۱۳۸۸ فروردین ۱۱, سه‌شنبه

بنام خدا
دیدار آیت الله هاشمی رفسنجانی باآیت الله العظمی فیاض

ودرس های آن برای جامعه هزاره

سفر اخیر آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس شورای مصلحت نظام جمهوری اسلامی ایران به عراق ودیدار ایشان با آیات عظام ومراجع تقلید ومخصوصا دیدار ایشان با آیت الله العظمی فیاض مرجع هزاره تبار تبعه عراق،برای جامعه هزاره درس های در بردارد که نمی توان ازآن چشم پوشی کرد.
دیدار آقای هاشمی رفسنجانی باآیت الله العظمی سیستانی مرجع ایرانی الاصل تبعه عراق ازنظر ملی وسیاسی برای هاشمی رفسنجانی وملت ایران یک ضرورت اجتماعی وسیاسی بود وآیت الله هاشمی رفسنجانی نمی توانست به دیدار آیت الله سیستانی نرود واصلا فلسفه سفر آقای هاشمی به عراق دیدار با آقای سیستانی بود.حال این ضرورت چه بود بماند وربطی به ما هم ندارد.
اما دیدار آقای هاشمی با آیت الله العظمی فیاض جای تأمل(لا اقل برای جامعه هزاره) بسیار دارد ومی تواند راز های سربمهر را بازگو کند.
دیدار آقای هاشمی با آقای فیاض صرفا یک دیدار مذهبی صرف نبود واگرنه شخصیت دینی بزرگ دیگر مثل آیت الله العظمی سید محمد تقی مدرسی در کربلا حضور دارد واز شخصیت های طراز اول جهان اسلام می باشد ودر جهت گیری های سیاسی عراق از محور ی ترین شخصیت ها بوده وهست اما در خبر ها اعلام نشد که آقای هاشمی با ایشان دیدار کرده باشد.
نکته ی دیگر این که دیدار هاشمی با آقای فیاض دیدار دوعالم دینی واحترام هاشمی به علم و عالم هم نیست واگرنه هاشمی وقتی به شهر قم سفر می کند وبا بزرگان حوزه ومراجع تقلید (به جز استادش آیت الله العظمی منتظری که مسائل سیاسی ورهبری در میان است) دیدار می کند اما در همین قم شخصیت بزرگ علمی ودینی جهان اسلام آیت الله العظمی محقق کابلی نیز حضوردارد اما تاهنوز دیده نشده است که آقای هاشمی رفسنجانی وقتی به شهر قم سفر می کند به دیدار ایشان رفته باشد ویا به ایشان یک تلفن زده باشد.
همین مسئله است که دیدار هاشمی با آقای فیاض را برای جامعه هزاره قابل تأمل می سازد وهزاره را به تفکر وامی دارد وانسان هزاره را به دیگر اندیشی وباز خوانی خویش برمی انگیزد.
شاید گفته شود که آقای فیاض یک شخصیت علمی طراز اول حوزه نجف اشرف است وهمین شخصیت علمی آقای فیاض آقای هاشمی را به دیدار ایشان ترغیب نموده است وقطعا اگر آقای محقق کابلی هم در موقعیت وجایگاه آقای فیاض بود آقای هاشمی به دیدار ایشان می رفت.
در پاسخ به این پرسش چند نکته را باید درنظر داشت:
1 – جایگاه علمی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
2 – موقعیت سیاسی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
3 – موقعیت زمانی ومکانی فیاض و محقق کابلی.
جایگاه علمی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی هردو از چهره های تابان حوزه نجف اشرف واز شاگردان درجه اول مرحوم امام خویی اند واتفاقا آقای محقق کابلی از آقای فیاض مقدم تر است وشهرت علمی وفقاهتی آقای محقق کابلی به نیم قرن پیش بر می گردد وهم زمان با شهرت علمی مرحوم سید سرور واعظ کابل صاحب مصباح الاصول است .
آن زمان که محقق کابلی به عنوان یک فقیه ومجتهد مطرح بود حضرت آیت الله العظمی فیاض شخصیت شناخته شده نبود ودرخارج از نجف وحلقه درس امام خویی نام ونشانی چندانی نداشت چون اثرماندگار ایشان«المحاضرات» (که امروزه حوزه های علمی دنیا بی نیاز ازآن نیست ومرحوم خویی با همین تقریرات آیت الله فیاض وتقریر مرحوم واعظ شهره آفاق شد )هنوزچاپ نشده بود ولی آقای محقق کابلی در افغانستان حوزه درس داشت ومدرسه بزرگ وآبرومند وشاگردان جودةالفکر ووقاد الذهن وزمان شناسی را تربیت کرده بود.
