۱۳۸۸ فروردین ۴, سه‌شنبه


زندگی نامه ی حضرت آيت الله العظمي فياض
نوشته ی شهيد عبدالمجيد خويي
ترجمه آزاد از:
اسد الله جعفري
برگرفته از www.mohammadfaiiaz.com
براي نويسنده حقيقتاً دشوار بلكه محال است كه در باره ي مقام علمي يكي از بزرگان علم فقه،استاد بارع ،محقق عظيم الشاءن از بزرگان شيعه ،به طور جامع وهمه جانبه سخن بگويد.از باب معروف كه گفه اند:
اگر چه آب دريا را نتوان كشيد ولي به قدر تشنگي بايد چشيد.
دراين مجال پيش آمده سعي مي كنم يادي كنم از يكي از آن بزرگان علم واز شخصيت اوآنچه را كه از ديگران درباره ايشان خوانده و شنيده ام و در طول مدت معاشرت با ايشان ديده ام گزارش بدهم.
او عالم بزرگ ودانشمند محقق حضرت آيت الله الحاج شيخ محمد اسحاق فياض يكي از علمأ بزرگ افغاني و مراجع نجف مد ظله است .
عصر علما
بعد از آنكه دشمنان به خانه شيخ طوسي در بغداد يورش بردند و كتاب خانه قيمتي و شخصي او را به آتش كشيدند، شيخ طوسي به نجف اشرف هجرت كرد تا به توانند به دين و امت اسلامي خدمت كند و به تعليم و نشر اسلام بپردازد و مردم را به راه اسلام و اخلاق عاليه ديني دعوت كند. از آن روز تا امروز علمای شيعه نسل بعد از نسل، شيخ الطائفه، شیخ طوسي را متابعت و به اين واجب الهي قيام مي كردند كه با توجه به شرايط زماني هر كدام، شيوه و سلوك خاصي داشتند و همين مسئله موجب امتياز آنان از همديگر مي شدند با آنكه همه آنها در يك چيز مشترك بودند كه آن هدف ، بيان احكام شرع و هدايت مردم به اخلاق عالي ديني بودند و براي رسيدن به آن هدف كه خدمت دين و مذهب ونشر و فا و حقيقت سعادت انسان در دنيا و آخرت بود لذا برای احقاق این حق ومحقق شدن آن هدف متعالی، بسياري از آن علماء ،ستم ستمگران وظلم ظلمه و اعوان آنان را تحمل كردند كه درنتیجه براي هركدام از آنها ستم هاي ويژه اي خلق شده است، ظلم و ستم بر خود شان و خانواده ايشان يا كه بعضاً شهيد و زنداني يا تبعيد و مهاجر شدند كه در اين كار به ائمه هدا وامامان معصوم (ع)اقتدا نمودند.
از نعمت هاي بزرگی كه در خلال تطور زمان زندگي ايشان خدا به آن ناشران فضیلت وتقوی واخلاق کریمه عنايت فرمودند اين است كه ايشان را از امناء دين ، حافظان شريعت و دين محمد رسول الله درزمان عنيف كبري قرار دادند كه خداما را از انصار و اعوان امام عصر (عج) قرار دهند.
عنایت خدا برعلماء دین
خداي متعال در زمانها و عصر هاي پياپي، بر آن مردان (علم و تقوي) نعمت هاي فراوان و عظيم عطا كردند و به لطف و عنايت بر آنان نظر كردند و به فضل و رحمت خويش را چراغ راه ايشان قرار دادند. تا آنان امناء دين خدا و حافظان شريعت خاتم پيغمبران و تبيين كننندگان و مبلغان دين و شريعت براي بندگان خدا و هاديان به سوي صراط حق در زمان غيبت امام زمان (عج) باشند.(( خدايا مار ا هم از ياوران، اعوان و شهيدان در راه مهدي (عج) قرار ده!))
خدمات علما به امت ودین
گاهي اوقات بعضي از آن عالمان، اعلم به رشته ي از رشته هاي علوم عصر و زمان خويش، مشهور شدند و خود را وقف دفاع دين و حصانت از آن كردند و چنان صدفولا دين در برابر همه كفار و دشمنان مغرض دين استادند و به دفع شبهه افكنان در دين ،حسودن مذهب اهلبیت پرداختندوحقانيت مذهب شيعه را با بيان وبنان وقرآن وبرهان تبیین وتفسیر وتنشیركردند ودرمذهب به مقام فتوا وقضاوت رسيدند.
مسائل حلال وحرام رابيان كردندوكتاب ها تأويل وتبویب وتاليف نمودند وگروه ديگر از آن اعلام به مسائل اخلاق وسيروسلوك پرداختند وتهذيب نفوس مردم واهتمام مسائل زندگي اجتماعي امت را برعهده گرفتند واز فقرا ومحتاجان امت دستگيري نمودندوبه تدريس وتربيت نسلها پرداختند
البته بودنداز آن مردان كساني كه نسبت به علمی از علوم نسبت به دیگر اقران خود موفق تر بودند وگاهی دیگر خدمت وبخشش وتفوقق علمي وزعامت اجتماعي وعلمي در یک ویا در جمعی جمع شدندودرفقه واصول نسبت به اقران خویش تخصص وتبحّر بیش تر پيدا كردند.واين تخصص وتبحّر،مانع آن نشد كه درديگر علوم تعمّق نكنند وبه تاليف وتدريس ورفع احتياجات مبتلا به امت نپردازند.
امام خويي (ره)
يكي از آن بزرگان ،سيدالفقها والمجتهدين ،استاد بزرگواروپيشواي علما وفقها اماميه عصر حاضر ،امام راحل آيت الله العظمي سيد ابوالقاسم خويي (1317-1413 ) رضوان الله تعالي علم بود .
او علم برافراشته دين واستاد بارع بود كه آثار بنان او شاهد گويای اين مطلب است.او درعلم اصول فقه ،از خداوندگاران موفق این فن بود كه همه فضلا و محققان حوزه هاي علم به آن اذعان دارند.
او که در همه ی علوم حوزوی استاد درجه اوّل و بي نظيرشد ، مقلب به مجدد و احياءكننده آن گرديدوابتكارات ونوآوري هاي ايشان د ركتب به جاي مانده از ايشان درج است :
‹‹اجودالتقريرات ›› اين كتاب تقريرات درس استاد آيت الله خويي،مرحوم آيت الله محمد حسن نائيني (قده).
