۱۳۸۹ تیر ۱۸, جمعه

بنام خدا
ضرورت وحدت هزاره
رأی نیاوردن وزرای هزاره، رسالت سنگینی را برعهده رهبران سیاسی،علمای دین وروشنفکران جامعه هزاره نهاده است که با موضع گیری صریح وزمان شناسانه تکلیف مردم همیشه در میدان را روشن کنند تا ملت باحضور گرم شان در صحنه های بازی سرنوشت، درایت وغیرت خود را نشان دهند وتاریخ را از نو رقم زنند.
تاریخ مکتوب وشفایی امت هزاره گواه صادق هست که هرگاه سیاست مداران وعلما دین وروشنفکران وبزرگان هزاره درست ومطابق با اقتضای زمان، موضع سیاسی واجتماعی خودرا به مردم عرضه داشته اند، ملت هزاره تکلیف اجتماعی ورسالت انسانی خودرا به درستی انجام داده اند وبا حضور گرم شان در عرصه های تصمیم گیری وبا فریاد های عدالت خواهانه ونوای گرم گلوی شان مستکبران وجبابره دوران را به زانودر آورده اند.
اکنون نیز اگر سیاست مداران ،علمای دین وروشنفکران جامعه هزاره باخرد جمعی بتوانند یک راهکار راهبردی را در این برهه از زمان به مردم عرضه دارند، این خلق مخلص وخدا جووعدالتخواه می توانند رسالت تاریخی شان رابه بهترین وجه انجام دهند و کرامت انسانی وحق شهروندی ومطالبات مدنی خودرا پاسدارند تا تاریخ به دلخواه شئونیزم واستبداد دینی ونژادی، رقم نخورد وباردیگر تاریخ بنام خدای عدالت ورق بخورد وواژه های زرین دفاع از انسانیت وکرامت انسانی وعدالت وحق خواهی بر تارک تاریخ بدرخشند واز هزاره نام نیک وحماسه انسانی بیاد گار بماند.
باردیگر باید پرسید که هزاره ها چه باید بکنند؟ از حقوق شهروندی خود چگونه حریم داری کنند؟ در این رستاخیز قیام وفریاد، رسالت تاریخی سیاست مداران، علمای دین وروشنفکران دین چیست ومردم چه باید بکنند ونقش مردم در این حماسه چیست؟
من به عنوان وظیفه نکات چندی را یاد آور می شوم واین نکاتی را که یاد آورمی شوم نه نظریه پردازی است نه ادعای دانایی کل ونه حرف آخر ونه تمام حق وحق تمام.بلکه این نکات (با حفظ حرمت همه ی اندیشمندان وبزرگان قوم)فقط وفقط حرف های یک فرزند کوچک این امت است که از سر تعهد ودرد ووظیفه واحساس مسئولیت بیان می شود.
1- ضرورت وحدت امت
باتوجه به وضع موجود جامعه، هیچ انسان عاقلی پیدا نمی شود که ضرورت وحدت امت هزاره را احساس نکند وآن را از واجبات اولیه حیات اجتماعی ودینی خلق هزاره نداند.
ضرورت وحدت جامعه هزاره در برابرتمامیت خواهی های جریان استبداد دینی ونژادی، ضرورت عقلی وشرعی است. شرع وعقل و اصل کرامت ذاتی زندگی برین وحیات معقول و طیبه، حکم می کنند که هزاره در یک وحدت جهانی وهمدلی ملی، بلوغ انسانی شان را به نمایش گزارند ودر سایه وحدت وهمدلی از حقوق ذاتی و مدنی خود پاسداری کنند وبه قول بیدار گر شرق سید جمال الدین، حق گرفتنی است نه دادنی.
درست است که حق گرفتنی است نه بخشیدنی، اما گرفتن حق فقط با گفتن ونوشتن صرف تحقق نمی یابد بلکه لوازم والتزاماتی دارند که دو مسئله از اهم مسائل هستند1 – نیروی انسانی2 – زمان شناسی ودرک اقتضای زیست محیطی.
ملتی می توانند حق انسانی ومدنی خودرا از غارتگران حق بگیرند که از نظر نیروی انسانی دردو بعد اندیشه وتجمیع توده در حد نصاب باشد
.