به همین جهت بود که محقق کابلی از حوزه نجف بدور ماند وبه مرور زمان آقای محقق کابلی از ذهن حوزه نجف محو شد ومحقق کابلی به کارهای سیاسی روی آورد ودر دوران جهاد درکنار مردمش ماند وهمین دوری محقق کابلی از نجف باعث شد که شخصیت های بزرگ چون سیستانی وفیاض به عنوان شاگردان خلف واعلم فالاعلم مطرح شوند وبا فوت مرحوم خویی این دو شخصیت، مرجعیت شیعه وزعامت حوزه کهن سال نجف را عهده دار شوند.
شاید این سخن برای حوزه نجف وقم سنگین باشد اگر بشنود که حضرت آیت الله محقق کابلی درنسبت به حضرات آیات عظام نجف ، همان نسبتی را دارد که مراجع فعلی قم در نسبت با آیت الله العظمی منتظری دارند چنان که آقای منتظری در زمانی به عنوان یک مجتهد مسلم مطرح ومورد اطمینان مرجع وقت مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بود که این مراجع فعلی قم شاگردان آقای منتظری بودند ودر دفتر آقای بروجردی پیش ایشان امتحان خارج می دادند.
آقای محقق کابلی نیز زمانی به عنوان مجتهد مسلم مطرح بود که حضرات آیات عظام سیستانی وفیاض به عنوان شخصیت های فاضل مطرح بودند نه مجتهد مسلم واز امید های فردای حوزه علمیه نجف به شمار می رفت البته آقای فیاض در نسبت به آقای سیستانی مقدم بود وآقای خویی به آقای فیاض از آقای سیستانی عنایت بیشتر داشت این مسئله را شما در نوشته ی به جای مانده ازشهید عبدالمجید خویی درباره آقای فیاض می یابید.
پس شخصیت علمی آقای محقق کابلی همطراز با شخصیت آقای فیاض است ودیدار آقای هاشمی با آقای فیاض در نجف ونرفتن ایشان به دیدار آقای محقق کابلی درسفرهای قم ایشان ،هیج انگیزه علمی ودینی ندارد.
درست است که آیت الله هاشمی رفسنجانی از شخصیت های درجه اول علمی وسیاسی جهان اسلام است وقرائت او از اسلام قرائت کاربردی تر ومطابق با حرکت تاریخ واقتضای زمان ومکان است وهیج کسی دیگر نمی تواند هاشمی شود واگر هاشمی نباشد نظام جمهوری اسلامی ایران ناخدای انقلاب رااز دست خواهد داد ودنیای اسلام سیاستمدار ونظریه پرداز چون او را یاندارد ویابسیار کم دارد ،اما با همه ی این اوصاف وفضیلت های ایشان،دیدار ایشان با آقای فیاض ونادیده گرفتن آقای محقق کابلی وبی اعتنای ایشان به آقای محقق کابلی انگیزه سیاسی دارد نه دینی وعلمی.
موقعیت سیاسی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
ازنظر سیاسی بین آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی تفاوت های بسیاری وجود دارد که همین تفاوت سیاسی بین ایشان، هاشمی را وامی دارد که به دیدار آقای فیاض در نجف برود اما وقتی به قم سفر می کند وبا مراجع شیعه مستقر در حوزه علمیه ی قم دیدار می کند به دیدار مرجع شیعه آقای محقق کابلی نمی رود وحضور ایشان را در حوزه علمیه قم نادیده بگیرد اما وقتی به عراق سفر می کند ، نمی تواند حضور آقای فیاض را نادیده بگیرد وبه دیدار ایشان نرود.
این موقعیت سیاسی آقای فیاض بر می گردد به موقعیت زمانی ومکانی ایشان که درگزاره ی بعدی به بررسی آن می پردازیم.
موقعیت زمانی ومکانی آیت الله فیاض وآیت الله محقق کابلی
ازنظر زمانی ومکانی هم بین محقق کابلی وفیاض تفاوت های اساسی وجود دارد:
1 – آقای محقق کابلی در قم مستقر است وقم زیر مجموعه ی نظامی است که لامحاله حوزه باید سخن گوی نظام باشد ونظام حاکم برحوزه علمیه قم، مرجعیتی را برنمی تابد که سرباز این نظام نباشد.
