زن ومرد، مبارزه کرد.
اگر بخواهیم نمونه های تاریخی از تضاد اندیشی در اصل خلقت زن ومرد، ارایه بدهیم ونمونه های از اصول اسلام پیرامون تساوی اندیشی اصل خلقت زن ومرد،را مستند بیان کنیم، باید کتاب مستقل بنویسیم ویا مقاله را چنان طول وتفصیل بدهیم که به صورت کتابچه در آید تا حق مطلب اداشود. وما بنای چنین شرح وبسطی را نداریم ودوستانی را که در این مورد طالب شرح وبسط بیشتر هستند به «کتاب مقدس» یاهمان« عهد عتیق وعهدجدید» وکتاب«جمهوریت» افلاطون ارجاع می دهم که با مطالعه کتاب مقدس اندیشه دینی ومذهبی تاریخ ماقبل اسلام را پیرامون اصل تضاد اندیشی درآفرینش زن ومرد وبامطالعه کتاب جمهوریت افلاطون اندیشه فلسفی –سیاسی ماقبل اندیشه های فلسفی- سیاسی اسلام را پیرامون آفرینش زن ومرد باز یابند وبه حقانیت اندیشه اسلام ایمان آورند.
دوست عزیز وفرهیخته ما حجت الاسلام والمسلمین محمد علی برهانی، کتاب «زن درآیینه ضرب المثل ها» را نشر کرده است که خواندش برای محققان خالی از لطف نیست وباجهان از اندیشه های گونه گون آشنا می شوند.
در قرآن آیات بسیاری است که به اصل تساوی آفرینش زن ومرد اشاره شده است و آیه ی درج شده در متن پیام معظم له یک نمونه ی روشن از آن آیات است.
اما داستان حضرت مریم اشاره به تساوی کمال اکتسابی زن ومرد دارد ومخصوصا که در داستان مریم پیغمبران چون زکریا ونائبان پیغمبران وخداوندگاران معابد وبرگزیدگان خدادر زمین، حضور دارند. ولی پیغمبری چون حضرت زکریا از خدا درخواست توفیق رسیدن به مقامات عالی از تعالی وقرب الهی حضرت مریم را می نماید.
نکته دیگر در داستان حضرت مریم مسئله وحی به حضرت مریم است با آنکه حضرت مریم وهمینطور بانوی عظیم الشأن مادرحضرت موسی، نبی وپیغمبر مرسل نبودند اما برای ایشان وحی می شدند. اما در قرآن ندارد که برمردی ازمردانی که پیغمبر ونبی مرسل نبوده وحی شده باشد. این بیان گر این است که تعالی معنوی، زن ومرد نمی شناسد وزن اگر بخواهد می تواند به مقام عالی از قرب حق برسد که مردان نتوانند برسند چنان که حضرت مریم ومادر موسی رسیدند.
شما اگر متون مقدس دیگر ادیان یعنی از ادیان ابراهیمی چون یهودیت ومسیحی گرفته تا ادیان بشری چون بودایی وجینی ...را مطالعه کنید با چنین آیات باهره ی در مورد اصل تساوی افرینشی زن ومرد ودست یابی زنان به چنان مقام عالی از قرب به خدا بر نمی خورید ودردیگر ادیان نوعازن یکی از مانع اصلی سلوک یک انسان به شمار می رود.لذا در تمدن های برآمده از آموزش های چنان ادیانی، شما زنان چون مریم ومادر موسی ندارید وحتی در ادیان ابراهیمی یهودیت ومسیحی نیز مریم مقدس ومادر موسی دامنش آلوده اند واگر قرآن را محمد(ص) نمی آورد، معلوم نبود که داستان مریم مقدس به چه آلودگی های آلوده نمی بود.این قرآن است که دامن شبنم سای مریم را مشیتخانه خدا معرفی نمود ودامنش را از هرگونه پلیدی وخودش را از هرگونه پلشتی بدور معرفی نمود ومریم ومادر موسی را برای انسان ها سالک به مقام قرب حق،مرشید معرفی نمود.