همچنين از تقريرات درس هاي ايشان كه توسط شاگردان ايشان تقریر شده است باید یادکردكه جامع ترين و كامل ترين ومنقع ترين آن ها، تقريرات آيت الله محمد اسحاق فياض بنام ( ‹‹المحاضرات ›› است كه در10 جلد تدوين شده وتاكنون 5 جلد آن به چاپ رسيد ه است .
مهارت آيت الله خويي د رفقه
هيچ جاي گفت وگو ندارد واهل امتياز و تبحردر فقه از تخصص وتبحر او در علم احوال سرچشمه مي گيرد .واو بيش از نيم قرن استاد فقه بود وفقهاءنيم قرن اخير فقه را ازاو فراگرفته اند كه نظرات فقهي امام خويي درخمس تقريرات
شاگردان ايشان درده ها جلد ،تدوين وگرداوري شده وامروزه درحوزات علميه محورومرجع است وهيچ دانش پژوهي علوم ديني بي نيازاز مراجعه به آن هانيست .
يكي از ويژگيهاي امام خويي اين بود كه بخشي ازوقت خودرا به غوروتعمق درعلمِ علمِ حديث ورجال اختصاصي مي داد ودرس هاي درشيوه تشخيص روايت صحيح وثقه وضعيف به يادگار گذاشت. براي اينكه يقين به عدالت راوي وصحت حاصل نمي شود مگر به كمك ومراجعه به علم رجال واز طريق شناخت راويان وتوثيقشان وسلامت سندروايت است كه يقين به صدور از معصوم(ع)حاصل مي شودونوبت به استنباط احكام مي رسد.
امام خويي براي علم رجال اساس و قواعد مخصوص تدوين كردوزندگي(15706) راوي ومحدث را دركتاب گرانسنگ خويش بنام (معجم رجال الحديث وتفصيل طبقات الروات) در25 جلدگرد آورد.
امام خويي(ره) مباحث چندي رادرعلم تفسيروعلوم قرآن پرداخت وشيوه تفسيريش نشان داد كه اودر اين علوم نيز استاد ماهر وخبیروداناي بابصيرت بود واثر گرانسنگ ايشان(البيان في تفسير القرآن ) است كه شاهدگوياي برچهره دستي ايشان دراين علم مي باشد.
امام خويي فقط به حلاجي وگره گشاي فقه ، اصول،تفسيروعلوم رجال قناعت نمي كرد بلكه به گره گشايي اصول الدين وعقائد، توحيد ،عدل ،نبوت ،امامت ومعاد نيز مي پرداخت و دراين علم نيزاز خداوندگاران روزگار بود.
گرچه ايشان عادت نداشت به شعرونظم بپردازد ،اما درفرصت هاي مناسب درنهايت سلامت و جزالت و به زبان عربي ، فارسي وتركي شعرمي گفت ودراواخر عمر شريفش ارجوزه ی رسا وپرمحتوا،درعقايد شيعه پيرامون :توحيد ،عدل وامامت انشاء كردكه 156 بيت است وهمچنین ابیاتی رادرموردتاريخ به نظم درآورد كه مجموعه 163 بيت ميشود .
علاوه براين جهاد واجتهاد علمي ، زعامت ومرجعيت را دربدترين دوره ومصيبت بارترين زمان( از ابتداي تاريخ حوزه نجف اشرف تاامروز)برعهده داشت كه فشار هاي خارجي وداخلي برحوزه علميه نجف درنهايت خود رسيده بود.وايشان علارغم اين محنت ،تمام توان خودرادرحفظ واستقلال حوزه ومصالح طايفه شيعه بكاربرد تا حوزه تاريخي نجف همچنان خورشيد درخشان درآسمان فقه وفقاهت مشعشع بماند.
شاگردان امام خويي(ره)
از آنجايي كه امام خويي (ره) در روش و شيوه و بحث و درس ممتاز بود و بيش از 70 سال حلقه درس بحث را گرم و پر حرارت به سامان رساند و هزاران طلبه و استادان با استعداد علوم ديني پرورش داد وراهي كشورهاي مختلف كرد از جمله:سوريه،لبنان،بحرين،كويت ايران،پاكستان،هند،افغانستان كشورهاي شرق آسيا وافريقا وطلبه هاي بصره،احساءقطيف... كه شمارش وبيان مقامات علمي وخدمات اجتماعي واسلامي آنان خارج از توان ماست وفقط اشاره وار مي گوييم كه هزاران عالم شيعه از محضر ايشان تلمذ كردند وامروزه در سراسرجهان ومراكز علمي وديني پراكنده اند بگونه اي كه هيچ امام ومسئولي در مرکزی از مراکزی شیعه در اقضی نقاط جهان نمي يابيد مگرآنكه يا شاگرد ايشان ويا شاگردي از شاگردان ايشان هستند. واز جمله ي شاگردان ايشان صدها مجتهد ومرجع تقليد وزعیم حوزه اند كه بعنوان نمونه تعدادي از آنان را ذكر مي كنيم :
آيات سيد علي بهشتي ،سيد محمد رضا خلخالي،سيد علاءالدين بحرالعلوم ،شهيد ميرزا علي نمروي،شهيد مرتضي بروجردي وشهيد سيد عبدالصاحب الحكيم .در عراق
(قربانعلي محقق)،محمد آصف محسني. در افغانستان
جوادتبريزي،ميرزا علي فلسفي ،سيد تقي قمي،وحيد خراساني،سيد محمد روحاني(ره).در ايران
مرحوم سيد محي الدين غريفي از بحرين.
از جمله شاگردان امام خويي عالم دانا ومحقق معروف شهيد محمد باقر صدر بود كه در حق استادش گفته است :
يكي از بزرگترين نعمت هايي كه خدا ايشان را با او بزرگي وشرافت بخشيد علم مي باشد واين استاد ما امام خويي كسي است كه علم از او کمال يافته و كوثر معرفت را از دست او نوشيده است .