آقای محقق مرجعی نیست که سرباز گوش بفرمان نظام باشد والبته مثل آقای منتظری منتقد نظام هم نیست اما سرباز گوش بفرمان نظام ورهبری نظام نیست چون هم مبنای فقهی آقای محقق کابلی بامبنای فقهی نظام جمهوری اسلامی ایران فرق دارد وهم از نظر قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، هیچ فردی غیر ایرانی حق دخالت در سیاست های دینی وسیاسی ایران را نداردوبنا بر این ، طبق قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ،محقق کابلی نمی تواند به عنوان مرجع تقلید به نقد سیاست های ایران بپردازد.حتی اگر آقای محقق کابلی تابعیت ایرانی هم می داشت نمی توانیست منتقد نظام باشد تاچه رسد اکنون که ایشان به صورت یک مهاجر به سرمی برد.
2 – آقای فیاض در نجف مستقر می باشد ونجف پدر معنوی دولت حاکم بر عراق است وحاکمیت عراق از مرجعیت حوزه علمیه نجف تبعیت می کند.
قانون اساسی عراق مثل قانون اساسی ایران در مرجعیت شرط عراقی الاصل بودن را ندارد وهر فردی را که حوزه نجف به عنوان مرجع قبول داشته باشد ودر عراق مستقر باشد می تواند به عنوان مرجع، ناظر حاکمیت وهادی دولت باشد وامر مرجعیت مطاع است.
مرجعیت عراق بامرجعیت در قم تفاوت های بنیادین دارد:
الف – مرجعیت در قم مرجعیت دولتی است ومشروعیت خود را ازنظام می گیرد نه این که نظام مشروعیت خود را از مرجعیت.که نمونه آشکار آن آقای منتظری است با این که اکثریت مراجع فعلی ایران ورهبری وریاست مجلس خبرگان وشورای مصلحت نظام ازشاگردان آقای منتظری هستند وهمین ها بودند که برای آقای منتظری رساله چاپ کردند.اما اکنون ایشان از نظر نظام وحوزه یک مرجع رسمی نیست .
اما درعراق دولت مشروعیت خود را از مرجعیت می گیرد نه این که مرجعیت مشروعیت خودرا از دولت بگیرد.
حاکمیت ایران ناظر بر مرجعیت قم است ولی در عراق مرجعیت ناظر بر حاکمیت عراق می باشد.
ب – مرجعیت در قم اصل را برایرانی الاصل بودن مرجعیت می داند واعلمیت وافقهیت بعد از ثبوت ایرانی بودن مرجع قرار دارد.
مرجعیت درنجف اصل را براعلمیت وافقهیت میداند وعراقی وغیرعراقی بودن مرجعیت هیج مدخلیت ندارد.
ج – مرجعیت درقم، عملا به مرجعیت فقهی در حوزه خصوصی بدل شده است وحتی مقلد مرجع قم در مسئله سیاست واقتصاد واجتماع تابع دولت ورهبری است .
مر جعیت در نجف، عملا مرجعیت ِ توأم با ولایت نظارتی است ودولت وحاکمیت عراق حق ندارند سیاستی را برگزینند که با استنباط فقاهتی مرجعیت نجف مخالف باشد.
درست است که در حوزه علمیه قم، ولایت فقیه تبیین وتفسیر می گردد ونظام جمهوری اسلامی ، نظام ولایت فقیه از نوع ولایت مطلقه فقیه است ؛ اما درمقام عمل فقها مقهور حاکمیت هستند و ولایت مطلقه فقیه دایره حاکمیتش چنان وسیع هست که هیج فقیهی نمی تواند از دایره حاکمیت آن بیرون رود وخارج از دایره حکومت به استنباط فقهی بپردازد.
در حوزه علمیه نجف سخن از ولایت فقیه نیست واصلا نجف، ولایت فقیه به سبک حوزه قم قبول ندارد وآن را یک بحث علمی طلبگی می داند نه یک تئوری اراده کشور وبه همین جهت بود که حوزه ومرجعیت نجف، حاکمیت دیکتاتوری چون صدام را برمی تابید ودیکتاتوری چون صدام به حاکمیت خود ادامه می داد ونجف هم به استنباطات فقهی خود می پرداخت وبین استنباط فقهی نجف ودیکتاتوری صدام تصادمی پیش نمی آمد.
بعد از سقوط دیکتاتور عراق، باز نجف به راه فقهی خود ادامه داد ولی درمقام عمل فقه درعراق توأم با ولایت شد وحاکمیت عملاتابع مرجعیت گردید ومشروعیت خود را ازمرجعیت می گیرد.
مرجعیت نجف، طبق استنباط فقهی خود ولایت فقیه را ولایت نظارتی ومقید می داند نه ولایت قهری ومطلقه.وهمین مبنای فقهی نجف است که نجف را حاکم بر دل ها ساخته است ومرجعیت در نجف، ولایت بر دل های مردم عراق وحاکمان عراق دارد ودولت وملت از مرجعیت می خواهند که ناظر بر حاکمیت عراق باشد وهرگاه کجیی در سیاست حاکمان دید به دولت وملت گوش زد کند ودولت وملت بطور طبیعی واز سر عقیده وایمان به هدایت های مرجعیت گردن می نهند.