در بعد اندیشه باید انسان های دارای تفکر داشته باشند تا با تفکر وخرد جمعی اقتضائات زمانی وقابلیت های جغرافیایی سکونت را رصد کنند وطبق آن خردورزی جمعی، راهکار های راهبردی را عرضه داشته از مجراهای قابل وصول پی گیری کنند تا طبق سنت خدا ودترمنیسم جهان خلق وقانونمندی تاریخ، تلاش های مبتنی برتفکر سیاسی وجامعه شناسی اندیشمندان، به نتیجه رسند.
این بعد ازنیروهای انسانی جامعه هزاره همان سیاست مداران، علمای دین وروشنفکران هزاره هستند وباید با تعامل وخردورزی جمعی وضعیت موجود جامعه رامورد تحلیل دقیق قرارداده مردم را به صحنه آورده مطالبات برحق مردم را با همکاری وقدرت جمعی مردم مطالبه کنند.
تفکرواندیشه در بستر زمان ومکان تکامل پیدا می کند وتفکر واندیشه مجرد نمی تواند برای حیات مدنی راهکار های راهبردی جست وجو کنند.لذا نیروهای انسانی جامعه برای تحقق دست آورد های خرد ورزی جمعی، به قدرت وتجمیع توده ها ودرک درست از زمان ومکان نیازمند هستند تا بتوانند آن دست آورد خرد جمعی جامعه را جامه ی عمل بپوشانند.
در این شرایط که ما قرارداریم، فکر نمی کنم فردی اندیشمندی در جامعه هزاره پیدا شود که وحدت همه ی نیروها ونهاد های جامعه هزاره را ازضرورت های اولیه حیات کرامت مندانه مدنی ندانند وخدای ناکرده حق خواهی را نابخردانه در تفرق وشقاق ونفاق جست وجو کند.
اما زمان شناسی واقتضای زیست محیطی ما چیست وچه باید کرد که فریاد عدالت خواهی در گلو ها خفه نشود؟
زمان وعصر ما با زمان وعصر نسل های قربانی شده، تفاوت های بسیار دارد.نسل گذشته در یک عصر وزمانه ی زیست می کردند که جامعه مدنی وجامعه ی فراجغرافیا معنا نداشت. اما ما در درعصر وزمانه ی زندگی می کنیم که وحدت جهانی ودهکده جهانی عملا تحقق یافته اند وجفرافیای زیست انسانی مرز های حقیقی ندارد.مرز های قرارداتی فقط در نقشه ها معتبر هستندولی در عمل وجود خارجی ندارد ووجود خارجی اش فقط وفقط در جغرافیای حمل ونقل تحقق دارد ولی در فرهنگ حیات اجتماعی جهان امروز،جهان یک دهکده واحد است وقدرت رسانه های جمعی واطلاع رسانی مدرن امروز، مرز های جغرافیایی آبی وخاکی را برداشته اند.
در چنین زمانه وعصر، خاموش نشستن وفریاد نکردن، دور از مروت وانسانیت است.درحقیقت عصر ما عصر فریاد ها وگوش دادن به فریاد ها وهمدلی در جهت استقرار عدالت مدنی وحیان انسانی است.
پس در این زمان وعصر دورویکرد عدالت خواهی جهانی وزندگی مدنی از اهمیت فوق العاده برخوردار است.رویکرد جهانی رویکرد عدالت خواهی واطلاع رسانی جهانی است وما ملت هزاره از این پدیده قرن نباید غافل باشیم. غافل بودن ویا خودرا به غفلت زدن ، مساوی با نیستی ونابودی قانونمندانه ما از صحنه های حیات است.
بنابر این، نیروهای انسانی هزاره با اتخاذ راهکار های راهبردی به وسیله اطلاع رسانی نوین، وجدان جهانی را علیه این شئونیزم عریان برانگیزانند ودر یک حرکت معقول به عدالت خواهی قیام نمایند.
در بعد اقتضای زیست محیطی ما هزاره ها، دو حوزه مجزا مطرح است1 – سکونت در افغانستان 2 – زندگی مهاجران هزاره در جهان بیرون وطنی.
در حوزه افغانستان باید دو مسئله فرهنگ حاکم بر افغانستان وحضورنیروهای خارجی در افغانستان را مدنظر قرار داد.
مسئله اول، فرهنگ زیست محیطی در افغانستان، فرهنگ استبداد دینی ونژادی است.