يكي ديگر از شاگردان برجسته ايشان حضرت آيت الله العظمي سيد علي سيستاني (مدظله)است كه بعد از وفات آن سفر كرده زعامت حوزه علميه نجف را بر عهده گرفت و اكنون او مرجع عالي ديني طايفه شيعه مي باشد. ايشان در حق استاد خود مي گويد :
آن مرحوم عمر شريف خود را با تعليم وتعلم و تعبد وتهذب سپري كرد چنان كه خدا نام او را جاويدان ساخت واو را از علماء طراز اول شيعيان جهان قرار داد و بعد از اين نيز ياد ونام او نسل بعد از نسل بر زبان ها جاري خواهد بود و حوزه هاي علميه شيعه و مخصوصا حوزه علميه مقدس نجف ،با افتخار نام وخدمات علمي او را بر پيشاني خود نقش مي زند و فرياد می كند كه سال ها جهاد جانكاه پر ثمر علمي كرد وهزاران جوينده كمال و معرفت در محضر او زانوي ادب بر زمين زدند واز دست او کوثر دانش نوشيدند.
آیت الله العظمی محمد اسحاق فیاض
از ديگر نوابغ روزگار كه شاگرد امام خويي مي باشد:علامه بزرگ محقق بي مانند، حضرت آيت الله شيخ محمد اسحاق فياض(دامه ظله)است ومااکنون دربيان سطری از زندگي و مقام علمي وآثار علمي وخدمات ايشان براي اين امت هستيم .
ولادت
سال 1930م (1309ش)در روستای ((صوبه)) از توابع غزني ،در جنوب( پايه تخت افغانستان) كابل،زاده شد واين محمد اسحاق دومين فرزند خانواده بود و پدرش محمد رضا فرزند ديگري داشت بنام محمد ايوب.
.محمد رضا كشاورزي ساده اي بود كه پيش بعضي از مالكين ده كار مي كرد وبا کد يمين وعرق جبين قوت لايموت خانواده اش را تهيه مي كرد.
او اگر چه از نظر مالي فقير بود اما از نظر ايمان مرد با ايمان و عاشق اهل بيت (ع) بود و نسبت به خانواده اش بسيار مهربان و دلسوز بود. اين كشاورز ساده وقتي در فرزندش محمد اسحاق نشانه هاي نبوغ وذكاوت را مشاهده كرد،او را ملزم كرد كه فقط درس بخواند واو هم در پناه لطف و عنايت پدر شروع به خواندن ونوشتن كرد.
اگر چه آن كشاورز ساده و پدر مهربان نمي دانست كه در آينده فرزندش از علماء بارز و برجسته جهان مي شود و شايستگي آن را در مي يابد كه زعيم حوزات ديني و پيشواي امت اسلامي گردد.
آغاز فراگيري علم
محمد اسحاق در دامان پر مهر مادر ودر سايه سار لطف و عنايت پدر رشد ونمو مي كرد وبه سن پنج سالگي رسيد و وقت آن بود كه به مدرسه رود و دانش فراگيرد .امادر روستاي محمد رضا كشاورز، نه مدرسه دولتي وجود داشت و نه مكتب خانه و مدرسه ديني، لذا پدر كودك پنج ساله اش را در زمستان ها ی سرد و سوزان در حالي كه سرو صورتش را با با لباس و شال دست بافت محلی مي پوشاند تا از نيش زهر آلود سرما درامان ماند، به پشتش گل مي كرد و راه هاي پست و بلند و پر برف را پشت سر مي گذاشت تا درده مجاور به مدرسه شيخ رسد وامید به این که این كودك دانش فراگيرد و از سر چشمه علم و معرفت و اخلاق سر آب گردد،چنین امید نیرو مند ومقدس تمام خستگی ها ی راه وسوزش نیش سرمای زمستان را از جان این پدر ساده دل ومؤمن می ربود ولبخند به آینده نا معلوم را بر لبان ترک خورده اش نقش می کرد..
محمد اسحاق اين گونه رشد مي كرد و كم كم جوان مي شد و عشق به دانش و اهلبيت(ع) شيرازه بند كتاب عمر اومي شد.
او روز به بروز بزرگ وبزرک تر می شد ومصمم تر از همیشه درس هاي حوزه را در مدارس ديني (همان گونه که نيت پدر بود) به كمال رساند.
او خواندن و نوشتن و بدايات تعليم و تربيت را در مكتب شيخ فرا گرفت و جامع المقدمات را به نيكي آموخت (جامع المقدمات، كتابي است كه شامل ده كتاب در صرف، نحو منطق آداب تعليم و تربیت وشیوه کتابت، از بزرگان فن هست و اين مجموعه مختصر را به اعتبار كه در آغاز فراگيري، طلاب ديني مي خوانند، جامع المقدمات مي نامند.)
محمد اسحاق دانش آموز پر تلاش و كوشا ، از مكتب شيخ به مجاورت قريه (قريه حوت قل) انتقال يافت (در حالی كه نوجوان 15 ساله بود) تا در مدرسه ديني كه شيخ قربانعلي وحيدي) تأسيس كرده بود.باقي مانده دروس حوزه وي خود را تكميل كند .او در آن مدرسه سکنا گزید و آ نچه از كتاب جامع المقدمات باقي مانده بود رابا كتاب هاي سيوطي و قواعد لغت عربي در طول چهار سال نزد استادان مدرسه ،ملا اسماعيل و ملا حيدر فرا گرفت.
در آن زمان قانون مدرسه این بود که به دانش آموز تازه وارد یک اطاق برای اقامت می داد و بقیه مخارج زندگی روزمره را خود طلاب بر عهده داشت و نوعا طلاب مقداری مواد غذایی مثل آرد گندم و روغن حیوانی ، از خانه با خود به مدرسه می آوردند و آرد را به خانم های قریه می سپردند تا آنان برای ایشان نان بپزند .
وفات پدر و هجرت به مشهد مقدس
در خلال سال هایی که نوجوان کوشا در مدرسه شیخ قربانعلی وحیدی مشغول تحصیل بود ، پدر مهربانش قضای حق را لبیک گفت و شیخ محمد اسحاق که چون غنچه بهاری بهار عمر را آغاز کرده بود ، سخت اندوهگین شد و از آنجایی که مصائب نمی تواند سد راه مردان کوشا و دارای هدف شود، مصیبت پدر نه تنها نوجوان پرتلاش و کوشا ، محمد اسحاق را از هدفش باز نداشت ، بلکه او را وا داشت که برای ادامه راه انتخاب شده خویش، از قریه حوت قل به شهر مشهد مقدس هجرت کند .اگر چه او وارد مشهد مقدس شد و به بخشی از آرزویش دست یافت اما عشق به نجف همچنان در قلبش شراره می زد و زبانه می کشید.
