۱۳۸۸ تیر ۲۳, سه‌شنبه



علامه آیت الله محقق خراسانی تندیس علم وحلم
محمد علی برهانی شهرستانی
جناب حجت الاسلام والمسلمین شیخ دیدار علی شریفی فرزند طاهر کربلایی، اصالتا ازمردم دایه بوده ودر سن کودکی بالتبع خانواده به سگ دیز پنجاب هجرت کرده ودر آنجا ساکن می گردد واز آنجایی که عشق فوق العاده به درس طلبگی داشته است صرف ونحو ابتدائی را در نزد آخوند محل فرا می گیرد وعلاقة فراوانش به این رشته موجب می شود که عازم نجف اشرف گردد ومدت چهار سال کمربسته درحوزه علمیه نجف به تحصیل بپردازد وآنگاه روزگار اورا به سوریه می کشاندودر حوزه علمیه سوریه تحصیلاتش راتکمیل می نماید وفعلا هم مقیم سوریه است.
در بهار امسال (1388) خبرشدیم که ایشان جهت زیارت امام رضا(ع) ، دیدار فامیلین، دوستان وآشنایان به ایران سفرکرده است . ونیز اطلاع یافتیم که ایشان درنجف وسوریه که بوده است از علامةبزرگوار حضرت آیت الله محقق خراسانی خاطرات بسی شیرین وبه یاد ماندنی در ذهن دارد. خدمتش رسیدیم تا خاطراتش را ضبط نموده به رشتة تحریر کشیم.
خاطرات آقای شریفی از علمای افغانستان مقیم سوریه
من محقق خراسانی را در نجف می شناختم، ایشان یک خطیب توانا بود وبه دو زبان عربی وفارسی سخنرانی می کرد، درمجالس عربها عربی منبر می رفت ودر مجالس فارسها فارسی سخن می راند ودرزیر منبرش علمای بزرگ وآیات عظام از قبیل حضرت امام خمینی(ره) وآیت الله خوئی وسایر بزرگان می آمدند واز ایشان تعریف وتمجید هم می کردند، از فضل وکمال وتواناییهای علمی شان سخن به میان می آوردند.
آیت الله محقق خراسانی از مقربان ونزدیکان حضرت امام خمینی بود ودر دستگاه ایشان ممتحن بود یعنی از طلبه های که ازامام شهریه نداشتند امتحان می گرفت وبرای شان شهریه مقرر می کرد .دراین مورد با طلبه های افغانستانی خیلی همکاری داشت وسعی می کرد که رد نشود چون معتقد بود که طلبه های افغانستانی فقیرترین وبی بضاعت ترین همه است .
یکی از خاطراتی که من از ایشان دارم مربوط به همین مسئله می شود .تازه مقدمات راخوانده بودم واز حضرت امام خمینی شهریه نداشتم رفتم خدمت آیت الله محقق خراسانی گفتم می خواهم امتحان بدهم ایشان فرمود چه خوانده ای گفتم مقدمات را تازه تمام کرده ام، ایشان گفت برو چند ورق از سیوطی هم بخوان تا یک طلبة درست شوی آنوقت بیا که از تو امتحان بگیرم . من گفتم آقای استاد ! ممکن است تاآن زمان شما دیگه ممتحن نباشید واین سمت ممتحنی از دست شما گرفته شود . استاد به من خاطر جمعی داد وگفت انشاء الله تاآن موقع خواهم بود وشما را هم قبول می کنم .
یک وقتی دیگر رفتم که استاد ازیک نفر طلبه، لمعه امتحان می گیرد وقتی امتحان تمام شد رو کرد به همکارش که ایرانی بود وگفت ایشان ما شاءالله خوب امتحان داد ومن به ایشان نمرة قبولی می دهم. بعد یک ورق راکه درپیشش بود برداشت وبه آن همکار ایرانی اش نشان داد وگفت: ببینید ازمن پیش آقا فضولی کرده اند که محقق پیر مردان بی سواد را که چند ورق ازکتاب لمعه صرف برای امتحان خوانده ودیگر چیزی بلد نیستند از کجا ها جمع نموده برای شان شهریه مقرر می کند وهمین طور از بچه های که سیوطی نخوانده اند امتحان می گیرد وبرای شان شهریه درست می کند. آنجا من گفتم: آقای استاد من نگفتم که ممکن است شما تا آن زمانی که من سیوطی می خوانم به عنوان ممتحن اینجا نباشید ایشان گفت فعلا تا شش ماه امتحان گرفتن تعطیل است. بعد همةمارا مرخص نمود .