د – مرجعیت درنجف عملا شورایی اداره می شود اگرچه به ظاهر آیت الله العظمی سیستانی مرجعیت مطلق را بعهده دارد وحرف آخر را ایشان می زند ودولت منتخب واشغالگران عراق به در خانه ایشان می روند اما در عمل مثلثی از مرجعیت تصمیم می گیرند وآقای سیستانی درمقام عمل بطور فردی تصمیم نمی گیرد وحتی در مواقع بسیار حساس اطلاعیه های تحت عنوان مراجع نجف صادر می شود وراز موفقیت مرجعیت نجف در همین اتحاد مقدس می باشد وهمین اتحاد مقدس مراجع نجف هستند که اشغالگران را مجبور می سازند نقش هدایت گرانه وفصل الخطاب نجف را نادیده نگیرند وهمواره به در نجف چشم داشته باشند واز نجف کسب تکلیف کنند . واگرنه طبق اسنادی که از این اشغالگران دردست برادران عراقی است، نشان می دهند که اشغالگران درهنگام اشغال عراق طرح کاربردی اش در روی کار آوردن دولت جدید بعد ازسقوط دیکتاتور عراق این بود که دولت آینده عراق دولت غیر مذهبی ولائیک از نوع ترکیه باشد ومرجعیت دینی در دولت آینده هیچ گونه نقشی نداشته باشد.
اما بعد از اشغال عراق وجنگ های خیابانی روحانی جوان سید مقتدا صدر ،اشغالگران مجبورشدند که برای خاموش کردن شعله های مقدس جهاد مقتداصدر به نجف روآورند واز مرجعیت بخواهند که نقش سنتی خود را برای خاموش کردن شعله های مقدس جهاد وقانع کردن مقتدا صدر وارد عمل شوند که همینطور هم شد واز جمله کسانی که بین مقتدا صدر ومرجعیت نجف واشغالگران میان جیگری نمود مرجعیت کربلا آیت الله العظمی سید محمدتقی مدرسی بود.
البته قبل از این که اشغالگران به مرجعیت رو آورند سعی بسیار کردند که در میان ملت عراق نفاق اندازند ومرجعیت نجف را مخالف نظم نوین قلم داد کنند ودر همین راستا بود که مجید خویی را در حرم امام علی شهید کردند وشهادت اورا به گردن آیت الله سیستانی انداختند ودر پروژه دیگر شایعه اختلاف بین مقتداصدر وآقای سیستانی را ساختند ودر رسانه های دروغ پراکنی خود نشر کردند واز زبان مقتدا صدر ایرانی بودن آقای سیستانی را مطرح کردن و... اما اتحاد مقدس مرجعیت نجف وعشق سوزان مردم عراق به مرجعیت همه ی این توطئه های شیطان بزرگ را نقش بر آب ساختند وخود اشغالگران را مجبور ساختند که در برابر مرجعیت نجف زانوی ذلت بر زمین نهند وپیشانی بندگی بر خاک سایند.
لذا همین اتحاد مقدس مرجعیت نجف است که نقش سیاسی آیت الله العظمی فیاض را برجسته می کند وشخصیت ملی گرای چون هاشمی رفسنجانی را مجبور می سازد که به دیدار ایشان برود واما وقتی به قم سفر می کند حضور مرجعیت شیعه آیت الله العظمی محقق کابلی را نادیده می گیرد واین نادیده گرفتن ایشان به علت موقعیت مکانی آیت الله العظمی محقق کابلی است .یقینا اگر آیت الله فیاض در قم مستقر بود وآیت الله محقق کابلی در نجف،حتما آقای هاشمی به دیدار ایشان می رفت وتاقیام قیامت به دیدار آیت الله فیاض در قم نمی رفت که نمی رفت.
درس های این دیدار برای جامعه هزاره

بعد از این تمهید برگردیم به درس های این دیدار برای جامعه هزاره وباید ونباید های که هزاره ناگزیر از آن ها است.
قبل از این که به درس ها وپیام های این دیدار بپردازم به نکته ی اشاره می کنم:
وقتی می گویم جامعه هزاره ،کاربرد واژه جامعه هزاره نه به عنوان یک اصطلاح جامعه شناسی است ونه به عنوان یک اصطلاح سیاسی ،بلکه واژه جامعه هزاره به معنای هویت جمعی انسانی هزاره ها است وبه این معنا شامل طیف سادات از جامعه هزاره نیز می شود ووقتی می گویم جامعه هزاره منظور من از جامعه هزاره اعم از هزاره شیعه وسنی است ودر طیف هزاره شیعه، طیف سادات نیز در متن جامعه هزاره قرار می گیرد.