در مشهد الرضا
شیخ محمد اسحاق مدت یک سال در مدرسه ( حاج حسن )که در منطقه بالا خیابان ( در حال حاضر بعد از توسعه حرم امام رضا (ع) این مدرسه خراب شده و محل این مدرسه جزء صحن های توسعه یافته و تازه تأسیس قرار گرفته ) بود مستقر شد و در این مدت کتابهای : حاشیه ملا عبدالله ، ( مستوفی 981 ) ، بخشی ار کتاب مطول را نزد استاد کل وادیب بی مانند وشهیر آن زمان ، شیخ محمد حسین نیشابوری معروف به ادیب نیشابوری فراگرفت .
در آنجا شیخ محمد اسحاق متوجه شد که استاد بر خلاف رویش دیگر اساتید حوزه برای تدریس اجرت می گیرد و این اجرت گرفتن از طلاب بهانه ی بود برای کشف وشناسایی طلاب با استعداد و طالب علم ، تا حضور آنان در کلاس فقط حضور ی از عادت و جهات دیگر نباشد بلکه واقعا برای فراگیری علم باشد ولو درس مستلزم هزینه باشد .
در آن زمان که شیخ محمد اسحاق در مشهد مقدس نزد ادیب نیشابوری درس می خواند و استاد برای درس اجرت می گرفت ، حضرت آیت الله سید یونس اردبیلی (ره ) عالم بزرگ و معروف مشهد ، نان طلاب را تأمین می کرد، چنان که عالم بزرگوار، شیخ احمد کفایی (ره) فرزند آیت الله آخوند ( که متولی و مسئول مدارس رسمیه مشهد مقدس بود) مبلغ 40 ریال( نیم دولار در آن زمان) بعنوان شهریه به طلاب پرداخت می کرد .
اندیشه رسیدن به نجف
گرفتاری و مصائب که ( خواسته و ناخواسته با آن مواجه شد) طالب کوشا و پرتلاش را نتوانست از هدفش( که بلوغ در دانش و رسیدن به حوزه علمیه نجف بود) باز دارد ، بلکه گرفتاری و مصائب او را مصمم تر برای ادامه راه می کرد و به همین خاطر بود که همیشه در فکر نجف بود و همواره از راه رسیدن به نجف سؤال نموده راههای مختلف را جستجو می کرد . به گونه ای که این مسئله در ذهنش راسخ شده بود البته او از کودکی به نجف عشق می ورزید و از کودکی با حوزه علمیه نجف و خصوصیات و اهمیت آن آشنا بود. چه آن زمان که در مکتب شیخ وحیدی مشغول درس بود و از استادش که از طلاب نجف بود، آوازه نجف را از زبان ایشان شنیده بود و یا در حوزه های دینی که درس می خواند از طلاب و استادان که از نجف برای دیدن خانواده هایشان و برای تبلیغ و تدریس برمی گشت می شنید و خود شیخ فیاض می گوید:
اولین بار که نام نجف و اهمیت نجف را در میان حوزه های علمیه شنیدم از زبان شیخ قریه ی ما بود، بعد در حوزه دینی بود هنگامی که از نجف چیزی می شنیدم همواره توأم با نام آقای خویی بود و این بواسطه بزرگان از شاگردان ایشان چون: شیخ عزیز کابلی ، سید محمد حسن رئیس و شیخ محمد علی مدرس رحمه الله تعالی علیهم اجمعین بود .
تأثیر نجف بر تازه واردانش
تأثیر نجف بر تازه واردانش ( علاوه بر عوامل دینی که قبلا ذکر شد) زهد علما، عادات اجتماعی و فرهنگ عمومی آن است که بگونه ای که نجبا و پیشوایانشان اقوال و افعال ایشان فقط برای خداست و اگر سخن بگویند فقط ازراستی و هدایت می گویند و هر گاه سکوت کنند سکوت ایشان تفکر، یاد خدا و اصلاح امت است واگر کاری انجام دهند، خیر و برادری و دشمنی ایشان نیزفقط برای خداست .
حضرت آیت الله شیخ محمد اسحاق فیاض یکی از آن کسانی است که به نجف اشرف هجرت کرد و از سرچشمه علم آن نوشید و در مدارس آن تربیت یافت و متخلق به آداب و اخلاق آن گردید .
او ابتدا یک طلبه کوشا بود و بعد استاد بارز شد ، تا اینکه یکی از کبار وزعمای حوزه گردید. استاد که مهمترین مسئولیت اداره درس و پیشوای مردم ومرجعیت گریبان گیرایشان شد .
از مشهد تا عراق
شیخ فیاض ( چنان که قبلا ذکر شد ) بعد از یک سال تحصیل در مدارس مشهد مقدس به قصد نجف نموده ابتدا در شهر قم به زیارت معصومه (ع) خواهر امام رضا (ع) رفت، و بعد از زیارت مرقد حضرت معصومه راهی اهواز شد که اهواز گرم و سوزان بود . لذا ایشان مجبور شد که در هتل اقامت کند و بعد خدمت سید بزرگوار ابوحسن الجرانی (ره) که امام و از شخصیت های معروف دینی آنجا بود، مشرف شد و ایشان مقدمات سفر مهمان تازه وارد و جوان افغانی را به بصره فراهم کرد و به راهنمای سفر سفارش نمود که وقتی مهمان او را به بصره رساند به منزل شیخ عبدالمهدی مظفر(ره) ببرد. ( مرحوم مظفر از شخصیت های بنام بصره آنروز و خانه اش پناهگاه مردم بود . او خدمت گزار مومنین و دارای خلق کریمانه اسلامی بوده ، مجالس بزرگ و با شکوه و مهمان خانه آباد داشته است .)