آشنایی عمیق ترمن با استاد خراسانی وخاطرات بیشتری که از ایشان درصفحة ذهن وضمیرم نقش بست در سوریه بود؛ وقتی ایشان از عراق تبعید شد ودر سوریه آمد بلا فاصله فعالیت های علمی وتبلیغاتی اش را در حوزةعلمیه سوریه آغاز نمود وبا شیرازی ها خیلی زود جوش خورد ودر نزد سید حسن شیرازی محبوبیت زیاد پیداکرد واز سوی ایشان به عنوان مدرس وممتحن انتخاب گردید؛ در زینبیه مکانی است به نام حجیره وایشان در آنجا درس شروع کرد ولمعه، رسائل ومکاسب تدریس می کرد وازاین بالاتر درس نبود وما درحوزه سوریه درآن زمان طلبه کفایه خوان نداشتیم. واضافة برتدریس از طلبه های که تازه وارد حوزه می شد امتحان ورودی می گرفت وعلاوه بر اینها منبر هم زیاد می رفت وسخنرانیهایش عموما روشنگرانه وهدایت گرانه وخیلی تأثیر گذار بود.
وقتی استاد خراسانی در سوریه فعالیت هایش رونق پیداکرد. یک عده که آن زمان درحوزه علمیه سوریه نام ونشانی بدست آورده بودند نسبت به استاد خراسانی بخل وحسادت ورزیدند ومی گفتند تازمانی که خراسانی اینجا باشد نه کسی در درس ما شرکت می کند ونه مردم زیر منبر وروضة ما می آیند وواقعا هم همین طور شده بود صاحبان وبانیان مجالس ومراسم باوجود استاد خراسانی کسی دگر را به عنوان سخنران درمجالس ومراسم شان دعوت نمی کردند، لذا آن عده ای که موقعیت شان با وجود خراسانی در خطر افتاده بود می گفتند باید کاری بکنیم که ایشان اینجا نباشد، تصمیم گرفتند که هر جورشده آقای خراسانی را ازحوزه سوریه بیرون نمایند. بنابراین یک کسی را که هم دوست آنها بود وهم درظاهر با استاد خراسانی مراوده داشت مأمور کرده بودند که به محقق بگوید: جای شما اینجا نیست وشخصیت شما بسیار بزرگتر از این است که درحوزه سوریه بگنجد؛ شماباید ایران بروید و حوزات علمیة قم ومشهد در انتظار شماست.آقای استادخراسانی( خدا رحمتش کند) طبق همان قلب پاک وفطرت بی آلایشی که داشت گفته های خیلی ها را باور می کرد . وعاقبت همین ها باعث شدند که ایشان حوزه سوریه را ترک گفته راهی ایران شود.
در همان سوریه من خوب یادم هست که یک طلبةجوانی بود که درهمة درسهای استاد محقق خراسانی شرکت می کرد وخط خوب داشت ودرسهای ایشان را می نوشت، امّا، بی ادب وهتاک بود ونسبت به استاد بد ادبی می کرد. یک روزی استاد به آن جوانک گفت: برادر من، این قدر مغرور مباش برو خوب درس بخوان وبه مسائل اخلاقی وتربیتی بیشتر بیاندیش تا آدم شوی، این حرف استاد برآن جوان گران آمد ازآن ببعد همه جا نوشته می کرد مرگ برمحقق، امّا، استاد محقق با حلم .بردباری که داشت همة اینهارا نادیده می گرفت .
آیت الله محقق خراسانی با اینکه مجتهد مسلّم، صاحب آثار وتألیفات علمی، کرسی دار تدریس دروس عالی در حوزات علمیة نجف اشرف وسوریه ومشهد مقدس، ومدرس دانشگاه بود ودر خطابه ومنبر هم کم نظیربود وهمة این کمالات باعث شده بود که ایشان در بین مجامع علمی شهرت ودربین عامّة مردم محبوبیت فراوان کسب کند؛ باهمة اینها ایشان اصلا تکبر علمی نداشت وذرّه ای خود خواهی وخود پسندی در وجودش راه نیافت، برخوردش با همه ساده وبی آلایش وصمیمی بود، در محضرش شاه وگدا وکوچک وبزرگ یک سان بود، باهمة مردم، باادب واحترام خاص که لایق یک عالم وارسته است برخورد می کرد وهمة دوستان بدون تکلف با ایشان آمد وشد داشتند ومسائل شان رامی پرسیدند ومشکلات علمی شان را با استاد درمیان می گذاشتند وخواسته ها ونیاز های شان را با ایشان مطرح می کردند وآن بزرگوار هم به قول ما هزاره بسیار حاجت روا بود ودر خواست کسی را درحد توان رد نمی کرد . خلاصة کلام ایشان یک شخصیت استثنایی وبی بدیل در جامعة بود که قدرش را ندانستیم وازبین مارفت. روحش شاد
تهیه وتدوین از: محمد علی برهانی شهرستانی .

۱ نظر:

مهاجر افغاني گفت...

خداوند علماي شيعه افغانستان را عمر با بركت دهد .