2 –در ادامه این بخش از پیام حضرت معظم له به دونکته اشاره می کنم:
1 -2 – 1 - دین اسلام دین واقع گرا است لذا احکام اسلام بر اساس همان واقعیت ها جعل شده است واین واقعیت ها گاه در اصل آفرینش موجودات است وگاه در بیرون از ارگانیسم وجودی موجودات یعنی واقعیت های زیست محیطی یعنی جغرافیای جهان زیستی انسان.
بنا بر همین واقع گرایی اسلام وحق بودن واقعیت های زیست محیطی است که اسلام دارای دو نوع احکام می باشد 1 احکام ثابت یا همان احکام اولیه ی فرازمانی ومکانی 2 احکام متغییر یاهمان احکام ثانویه واجتهاد پذیر وزمانمد ومکان محور که مجتهدان براساس ضرورت های زمانی واقتضائات مکانی دست به اجتهاد می زنند واحکام را مطابق با شرائط زیست محیطی مکلف استنباط می کنند. به فرموده امام خمینی اجتهاد جواهری بادرنظرداشت اقتضای زمان ومکان که امام خمینی از آن به «تأثر زمان ومکان در اجتهاد» تعبیر می کرد.
2 -2 – 1 - احکام متغییر اسلام است که رسالت دین شناسان ودین داران را سنگین ومسئولیت خیز می سازد تا با زمان شناسی ودرک از اقتضای زیست محیطی دین داران به استنباط احکام تکلیفی اقدام کنند ودین را دین زندگی سهله وسمحه سازند نه آن که با تفرعن وخود خواهی های کاذب علمی آلوده به اغراض شیطانی ونفسانی، دین را زندگی گریز واحکام زندگی محور اسلام را چنان زنجیر دست وپاگیر عرضه دارند.
به نظر من آنجا که حضرت آقای محقق به مسئله خرافه زدایی اشاره دارد ناظر برهمین مسئله است:
1- تلاش نمايند، آموزه‌هاي انسان ساز اسلام در باره‌ي زنان را از خرافات و تحجرگرايي، پيراسته نموده و نگاه اسلامي در باره‌ي زن را در کمال دقت و امانت براي مردم متدين افغانستان تبيين نمايند.
2- مراقب شبهات و انديشه‌هاي بيگانه باشيد، مبادا نسبت به انديشه‌هاي بيگانه، موضع انفعال و توجيه را در پيش گيريد و خداي نخواسته گرفتار بحران هويت شويد. روحانيت بايد در کمال قاطعيت و جديت احکام مترقي شرع مقدس اسلام را براي مردم بيان نموده و در راستاي گسترش فرهنگ ناب اسلامي تلاش نمايند.
خرافه وخرافه زدایی مربوط به احکام متغییر وثانوی احکام اسلام می شود مسائلی چون: حدود روابط زن ومرد در اجتماع،نوع پوشش زن، نوع حضور در اجتماع،تحصیل کردن ونکردن دختران، مراسم عقد واذدواج،روابط وحقوق زن وشوهر...
لذا رسالت حوزه ها ودین شناسان ومخصوصا علمای که در میان مردم اند ودارای منبر وجماعت هستند بسیار سنگینند ونباید با تسامح با امر تبلیغ برخورد کنند وخدای ناکرده علایق شخصی خود را در نوع پوشش زنان و... اعمال کنند ویا خدای ناکرده بدخلقی های خانوادگی خود را معیار کل جامعه پندارند ودر ذم زنان از روایت های جعلی وحتی احادیث ضعیف وحکایت های افسانه ای استفاده کنند ومنبر وجماعات را به سمت وسوی زن ستیزی وزنان فرهیخته ودانشگاه دیده را به دین گریزی ودین ستیزی سوق دهند وزمینه های نفوذ وپذیرش اندیشه های وارداتی از غرب را فراهم سازند وموجه جلوه دهند.
مبلغان دینی ما باید مطالعات جامعه شناسی وروان شناختی داشته باشند تا ظرافت های تبلیغی را خوب درک کنند وباشناخت جامعه به اقتضای زمان ومکان عالم وعارف شوند تا بتوانند بین روایت وحکایت تربیتی تفکیک کنند وازغلطیدن در دام جهل مرکب در امان مانند.