از بصره تا نجف
شیخ محمد اسحاق، در بصره 2 روز مهمان شیخ مظفر بود تا اینکه آقای علی حکاک صاحب مسافرخانه معروف بصره مقدمات سفر ایشان را از بصره به نجف ، فراهم کرد و او به وسیله قطار که از بصره به شهر 60 کیلومتری جنوب پایتخت عراق ، بغداد می رفت . به قصد نجف حرکت کرد و در ایستگاه کربلا پیاده شد و بعد از زیارت حرم امام حسین (ع) و برادرش عباس و شهداء کربلا ،همان روز خود را به نجف رساند و بعد از زیارت مرقد شریف امام علی (ع) بعنوان مهمان به اطاق شیخ غلام حسین ( که در مدرسه سلیمیه، واقع در محله شرق) اقامت داشت وارد شد .
در نجف اشرف
این طلبه جدید که وارد نجف شد جوان 18 ساله بود و در راه رسیدن به نجف تجارب گوناگون را پیرامون زندگی کسب کرده بود و با کوله باری از تجارب و اخلاق و عادات شهرها و مردمان مختلف را بهمراه داشت، وارد نجف شد. نجفی که اگر چه شهر نجف بظاهر مثل دیگر شهرها و حوزه هایش شبیه است اما خصوصیات و ویژگی هایی دارد که در هیچ جای دیگر مانند آن پیدا نمی شود و از برکت مرقد امام علی بن ابیطالب است که نسبت به دیگر شهرها تقدم علمی و فرهنگی دارد و حوزه های نجف مادر دیگر حوزات علمیه جهان است و پیشوایی آنان را بعهده دارد، هزاران عالم دینی از آن فارغ التحصیل شده و مرجعیت علیای مذهب شیعه در آن استقرار یافته و هزاران طالب علم و عاشق اهل بیت از سراسر جهان در آن رشد و نمو کرده و می کنند .
اما این تازه وارد( گذشته از آن که مصائبی را ازغزنی تا نجف تحمل کرده و علی رغم آن پیش آمدها همچنان مصمم و کوشا است تا این مسیر را بپیماید) با مسئولیت های سنگین و گره های کوری مواجه است :
1- شهر نجف تابستان ها آتش می بارد و زمستان سرما بی داد می کند 2- او زبان عربی نمی داند و توان تکلم به این زبان را ندارد 3- هزاران طلبه از سراسر جهان آمده و مدارس پر است و آیا او می تواند مکانی برای اقامت پیدا کند؟ 4- او عاشق علم است و از غزنی تا نجف را مجنون وار ناقه وصال را هی کرده ورکاب عشق زده و هامون ها پیموده و ها ویه ها پشت سر گذاشته ، آیا از میان هزاران عاشق رخ لیلی علم می تواند هم مباحثی پیدا کند که دل در گرو رخ لیلی داشته باشد و از ننگ و نام بگذرد و فرهاد وار تیشه بر فرق هوی و هوس زند؟
5- این شهر، شهریست که ده ها خداوندگار دانش در ده ها مدرسه حلقه درس دارد و او چگونه بفهمد و کشف کند که کدام یک از این حلقات، آن حلقه ای است که در آن نه دوش و سحر و لیل و نهار بلکه همه وقت سخن از سلسله موی یار باشد؟
6- با شهر و نظام آموزشی این شهر پر آوازه نا آشناست، نمی داند کدام کتاب را بعنوان کتاب درسی برگزیند و چگونه آن کتاب را بدست آورد و در کدام کتابخانه مطالعه کند و چه کند که از نظر درس و بحث خلق و ادب پیش آهنگ خویش باشد؟
7- او وارد شهری شده که تفرج گاه عقل است و روح او هنوز بر مرکب تن سوار است و مرکب اطعمه می خواهد و تن و تنپوش و دست کوتاه و خرما بر نخیل است. چنان که شیخ محمد اسحاق فیاض در همین زمینه می گوید:
ابتدای ورود ما به نجف ، بعد از سال های فوت سید ابوالحسن اصفهانی و اواخر دوران ملکی و اوایل مرجعیت سید محسن حکیم بود و ایشان شهریه طلاب را پیوسته می داد، برای طلاب خانواده دار 2دینار و برای طلبه های مجرد مثل ما یک دینار می پرداخت و ما غالباً نان و پیاز می خوردیم و در مخیله یکی از ما خطور نمی کرد که چیزی بخورد که میوه نام دارد.
دیدار با علما
هنگامی که این طلبه ی جدید و مهمان تازه وارد، وارد نجف شد، مهمان یکی از طلاب ، قوم و خویش خود( که قبل از او به نجف آمده بود و در یکی از اطاق های کوچک مدرسه « سلیمیه » مسکن گزیده بود ) شد و بعد ها مثل او مقیم مدرسه و همنشین اطاق کوچک او گردید .
بعنوان ادای احترام و آشنایی از نزدیک و طلب ارشاد و راهنمایی در راه هدف که فراگیری علم و خدمت به دین و مؤمنین است ، به دیدار و زیارت مراجع و علما طراز اول حوزه مقدس نجف رفت و او را در این امر مهم، سرنوشت ساز ،سلوک اخلاقی و انسانی، حضرت علامه محمد علی افغانی(ره) مشهور به مدرس که استاد بارز و بارع دوره مقدمات و سطح بود و به همین علت مشهور به مدرس شد و از جمله علمایی بود که همواره در فکر رفع مشکلات طلاب همشهری های خود که مقیم نجف بود، بود و مخصوصا طلاب تازه وارد به نجف.
لذا حضرت علامه مدرس (ره) شیخ فیاض تازه جوان را خدمت آیت الله العظمی سید محسن حکیم در دیدارهای عمومیش بود و آقای خویی را در منزلش زیارت کرد و این به علت این بود که علامه مدرس از خاصان و مقربان ویژه آیت الله العظمی خویی بود .