امادرس های دیدار آقای هاشمی با آقای فیاض در نجف چیست ؟ویا ما چه درس های را باید بگیریم؟
من به سه درس این دیدار اشاره می کنم وامید وارم عالمان متعهد وروشنفکران جامعه ما کاستی های این نوشته را آفتابی کنند وکج تابی هایش رابا برهان های قویم مستقیم سازند ومشعل دانایی خویش بر فراز زمان برافروزند ومنار تاریخ را خداوندگاری کنند.
1 –خودباوری هزاره ها
حضور آیت الله فیاض درعالی ترین رده های علمی وسیاسی جهان اسلام،برای جامعه هزاره این پیام روشن را دربردارد که هزاره نیز مثل دیگر انسان های روی زمین می تواند درعرصه های زندگی انسانی حضور تأثیر گذارداشته وسکاندار کشتی حیات انسانی باشد وبشریت را به ساحل سلم وصلح هدایت کند وازکرامت انسانی پاسداری نموده تاریخ را ازنو بنویسد وجهان دیگر بناسازد وبر آسمان فضیلت خیمه عزت برپادارد وفرهنگ انسان محور خداپرست خلق کند.
عراق امروز نمی تواند فیاض رانادیده بگیرد وخوب می داند که فیاض یکی از قائمه های نجف است ونجف بدون فیاض تن بی سر راماند .
اشغالگران وبازی گران صحنه سیاسی عراق هم خوب می دانند که گره کور عراق بدست مرجعیت قابل باز شدن است وفیاض رکن رکین مرجعیت نجف است واتحاد مقدس مرجعیت حول محور زعامت آیت الله سیستانی نیز ازفیض اقدس خدای سبحان است وقیاض حلقه وصل این فیض اقدس فیاض علی الاطلاق.
اگر این رکن رکین بودن فیاض در عرصه سیاست وزعامت عراق نبود،شخصیت بزرگ ملی مذهبی ایران آیت الله هاشمی به دیدار فیاض نمی رفت ونظر فیاض رادر امور عراق جویا نمی شد.
این دیدار بزرگ ترین شخصیت مذهبی سیاسی ایران با آیت الله فیاض تکرار تاریخ ویاد آور سه سال مقاوت غرب کابل وحضورپیشوای شهیدان بابه مزاری در کابل است.
چنان که امروز فیاض مرجعیت نجف را رکن رکین است وهیچ بازی گری درصحنه سیاست عراق نمی تواند بدون استعلام از فیاض به نقش آفرینی وبازی گری خود ادامه دهد،درروز گار ی که پیشوای شهیدان بابه مزاری زعامت هزاره را بعهده داشت وخورشید غرب کابل بود وکهکشان های نوربدور ایشان حلقه زده بودند وتاریخ رااز نومی نوشتند وفرهنگ انسان دوستی را می گستراندند وسیاستِ برمحورکرامت انسان را درپیش کرفته بود وسخن از دولت کریمه می گفت وبنای عدالت پی می ریخت ؛هیچ طرح ومذاکره سیاسی ونظامی بدون حضور ونظر پیشوای شهیدان بابه مرازی عملی نمی شد وطرح سترون بود.
حضور آیت الله العظمی فیاض در بالاترین نهاد تصمیم گیری کشور فرهنگ آفرین عراق یاد آور همان روز های تاریخی حضور سردارسربدار اسلام شهید مزاری در غرب کابل است چنان که امروز هرطرح وتدبیری در عراق بدون استعلام نظر فیاض طرح عقیم است آن روزگار هم هر طرح وتدبیری بدون نظر مزاری عقیم بود .
نکته دوم در این بخش متوجه هزاره های است که درکشورهای اروپا وامریکا مقیم هستند وشهر وند آن کشورها محسوب می شوند.
آیت الله فیاض دیگر هزاره افغانی نیست بلکه هزاره عراقی وشهر وند عراق است وهمین شهروندیی عراقی ایشان است که به ایشان این حق را می دهد که دربزرگترین نهاد تصمیم گیری حضورداشته باشد واین حضور تأثیرگذار ایشان برای این است که آیت الله فیاض به عالی ترین مدارج علمی دست یافته است ونه تنها عراق که جهان علم وکمال بدون مراجعه به نظرات علمی این شخصیت بزرگ جهان علم وکمال ،بی حاصل است.
پس نسل مهاجر هزاره که درکشورهای اروپا وامریکا مهاجر ومقیم آن کشورها شده اند سعی کنند مثل آیت الله فیاض به بالا ترین درجه علمی آن کشوردست یابند ومثل آیت الله فیاض سکاندار عرصه های سیاست وعلم وفضیلت کشور خویش باشند وهزاره حمال وبی فرهنگ وعاری ازکمال انسانی نباشند.