نگاه اسلام، در مورد حقوق و تکاليف زن و مرد،‌ نه مردسالارانه است و نه زن سالارانه، بلکه نگاه کاملاً واقع‌نگر و تناسب محور است. به همين دليل، اسلام ظلم در حق زن و مرد را به صورت مساوي ظلم در حق انسان و به يک اندازه قبيح مي‌داند. چنان‌که دفاع از حقوق زنان را همچون دفاع از حقوق مردان، امر لازم و واجب شرعي به شمار مي‌آورد. بنابراين، همان‌گونه که حضور مردان در اجتماع ضابطه‌مند و تابع مقررات شرعي است، فعاليت‌هاي زنان، نيز بايد مطابق شرع و ضوابط ديني باشد.
اينجانب اذعان دارم که دين مبين اسلام آموزه‌ها و راهکارهاي عملي و کاملاً‌ واقع‌بينانه براي احقاق حقوق زنان و حضور اجتماعي شرافت‌‌مندانه‌ي آنان دارد و با در نظر داشت باورهاي عميقاً ديني مردم مسلمان افغانستان، اگر آموزه‌هاي اسلامي به شايستگي بيان شوند، هم مي‌توان با تحجرگرايي ديني و رسومات خرافي مبارزه کرد و هم مي‌توان از نفوذ و گسترش انديشه‌هاي بيگانه و فمينيستي جلوگيري نمود. همان‌گونه که نگاه کم‌بينانه و تحقير آميز ظلم بزرگ در حق زنان است، تشابه و يکسان سازي حقوق و تکاليف زن و مرد، نيز ظلم بزرگ در حق زنان و مردان به حساب مي‌آيد. زيرا اين انديشه‌ها زن را بر خلاف توانایی‌های تکوینی او هدایت می‌کند و آنان را از راه راستینی‌که خداوند متعال فراروی آنان قرار داده است، منحرف مي‌سازد.
شرايط حساس کنوني و فرصت‌هاي به وجود آمده، ايجاب مي‌کند که متفکران و عالمان ديني، بيش از اين نسبت به مسايل زنان احساس مسوليت کنند. اينجانب ضمن تشکر از برگزار کنندگان همايش «زنان در افغانستان؛ فرصت‌ها، چالش‌ها و راهکارها» باتوجه به تحولات جديد و پيش آمدن فرصت‌هاي مناسب براي نشر معارف اسلامي به علماء، طلاب و دانشجويان عزيز توصيه مي‌کنم:
2 - این بخش از پیام مرجع عالیقد جهان تشیع را در سه بخش بازخوانی می کنم:
1 – 2 - مسئله حقوق زن یکی از پرچالش ترین مباحث عصر ما است ویکی از جلوه های جدال انگیز مدرنیته وسنت همین مبحث حقوق زنان می باشد.برای اینکه مدرنیته مسئله حقوق انسانی زن را فارغ از ارزش ها وباید ونباید دینی مطرح می کند وسنت نیز ارزش های دینی را اصل می داند وحقوق زن را با همان نگاه ارزش محور عیار نموده به عنوان یک تکلیف ارایه می دهد.
یک واقعیت را نباید فراموش نمود که نگرش سنتی صرف منهای درک زمان از حقوق زنان در این عصرو تجربه های کلان بشری وتعالی دانش حقوقی را نادیده گرفتن ، بسیارعقل گریز خواهد بود واز آن طرف نیز تجدد خواهی بی مرز وقاعده، سراز ویلنگاری اخلاقی ومهارگسسیختگی سردرمی آورد.