اقامت در مدرسه
شیخ محمد اسحاق با شیخ غلام حسن در مدرسه سلیمیه، چند ماهی بعنوان مهمان هم اطاق بود تا اینکه شیخ غلام حسن به سنت نبوی عمل نمود و ازدواج کرده ، مدرسه را ترک نمود و به منزل جدید خود منتقل شد و شیخ محمد اسحاق به تنهایی در اطاق مدرسه ماند تا درس و بحث ، مطالعه و کتابت را ادامه دهند و کمال بخشد . (1)
در محضر استادان
شیخ فیاض از همان روز اول که وارد نجف شد و در مدرسه سکنا گزید، بدون هیچ معطلی و سستی و تنبلی، با عشق و ذوق وعلاقه و پشتکار مشغول به درس و بحث شد، تا آنچه را در مدرسه روستای منطقه اش و یا در حوزه علمیه مشهد مقدس خواند و ناقص مانده بود تمام کند. لذا کتاب قوانین الاصول، حاشیه ملا عبدالله و بخشی از کتاب ، لمعه را نزد مرحوم شیخ میرزا کاظم تبریزی خواند و لمعه را نزد مرحوم سید اسدالله مدنی و شیخ میرزا علی فلسفی مد ظله (اکنون که این نوشته ی شهید مجید خویی را به فارسی ترجمه می کنم، حضرت آیت الله فلسفی به رحمت حق رفته است ) تمام کرد و باقی مانده کتاب مطول را نزد علامه مدرس افغانی پایان بخشید .
بعد از آنکه طالب مجد و پر تلاش به مرحله سطح عالی ارتقاء یافت تا شایستگی آن یابد که در درس خارج یعنی مرحله فوق تخصص حوزه راه یابد، لذا کتاب های : کفایة الاصول آخوند خراسانی، رسائل و مکاسب شیخ انصاری را نزد مرحوم شیخ مجتبی لنکرانی تلمذ کرد و در خلال همین سال ها آنچه را که از دوره مقدمات و سطح خوانده بود برای طلاب تدریس می کرد و این نوع درس خواندن و تدریس در نظام آموزشی حوزه و مخصوصا حوزه علمیه نجف مرسوم و متعارف است و طلبه از همان دوره ابتدایی با تدریس و شیوه های آموزشی و تدریس آشنا می شود تا به مرحله سطح عالی می رسد و نوعا دوره سطح عالی را طلاب درس خوان و کوشا ظرف پنج سال تمام می کنند ، اما علامه فیاض این مرحله را کمتر از پنج سال تمام کرد و خیلی زود به مرحله خارج راه یافت و در مرحله درس خارج علماء بزرگ و مراجع حاضر شد .
دوره خارج
بعد از آنکه شیخ فیاض بر بلندای آسمان علوم اسلامی رایت ظفر افراشت و آتش عشق به علم و فضیلت مس تن را صیقل داد و دوره های مقدمات و سطح را برای فضلا و استادان مطرح حوزه تدریس کرد و یگانه دوران و خورشید زمان خود شد، در آوان جوانی شایستگی آن را پیدا کرد که به آخرین درجه آموزشی که موسوم به مرحله درس خارج است ، حضور یابد .
دوره خارج به مرحله ای از مراحل آموزشی نظام حوزه گفته می شود که طلاب دوره های عمومی و تخصصی را پشت سر می گذارند و به مرحله مافوق تخصص و به اصطلاح حوزه اجتهاد وارد می شود و در این مرحله طلاب قبل از آنکه در کنفرانس علمی استاد خارج فقه و اصول حاضر شود ، خود شخصا به تحقیق و پژوهش در متون علمی و نظرات مراجع و خداوندگاران آن علوم ، می پردازد و آراء آن بزرگان را به نقط می گیرد و آرایی را که درست و حق می یابد و برای درستی آن برهان اقامه می کند و دلائل و مدارک عقلی و نقلی گرد می آورد و در رد آرای نادرست مدارک عقلی و نقلی سامان می دهد و بعد در کنفرانس یا جلسه درس مراجع و کبار از علماء فن حاضر می شود تا اگر ابهام و ناخالصی در آن هست رفع شود و توجیهات و استدلالات استاد را بشنود و اگر نظرات استاد با نظرات پژوهشی و اجتهادی او در تضاد بود با استاد وارد مذاکره و گفت و گوی علمی شود و دلائل خود را بیان کند و استدلال و برهان استاد را به مناقشه و چالش گیرد و استاد نیز بر نظرات اجتهادی خود برهان اقامه کند.در حقیقت در این مرحله چیزی به نام شاگرد و استاد وجود ندارد بلکه اساتید فن و مراجع علمی در یک مجمع علمی به مذاکره و مبادله علمی می پردازد .
علامه فیاض در آغاز بیست سالگی وارد بحث و درس خارج شد، ابتدا از چندین درس خارج که بزرگان حوزه نجف بر پا داشت ، سر کشید و تجربه کرد و سرانجام حلقه درس بزرگترین و مشهورترین استاد خارج، حضرت آقای خویی را برگزید و پس از 15 سال تلاش شبانه روز، بدون تعطیلی و تعلل در درس خارج فقه و اصول ایشان حاضر می شد، با دقت و وسواس علمی مباحث استاد را تقریر می کرد .
نوشتن تقریرات
علماء و فضلاء حوزه عادت دارند که محاضرات استاد را در حین القاء درس و یا بعد از پایان جلسه درس بطور خلاصه یا کلمه به کلمه می نویسد و بعد از پایان جلسه درس آن را با دیگر هم کلاس های خود مباحثه و تقریر می کند و آن درس ها بعد از تحقیق و مراجعه به مصادر ارائه شده از طرف استاد و استخراج مواد و منابع درس و مقایسه بین آراء بزرگان و مناقشه در آراء و نظرات ایشان و استدلال بر نظریه مختار خود، آن را بطور دقیق و منظم می نویسد و به استاد عرضه می دارد تا استاد صحت و اتقان نظرات خود و قوت علمی و اجتهادی نویسنده را گواهی کند تا آنرا بعنوان شاهد گویای اجتهاد خود نشر کند واین نوشته ها و کتاب ها در حوزه به تقریرات معروف است .
از ابتدای حضور علامه فیاض در درس خارج آقای خویی ، روش ایشان چنین بود که ابتدا درس را برای هم کلاسی های خود تبیین و تقریر می کرد و آن تقریرات را روز بعد می نوشت تا اینکه تقریرات دوره پنج ساله درس خارج اصول فقه استاد خود خویی را تکمیل کرد و آن کتاب معروف به ( المحاضرات ) است .