از طرف دیگر این دو فرهنگ را دو مسئله دیگرپیچیده تر می کنند یکی تعدد قومیت در افغانستان ودیگری قرائت غیر انسانی از دین وانسان است.
تعدد قومیت باعث شده که قوم پشتون، بعنوان قوم اکثریت،حاکمان طبیعی این سرزمین باشد وبرای تثبیت این حکومت دائم العمری خودپنداری، با دیگر اقوام به گونه نیمه شهروندی برخورد کند ودر نتیجه اقوام دیگر برای مقرب شدن ودست یابی به حق شهروندی، سعی بر آن داشتند که بادیگر اقوام هم سرنوشت خودکمتر تعامل داشته باشند وبه قوم حاکم بیشتر خدمت کنند وگاه این خدمت مستلزم آن بوده که به قلع وقمع اقوام دیگر کمربندند واز این طریق دشمنی بین اقوام خلق می شد ودرنتیجه ی این نزاع قومی، اقوام اقلیت، در نزاع تاریخی بسر می بردند واز آنجای که قوم هزاره اکثرا مذهب شیعه رادارند ودیگر اقوام دارای مذهب قوم حاکم هستند، هزاره ها در یک نزاع کشنده قومی ومذهبی گرفتار شد وناخواسته اتحادی شوم وغیر انسانی علیه این قوم خلق شد وهمواره در اقلیت بودند لذابرای حفظ موجودیت خود گاه به خاموشی کشنده تر از نزاع وکشمکش قومی، تن در می داد.
از طرف دیگر، قرائت حاکم بر افغانستان از دین وانسان، قرائت غیر انسانی وتمامیت خواه بوده وهنوز هست.
این دو عامل در رأی نیاوردن وزرای هزاره بسیار مؤثر بودند.ترکیب آرا بگونه ی بود که رأی دو قوم تاجیک وازبک بسیار کمرنگ ظاهر شد.
با توجه به این دو مسئله، وحدت از ضرورت های اولیه جامعه هزاره است که با وحدت همه ی نیروهای هزاره اعم از شیعه وسنی، دارای یک قدرت اجتماعی تأثر گذار گردند بگونه ی که با قرارگرفتن در کنار هریک از دو قوم مدعی یعنی تاجیک وپشتون، توان ازصحنه خارج کردن قوم رقیب را داشته باشند. همین مسئله باعث می شود که دیگر هزاره ها بازنده نباشند بلکه حلقه تعیین کننده زنجیره قدرت سیاسی واجتماعی باشند .
این وحدت وقدرت بدست آمده درسایه وحدت، بگونه ی باشد که هردو قوم احساس کنند وعملا نیز ثابت شود که هردو قوم به طور یکسان وبرابر به حضور هزاره ها در کنار خود نیاز دارند .
این حضور در مقام عمل بگونه ی باشد که اگرهر یک از دو قوم تاجیک وپشتون، هزاره را درکنار خود نداشته باشند، بازنده صددرصد باشند وهمین مسئله باعث می شود که در هنگام تقسیم قدرت مجبور به تعهدمکتوب شوند ودر مقام عمل نیز بطور جبری وقهری به آن جامه عمل بپوشاند.
این چنین قدرت تعیین کننده سرنوشت، فقط وفقط در سایه وحدت یک پارچه ی هزاره اعم از شیعه وسنی ودینی وچپ میسراست واگر وحدت واقعی خلق نشود اندیشه احقاق حقوق شهروندی، سرابی بیش نخواهد بود.
تجربه تاریخی بیانگر این مسئله است که هردوقوم برای رسیدن به قدرت وازمیان بدر کردن رقیب، از هزاره ها استفاده مقطعی کرده اند.
در دوره معاصر دیدیم که دوشخصیت پشتون وتاجیک آقایان احمدشاه مسعود وگلبدین حکمتیار، برای رسیدن به قدرت وشکست رقیب با هزاره ها اتحاد نمودند ووقتی به هدف خود دست یافتند، به قلع وقمع هزاره ها پرداختند.
کییست که نداند احمد شاه مسعود، با پشت گرمی نیروهای هزاره وارد کابل شد وبراساس همان معاهده جبل السراج،قدرت را بدست گرفت ونیروهای گلبدین را از مراکز حساس کابل بیرون کرد ولی براساس یک محاسبه غلط وغرور شیطانی،به متحدان وولی نعمت های هزاره خود پشت کرد وآن خیانت تاریخی مسعود منجر به فاجعه های ویران گر گردید.