همانطور که حضرت آیت الله محقق اشاره نموده است،به اصل فطرت باید مراجعه نمود وارزش های فطری را معیار حقوق دانیست چنان که ظلم وستم، زن ومرد وزمان ومکان نمی شناسند ویک اصل فطری است وهرفرهنگ متعالی آن را قبیح می شمارد، هرقرائتی که از حقوق زن ارایه شود وبا این اصول عام بشری سازگاری نداشته باشدر، با اسلام هم ناساز گار خواهند بود. پس ما در قرائت حقوق از دین در باره زن این اصل را مورد نظرداشته باشیم وبه بهانه پایبندی به سنت نباید با تجربه های مبتنی برفطرت بشری ومقبولیت عام بشری را نادیده بگیریم وبا سنت اندیشی جاهلانه سیر قهقرائی کنیم.
اسلام در زمینه حقوق زن دونگرش واقع بینانه دارد: 1 – حقوق انسانی زن2 – حقوق مدنی زن
1 –2 -1 حقوق انسانی زن چیزی نیست که تخصیص بردار باشد واصلا چیزی بنام حقوق انسانی زن ومرد نداریم. ما یک حقوق انسانی داریم که به انسان بماهو انسان تعلق دارد وانسان ازآن نظر که انسان است دارای حقوق انسانی چون: حق حیات، حق کرامت، حق تحصیل کمال، حق انتخاب مذهب،حق آزادی....است و این گونه حق وحقوق دایر مدار انسانیت انسان از آن نظر که انسان است می باشد. حال می خواهد این انسان دارای هرمذهب ودینی باشد وزن باشد یامرد،سیاه پست باشد یاسفید چهره و...
2 – 2 -1 - اما حقوق مدنی زن ازنظر اسلام براساس تقسیم کار وقابلیت های جسمی زن ومرد است. لذا کار های خشن ونیرو محور به عهده مردان گذاشته شده وکار های ظریف که نیروی بدنی کمتر می طلبد به زنان واگذار شده ودر نتیجه این نوع حقوق مدنی دارای قبض وبسط های بسیار ظریف است.
پس این نوع حقوق، حقوق مدنی (که من تعبیر به حقوق مدنی نمودم وبا آن که می دانم حقوق مدنی فراتر از اینها است)دایر مدار کارکرد های اجتماعی زن ومرد است وبه تناسب کار وحضورمؤثر هریک دراجتماع، حقوقی به ایشان تعلق می گیرد واگر حقوق یکی بیشتر وحقوق دیگری کمتر باشد نقص محسوب نمی شود وناعادلانه هم نیست وتحقیر وتوهین به اصل انسانی زن ودال بر برتری انسانی مرد نیست.
برهمین اساس است که دراسلام، خانواده رکن رکین اجتماع می باشد ودر این رکن رکین، زن مدیر خانه است ومهمترین وحساس ترین مدیریت که تربیت انسان باشد به زن وگذار شده ومدیریت بیرون خانه که نوعا همراه با خشونت واعمال نیرو می باشد، به عهده مرد است واین نه زن سالاری است ونه مرد پرستی وخدایی کردن مرد.بلکه مدیریت براساس توانایی ها ومتناسب باساختمان جسمی وروانی مرد وزن می باشد.
2 -2 – آموزه های اسلام را درست عرضه کردن موجب سد نفوذ اندیشه های لبرالیسمی وفمینیسمی می شود چنان که حضرت آقا به حق به آن اشاره نموده:
»اگر آموزه‌هاي اسلامي به شايستگي بيان شوند، هم مي‌توان با تحجرگرايي ديني و رسومات خرافي مبارزه کرد و هم مي‌توان از نفوذ و گسترش انديشه‌هاي بيگانه و فمينيستي جلوگيري نمود. همان‌گونه که نگاه کم‌بينانه و تحقير آميز ظلم بزرگ در حق زنان است»
اولین شرط این راه این است که آموزه های خود فمینیسم را بشناسیم وآموزه های فمینیسمی را با نقد عالمانه وبدور از حب وبغض دینی به کنکاش نشینیم وبا آموزه های دینی مقارنه ومقایسه کنیم تابتوانیم به گزینش دست بزنیم ونکات منثبت ومنفی فمینیسم را باز شناسیم ودر بخش های تعامل پذیرش، راه تعمل را در پیش بگیریم ونکات تضاد محورش را با منطق وبرهان بنمایانیم.