آغاز شهرت علمی
در نظام آموزشی حوزه رسم بر آن نیست که طلاب در یک دوره معین درس بخواند و امتحان دهد تا دارای شهرت و عنوان شود بلکه شهرت علمی و فضل و فرزانگی یک طلبه در گرو آن است که چند سالی بطور مستمر دردرس استاد حاضر شود، تدریس و مباحثه کند و در مجالس علمی نظرات نوین طرح کند و نظرات دیگران را به نقد و مناقشه گیرد و در رأس همه اینها، تقریرات ، درس استاد وارائه آن به استاد و تأیید کتبی استاد که در اصطلاح حوزه معروف به تقریظ استاد است، می باشد و ارزش تقریظ و شهرت علمی نویسنده تقریرات، تابع شهرت علمی استاد است .
در تقریظ امام خویی بر تقریرات علامه فیاض که در مقدمه جزء اول کتاب « المحاضرات» چاپ شده آمده است: « الحمدالله رب العالمین والصلاة و السلام علی اشرف الانبیاء و المرسلین محمد و عترته الطیبین الطاهرین . و اللعنة الدائمه علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین ، بعد : حمد و سپاس می گویم خدای تبارک و تعالی را بر نعمت هایی که بر من عطا کرد و از جمله آن نعمت ها تربیت کردن گروهی از صاحبان کفایت و لیاقت است تا اینکه یکی از آنان به درجه ی نهایی علم و فضل دست یافت و ازمیان کسانی که توفیق یافت که حرمت علم را رعایت کند و بحث های عالی ( درس های خارج ) را در فقه و اصول حاضر و تنقیح کرد ،او نور چشمانم ، علامه موفق و فاضل، شیخ محمد اسحاق فیاض است .
جزء اول کتاب خود « المحاضرات فی اصول الفقه ) را به من عرضه داشت و آنچه را که او بعنوان تقریرات بر درس های من نوشته است در نهایت رسای و شیوای واتقان و اعجاب است و من این کوشش مبارک را به او تبریک می گویم و از خدا مسئلت دارم که او را موفق دارد تا بقیه آن را به اتمام رساند .
انه ولی التوفیق 60 جمادی الثانیه سال 1382
با توجه به تاریخ تقریظ که مطابق با 4/11/1962 میلادی که تاریخ چاپ کتاب می باشد و در این هنگام علامه فیاض در سنین جوانی است و از آنچه که استادش در حق او گفته جایگاه و مقام علمی و فضل شیخ اعظم ما آشکار می گردد و از همان تاریخ بود که استادش او را دوست می داشت و تقدیر می کرد و از بزرگان می شمرد .
ماجرای تقریظ نوشتن آیت الله خویی ومسئله هزاره بودن آیت الله فیاض
چنان که حکایت شده : هنگامی که علامه فیاض، تقریرات درس استادش را برای اجازه نشر خدمت استاد خویش تقدیم کرد . بودن بعضی از کسانی که با این موافقت آیت الله خویی مخالفت نمودند و با دلایل واهی و بدون سند و منطق به امام خویی اعتراض کردند که او جوان و از طایفه ی هزاره افغانی است و امام خویی در جواب شان می گفت :
معیار علم و فضل طلبه می باشد و تقریرات او شاهد گویایی است براین که او پرتلاش ، کوشا، با ذکاوت و دارای قدرت استنباط هست و در این موارد، کوچکی و جوانی هیچ مدخلیت ندارد ( اینگونه اعتراضات بر اساس سن علامه فیاض بود)
من بیاد دارم که بعضی ها سعی کردن که استادم شیخ نائینی (ره ) را منع کند که تقریرات درس هایش را که بنام « اجودالتقریرات » نوشته بودم. اجازه نشر و چاپ ندهد.
پس رعایت حق و انصاف و عطای هر حقی به صاحب حق واجب است. چنانکه واجب است که طلبه پر تلاش و کوشا را تشویق و تشجیع کرد و او را وادار به ادامه راه نمود.
امام خویی عملا اجازه چاپ آن تقریرات را داد و مقریر آن را بسیار تکریم نمود. البته روش و سلوک امام خویی با همه دانش آموزان کوشای خود چنین بود. چنان که حضرت علامه فیاض در مقدمه آن تقریرات خود در این زمینه می گوید:
و الحمدالله رب العالمین و الصلاة و السلام علی خیر خلقه محمد و آله الطاهرین . و اللعنة الدائمة علی اعدائهم اجمعین .
و اما بعد این جزء اول کتاب ما « المحاضرات » در اصول فقه می باشد و شامل تحقیقات عالی، مطالب شامخ و افکار نوین و ابتکاری است که از مجلس درس استاد نا الاعظم حضرت آیت الله العظمی سید ابوالقاسم خویی ، استفاده کردم. هنگامی که در میان صدها طلبه در مجلس درس ایشان در جامعه دانشگاه بزرگی دینی نجف معتکف بودم و القت بین یدیه مقالیدها . مقام بالعباخیز قیام فی محاضراته و بحوثه و تری علی یدیه الاکتریمتین جبل من الافاضل الاعلام .
وقتی به درگاه خدای سبحان تضرع و التماس کردم که مرا موفق دارد که جلد دوم آن را نیز به چاپ رسانم از خدا خواستم که ما و تمام مسلمانان را از نعمت دوام وجود استاد، استادنا الاعظم بهره مند دارد و روزگار را پر بهره و مستدام دارد.
حقاً که خدای متعال حضرتش را توفیق بخشید که توانست 5 جلد از تقریرات استادش را در علم اصول فقه به چاپ رساند و اکنون آن تقریرات از مهمترین مراجع و مصادر علمی این فن به شمار می رود و علما و طلاب علوم دینی درهمه حوزات آن را جهت درس و تدریس، مطالعه و تحقیق و آگاهی یافتن از آرای جدید و افکار و نظرات که در آن وجود دارد ( نظرات که همه به آن نیازمند هستند ) مورد استفاده قرار می دهند .