این تجربه تلخ وتجربه های تاریخی، سرمایه بزرگ والگوی راهبردی است که ما بادرس گرفتن از آن تجربه ها،سعی کنیم که بعد از این جایگاه اجتماعی خودونقش تعیین کنده خود را در چرخش قدرت، ابدی کنیم وچون گذشته ها پولی برای عبوردیگران به مقصدشان نباشیم.
ما زمانی می توانیم تعیین کنند گان دائمی سرنوشت افغانستان باشیم واین نقش تعیین کننده ما برای ابد تثبت شود ومقطعی نباشد که ما تجمیع نیروهای هزاره راداشته باشیم وباتجمیع نیروها واتخاذ یک استراتژی بلند مدت وراهبردی،طرف های قدرت را مجبور به تمکین نموده گردونه چرخش قدرت را همچنان دردست داشته باشیم تا طرف های قدرت احساس نکنند، اکنون که بوسیله اتحاد با هزاره ها براریکه قدرت سوار هستند دیگر نیازی به هزاره ها ندارند.
اشتباهات گذشته تاریخی واین نیم قرن اخیر در این بود که ما برای بدست گرفتن آن گردونه قدرت بعد از دوره انتقال وتثبیت قدرت، استراتژی راهبردی نداشتیم واعتماد خوشبینانه ما به متحدان ما ازحدزیاد غیر واقعی وبدور ازواقعیت های جامعه شناسی فرهنگی وسیاسی افغانستان بود.
همین مسائل هستند که رسالت ما را در تحقق بخشیدن وحدت جهانی هزاره حول محور مصلحت اجتماعی، رقم می زنند وبازبان بی زبانی به ما می گویند: عزت معهود ومعقول، فقط وفقط در سایه وحدت یک پارچه هزاره وخردورزی جمعی میسر است نه در این نابسامانی تعدد احزاب وسمت وسوگری های شخصی وجناحی سیاست مداران.
بنا بر این، باز گشت دوباره به وحدت،شرعا وعقلا ازاوجب واجبات زیست جمعی ماست وما بدون وحدت راستین وتجمیج نیروها، به آن اهداف مقدس دست نمی یابیم.
2-حضور نیروهای خارجی ونهاد های حقوق بشری
بعد دیگر زیست محیطی هزاره های بومی در افغانستان، مسئله حضور نیروهای خارجی ونهاد های حقوق بشری هستند.
نیروهای خارجی حاضر در افغانستان یا نماینده سیاسی کشور های متبوع خود هستند ویا نماینده های نهاد های مدنی وسازمان های بشردوستی.
تعامل تأثر گذار وتعیین کننده با نیروهای نظامی وسیاسی خارجی، وظیفه نیروهای سیاسی وسیاست مداران هزاره است که در یک تعامل خردمندانه ی توأم با عزت واستقلال فکری، به آنان بقبولانند که خارجی ها به حضور هزاره ها در بدنه قدرت سیاسی ونهاد های مدنی افغانستان، نیاز جدی دارند وبدون حضور هزاره ها در بدنه قدرت سیاسی ونهاد های مدنی ، افغانستان به سمت جامعه مدنی وکشور قانونمدار مطابق با معیار های جهانی، حرکت نمی کند وبدون حضور هزاره ها در قدرت سیاسی ونهاد های مدنی، آن آرمان جهانی (که استقرار عدالت اجتماعی در افغانستان است)تحقق نمی یابد وبا تحقق نیافتن آن آرمان ها، فلسفه حضور نیروهای خارجی در افغانستان مشروعیت جهانی وانسانی خودرا از دست می دهد.
این رسالت سنگین وسرنوشت ساز به عهده نیروهای سیاسی وشخصیت های سیاسی هزاره است واگر این نیروها وشخصیت ها این رسالت تاریخی خود را بدرستی انجام ندهند، نسل امروز ونسل فردای هزاره این نیروها وشخصیت ها را هرگزنمی بخشند.
تعامل خردمندانه با نهاد های مدنی وساز مان های حقوق بشری مستقر در افغانستان، رسالت نهادهای مدنی وشخصیت های روشنفکر وعلمای دینی هزاره است.