یقینا هیچ اندیشه ی در جهان نیست که بهره ی از حق نداشته باشد ویک سره باطل باشد. فمینیسم هم از همان اندیشه هایی است که مخلوط با حق وباطل می باشد ونکات مثبت وارزشی بسیاری دارد واگر ما این نکات مثبت وارزشی را باز نشناسیم وقبول نکنیم ویک سره به نفیی فمینیسم قیام کنیم نتیجه اش تقویت وفربه شدن فمینیسم خواهند بود نه از میدان دررفتنش وجان دادنش.
راه درست مواجهه با اندیشه های چون فمینیسم همان است که حضرت ایشان فرمود یعنی درست عرضه کردن اسلام. واین راه زمانی به کعبه ی مقصود منتهی می شود که ما اسلام وفمینیسم را درست همانگونه که هستند بشناسیم نه آنگونه که مشهور وشایع هستند.
3 – 2 – فرصت های موجود در افغانستان را نباید نادیده گرفت ویا خدای ناکرده براساس مأموریت از کشورهای ذی دخل در مسائل افغانستان، به انکار واقعیت های موجود در افغانستان پرداخت.
اینکه بیگانگان برای خدمت کردن نیامده اند بلکه به دنبال مقاصد خاصی خود هستند، حرفی حق ودرست است وهرعقل سلیمی حکم می کند که بیگانگان از آن سردنیا نمیایند که مارا به سعادت برسانند وبعد راه شان بگیرند وبا لبخند خدا حافظی کنند.
اما شرایط جهانی ومسائل داخلی افغانستان، فرصت های بسیار مبارک را فراهم نموده تا در این فرصت پیش آمده، دانشمندان حوزه ودانشگاه ومتولیان فرهنگ ودین، با احساس لغزندگی فرصت ها وزود گذر بودن این موقعیت پیش آمده، نهایت تلاش را در جهت تعالی فرهنگی وخرافه زدایی از اندیشه های دینی بکنند وازفرصت ها وامکانات موجود وخواستگاه روانی وامنیت نسبی در جغرافیای زیستی، به نحو نیکو وبایسته وشایسته استفاده نمایند تادر برابرنسل آینده مسئول نباشند.
نکته بسیار مهم این که در این شرایط، کارفردی به نتیجه نمی رسد بلکه باید کار جمعی نمود واز وسائل مدرن روز بهره گرفت وبا فرهنگ جهانی نیز باید آشنایی پیداکرد وپروژه گفت وگوی بین ادیان وفرهنگ ها را نباید نادیده گرفت واین را باید درک کرد وقبول نمود که جهان ما جهان تعامل است نه جهان نفی ارزش ها.
هر کاری که به نفیی ارزش های جهان شمول منتهی شود نتیجه اش نفی ارزش های ما خواهد بود. والبته ارزش های جهان شمول یک حقیقت پرلایه است وباید دقت کرد و بانقد علمانه ومنطق به باز خوانی این لایه های تودرتو اقدام نمود.
3- علما بايد در خلق آثار علمي و متقن در موضوعات مختلف، از جمله بحث زنان پيشگام باشند و بحکم قاعده‌ي «الدفع اولي من الرفع»، قبل از آن‌که ديگران اذهان فرزندان و محصلان متدين را مغشوش کنند، ضروري است که آثار علمي و ديني متقن در اختيار آنان قرار داده شود.
4- بانوان متدين بدانند، همان‌گونه که آموزه‌هاي اسلامي زن را از حقارت نجات داد، همچنان بهترين راه براي فلاح و رستگاري آنان در دنيا و آخرت است. بانوان بايد در حفظ ارزشهاي ديني و ارزش‌هاي ملي نشأت گرفته از ارزش‌هاي اسلامي، بيشتر تلاش کنند.
5- حجاب براي زنان از ضروريات دين مبين اسلام است و زنان مسلمان بايد حجاب اسلامي را به صورت کامل رعايت نمايند. زنان نبايد بگونه‌اي لباس بپوشند و بگونه‌اي در انظار عمومي ظاهر شوند که خلاف شرع باشد.