تدریس
در زمان حیات و بعد از رحلت امام خویی ، شیخ ما فیاض یکی از استادان بارز و مشهور حوزه نجف بود بگونه ای که در درس و بحث ایشان کتاب های مشهور سطح عالی مثل رسائل، کفایة و مکاسب را در روز چند بار در مسجد معروف هندی تدریس می کرد و می کند چنانکه این مرحله را 10 سال در دانشگاه دینی نجف که مرحوم محمد کلانتر آن را تأسیس کرده بود تدریس می کرد تا اینکه سال 1978 م در مدرسه آوای بزدی کوچک واقع در محله « العماده » درس و تدریس دوره خارج را آغاز کرد و هنگامی که مدرسه دارالعلم معروف ( آن را مرحوم خویی در سال 1980م ایجاد کرد ) افتتاح شد درس خارج خود را به آنجا انتقال داد و تا هنگام نابودی آن مدرسه ادامه داشت پس جلسه درس را در یک دوره کمی به مسجد بزرگ هندی منتقل کرد پس از آن به مدرسه یزدی ( که مرحوم سید کاظم یزدی مرجع بزرگ (قده) آن را تأسیس کرده بود انتقال یافت و تا امروز هم ادامه دارد و جمع بزرگی از طلاب در آن شرکت می کنند و بسیاری از آن فضلا بحوث ایشان را به امیدی که یک روز چاپ شود، تقریر و مکتوب می کنند. انشاءالله
شورای استفتاء
معروف است که مراجع عظام شورا ی از خاصان، مقربان، علما بارز از شاگردانشان تشکیل می دهند و این شورا موسوم به شورای استفتاء است که برای جواب دادن سیلی از نامه ها و استفتاء که از هزاران تنئ ازمقلدين ایشان از سراسر جهان به ايشان می رسند ، تشکیل می گردد و این گروه آن سؤالات را مورد بحث، تحقیق و مناقشه قرار می دهند تا به رأی صحح شرعی از نظر آن مرجع تقلید دست یابند و آن را در جواب سؤالات رسیدن بنویسند گاهی یک سوال روزها وقت این گروه را بخود اختصاص می دهد تا به امضاء مرجع تقلید برسد .
مرجعیت امام خویی بیش از 25 سال طول کشید که استادان حوزه وبزرگان از شاگردان ایشان از جمله دانشمند شهید و دانای بی مانند شهید سید باقر صدر برای اعلمیت ایشان اجماع کردند و مقلدان ایشان در سراسر جهان زیاد شد و هر روز ده ها استفتاء به زبان ها و لغات مختلف از گوشه گوشه عالم به دفتر می رسید ، لذا امام دستور داد که چنین شورایی از میان علماء و مجتهدین بزرگ از شاگردانشان برای جواب دادن به استفتائات تشکیل شود و حضرت علامه فیاض بعلت دارا بودن مقامات عالی علم و فضل و قرب مقام علمی در نزد امام خویی، یکی از افراد این شورای استفتاء بود و بیش از 25 سال تا روزهای آخر عمر اما خویی ادامه داشت چنانکه معروف است در آن شورای علماء بزرگی حضور داشتند همگان به مقام مرجعیت رسیدند ، از جمله آنها : آیت الله سید علی بهشتی ، سید مرتضی خلخالی ، سید محمد روحانی (قده) میرزا علی غروی، شهید باقر صدر، میرزا جواد تبریزی، وحید خراسانی، سید تقی قمی، میرزا علی فلسفی، سید علی سيستانی، دامت ظله و بسیار ديگر از علماء کبار و مجتهدین و اساتید حوزات علمیه .
تألـيفات
علی رغم مسئولیت های مهمی که شیخ معظم دارد از مرجعیت دینی گرفته تا رسیدگی به وضع مومنین و القاء درس و جواب استفتاء و حضور در شورای استفتاء تا زمان رحلت امام خویی ،ایشان ده ها جلد کتاب را تألیف نموده است که عبارت است از:
1-محاظرات درأصول فقه،در10 جلد 5جلد چاپ شده.

2. کتاب أحکام زمین.
3. گذری درإجتهاد.
4.شرح روان بر عروة الوثقی 10بخش چاپ شده.
5. أحکام بانکها.
6. منهاج الصالحین در3 جلد.
7. مناسک حج.
8. مباحثه دراصول 14 جلد.

خداوند طول عمر برای حضرت عالی بدهد تا مصدر خدمت دردین حنیف ومذهب حق باشد.
والحمدلله رب العالمین.

۱ نظر:

هزاره پیوند گفت...

سلام خدمت دوست محترم
الهزاره
از انکه نظر در باره پرچم که من به عنوان پرچم پیشفرض هزارستان طراحی کردم نظر دادید خیلی تشکر
من خوشحالم که دوستان بیشتری در این باره نظر بدهد در واقع من در گذاشتن این نماد در سایت هزاره پیوند خاستم جرقه زده باشم تا هنر مندان وطراحان برجسته به فکر این کار بیفتد من به هیچ عنوان نمیخواهم نظر شخصی خودم را بردیگران تحمیل کنم من از شما تشکر میکنم که در باره رنگ ها نظر دادید
همانطور که می بنید من آرم را وسط پرچم گذاشتم من این ارم را از چند جهت برسی کردم تا به این نتیجه رسیدم
این ارم تشکیل شده از کلمات و طرح زیر است
بسم الله-کلیمه که دراول هرکاری یک مسلمان باید بگوید
الله-نشان خداپرست و موئمین بودن مردم هزاره
ارم شمشیر مولاعلی(زولفقار)-نشان پیروی کردن مردم هزاره از امام علی و فرزندانش
خوشه گندوم-نشان بشر دوست بودن و متحید با سازمانهای بینلمللی و همچنان احترام خاس مردم هزاره به نان گندم
درباره رنگ ها
رنگ اول سیاه-نشان 300 سال زندگی کردن مردم هزاره با تحقیر و فشارهای سیاسی و قتل عام های که بر سر این مردم رخ داد
رنگ زرد -نشان رنگ پوست و مربوط به اقوام کهن آسیای یعنی قاره زرد
رنگ سبز-نشان تلاش های مردم هزاره از راه تعلیم وتربیت و پیشرفت علمی که موفقیت های زیاد را هم کسب کردن وهمچنان به تلاش خود ادامه می دهند
سرخ بودن رنگ آرم وسط هم نشان شجاعت ومردانگی مردم هزاره که همیشه در مقابل دشمن پیروز می شوند
بازهم می گویم این یک نظر شخصی من است . هر کس در این باره نظر بدهد قابل احترام است