این رسالت عظیم وسرنوشت ساز نباید با خودخواهی های احمقانه ومصلحت اندیشی های شخصی ووسوسه های درونی ملهم از طمع دنیایی گروه ها وشخصیت ها واصناف وطیف های مدنی وفکری ودینی به سمت وسوی عزت سوزی امت سوق داده شود وخدانکند که براساس رقابت های منفی گروه ها وطیف واصناف فکری ودینی، عزت خواهی بدل به ذلت پذیری واستقرار استبداد مدرن شود.
در این برهه از زمان وسیر تاریخ، نهاد های مدنی وشخصیت های فکری ودینی،نباید اقتضای جغرافیای سیاسی واجتماعی وخواست انسانی جهان را نادیده گرفته در لاک خویش فرورفته رسالت های قرون وسطایی بتراشند واز همکاری با بیگانگان به صرف واژه بیگانه وغیر دین بودن، سرباز زنند وسیرتاریخ را با اندیشه های بومی اندیشی وتمامی خواهی دینی وقرائت قشری از دین وآموزه های دینی، فرصت طلایی این امت را برای دست یابی به حقوق مدنی، سیر قهقرایی دهند وبا چسپیدن به پسته دین از تعامل انسان گرایی دین غافل بمانند وتعامل انسانی را با مسائل التقاط وارتداد اشتباه بگیرند وبعد تعامل دین با بیگانگان را در قرائت نو عرضه دارند وضمن حرمت به ادیان وپیروان ادیان دیگر به همکاری با دیگر ادیان وپیروان آن برآمده مشترکات عام ادیان که انسان گرایی، ظلم ستیزی، بسط عدالت، تقسیم عادلانه معیشت، حقوق برابر مدنی وحق حیات کرامتمندانه، باشد، مورد تعامل وهمکاری قراردهند.
باچنین نگرش به اصل دین وحیات دینی وحرمت ذاتی انسان است که شخصیت های فکری ودینی هزاره می تواند با جهان به تعامل کرامتمندانه اقدام کنند ودرسایه این تعامل است که حرمت انسانی همه انسان ها محترم شمرده می شود و تفاهم دینی سیر طبیعی خودرا طی می کند و جنگ هفتاد ودو ملت رخت بر می بندد وحقیقت رخ می نمایند وبه همه انسان یکسان لبخند می زنند وحیات طیبه قرآنی وزندگی برین آرمان شهر ها وحیات معقول فیلسوفان تحقق می یابد.
رسالت فرهنگیان در محقق ساختن وحدت
منظور ازفرهنگیان، در این نوشته، عبارت است ازطیف های مختلف روشنفکر وروحانیت واصحاب رسانه وقلم که با بیان وقلم وکارهای فرهنگی،دراجتماع حضوردارند ودر حقیقت افکار عمومی در سیطره قدرت بیانی وکارکرد های فرهنگی شان است.
دریک نظریه، فرهنگیان هرجامعه حکم تیغ دودم رادارند که کاربرد دوسویه دارد،همانطور که تیغ دو نقش نجات بخشی وکشندگی دارد، فرهنگیان هم نقش حیات بخشی ومرگ آفرینی دارند.لذا تعالی وصعود اجتماعی وانحطاط وسقوط اجتماعی به دست فرهنگیان رقم می خورند.
فرهنگیان، تحقق وحدت درجامعه را بستر سازی می کنند وباکارفرهنگی وبیان وضرورت وحدت، افکارعمومی را آماده می سازند که برای تحقق وحدت هم اندیشی کنندوهم اندیشی نخستین سنگ بنای استقرار وحدت است.
فرهنگیان،همانطور که بسترسازان تحقق وحدت هستند، بسترسازان انحطاط وانحراف هم هستند.همچنان که افکار عمومی را به هم اندیشی متعالی فرامی خوانند وبابیان واقعیت های جامعه وضرورت حیاتی وحدت برای دست یابی به حقوق مدنی، وحدت را نهادینه می کنند.عکس این نیز صادق است.
