۱۳۸۹ فروردین ۲, دوشنبه

بنام خدا
بهار بوی گل روی تو رادارد

بهار عروس فصل هاست. عروسی که هرگز لباس بلوغ را از تن فرونمی نهد ومشکین زلفش را برف پیری تسخیر نمی کند.
بهار نگارین مشق تنهایی خداست. آنگاه که خدا دلتنگ شد قلم قدرت را بر لوح شوق رقصاند وبهار خلق شد وخدا خودرا در آیینه بهار تماشا کرد واین آغاز آفرینش بود.
بابه مزاری در بهار تجلی کرد وبهار از گل رویش رنگ گرفت وعطر شهادتش در پیرامن بهارپیچید.
بهار آغاز خلقت بود ومشق تنهای خدا و بابه مزاری آغاز خلق هویت هزاره بود ومشق تنهایی آزادی وبهار صداقت.
بین نام زیبای بابه مزاری ونام بهار پیوند ناگسستنی است.نام او وبهار دوبال پرواز انسان به قله کمال اند.
«ب»بهاربلوغ دانایی است و«ع» نام مزاری عفت بلوغ خرد.
«ه» بهارظهور اسم از اسمای حسنای خدا است و«ب» مزاری بهار بندگی خدای احد ورهایی از همه ی بندگی ها حتا بندگی خویشتن خویش.
«ا»بهار«الف» انس بین خالق ومخلوق والفت بین انسان وجهان است و«د» نام مزاری، دلیل این دلدادگی وعاشقی بی رنگ وریا ودلیری کردن در این عاشقی ودیگرگونه دیدن جهان .
«ر» بهار«ر» ربوبیت خالق در دوجهان جان وجهان است و«ا» نام او همان حبل المتین امتداد یافته بین خاک و افلاک وعرش وفرش.
اما بهار را با مزاری توان همپروازی نیست چرا که مزاری سیمرغ آفرینش هست وبهار مرغان دل بسته این جهان وآشیان گزیده در مرز جهان جان ومزاری بلند آشیان عرش نشین. فرشیان را توان درک عرشیان نیست.
خدا می دانیست که نام او را تاریخ عبدالعلی مزاری هیجا می کند وخدا نیز گردش خورشیدرا برگرد 12 برج قرار داد تا خردمعنای پیوند شهادت وطبیعت را کشف کند. چنان که طبیعت شهادت به وحدانیت خدااست، شهادت سرخ رویان تاریخ، شهادت به عبودیت سرخ و«عشق غیور» است.
“!آری این چنین بود ای برادر»
این چنین بود که آغاز پرواز پدر، در فصل کوچ چلچله ها بود وترانه خوانی پرستوها.
این چنین بود که با پرواز پدر، پرستو ها پرواز را بیاد آوردند وچلچله ها زندگی را آغاز دیگر کردند.
نوروز وبهار سال ها بود که می آمدند ومی رفتند اما کسی از آمدنش ورفتنش خبر نمی شدند.
بهار ونوروز سال ها بود که نگارین جامه برتن می کردند و«رقصی به خدا»داشتند وکسی را مست وشیدا نمی کردند.
ولی باشهادت پدر بود که بهار ونوروز دیگرگونه می آید وفسانه وار می روند واین دیگر گونه آمدن وفسانه رفتن نوروز وبهار، بعد از شهادت پدر بود که جهان را واداشت تا «چشم ها بشویت وجوی دیگر» نگاه کنند وبعد از 15 سال«حمام روح» گرفتن،توانست بهار را باور کنند واین بلوغ خرد جهانی بعد از 15 سال شهادت پدر محقق شد وقرار براین شد که بلوغ بهار را جهانیان جشن بگیرند ونوروز نوروز جهان باشد.
“!آری این چنین بود ای برادر»
آری این چنین بود ای برادر! این چنین بود که نسل «مغضوبین زمین» و وارثان ریسمان بدوشان، در پانزدهمین بهار شهادت پدر رستاخیز انسانی رادر جهان خلق کرد وبه یمن پانزده همین بهار شهادتش، هویت خویشتن خویش را باز یافتند.
اسدالله جعفری

۱ نظر:

ishaq ali گفت...

salam dosti aziz ba omedi mofaqiyat shuma khuda kona ki hamisha sar baland wa piroz bashi