6- به دولت جمهوري اسلامي افغانستان، نيز توصيه مي‌کنم که با در نظر داشتن دستورات شرع مقدس اسلام، اولويت‌هاي جامعه‌ي زنان افغانستان را شناسايي نموده و آن‌ها را در دستور کار خود قرار دهند و از صرف بيت المال در موارد غير ضروري جداً پرهيز نمايند.
قربانعلي محقق کابلي
4 – آخرین بخش از پیام حضرت آیت الله محقق کابلی مرجعیت عظمای عصر را بااشاراتی به پایان می برم:
1 – 4 – علمان دینی که از طریق دین امرار معاش می کنند رسالت مضاعف دارند چون اگر به رسالت دینی عمل نکنند وهمچنان از طریق دین ارتزاق کنند یقینا اکل به باطل نموده وحرام خوری نموده وکسی که حرام بخورد نمی تواند سلوک دینی ومعنوی داشته باشد ودرنتیجه سر از شقاوت وبدبختی در می آورد.
اولین اصل در انجام رسالت این است که توانایی علمی خود را بالا ببرند تا توانیی علمی خود را بالا نبرند نمی توانند انجام رسالت کنند.
دومین اصل این است که جایگاه خود در انجام رسالت را بشناسند وخود را دانای کل در همه ی عرصه های زندگی ندانند.
بسیار دیده شده است که علمای کرام در همه ی زمینه ها نظر می دهند ونظر خود شان را نظر اسلام هم می دانند واگر کسی نظر مزخرف ایشان راقبول نکردند، او را مخالف اسلام می نامند چنان که این روزها در ایران شاهد هستیم که بازار تکفیر وتفسیق داغ داغ است وهمه بنام اسلام ودین وقرآن انجام می شود.
سومین اصل این است که زمان خود ومخاطب خود وزبان مخاطب خودرا بشناسند. مخاطبان امروزه ی علمای دینی، نوعا کسانی هستند که از همان کودکی با تلویزیون وانواع کارتن ها بزرگ شده واز تربیت ورابطه پدر ومادر تصور دیگر دارند. به فرموده حضرت آیت الله العظمی منتظری(ره) دردیدارش با مردم نجف آباد: بچه ها کارتن بچه شجاع را می بینند» براساس همان کارتن رابطه پسر وپدر رابطه مشورت واحترام است نه رابطه دستور وآمریت بی چون وچرا. در حالی که بسیاری از علما ی که در اجتماع دارای منبر وجماعت هستند در دوره نوجوانی وجوانیش فرهنگ دستور وآمریت در خانواده ها حاکم بودند وپسران آن دوره فرزندان مطیع بودند ودر برابر پدر هیچگونه اظهار نظری نمی کردند وچیزی بنام حق اظهار نظر دربرابر پدروجود نداشت.
لذا علمای گرامی، دختران امروزه را با چنین نگرشی بنگرند وباید قبول کنند که دختران امروزه اگر دانش هم دانشته باشند لااقل با تلویزیون وموبایل سر وکار دارند و زبان چنین مخاطبان زبان مخاطبان 50 و70 سال پیش نیست. بنا براین زبان نو وقرائت نو از دین می خواهند.
2 – 4 – اصل حجاب یک دستور منصوص دینی است وبانوان زادگاه مولانا ها وابوعلی سینا ها وخواجه انصاری ها نیز به اصل حجاب پایبندند وارزش های که مطابق با فطرت ایشان باشد، ازجان ودل قبول دارند.
اما گاهی شیادان وشیاطینی پیدا می شوند که قلب حق می کنند وارزش های فطری ومطابق باطبع انسانی را خلاف فطرت جلوه می دهند وضدارزش هارا جای ارزش ها قالب می کنند والبته که درچنین هنگامه های طالبان حق، ناحق را بنام حق برمی گیزینند وبنام مبارزه با باطل به جنگ حق می روند.
اینجاست که عالمان باید قیام کنند وبامنطق روشن وسیره حکیمانه وزبان روز به رسواکردن نقابداران هزار چهره بروند ونقاب از چهره شان فرواندازند تاچهره شان عریان شود ومردم هزار چهرگی شان رابه چشم سرببینند ووقتی چنین شد دیگر نیازی به دستور وامر ونهی نیست وبه فرموده قرآن حکیم «لااکراه فی الدین قدتبین الرشد من الغی»
ازجمله مسئله حجاب است. حجاب دارای یک حقیقت است ویک پدیده حقیقت حجاب همان دستور اسلام مبنی پوشش زن از نامحرم است که این نوع حجاب ویا به تعبیر دیگر این حقیقت حجاب را همه ی زنان وطن فبول دارند.
اما پدیده حجاب ویا به تعبیر دیگر حدود وصغور حجاب ونوع پوشش از نظر رنگ وتنوع وقالب های پوششی است که زمان ومکان در آن دخیل است وباید مورد توجه قرار گیرد.
ما باید قبول کنیم وبپذیریم که تنوع رنگ وقالب پوششی حجاب، یک امر متغییر است وهرجغرافیای زیستی، قرائت مخصوص به خود را می طلبد.
همین مسئله از مسائل حجاب، در دین گریزی ودین گرایی زنان بسیار حیاتی است. ممکن است یک قرائت ناشیانه از تنوع قالب ورنگ حجاب، به نفی اصل حجاب بینجامد.
حجاب یک زن پاکستانی وعربستانی وایرانی، نباید معیار حجاب زن مسلمان افغانستانی قرار گیرد. زن پاکستانی وعربستانی وایرانی می توانند حجاب اسلامی خود را داشته باشند وزن مسلمان افغانستانی، باتنوع دررنگ وقالب،حجاب اسلامی مخصوص به خود وکشور خودرا داشته باشند.
3 –4 - دولت جمهوری اسلامی افغانستان،انصافا گام های بلندی در جهت بهبود وضع زنان برداشته وزنان ازنظر اقتصادی وجایگاه اجتماعی به پیشرفت های دست یافته اند که نمی شود این گام های بلندومؤثر دولت جمهوری اسلامی را نادیده گرفت ویک سره به طبل انکار کوبید.
اما این گام های بلند ومؤثردولت محترم افغانستان در برابر کاستی ها وقصور ایشان بسیار ناچیز وکمرنگ جلوه می کند. چون که شرایط برای خدمت رسانی بیش از این مهیا بود ودولت می توانست ومی بایست گام های بلند تری را در جهت ارتقاع جایگاه اجتماعی وحقوقی زنان بردارند که برنداشته اند.
اینکه برای زنان در ارگان های دولتی ومجلسین، سهمیه ی در نظر گرفته شده وزنان دارای وزارتخانه شده ویا چند زن به عنوان وزیر معرفی شود، خوب است. اما اینگونه کارهابیشتر دیکوری است تا کارعمیق فرهنگی.
درباره زنان باید کارهای فرهنگی کرد ودرباره زنان باید فرهنگ سازی نمود تا نگاه فرهنگی جامعه به زنان عوض نشوند وضع زنان بهبود نمی یابد.
دولت کارفرهنگی نکرده ونگاه فرهنگی جامعه نسبت به زن، نگاه ابزاری است نه نگاه خلاق وتأثیر گذار.
ازدیگر بدبختی های کشوردررابطه باخانم ها حضورنیروهای خارجی در داخل شهرهایند.که گاه باکرامت زنان بازی می شود ودولت عامدا کاری نمی کند.
بخش دیگر از بدبختی کشورما دررابطه بازنان مؤسسات خارجی است که بدون ملاحظات فرهنگ دینی وارزش های ملی، طرح هایی را بطور خودسرانه اجرا می کنند وبنام دفاع از زن وارتقاع سطح آگاهی اجتماعی وحقوقی زنان پروژه های ضدفرهنگی ومنافی با ارزش های دینی وملی را اجرا می کند.
دولت جمهوری اسلامی باید ازاین نوع فعالیت های مؤسسات خارجی جلوگیری کند واین مؤسسات ازمجراهای قانونی فعالیت کنند ودرچهارچوب قانون وارزش های دینی وکشوری کمک رسانی نمایند.