اما طبق نظریه دیگر که نگاه متعالی به فرهنگ وفرهنگی دارد، فرهنگ روح جمعی ملت ها است وفرهنگ ناب رسالتش فرهنگیش سازندگی است واصلا جنبه ویرانگری وتخریبی ندارد، واگر در برهه هایی وقلمرو جغرافیای معیینی، فرهنگ در جهت انحطاط وسقوط جامعه وارزش های والای انسانی بکار گرفته شده است، آن کارکرد کارکردذاتی فرهنگ نبوده ونیست بلکه شبهه فرهنگ ها جای فرهنگ برنشسته وانسان نماهای غنوده در بستر حیات طبیعی محض، متولی فرهنگ شده وخواسته های ذات طبیعی خودرا بنام فرهنگ برز داده اند.
طبق این نظریه، رسالت اصلی فرهنگ وفرهنگیان، تعالی آفرینی در جامعه وبرنهادن انسان وقراردادن او در گذر گاه نفخات الهی است تا انسان براثر تطهیرجان در جاذبه ربوبی حق قرار بگیرد وبه مقام اختیاردست یابد که اختیار به فرموده استاد علامه محمد تقی جعفری، عبارت از «اشراف بر دوقطب مثبت ومنفی خویشتن خویش است»
حال باید پرسید که فرهنگیان ما چه باید بکنند؟انتظار جامعه از فرهنگیان چیست؟
ناگفته معلوم است که نه جامعه از فرهنگیان انتظارتخریب گری دارند ونه خود فرهنگیان عزیز دوست دارند که آن مقام والا وبرین فرهنگی بودن ورسالت عظیم تعالی بخشی فرهنگی بودن خویش را با نقص بزرگ انسانی عوض کنند.
با این توضیح کوتاه وگویا معلوم است که فرهنگیان عزیز چه باید بکنند ومردم از این حریم داران روح جمعی ملت وتعالی آفرینان جامعه، چه انتظارات والا وعظیم دارند.
آری رسالت فرهنگیان عزیز مابس عظیم وبزرگ وسنگین،رسالت همسنگ رسالت پیغمبران بزرگ خدا وتاریخ سازان بشری است.
اکنون وقتی آن است که فرهنگیان عزیز این رسالت عظیم را برشانه های غیرت شان چون علم سرخ امام حسین برافراشته امت را به وحدت فراخوانند وبابیان تفسیر تبیان کنند وبنان بنیان نو در افکنند وباخطابه های گرم گلوی خداخوان، خط نو ترسیم کنند وخورشید اندیشه رابرکرانه های جان ملت برتابانند تا اقیانوس ایمان ملت طوفانی شده از خاک تا خدا قامت را بقیام قیامت کنند ورستاخیز وحدت خلق شود.
دیگر دوران حزب بازی وحزب سازی گذشته است وتجربه های تلخ تاریخی ودودهه جهاد ودوره تمرین دموکراسی نشان داد که فرهنگیان در خط مقدم سازمان ها واحزاب بودند وافکار عمومی را به نفع احزاب وسران احزاب بسیج نمودند ووعده های کلان کلان سران احزاب وگروه هارا برای احقاق حق مردم، باهزاران آیه وروایت وحکایت وداستان تبیین وتفسیر نمودند وراه رسیدن احزاب وگروه ها را به قدرت وریاست هموار نمودند.
ولی در عمل دیدیم که با به قدرت رسیدن احزاب وگروه ها،مردم وفرهنگیان درحاشیه فراموشی قرار گرفتند ویک هزارم آن وعده های کلان کلان احزاب تحقق خارجی نیافتند وحتی بخشی کوچک از مطالبات که فرهنگیان براساس اعتماد به احزاب وگروه ها به مردم وعده داده بودند،وصول نشد.
لذا دیگر وقت آن است که فرهنگیان عزیز در یک خیزیش وخروش، راه را برای خلق همدلی واحساس مشترک ضرورت باز گشت به وحدت واتحاد، هموار سازند وراهکار های راهبردی تحقق وحدت واتحاد راستین را تبیین کنند وبا سرفرازی ونیک نامی، رسالت عظمای خویش را به پایان رسانند تا به یمن وبرکت وحدت وهمدلی واتحاد وتوحید کلمه، خدا رحمت وعزت بی زوال را به این مردم خدا جو عطافرمایند واین امت سرور وعزیز باشند
هیچ نیازی به تذکار ویاد آوری نیست که اگر فرهنگیان عزیز به این رسالت عظمای وحدت آفرینی خویش متعهدانه عمل نکنند،خدا وخلق خدا به داوری ایستاده وتاریخ دادگاه محاکمه وجدان فرهنگیان است وجهنم وخم های زقوم ودریادریا آتش جحیم به انتظارشان نشسته اند.
تجربه ناموفق وکلای حزب ساز(راه نو) در پارلمان
همانطور که در بخشی از پاراگراف دوم گفته شد که دوران حزب سازی در جامعه هزاره گذشته است، به تجربه ناموفق جمعی از وکلای تازه به دوران رسیده در پارلمان اشاره می کنم که نمونه ی خوب برای عبرت آموزی از حزب سازی وپای کفتن بر نفاق وجدایی است.
تعدادی از وکلای جوان وکم تجربه هزاره با غرور کاذب واغفال جناح های قدرت از برادران تاجیک، برطبل جدایی از بزرگان هزاره، نواختند ومجمع راه نو را بنیاد نهادند وادعای های بزرگ بزرگ کردند وخودشان را مستحق رهبری هزاره قلم داد نمودند ونواقص کاری وضعف مدیریت سران احزاب هزاره را بیش از حد وعدالت بزرگ نما یی نمودند.
اما در جریان رأی اعتماد به وزاری هزاره، معلوم شد که این جماعت کم تجربه وسرد وگرم سیاست ندیده، بازی چه جریان نفاق وعزت برباد ده قرار گرفته اند وهمان باداران ومتحدان موهومی به این متحدان خودبزرگ بین شان پشت کردند و برخلاف فرهنگ مألوف جهان سیاست که عبارت باشد از موضع گیری مشترک احزاب متحد وهمسو، همان فراکسیون خودبنیاد،با این (راه نو) سازان همسو نشدند وموضع مشترک نگرفتند وبه وزرای هزاره ی وکلای راه نو رأی ندادند.
همین تجربه ناموفق راه نو در پارلمان درس بزرگ وعبرت تلخ است برای حزب سازی های که در جامعه هزاره خلق می شود.
تجربه ناموفق این وکلای مغفول وخود بزرگ بین،ضرورت باز گشت به وحدت را بسیار شفاف وروشن تبیین نمود وعزت سوزی جدایی وتفرق وحزب بازی های احمقانه راعملا نشان داد.
بنا بر این، برعقلای قوم واجب است که دیگر این راه های ناموفق وذلت آفرین را تجربه نکنند وبا چراغ سبز دیگران به حزب سازی نپردازند.به خاطر رضای خدا ومصلحت عام مردم باز گشت به وحدت کنند وتوحید کلمه را بعنوان یک ذکر سیر وسلوک ونردبان برای تقرب حق،برزبان برانند وبه آن بعنوان ذکر مدام عملاملتزم باشند
نقش ورسالت مردم در تحقق وحدت
بعضی از جامعه شناسان در تعریف جامعه معتقدهستند که اصل،افراد انسان هستند وجامعه فرع بر افراد است واگر فرد وجود نداشته باشد جامعه ی نیز وجود خارجی نمی یابد وجامعه با فرد عینیت می یابد.طبق این نظریه، اصالت ازآن مردم است. به نظر می رسد که حق هم همین باشد.
چه طرف دار این نظریه باشیم یانه،اما درمقام تحقق آرمان های بزرگ انسانی، اصالت با مردم است وبدون حضور مردم در صحنه های زندگی،هیچ آرمانی تحقق نمی یابد.اگر مردم درصحنه نباشد ودرمقام عمل کمر همت بالا نزنند،بهترین نظریه ها واندیشه ها فقط وفقط خطوطی بیجان در لابلای کاغذها است.
بااین توضیح کوتاه، رسالت بزرگ مردم در باز گشت به وحدت، رسالت بس عظیم وسرنوشت ساز است.
این مردم هستند که اگر درکنار رهبران سیاسی باشند آن رهبران،رهبران موفق هستند وحزب وگروه شان ازجایگاه شایسته وقانونی برخوردار هستند ومشروعیت ومقبولیت اجتماعی احزاب تابع حضورمردم است.
احزاب ستون فقراتش مردم است ورهبران سیاسی نیز مشروعیت حقوقی وسیاسی خودرا از مردم می گیرند واگر در چنان جایگاه والای ازقدرت وتدبیر قرار می گیرند،به پشتیبانی مردم است.