هزاره های که در کشورهای متمدن مهاجر شده ومقیم آن کشورها می باشند سعی کنند ازحق شهروندی خود برای تعالی خود ونسل فردای خوداستفاده کنند واصلا تصمیم را بر این بگیرند که نسل دوم هزاره سیاستمداران وحاکمان فردای آن کشورباشند.
فیاض هزاره زاده جاغوری، امروز خداوندگار سیاست وزعامت بزرگترین دانشگاه علمی جهان نجف شده واوبامای سیاه پوست دو رگه عرب تبار می تواند رئیس جمهور کشوری چون امریکا شود آیا نسل فردای هزاره نمی تواند مثل اوباما شود؟
هزاره های مقیم کشور های دارای فرهنگ انسان محور از این فرهنگ در جهت تکامل انسانی نسل دوم خود بهره بگیرند ونسل دوم هزاره را برای نقش آفرینی وتمدن آفرینی وفرهنگ گستری وبنیاد نهادن عدالت اجتماعی آماده سازند تاجهان فردا جهان متأثیر از نسل فرهنگ آفرین هزاره باشد.
زندگی آیت الله فیاض ومقام عالی دینی ایشان برای نسل مهاجر هزاره های مقیم کشورهای اروپایی وامریکایی درس های بزرگ دربردارد ونسل مهاجرهزاره باید از زندگی سراسرعزت امثال حضرت فیاض در س انسانیت وکمال وتعالی وتکامل برین بیاموزند.
حضرت آقای فیاض روزی که وارد نجف شد جز تن پوش مندرس وسرپرسودا وهمت عالی چیزی دیگر نداشت اوخود گفته است:
ماه ها می گذشت وما چیزی که نامش میوه باشد نمی دیدیم تابخوریم – زندگی نامه آیت الله فیاض- نوشته عبدالمجید خویی»
آقای فیاض با فقر وعزت نفس وتوکل به خدا وهمت عالی وعشق سوزان به کمال درس خواند وتمام محرومیت ها را قبول کرد وامروز به لطف وعنایت خدا به عالی ترین مدارج علمی ومقام دینی وپیشوایی رسیده است وافتخار انسان وانسانیت می باشد.
پس نسل مهاجر هزاره که در کشورهای فرهنگ محور مقیم شده اند وازرفاه نسبی برخوردارند وبه پیشرفته ترین وسایل مدرن روز دست رسی دارند، سعی بر آن داشته باشند که از آن فضا ومحیط درجهت ترقی وتکامل خود ونسل فردای خود استفاده کنند تا مثل حضرت آقای فیاض افتخار بشریت شوند وپیشوایی کاروان کمال یافتگان رابرعهده بگیرند وپاسدار کرامت انسان باشند.
2 – همبستگی هزاره ها
آقای فیاض شاگرد ارشد مرحوم آقای خویی بود وقاعدتا باید ایشان جانشین استاد می شد وزعامت عام را ایشان به عهده می گرفت ولی چنین نشد وزعامت به حضرت آقای سیستانی رسید و البته ایشان هم ازاولیاءخدا است وانسان نمونه وبی نظیر می باشد وهمین وارستگی وخدای گونه بودن آیت الله العظمی سیستانی است که درعین زعامت عام شیعه واقبال جهانی به ایشان،معظم له بزرگان مثل فیاض را نادیده نگرفت وعملا مرجعیت را شورای نمود ودرموقعیت های بسیارحساس وسرنوشت ساز اتحاد مقدس مرجعیت را به نمایش گذاشت وعراق درگرداب فتنه را به ساحل نجات رهنمون شد.
اما اگر اتحاد جهانی هزاره ها محقق می شد یقینا بزرگان مثل فیاض ومحقق کابلی زعامت ومرجعیت شان دامن گسترده تر از حالا می شد .
اکنون هزاره ها در سراسر جهان حضوردارند اما مرجعیت وزعامت آقای فیاض ومحقق کابلی هنوز از بخشی کوچک ایران وافغانستان تجاوز نمی کنند.
حتی در همین قم ومشهد جامعه روحانیت ما ، مردم را به زعامت ومرجعیت این دوبزرگ دعوت نمی کنند واندک وجوهات شرعیه همین مردم فقیر را یابه جیب مبارک می زنند ویا این که به جایی می برند که هیج نیازی به آن نیست.
مرحوم علامه امام محقق خراسانی می گفت:
به این دل خوش نکنید که مرجع از خوددارید،سعی کنید که زعامت جهان تشیع را بدست بگیرید».