در کشورخودما، آقای خلیلی،معاونت ریاست جمهوری رابعنوان شخص آقای کریم خلیلی نگرفته است بلکه او مدعی بود که من نماینده مردم هزاره هستم واین حق مدنی هزاره رامستحق هستم.
اگر آقای خلیلی آن عنوان نمایندگی مردم هزاره رانداشته باشد ومردم در مواقع حساس به نفع اودرخیابان ها نیایند،آقای کرزی اورا به ارک راه نمی دهد چنان که صدها کریم خلیلی حقیقی از مردم هزاره وجوددارند که حتی حق نگاه کردن به در ارک را هم ندارند.چرا چون که یک فرد حقیقی است وجایگاه حقوقی ورهبری را ندارند.ولی کریم خلیلی،عنوان ومقام رهبری رادارد وهمین عنوان رهبری مردم است که او را راهی ارک ریاست جمهوری می کند.
آقای محقق هم اگر مورد مشورت کرزی ونیروهای خارجی قرار می گیرد این مشروعیت ومقام مشاوربودن را از همان حضور خیابانی مردم گرفته است.
حال باید از مردم شریف وعزیز پرسید،خداکه به شما چنین تعیین سرنوشت راداده است اکنون با این قدرت خدادادی تعیین سرنوشت چه باید کرد؟
برادر وخواهر عزیز هموطن :
همانطور که با فریاد ها وحضور گرم خود سیاست مداران چون خلیلی ومحقق را به بالا ترین جایگاه قدرت وجایگاه رهبری رسانده اید، بیایید با همان فریاد ها واجتماعات آرام وخرد مندانه همین سیاست مداران را وادار به تمکین خواسته های وحدت خواهی ملت کنید وبا سرپیچی مدنی از دعوت های سیاسی واجتماعات مردمی خلیلی ومحقق، خلیلی ومحقق ودیگر بزرگان سیاست ورهبری راوادار به بازگشت به وحدت راستین نمایید تا این ها با منحل کردن حزب وحدت های بی خاصیت ودیکوری باردیگر به همان وحدت راستین وسراسری برگردند ودیگر بار رهبر واحد توحید کلمه را بر گوش زمان بخواند.
اکنون سرنوشت نسل های آینده هزاره به دستان شما رقم می خورند، چه باید کرد که سرنوشت آن نسل سرنوشت باعزت رقم بخورند؟
این شمابودید که روزگاری بابای قوم وشهید راه عدالت مزاری بزرگ را به جایگاه رهبری نشاندید واو چه صادقانه ومتعهدانه به آن رسالت پیغمبرگونه رهبری عمل کرد وصداقت ووفا وتعهد خودرا با خون سرخ خود امضاء نمود ودر آخرین وداع خود فریاد برآورد که تغییر سرنوشت بدست خودشماست.
اکنون نیز با همان نیرو وتوان وتعهد رهبران سیاسی خودرا به وحدت دعوت کنید ودر یک کنگره بزرگ مردمی وجشن وحدت رهبری واحد دارای همان تعهد وصداقت بابه مزاری برگزینید وباردیگر درسایه رهبری های خردمندانه او وباقدرت خدای وحدت خود سعادت وعزت را در آغوش گیرید وبرای نسل های آینده کرامت وسربلندی را هدیه کنید।


أسدالله جعفری

۳ نظر:

مسافر گفت...

برای جعفری و اراده لرزانش متاسف باید بود. حتما شیخ ابراهیم از شیخین برایتش پول داه. شوخی بود بابا پول بگیرید وقت کمپین است.

ناشناس گفت...

--
پايگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی(مدظله العالی)

http://mohaqeq.org

بخش فارسی
http://mohaqeq.org/fa/

ارسال سؤال و استفتاءات فقهی، اعتقادی ، مذهبی و...

http://www.mohaqeq.org/fa/question/eform

مطالعه استفتاءات (مدرسه احکام)

http://www.mohaqeq.org/fa/question/first.html

پشتیبانی:
info@mohaqeqkaboli.org

محمد یوسفی گفت...

درود بر استاد اسدالله جعفری
خوش حالم که مطلب تازه بروز کردید
تحلیل جالبی بود

منم با معیار های یک نماینده البته از دید گاه حاج کاظم یزدانی بروزم