اما اکنون می بینیم که مرجعیت آیت الله العظمی فیاض ومحقق کابلی ازچند خانه هزاره بیشتر محل از اعراب ندارند وجامعه روحانیت ما هرروز رساله پشت کرده به افغانستان می روند وادرس مرجعیت را بدوراز خانه خودی می دهند وسخن گویان بی مزد ومواجب ومبلغان نفاق وشقاق اجتماعی هستند.
شاید بخشی از مسئله متوجه خود مراجع ما وضعف در مدیریت دفاتر ایشان باشند اما عمده آن برمی گردند به نفاق وشقاق اجتماعی خودما وعلة العلل همان روحیه دیگراندیشی وازخودگریزی وزمان نشناسی وجمع نیندیشی جامعه روحانیت ما است.
باتوجه به تکثیر هزاره ها در گوشه گوشه ی جهان ،این مراجع بزرگوار باید نمایندگان شایسته ونیک نامی درگوشه گوشه ی جهان داشته باشند واز محیط آزاد وفرهنگ گستر دنیای امروز بهترین استفاده هاشود.
البته نمایندگان این بزرگان نیز انسان های بزرگ چون خودشان باشند واز هرنظر شایستگی نمایندگی مرجعیت را داشته باشند وازنیک نامی،اخلاق برین انسانی،تهذیب نفس، وارستگی دینی ، ذی طلبگی،شایستگی علمی،تابندگی اخلاقی،زمان شناسی،تدبیر توأم با عزت نفس وحلم برخوردار باشندوخدای ناکرده از شیادان ظاهرساز دین سوزنباشند.
متأسفانه بادرد واندوه باید گفت که تاهنوز چنین نمایندگانی ازطرف این مراجع بزرگوار به کشورهای اروپایی وامریکایی فرستاده نشده است تاسفیران صادق وپیغمبران فضیلت وعزت واخلاق باشند وقاره های روح فتح کنند وعلم ظفر بر جهان دل ها برافرازند وامین ایمان باشند وخداوندگاران اعتقاد.
پس ما نیاز به یک رستاخیز انسانی وانقلاب فرهنگی وفرهنگ جمع اندیشی واتحاد سراسری بین الهزارگی داریم تا در سایه این وحدت جهانی خود، در جهان عزیز ودارای کرامت انسانی ودر تصمیم گیری های کلان جهانی سهیم باشیم ودرتعالی بخشی فرهنگ وتمدن عالی انسانی نقش آفرینی کنیم.
3 – اتخاذ یک استراتژی کارآمد وپیداکردن متحدان صادق
زمان ما زمانی قبیله اندیشی وفردسالاری نیست .اکنون مادرجهان وزمانی زندگی می کنیم که مدیریت های کلان اجتماعی واستراتژی بلند مدت وعلمی مطرح است وملت وجمعیتی در اهداف خود موفق هستند که جمعی بیندیشند وبراساس یافته های عقل جمعی بشری تدبیر کنند واقتضای زمان رادریابند وفابلیت های مکان رابشناسند وتغیرات جهانی رامدنظرداشته باشند ودارای استراتژی بلندمدت وعلمی باشند.
جامعه امروز هزاره به یک استراتژی بلند مدت وکاربردی وراهکارهای زمانمند وراهبردی نیاز دارند.
اتخاذ یک استراتژی کاربردی نیازمند یک شورای ازنخبگان جامعه است تااین شورای نخبگان بعد ازمطالعه وتحقیق دقیق اقتضاأت زمان وبررسی قابلیت های مکان وسیاست های قاهرجهان واقتصاد مسلط برسیاست ،یک استراتژی راهبردی را پیشنهاد کنند .
بنابراین، صاحب این قلم، فقط می تواند ضرورت اتخاذ استراتژی راگوش زد کند وتنها چیزی که می تواند پیشنهاد کند این است که استراتژی جامعه هزاره باید برمحور مرجعیت آیات عظام محقق کابلی وفیاض باشد ومحوریت مراجع، خود بزرگ ترین استراتژی است.
اما پیداکردن متحدان صادق از اوجب واجبات امروز جامعه هزاره است وباید تحقق عینی پیداکند.
ماچه بخواهیم یانخواهیم ،در افغانستان امروز بدون یک متحد صادق نمی توانیم به حقوق سیاسی واجتماعی خود دست یابیم .مخصوصا در این مقطع تاریخی که دنیایک دموکراسی نیم بند وبیماری را درافغانستان حاکم ساخته اند واگر ما بخواهیم در همین حاکمیت دموکراسی کنار شطرنج بازی سیاسی بنشینیم، بدون یک متحد صادق ، بازنده بازی دموکراسی محور خواهیم بود.اصلا قاعده بازی در حکومت های دموکراسی محور، قاعده اتحاد وائتلاف است.
مازمانی می توانیم متحدان صادق ومتعهد داشته باشیم که اول خودما باهم دیگرمتحد ومتعهد باشیم وتاخودمان بین خودمان اتحاد صادقانه ی ناگسستنی نداشته باشیم هرکز متحدان صادق ومتعهد بیرونی نخواهیم داشت.هیچ عاقلی با جمعیت نفاق زده وهزار پارچه متحد نمی شود وقاعده ی پیداکردن متحدان صادق ومتعهد،اتحاد وتعهد داشتن خودی است.
درانتخابات گذشته فرزندبابا وپامیر به عنوان سمبل هزاره کاندید کرد اما دیدیم که برای معاونت دوم ریاست جمهوری چهارپارچه شدیم وپیش مرگ کرزی،یونس قانونی و...اما هنگام تقسیم قدرت دیدیم پشیمانی نصیب ماشد.
در پارلمان هم دیدیم که آقای محقق به دامن سیاف صاحب چنگ زد ودر تصویب قانون احوال شخصیه اهل تشیع دیدیم که سیاف چه کرد وچه گفت.
مرحوم سید مصطفی کاظمی درپارلمان خودرا قربانی یونس قانونی وربانی کرد ودیدیم که همین ها اورا کشتن تا از کشتن او پیراهن عثمان بسازند وبه گردن رقیب اندازد .
محترم کریم خلیلی برای باقیماندن در معاونت دوم پشت به آرمان های شهید مزاری کرد.
اکنون که انتخابات درپیش رو است نباید تجربه گذشته تکرار شود وباید زعمای هزاره بهوش آیند ومصلحت جمع واجتماع وجامعه هزاره را فدای خواسته های زود گذر فردی وشهرت شخصی شان نکنند.
مزاری بزرگ به عنوان پیشوای شهیدان بهترین نمونه رهبری برای رهبران وزعمای فعلی هزاره هست.
مزاری هیچ گاه نخواست چوکی را به قیمت پایمال شدن عزت مردمش بخواهد واو نخواست دیگران به او عزت بدهند واو می دانیست عزتی که با یک امضاء داده شود بایک امضاء پس گرفته می شود.برای همین مزاری هیچ گاه عضو شورای رهبری نشد وخودش را برای هیچ وزارتی کاندید نکرد .
او خواست که خداوندگار جان وایمان مردمش باشد وهمین خداوندگاری برجان وایمان مردم بود که او خدای گونه زیست وخدای گونه هجرت نمود.
درست است که او یک انسان بود مثل دیگرانسان ها او همان نیازهای راداشت که دیگر انسان ها دارند .او از سیاست،قدرت،شهرت،رهبری ظاهری،ثروت بیشتر ورفاه پرزخارف همان قدر میتوانیست لذت ببرد که دیگران می برند.اما همه ی این ها را قربانی یک آرمان بلند کرد که آن آرمان مقدس، نجات دربندان ازبند استبداد بود.
مزاری باید آیینه خودیابی وخودشناسی رهبران وزعمای فعلی هزاره باشند وهمین آیینه بودن مزاری ،باید رهبران وزعمای فعلی هزاره را بهوش آورند واز بدمستی سیاست عاریتی وشأن وشوکت تکدی گری بیدار شان کنند ومثل مزاری باشند.
درانتخابات گذشته به دنبال معاونت دوم به دامن هرکسی چنگ زدیم وذلت نصیب مان شد وهزارستان همچنان مثل عصرستم شاهی ظاهرشاه درفقر وتوسع نیافتگی به سرمی برند وغارت گری کوچی های بی شناسنامه ادامه دارند واز عصر سازندگی وبازسازی افغانستان نصیب هزاره فقط حسرت است وچند ریاست بی خاصیت ویک معاونت دل خوش کنک.
پس بیایید با محوریت مرجعیت حضرات آیات عظام محقق وفیاض ،دست بدست هم داده رستاخیز انسانی پدید آوریم ودر کنار برادران پشتون،تاجیک ،ازبیک و...به نقش آفرینی تأثیرگذار بپردازیم وافغانستان را برتارک تاریخ نشانیم وجامعه ی برمحور عدالت وفضیلت بناکنیم وبه عنوان هزاره خودما ن خودمان باشیم وباهویت هزارگی مان نقش شهروندی مان را داشته باشیم ونه حق وحقوق دیگران را نادیده نگاریم ونه به کسی اجازه بدهیم که حق وحقوق شهروندی وانسانی ما را نادیده بگیرند،والسلام.

أسدالله جعفری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر